eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
250 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
517 ویدیو
292 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
دلِ سوخته دل ها، بُوَد محفل زینب همان داغ برادر، بود قاتل زینب امان از دل زینب (2) دو چشمش به برادر،دو دستش به سلاسل نگاهی به حسینش، نگاهی سوی قاتل کند گریه به زخمِ، سرش، چوبۀ محمل که از خون جبین، سرخ شده محمل زینب امان از دل زینب (2) سر از سنگ شکسته، قد از غصّه خمیده به دل داغ برادر، ز رخ رنگ پریده شرارش به دل زار، سرشکش به دو دیده بوَد از همه عالم، فزون مشکل زینب امان از دل زینب (2) فلک محو کمالش،ملک مات جمالش شکسته کمر کوه، ز اندوه و ملالش کند تا به سر نی، تماشای هلالش چرا اشک دو دیده، شده حایل زینب امان از دل زینب (2) همه زندگیش بود، غم و رنج و مصیبت شده ظلم و ستم ها، به او جای مودّت گمانم که ز آغاز، در این عالم خلقت به خون دل زهرا، سرشته گِل زینب امان از دل زینب (2).
دید زینب بانوی ملک عرب رأس شه در نیزه ذکر حق به لب گفت کای جان جهان قربان تو من فدای آن لبِ عطشان تو چون توئی قرآن ناطق در جهان کهف عالم ، کهف را از نو بخوان تو بخوان در نیزه قرآن مبین من کنم تفسیر آیات مبین خوش بخوان قربان آن لعل لبت دِه تسلّی بر بنات و زینبت همچو جدّت از تو اعجاز سخن احتجاج مادرم زهرا ز من تو بخوان قرآن بسان مصطفی من سخن گویم به صوت مرتضی آیۀ قرآن بخوان ، قرآنیان بلکه برخیزند از خواب گران کوفیان دعویّ قرآن می کنند قاریَش را سنگباران می کنند این جماعت دم ز قرآن می زنند سنگ بر بیچاره مهمان می زنند ای هلال یکشبه ماه حجاز باشدت از بدر کامل امتیاز دیشب ای ماهم کجا بودی کجا؟ بدر کامل کی بماند در خفا؟ کس هلالی را ندیده در محاق از چه رو بودی تو اندر احتراق ای که رویت سرّ حیّ داور است در جمال الله چرا خاکستر است؟ از دلم هرگز نمی کردی خطور کاین جفاها بینم از قوم شرور این جماعت کز ره دین گمرهند آل حیدر را تصدّق می دهند من نمی گویم که با من حرف زن یا توجّه کن به این یک مشت زن کن تکلّم با صغیره دخترت فاطمه این دختر غم پرورت ای «حسینی» این سخن را کن تمام روز کوفه جانب بیت الحرام. ص 137
محمد جواد غفور زاده ( شفق ) سبک : یا فاطمه من عقده دل وا نکردم ای معجز عیسی نهان در تربت تو ای اشگ چشم ما نثار غربت تو چون سوز عشقت سوزی نباشد هرگز چو روزت روزی نباشد جانم حسین جان جانم حسین جان ای پر گرفته فطرس از قنداقه ی تو ای اشگ زهرا آب و برگ و ساقه ی تو ای گوشوار عرش الهی دل عاشق توست خواهی نخواهی جانم حسین جان جانم حسین جان فرموده پیغمبر تو هستی نور عینم یعنی حسین از من بود من از حسینم ای آنکه خونت احیای دین کرد اهل وفا را عشق آفرین کرد جانم حسین جان جانم حسین جان شب های عمرت خلوت راز آفریدند هر لحظه با نام تو اعجاز آفریدند هر شب به نوعی کردی تجلی شاید بگیرد دل ها تسلی جانم حسین جان جانم حسین جان یک شب زهجران برادر گریه کردی یک شب به د اغ مرگ مادر گریه کردی دریا به حیرت از جزر و مدت یک شب نشستی در سوگ جدت جانم حسین جان جانم حسین جان ای پرتو حسن تو مهر عالم آرا یک شب شدی روشنگر دیر نصارا کردی تکلم با آن فصیحی تا شد مسلمان مرد مسیحی جانم حسین جان جانم حسین جان.
زبانحال حضرت زینب (س) با رأس مطهر برادر در كوفه و راه شام تو آفتاب منی با چنین جمال حسین مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین ز شور نغمۀ قرآنت ای عزیز دلم ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را سرِ شکسته بود بهترین مدال، حسین سر شکستۀ من با سر بریدۀ تو ز پاره پارۀ دل دارد اتصال، حسین قسم به پیکر پامال تو که نگذارم کنند خون شریف تو پایمال، حسین یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را کشم حکومت او را به ابتذال، حسین کنم حرام بر او شهد زندگانی را که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست اگر که سیلیِ دشمن دهد مجال حسین به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین زبان حال "مؤید"، غلام تو، این است من و جدایی از تو بُود محال، حسین.
هفتم شهدای کربلا از سماواتیان ، میرسد این پیام تشنه لب کشته شد سبط خیرالانام این ندا میرسد شب هفت امام یابن زهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین (2) شب هفت امام بر سر و سینه زن بهر خون خدا آن شه بی کفن اوفتـاده به خاک لاله و یاسمن از زمین و زمان میرسد این پیام یابن زهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین (2) شب هفت امام آید این زمزمه ساقی افتاده است تشنه درعلقمه میرسد از جنان حضرت فاطمه با دل پر ز خون برلبش این پیام یابن زهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین (2) ای خدا حاجت ما همه کن روا باهمین اشک و آه با همین نوحه ها اربعین اربعین دست جمع کربلا بر لب ما بود روز و شب این کلام یابن زهرا حسین، السلام السلام یاحسین یاحسین(2) (غریب)
جواد غفور زاده ( شفق ) : یا فاطمه من عقده دل وا نکردم ای معجز عیسی نهان در تربت تو ای اشگ چشم ما نثار غربت تو چون سوز عشقت سوزی نباشد هرگز چو روزت روزی نباشد جانم حسین جان جانم حسین جان ای پر گرفته فطرس از قنداقۀ تو ای اشگ زهرا آب و برگ و ساقۀ تو ای گوشوار عرش الهی دل عاشق توست خواهی نخواهی جانم حسین جان جانم حسین جان فرموده پیغمبر تو هستی نور عینم یعنی حسین از من بود من از حسینم ای آنکه خونت احیای دین کرد اهل وفا را عشق آفرین کرد جانم حسین جان جانم حسین جان شب های عمرت خلوت راز آفریدند هر لحظه با نام تو اعجاز آفریدند هر شب به نوعی کردی تجلی شاید بگیرد دل ها تسلی جانم حسین جان جانم حسین جان یک شب زهجران برادر گریه کردی یک شب به د اغ مرگ مادر گریه کردی دریا به حیرت از جزر و مدت یک شب نشستی در سوگ جدت جانم حسین جان جانم حسین جان ای پرتو حسن تو مهر عالم آرا یک شب شدی روشنگر دیر نصارا کردی تکلم با آن فصیحی تا شد مسلمان مرد مسیحی جانم حسین جان جانم حسین جان
مدح و مصائب حضرت زینب سلام الله علیها اختر بُرج حیا زهرۀ زهرا زینب دُر دریای وفا گوهر یکتا زینب بَضعۀ پاک نبی وارث ادراک علی دختر نامور حضرت زهرا زینب یار و غمخوار حسن محرم اسرار حسین صدف هر دو گُهر در ره سودا زینب دید پاره جگر پور نخستین در طشت سر سبط دگر در طشت مُطلا زینب داشت بر روی سِنان جای چو رأس شه دین بوُد او را به قفا مَحو تماشا زینب گفت ای ماه چرا بر سر نی جلوه گری به فدای سر پُر خون تو بادا زینب توسرت غرقه به خون باشد و سالم سرمن مَصلحت هست شود با تو هم آوا زینب زده بر چوبۀ محمل سرش آنگونه که گشت چهره اش رَشک رُخ لالۀ حَمرا زینب خشک لب، تیرعیون، دست جدا، مَشک تهی همه را دید در آن معرکه یکجا زینب بی جحاز اُشتر و خلخال به پا با اُسرا بوده تا شام بلا بادیه پیما زینب راه پُویید حسین با سر و زینب با پا آه آه کرد در آن راه چه غوغا زینب به چهل منزل و خون در دل و پایش در گِل می زد از سیل بُکا طعنه به دریا زینب رفت تا مَحو شود نهضت عاشورایش زنده اش کرد از آن خُطبۀ غَرّا زینب دردش ازبس که گران، زخم زبس بود عمیق مانده در ماهیت و کرده مداوا زینب غافل هرگز نشد از پردگیان حَرمش تا مگر مرگ در آورده اش از پا زینب امروز از آن پای فشارد در حُزن که ورا دست طلب گیرد فردا زینب.
﷽ دید زینب بانوی ملک عرب رأس شه در نیزه ذکر حق به لب . گفت کای جان جهان قربان تو من فدای آن لبِ عطشان تو . چون توئی قرآن ناطق در جهان کهف عالم ، کهف را از نو بخوان . تو بخوان در نیزه قرآن مبین من کنم تفسیر آیات مبین . خوش بخوان قربان آن لعل لبت دِه تسلّی بر بنات و زینبت . همچو جدّت از تو اعجاز سخن احتجاج مادرم زهرا ز من . تو بخوان قرآن بسان مصطفی من سخن گویم به صوت مرتضی . آیۀ قرآن بخوان ، قرآنیان بلکه برخیزند از خواب گران . کوفیان دعویّ قرآن می کنند قاریَش را سنگباران می کنند . این جماعت دم ز قرآن می زنند سنگ بر بیچاره مهمان می زنند . ای هلال یکشبه ماه حجاز باشدت از بدر کامل امتیاز . دیشب ای ماهم کجا بودی کجا؟ بدر کامل کی بماند در خفا؟
(کوفه) وقت ورود اهل بیت،کوفه شده غوغا واویلا واویلا در کوفه از جور و ستم،شد موسم غم ها واویلا واویلا بر اهل بیت مصطفی،از کین چه ها کردند جور و جفا کردند در کاروان زین ظلم و کین،شد بزم غم برپا واویلا واویلا ای کوفیان بی حیا،اگر چه تنهاییم ما نجل زهراییم شرمی نمایید از خدا،رها کنید ما را واویلا واویلا بهر حسین فاطمه،همه عزاداریم اشک از بصر باریم از این همه ظلم و ستم،شد کربلا این جا واویلا واویلا کردید به ما جور و جفا،ای بی حیا مردم اف بر شما مردم بهر اسیران کوفه شد،بدتر ز عاشورا واویلا واویلا این سر که بر نیزه بود،رأس گل زهراست نور دو عین ماست این سر ز روی نیزه اش،با ما کند نجوا واویلا واویلا (سبک: ای ساقی لب تشنگان)
دودمه اوّل محرّم حضرت مسلم علیه السلام این وِلوله‌یِ شهر مرا کرده هراسان میا کوفه حسین جان /۲/ جان بر لبم از داغِ لبت با لبِ عطشان میا کوفه حسین جان /۲/
(ذکر ورود اهل بیت ع به کوفه) در کوفه چو وارد شد،با اشک روان زینب رمزی ز اسیری اش،بنمود عیان زینب اندر بر اعدایش،در خطبه ی غرایش با لحن ید اللهی،بگشود زبان زینب بشنید ز روی نی،قرآن حسینش را خاموش شد از خطبه،بگذشت ز جان زینب از دست عدو دیدند،اطفال جفا بسیار حامی یتیمان بود،با آه و فغان زینب انبوه ستم ها را،چون کوه تحمل کرد اما قدش از غم ها،گردید کمان زینب شد صبر ز صبر او،بی طاقت و سرگردان الگوی صبوری شد،در دار جهان زینب یا رب ز مقدم کن،این رقعه قبول از لطف حق کلماتی که،فرمود بیان زینب. زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای
(ورود اهل بیت ع به کوفه) تا وارد کوفه شدند،اهل حریم شاه دین غم شد فزون تر بر دل،دخت امیرالمؤمنین زینب که روزی باب او،حاکم به کوفه بوده است الحال این بانو بود،اسیر دست مشرکین فرمود زینب اسکتوا،مردم همه ساکت شدند وان گاه خواند او خطبه ای،با اذن زین العابدین دشمن به وحشت اوفتاد،از خطبه ی غرای او سر برادر را چو دید،خاموش شد آن نازنین رأس حسین ابن علی،بر روی نی اعجاز کرد تا خواند ایشان آیه ای،از متن قرآن مبین مقدم از سوز جگر،گوید به حی دادگر حق حسین تشنه کام،نابود کن اعدای دین. زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین
(ورود اهل بیت ع به کوفه) دخت حبل المتین،گفت زینب چنین دید تا روی نی،رأس سلطان دین ای به عالم امیر،زینبت شد اسیر تو شدی سرجدا،تشنه لب از جفا من شدم اسیر،فرقه ی بی حیا ای به عالم امیر،زینبت شد اسیر بهر نهضت تو،من پیام آورم گرچه بی معینم،یا که بی یاورم ای به عالم امیر،زینبت شد اسیر پیکر اطهرت،مانده در کربلا با سرت می روم،من به شام بلا ای به عالم امیر،زینبت شد اسیر. زمینه:همه جا کربلاست،همه جا نینواست
بانوی محمل نشینم قبله گاهم این سر است(یادگار مادر است) خطبه های آتشینم ذوالفقار حیدر است(یادگار مادر است) حسین،حسین(زیبا هلال آسمان زینب) حسین،حسین(قرآن بخوان آرام جان زینب) وارد کوفه شده جمع اسیران ای خدا(قلب زینب غمسرا) رأس خونین شهیدان جا گرفت بر نیزه ها(قلب زینب غمسرا) تا صدای قاری قرآن به نیزه شد بلند(کوفه شد کرب و بلا) مردم بی دین به استقبال زینب آمدند(کوفه شد کرب و بلا) بر سر نیزه عجب چهره نمایان می کنی(من به قربان سرت) محمل بی پرده ام را خوش چراغان می کنی(من به قربان سرت) زینت دوش نبی آویزه ی دروازه شد(داغ زینب تازه شد) رأس شه با خواهرش در کوفه هم آوازه شد(داغ زینب تازه شد) آفتاب سر تو از افق نیزه دمید(یا شهید ابن شهید) خون تازه ز سر و محمل زینب بچکید(یا شهید ابن شهید) با ادب باشید هان ای ناقه ها ای سنگ ها(کوفیان بی وفا) تا بخوانم خطبه ای هم قافیه با سنگ ها(کوفیان بی وفا) صوت قرآن تو بر نیزه ربوده دل من(ای همه حاصل من) ای هلالم شده ای قبله گه محفل من(ای همه حاصل من)
(کوفه) امان ز کوفی ستمگر داغت زده بر جانم اخگر دلخسته ام و دل مکدر حسین من عزیز زهرا۳ حسین ز رگ های بریده قرآن بخوان ای نور دیده بنگر قد زینب خمیده حسین من عزیز زهرا۳ بر زانویم قوت نمانده دشمن مرا هر جا کشانده داغت مرا از پا نشانده حسین من عزیز زهرا۳ خون گلویی که بریده بر روی نیزه ات چکیده رنگ سکینه ات پریده حسین من عزیز زهرا۳ خواهم گل رویت ببویم خون از رخ ماهت بشویم راهت برادرجان بپویم حسین من عزیز زهرا۳ بی تو گل باغ مدینه پر می زند روحش ز سینه کن یک تکلم با سکینه حسین من عزیز زهرا۳ گو در کجا بودی تو دیشب جانم رسیده بی تو بر لب خون از غمت شد دل زینب حسین من عزیز زهرا۳
(کوفه) پشت دروازه ی کوفه چه غوغا شده حضرت ساجدین غریب و تنها شده کنج ویران شان شده زندان شان وای از این غم۲ از ستم وارد کوفه اسیران شدند وارد کوفه با دیده ی گریان شدند همه در شور و شین بهر داغ حسین وای از این غم۲ کوفیان بر همه زخم زبان می زدند سنگ کینه به اهل کاروان می زدند زینب دلغمین شده محمل نشین وای از این غم۲ بین شهر کوفه جان همه بر لب است زین همه ظلم و کینه خون دل زینب است کوفیان صف زدند بین شان کف زدند وای از این غم۲ مردم کوفه از بس که پلید و بدند بین سرها همه چنگ و نی و دف زدند زده زخم زبان در نهان و عیان وای از این غم۲ بین شهر کوفه بر همه بیداد شد زین همه مصیبت خون دل سجاد شد اشک او شد روان قامتش شد کمان وای از این غم۲
(کوفه) وقت ورود اهل بیت،کوفه شده غوغا واویلا واویلا در کوفه از جور و ستم،شد موسم غم ها واویلا واویلا بر اهل بیت مصطفی،از کین چه ها کردند جور و جفا کردند در کاروان زین ظلم و کین،شد بزم غم برپا واویلا واویلا ای کوفیان بی حیا،اگر چه تنهاییم ما نجل زهراییم شرمی نمایید از خدا،رها کنید ما را واویلا واویلا بهر حسین فاطمه،همه عزاداریم اشک از بصر باریم از این همه ظلم و ستم،شد کربلا این جا واویلا واویلا کردید به ما جور و جفا،ای بی حیا مردم اف بر شما مردم بهر اسیران کوفه شد،بدتر ز عاشورا واویلا واویلا این سر که بر نیزه بود،رأس گل زهراست نور دو عین ماست این سر ز روی نیزه اش،با ما کند نجوا واویلا واویلا
چون پیش‌چشمشان، سر شه ‌برسِنان گذشت در حیرتم که بر سر زینب، چسان گذشت تا بوسدش گلو، نرسیدش به نیزه، دست آوخ که نیزه نیز بر او سرگران گذشت! بر ناقۀ برهنه نشاندنْد عترتش شاهی که یک‌سواره ز نُه آسمان گذشت چون دید بانوی اُسرا کز برابرش سرهای سرورانِ زمین و زمان گذشت زد فرق خود به چوبۀ محمل چنان کز او خون‌شد روان و ناله‌اش از فرقدان گذشت چون راه کهکشان شده راه از نظاره‌گر فریاد بانوان شه از کهکشان گذشت بردندشان به بارگه زادۀ زیاد گفتن نیاورم که چنین و چنان گذشت بر زانوی پلید، سر شه نهاد و گفت: سبط رسول بهر خلافت ز جان گذشت یک قطره‌خون به‌زانویش از حلق شه چکید سوراخ کرد جامه و از استخوان گذشت ناسور شد جراحت و از بوی ناخوشش خلقی نفور؛ تا به عذاب از جهان گذشت القصّه؛خواب و خور به اسیران، حرام کرد با قیدشان، روانه سوی شهر شام کرد.
(کوفه) امان ز کوفی ستمگر داغت زده بر جانم اخگر دلخسته ام و دل مکدر حسین من عزیز زهرا۳ حسین ز رگ های بریده قرآن بخوان ای نور دیده بنگر قد زینب خمیده حسین من عزیز زهرا۳ بر زانویم قوت نمانده دشمن مرا هر جا کشانده داغت مرا از پا نشانده حسین من عزیز زهرا۳ خون گلویی که بریده بر روی نیزه ات چکیده رنگ سکینه ات پریده حسین من عزیز زهرا۳ خواهم گل رویت ببویم خون از رخ ماهت بشویم راهت برادرجان بپویم حسین من عزیز زهرا۳ بی تو گل باغ مدینه پر می زند روحش ز سینه کن یک تکلم با سکینه حسین من عزیز زهرا۳ گو در کجا بودی تو دیشب جانم رسیده بی تو بر لب خون از غمت شد دل زینب حسین من عزیز زهرا۳
(کوفه) پشت دروازه ی کوفه چه غوغا شده حضرت ساجدین غریب و تنها شده کنج ویران شان شده زندان شان وای از این غم۲ از ستم وارد کوفه اسیران شدند وارد کوفه با دیده ی گریان شدند همه در شور و شین بهر داغ حسین وای از این غم۲ کوفیان بر همه زخم زبان می زدند سنگ کینه به اهل کاروان می زدند زینب دلغمین شده محمل نشین وای از این غم۲ بین شهر کوفه جان همه بر لب است زین همه ظلم و کینه خون دل زینب است کوفیان صف زدند بین شان کف زدند وای از این غم۲ مردم کوفه از بس که پلید و بدند بین سرها همه چنگ و نی و دف زدند زده زخم زبان در نهان و عیان وای از این غم۲ بین شهر کوفه بر همه بیداد شد زین همه مصیبت خون دل سجاد شد اشک او شد روان قامتش شد کمان وای از این غم۲
(کوفه) الا کوفیان آل پیغمبریم ز لطف خدا ما خدا باوریم بگشتیم عزادار به کوفه گرفتار امان زین ستم۲ الا کوفیان بی حیایید شما به راه خدا بی وفایید شما به کوفه رسیدیم به جز غم ندیدیم امان زین ستم۲ الا کوفیان اهل ننگید همه ریاکار و با قلب سنگید همه زدید بی بهانه به ما تازیانه امان زین ستم۲ سر روی نیزه گل فاطمه است به جنت ز غم خون دل فاطمه است سر نور عین است حسین است حسین است امان زین ستم۲ الا کوفیان از چه کف می زنید کنار شهیدان دف می زنید دل ما شده خون همه گشته محزون امان زین ستم۲
(کوفه) وقت ورود اهل بیت،کوفه شده غوغا واویلا واویلا در کوفه از جور و ستم،شد موسم غم ها واویلا واویلا بر اهل بیت مصطفی،از کین چه ها کردند جور و جفا کردند در کاروان زین ظلم و کین،شد بزم غم برپا واویلا واویلا ای کوفیان بی حیا،اگر چه تنهاییم ما نجل زهراییم شرمی نمایید از خدا،رها کنید ما را واویلا واویلا بهر حسین فاطمه،همه عزاداریم اشک از بصر باریم از این همه ظلم و ستم،شد کربلا این جا واویلا واویلا کردید به ما جور و جفا،ای بی حیا مردم اف بر شما مردم بهر اسیران کوفه شد،بدتر ز عاشورا واویلا واویلا این سر که بر نیزه بود،رأس گل زهراست نور دو عین ماست این سر ز روی نیزه اش،با ما کند نجوا واویلا واویلا.
جلوه گری به روی نی سرت چو ماه می کند غروبت ای هلال من عمر تباه می کند درون محمل مرا ز نوک نی نظاره کن ببین چگونه دخترت تو را نگاه می کند. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین ای درد عالمی به نگاهت دوا حسین تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر با پای نیزه دار جلوتر بیا حسین خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف دستم نمی رسد به سر نیزه ها حسین تو در تنور و من به قنوت نماز شب از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین ای کاش می بُرید سر خواهر تو را تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین این غم مرا کُشد که به گودال قتلگاه قاتل برید رأس تو را از قفا حسین جای تو روی دوش نبی بود از چه رو در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین دردا که شد سیه عوض جامه ی سیاه از تازیانه پیکر صاحب عزا حسین سر بشکنم به چوبه ی محمل که خون از آن گردد روان به حرمت خون خدا حسین آن خنجری که حنجر پاک تو را برید خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش «میثم» تو را زند دم مردن صدا حسین.  
مجلس_ابن_زیاد زینب به کوفه جا چو به دارالاماره کرد بی‌صبر شد چنان‌که به تن جامه پاره کرد لب پر ز خنده دید به هر کس که بنگریست کف پر خضاب دید به هر سو نظاره کرد پوشید رخ ز موی پریشان و ز اشک و آه گردون سیاه و خرمن مه پر ستاره کرد ابن زیاد روی به زینب نمود و گفت: حرفی که رخنه‌ها به دل سنگ خاره کرد دیری نماند تا ز غم کشتن حسین منّت خدای را که غمم زود چاره کرد دیدی که تیغ شحنه ی قدرم چو شد بلند نه رحم بر جوان و نه بر شیرخواره کرد دیدی که دل شکسته تو را پای تخت من حاضر زمانه با دف و چنگ و نقّاره کرد زینب چو رعد ناله ز دل برکشید و گفت: کای بی‌خبر ز حق ز تو باید کناره کرد کُشتی ز راه ظلم کسی را که از غمش خیرالنساء به خلد برین جامه پاره کرد کُشتی ز تیغ کینه کسی را که ذوالجلال وصفش به آیه آیه ی قرآن شماره کرد پس آن لعین به خشم شد و از ره غضب بر ظالمی به کشتن زینب اشاره کرد یک‌باره چاک زد به گریبان سکینه گفت: آه و فغان که چرخ یتیمم دوباره کرد "جودی" خموش باش که این آه آتشین خرگاه مهر پر شرر از یک اشاره کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم و درد و بلا کوچه به کوچه تب و اشک و عزا کوچه به کوچه میان کوفه گرداندند سر را به روی نیزه‌ها کوچه به کوچه. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
بالا نشین نیزه اعدا حسین من آرام جان زینب کبری حسین من پای سر بریده ات ای سایه ی سرم آید صدای گریه ی زهرا حسین من دیشب تنور خولی و امروز روی نی برگو کجاست جای تو فردا حسین من قرآن بخوان ز نیزه که این کوفیان پست کمتر مرا کنند تماشا حسین من مارا به بزم زاده ی مرجانه می برند زینب کجا و مجلس اعدا حسین من با دختر سه ساله ات یک دم سخن بگو ذکر لبش ببین شده بابا حسین من.