بنام خدا
#روضه_حضرت_زهرا(س)
من كيم جان جهان ممدوحه ي جان آفرينم
مادر توحيد بانوي سماوات وزمينم
شمع جمع پنج تن همسنگر حبل المتينم
وجه رب العالمين، جان ولايت ، ركن دينم
كوثر وتطهير وقدرو هل اتي ويا وسينم
من كيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
كشتي توحيد را سُكان منم لنگر منم من
خواجه ي لولاك را دختر منم مادر منم من
چارده معصوم را گردون منم محور منم من
مؤمنون من، قدر من، طاها منم كوثر منم من
گوهر عينُ الحياتم، اختر حقُ اليقينم
من كيم زهرا ي اطهر دخت ختم المرسلينم
نخل سرسبز ولايت، اعتدال از من گرفته
صبر وايثار وفداكاري، كمال از من گرفته
مريم عذرا بدان پاكي مدال از من گرفته
خانه ي شير خدا مجد وجلال از من گرفته
خشت، خشتِ آن شده محوِ دعاي دلنشينم
من كيم زهرا ي اطهر دخت ختم المرسلينم
من كيم امُ الولا امُ النبي امُ الكتابم
من كيم صومم صلاتم عصمتم نورم حجابم
من كيم بيت اميرالمؤمنين را آفتابم
اولين شخصيت عالم كند مادر خطابم
برترين مولاي خلقت خوانده يار وهمنشينم
من كيم زهرا ي اطهر دخت ختم المرسلينم
مادري دارم كه ذات حق فرستاده سلامش
شوهري دارم كه پيغمبر بود محو مقامش
دختري دارم كه نور وحي، خيزد از كلامش
فضه اي دارم كه گيرد مام عيسي احترامش
شيعه اي دارم كه خود يارش به روز واپسينم
من كيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
دست خالق آفرينش را زنورم آفريده
مصطفي بوي بهشت از سينه ي پاكم شنيده
مرتضي روي خدارا دررُخم پيوسته ديده
آفتاب از خاك پاي فضه ام گل بوسه چيده
آسمانِ يازده ، خورشيد بي مثل وقرينم
من كيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
دامني دارم كه ثارالله را ميپَرورانَد
مصحفي دارم كه مانند كتابُ الله مانَد
حجره اي دارم كه حتي كعبه آن را كعبه خوانَد
منطقي دارم كه فرياد علي را ميرسانَد
اين من واين مسجد واين خطبه هاي آتشينم
من كيم زهرا ي اطهر دخت ختم المرسلينم
هردوبخشيديم با اخلاص وصدق وپاكي دل
من گلوبند و علي انگشتر خودرا به سائل
اِنَما وهَل اتي درشاءن ما گرديده نازل
من ،اميرالمؤمنين، هردو اولوُالاَمريم كامل
آري آري اوست زهرا، من اميرالمؤمنينم
من كيم زهرا ي اطهر دخت ختم المرسلينم
كيستم من نور قرآن، نه ، بگو قرآن نورم
فاطمه ممدوحه ي تورات وانجيل وزبورم
ميرود برعرش اعلي نور عصمت ازتنورم
درزمين گويند انسان، درسما خوانند حورم
نه ازاينم، نه ازآنم، بلكه فوق آن واينم
من كيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
آسمان محو من است ومحو اولادم هماره
ميدرخشد درزمين ذُريه ام همچون ستاره
چشم پاكان رابُود برروي اولادم نظاره
گرچه پنهان است قدرم بيشتراز يك هزاره
زنده تر،پاينده تر،ازآسمان واززمينم
من كيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
من به روي خلق در،ازنور داور بازكردم
من به خنده عُقده از قلب پيمبر بازكردم
من طناب خصم را ازدست حيدر بازكردم
من به امر رهبرم برقاتلم درباز كردم
من تن تنها طرفدار امام مرسلينم
من كيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
لاله اي بودم كه دائم بود نيش خار بامن
كَس نميداند چه كرده شعله هاي نار بامن
من نميگويم چه شد بين دروديوار بامن
محسنم داند چه كرده ضربه ي مسمار بامن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه بسیار سوزناک پسر خردسال
😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدان از می توحید مستند / شهیدان سرخوش از جام الستند
نمردند و نمی میرند هرگز / شهیدان زنده ی جاوید هستند . . .
🥀🥀🥀🥀🥀
خواهرودوست گرامی سرکارخانم بندلی زاده
شهادت برادرگرامیتان را
بـه شـما و خانواده ارجمند تسلیت عرض نموده
و آرزوی صبر و سلامتی برای شـما و بازماندگان آن عزیز از دست رفته دارم
#جانباز_سرافراز_شهیدمحمدعلی_بندلی_زاده
شادی روحش صلوات
📢یافاطمه ی زهرا س...
📮📮📮📮📮📮📮📦📦📦📦
بین درپاره گریبان شده ای ای بانو
چقدر بی سرو سامان شده ای ای بانو
پشت در بود که خوردی لگد از ملعونی
برزمین افتان وخیزان شده ای ای بانو
از در خانه ی بی عاطفه خوردی لگدی
وسط کوچه چه بی جان شده ای ای بانو
خوانده صد آیه و قرآن و دعا زینب تو
پایمال دشمن ازجان.شده ای ای بانو
شرم دارم که بگویم تنت آتش بگرفت
وسط شعله غزلخوان شده ای ای بانو
درحفاظت زعلی .محسنت ازباربرفت
بهرحیدرتو نگهبان شده ای ای بانو
هیچ جای خانه ات دیگر نداردامنیت
اینچنین است که حیران شده ای ای بانو
(مجنون کرمانشاهی).
-----------------------------------
🔳🔳اشعارناب فاطمیه..
بشکند دستان تو بر مادرم دیگر مزن
کن حیا نامرد مادر را برِ دختر مزن
دست زهرا عادت از بهر کرامت کرده بود
با غلاف تیغ او را در بر همسر مزن
سوی زهرا لشگری با تازیانه آمددند
گفت حیدر با عدو بر دخت پیغمبر مزن
محسن شش ماهه را کشتند مابین دری
بی حیا دیگر تو زهرا را میان در مزن
نام این بانو دوای درد های عالم است
خواهشی دارم دگر بر روی این مادر مزن
قامت مردانه ای دارد گل سرو علی
ای مغیره تازیان بر بانوی مضطر مزن
گفت مجنون لیلی من دیگر از غم ها منال
گر نداری الفتی دم از گل حیدر مزن
📗.شاعر.آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
🔱 ✾✾═══════════✾✾🔱
🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵
یافاطمه.س..
سردره جنت الاعلی.اسم زهرا گشته حک
تاقیامت بر دل ما.اسم زهرا گشته حک
نام مارابنویسیدگدای فاطمه
روی پیشانی ماها اسم زهراگشته حک
قطره ای بودم مرا راهی به دریاکرده ای
روی اقیانوس دریا.اسم زهراگشته حک
ضربان دل حیدر .ذکریازهرابود
روی بازوان مولا.اسم زهراگشته حک
هرنگاه وهر دم لبهای حیدرفاطمه است
برلب حضرت عیسی.اسم زهراگشته حک
گریه درفاطمیه.رزق خداوندجلیست
بر دل لیلا.اسم زهراگشته حک
📔شاعر.آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
|⇦• #مدح_و_توسل و روضه #اذان_بلال ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم سیدمهدی میرداماد_سال97 •✾•
┅═•┄⊰↭⊱•┄═┅
"اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَه،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَه"
کیستی تو بهشتِ بابایی
کوثر و قدر و نور و طاهایی
دو جهان ذره و تو خورشیدی
همگان قطـره و تـو دریایی
هم صدا با تمامی سادات
شیعه گوید تو مادرِ مایی
مَطلعُ الفجرِ بامدادِ ازل
لیلةُ القدرِ حقتعالایی
برتر از درک و دانشِ همه ای
چه بخوانم تو را که فاطمه ای
ای مَقامت ز وَهمها برتر
قدر و جاهت ز وصفِ ما برتر
مدح تو بر لبِ رسولِ خدا
ذکر نابی است از دُعا برتر
رتبه ی توست از زنانِ بهشت
به خداوندیِ خدا برتر
جز محمد که دستبوسِ تو بود
تویی از کلِّ انبیا برتر
حجرهات کعبه ی دلِ حیدر
بیتت از بیت کِبریا برتر
(پیغبر فرموده بود:" إِنَّ فَاطِمَهَ بَابُهَا بَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَکَ حِجَابَ اللَّه" دَرِ خونه ی فاطمه،دَرِ خونه ی مَنِ، خانه ی فاطمه،خانه ی منِ...) دیگه اهل روضه بخونن حدیث مفصل رو...چه کردن با این خانه؟...*
خانه ای روشن از کلامُ الله
سر زد از آن،دو آفتاب و دو ماه
______
ای بهشتِ خدا گُلِ رویَت
ای رسولِ خدا ثنا گویت
سورۀ نور، خطِ پیشانی
لیلۀ قدر، تارِ گیسویت
شبِ معراج مصطفی می دید
باغِ جنت پُر است از بویت
روحِ بینِ دو پهلویِ احمد!
به چه جرمی شکست پهلویت؟
گر جسارت نبود میگفتم
هُرمِ آتش چه کرد با رویت
*حالا بزن تو سینه و تو صورتت،بگو: آخ مادر!...به چه جُرمی زدن مادرِ مارو...*
از علیدوستی نشان مانده
هم به رخسار هم به بازویت
#شاعر_حاج_غلامرضاسازگار
*این روزها خبر دادن به بلال،مؤذنِ پیامبر،گفتن: زهرا ازت گِله کرده،گفته: همه ی مدینه به من پشت کردن،از بعضی ها توقع نداشتم،چرا بلال نمیآد یه سری به ما بزنه؟...بلال متوجه شد زهرا ناراحتِ،اومد مدینه،اومد ملاقاتِ بی بی،اجازه گرفت از امیرالمؤمنین برم زهرا رو ببینم،همچین که اومد تو خانه،اول نگاش به دَرِ خانه افتاد...چرا در سوخته؟ چرا دیوار خونی شده؟ چرا بچه ها اینجوری زرد و لاغر شدن؟چی شده،من چند سال مگه نبودم؟من دو ماه مدینه نبودم...
اومد محضر بی بی شرفیاب شد،دو زانو با ادب نشست،خانوم یه گِله ی مادرانه کرد،صدا زد: بلال تو چرا زهرا و علی رو تنها گذاشتی؟صدا زد:خانوم جان!من بعد از پیغمبر دیگه دلم نیومد مدینه بمونم...وقتی فهمیدم حقِّ علی رو غصب کردن،به نشانه اعتراض گفتم دیگه اذان نگم،جایی که پیغمبر و علی نباشن دیگه نمیخوام اذان بگم...اذان واسه کی بگم؟
بی بی فرمود:می دونم بلال،اما حالا که دختر پیغمبر دلش برا صدایِ اذانِ تو تنگ شده،دلم میخواد یه بار دیگه بری بالای مأذنِ،تا بی بی فرمود: یه بار دیگه صدایِ اذانت رو بشنوم،مکث نکرد،بلند شد،گفت: چشم،از تو به یک اشاره/از ما به سر دویدن...من چقدر خوشبختم که فاطمه دلتنگِ صدایِ منِ...
رفت بالای مأذنِ،مدینه ساکتِ،یکدفعه دیدن یک صدایِ آشنا داره میاد.."الله اکبر" یهو مدینه لرزید... "الله اکبر" همه از خونه هاشون بیرون اومدن،صدای بلالِ،از کجا داره صدا میآد...از پشت بامِ خانه ی فاطمه...این صدا چند وقتِ تو مدینه نمیآد"أشهد أن لا إله إلا الله" یک مرتبه بچه ها دیدن مادر بلند شد،اسماء بیا زیر بغل هام رو بگیر،فضه بیا جانمازم رو پهن کن،زینب آبِ وضو بیار... "أشهد أن لا إله إلا الله" سجاده رو پهن کردن،زینب خوشحال شد،حسنین خوشحال شدن،مادرِ ما میخواد ایستاده نماز بخونه،یه مرتبه صدای بلال بلند شد" اَشهدُ انَّ محمّداً رسولُ الله" تا اسم پیغمبر رو شنید،تا اسم پدر رو شنید،با صورت خورد زمین،فاطمه بیهوش شد،بچه ها تو صورت هاشون میزدن،بلال دیگه بس کن،بلال اذون نگو...
یه دختر اسمِ باباشو بالا مأذنِ شنید بی هوش شد،اسمِ باباش رو فقط شنید،اما یه دختر سَرِ بُریده بغل کرد،رگ هایِ بریده بغل کرد...*
بابا! دخترت از دنیا بُریده
بِدونِ تو خوشی ندیده
ببین همه موهام سفیده
بابا!خوشی به قلبم دستِ رَد زد
یه بی حیا بهم لگد زد
*مدینه...فضه و اسماء اومدن،آب ریختن تو صورتِ فاطمه،بی بی، بهوش اومد،اما خرابه ی شام،هر چی زینب رقیه رو تکون داد...پاشو دختر! پاشو عمه!...پاشو چشات رو باز کن...حسین...*
فراق یار و سنگ اهل شام و خنده ی دشمن
من آخر کودکم، این بار سنگین است بر دوشم
*به نیتِ فرج سه مرتبه بگو: یازهرا...*
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_بلال
مولاتى یازهرا علیها السلام🌹
مادرپهلوشکسته روی ديوار اوفتاد
بین کوچه دستهای مادر از كار اوفتاد
ضربه سنگين بودودرکوچه زمینگرش نمود
غنچه اي افتاد،گل پژمرده شد،خار اوفتاد
فاطمه گشته فدایی و فداي يار شد
اوبه پای يارخود در اوج ايثار اوفتاد
بین کوچه دست و پهلويش چرا مجروح بود
ناگهان او روبروي جمع اشرار اوفتاد
روزهاي آخرش بود وبه زحمت راه رفت
راه رفتنها برايش بود دشوار،اوفتاد
✋
✍آرمین غلامی (مجنون )
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_در_
#وداع
#غزل
دود وصدای آتش ازآن در رسیده است
بابابیاکه ناله ی مادر رسیده است
صبر علی ببین ، که چه آمدبه خانه اش
مامورصبر بود وستمگر رسیده است
درکوچه هاارازل و اوباش آمدند
دشمن برای کشتن مادر رسیده است
در را شکست مردک ولشگر به خانه رفت
ازخانه وای وای پیمبر رسیده است
طوری زدند فاطمه شدنقش بر زمین
ملعون نزن که ناله ی حیدر رسیده است
حیدربه کوچه رفت وهمه غرق درفرار
آوای یاعلی مدد از در رسیده است
دامن کشان بسوی علی رفته فاطمه
از بس غلاف تیغ مکرر رسیده است
آمدبه گوش، گریه ی در آهه میخ در
زینب به گریه گوشه آن در رسیده است
دربین کوچه فاطمه سر بر ولی دهد
این ارث مادرانه به نوکررسیده است
#آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#وداع
#غزل
پیش از غروب عمرتوبانو خزان شد
مابین بستری وتنت نیمه جان شده
از روز حادثه توچرا بی تکلمی
نا محرمم مگر لب توبی زبان شده
اذن دخول توملک الموت میکند
بانوبگومگر اجلت ناگهان شده
من گرد بسترت همه شب دور می زنم
حرفی بزن بگوکه غم توعیان شده
گویابه خواب امشب تو محسن آمده
خنده به لب شدی ز لب مهربان شده
تسبیح وهم ستاره و سجاده شاهداست
بر ناله ی شبانه و درد نهان شده
دستی که زانوی غم زهرا به برگرفت
غمخوار آه وناله ی این کودکان شده
زهراببین که قلب حسن تیر می کشید
غمدیده از کبودی قد کمان شده
زهراشکسته قلب علی درهوای تو
درماتم وعزای تو اومیزبان شده
بانو به زیرپای توچادر فتاده بود
از بس که خم شدی کمرت ناتوان شده
زینب کناربسترتوسفره کرده پهن
خوشمزه تر برای تو این پخت نان شده
گویاردیف دنده ی تان نامنظم است
ای وای من شکسته سراستخوان شده
این درد پهلویت پس از آن ضربه ی دَرَست
احوال مرگ بررخ ماهت عیان شده
از چشم پر ستاره ی تو خون چکیده است
گریم برای قطره ی اشک روان شده
مهمان شدم شبی که بپرسم حال تورا
دیدم بهارعمرتوبانو خزان شده
#آرمین غلامی- (مجنون کرمانشاهی)_
🔊 مناجات با امام زمان عج
🔘 روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها 🔻
*****
کم نکن سایۀ لطفت زِ سرم آقاجان
گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان
آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر
از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان
*تو چقدر غریبی ما یارتیم .. تو چقدر غریبی که ما خاطرخواهتیم .. امام مجتبی علیه السلام فرمودن اگه به تعدادِ انگشتانِ دست یار داشتم قیام میکردم .. به خودت قسم تو از امام حسنم غریب تری آقا .. همه اینا الکیِ پا عمل میرسه اول خودم .. من پات نیستم .. اما به خودت قسم دوست دارم ..*
یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم
*السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ ..*
یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم
اصلاً انگار فقط دردسرم آقاجان
در بساط غمتان مدعیام ، اما حیف
غافل از ناله و اشکِ سحرم آقاجان
پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی
کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان
*رفیق ، رفیقی نیست که تو خوشی ها فقط باشه .. نقل کردن علامۀ امینی رحمت الله علیه که دارایِ اون سکنات و مقامات بوده ، بهش گفتن علامه این همه داری خرج میکنی ، عمرُ جوونیُ زندگیتُ همه رو تو این سفر اون سفر ، این شهر اون شهر ، این کشور اون کشور ، مدارک جمع کردی مستندات برایِ اینی که علی رو رو کرسیِ حقیقتِ خودش بنشانی ، این همه در رابطه با زهرایِ مرضیه مطلب نوشتی ، خوب اگه علامه و مرجع نمیشدی ، چی کار میکردی ؟ گفت اگه من علامه نبودمُ و مرجع نمی شدم زندگیمو تو یه توبْره میریختم میرفتم تو بیابونا ، (خُب ..) تا آخرِ عمرم گریه میکردم و لطمه میزدم برا بلایی که سرِ زهرا آوردن .. ما اصلاً چیزی نمیدونیم ..
بزار روضه مُ اینجور بگم .. یه وقت من عصبانی ام میگم فلانی پاشو برو فلانیُ بزن .. یه وقتم من عصبانی ام میام سلاحِ طرفُ بر میدارم ... نوشتن حرومی این شمشیرُ گرفت ، یه جوری زد .. بگم صدا ناله ت بلند شه .. نه با قلاف با آهنِ بالایِ غلاف یه جوری زد به زهرا ..*
پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی
کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان
غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا
*رفیق تو این دورِهمی ها ، شب نشینی ها ، دید و بازدیدا شده یه بار برا امام زمان دعا کنی ، یادش کنی ؟ .. انقده بی معرفتیم ..*
غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا
باز کن دربه رویم ، پشتِ درم آقاجان
تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است
راهیام کن دم ایوانِ حرم آقاجان
بعد مشهد ، سفرِ کربُبَلا میچسبد
یک شب جمعه بیا و ببرم آقاجان
شاعر: #روح_الله_پیدایی
اباصالح .. دلم یه کربلا می خواد
اباصالح .. دلم یه گنبدِ طلا می خواد
اباصالح .. دلم امام رضا می خواد
____
بی نام تو زهرا گره ای وا شدنی نیست
هرگز نفسی بی تو مسیحا شدنی نیست
بوسیدن دستان تو معراج رسول است
فرزند کسی ، ام ابیها شدنی نیست
اصلاً چه نیازی به پسر داشت پیمبر
نسلِ نبوی جز به تو احیا شدنی نیست
تو منحصراً بانیِ این چرخِ کبودی
در خلقت ما نقش تو حاشا شدني نيست
_
دستار بسته ای که نبینم سرت شکست
جایِ شکستگی به همه جای جایِ توست
تکرارِ ضربه ها که به یک جا نمی خورد
جای قلاف بر سرُ بر دستُ پای توست
_
همین که درد زِچشم تو خواب میگیرد
تمام جانِ مرا اضطراب میگیرد
بیا به همسرِ خود لحظه ای تبسم کن
دلم از این همه حالِ خراب میگیرد
گشوده دخترِ تو آیههایِ قرآن را
نشسته رویِ سرِ خود کتاب میگیرد
عوض شده است در این خانه کارها امشب
حسین پیشِ لبت ظرفِ آب میگیرد
خدا کند که نبینند پهلوانی را
که آستین رویِ ردِ طناب میگیرد
#مناجات_با_امام_زمان_عج
#روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
متن صوت روضه👆👆
😢🌑 امروز، در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام چه خبر است؟
مقتلي که مي خوانم، محکم ترین مقتل است. اين روايت از همه معتبرتر است.
بی بی، حضرت زهرا علیهاالسلام، صبح، يکي از زن ها را خواست. ظاهراً به «بنت أبورافع» فرمود: آب بياور؛ بدنم را بشويم. بی بی صبح بدنش را شست. لباس¬هاي تميز و طيّب و طاهر به بدنش کرد.
بعد از ظهر و عصر که شد، «اسماء بنت عميس» را خواستند يا خودش آمد.
جناب اسماء با حضرت خديجه علیهاالسلام بسيار مأنوس بود. از ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانواده ایشان رفت و آمد داشت.
بي بي را بزرگ کرده بود. طبق معاهده ای که با خديجه علیهاالسلام کرده بود، شب عروسي حضرت زهرا علیهاالسلام هم، پذيرايي و پرستاری می کرد.
خديجه علیهاالسلام دم مردن گریه می کرد. اسماء گفت: چرا گریه می کنید؟ فرمود: گريه ام براي اين است که عروسي فاطمه علیهاالسلام دختر من در پيش است و در موقع عروسي او، نه من هستم و نه خواهري دارد.
دختر من غريب و تنهاست و گريه ام براي اوست. اسماء، تعهّد کرد که اگر من زنده ماندم، مي روم خدمتش را مي کنم. لهذا پيامبر صلّی الله علیه و آله در شب عروسی، آن موقعي که زن ها را از خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام بيرون کرد، ديد اسماء آن کنار ايستاده است. فرمود: اسماء! چرا نمی روی؟
گفت: من با خديجه علیهاالسلام معاهده کردم خدمتگزارِ دخترش باشم. من نميتوانم بيرون بروم. همين که پيامبر صلّی الله علیه و آله نام خديجه علیهاالسلام را شنيدند آهي از دل کشيدند، اشک از چشمانشان آمد و فرمودند: خديجه! شب عروسي دخترت، جاي تو خاليست! و بعد درباره اسماء دعا کردند و فرمودند: «خداوند حاجات دنيا و آخرت تو را برآورده سازد!»
به هرحال بی بی، اسماء را طلبيدند و فرمودند: «اسماء! بستر من را وسط خانه بينداز.» اسماء، بستر بی بی را وسط خانه انداخت. اسماء! من مي خوابم. مي خواهم يك قدري استراحت كنم.
اين قطيفه را بالاي صورت من بكش. اسماء! مراقب باش هر وقت صداي اذان (مغرب) بلند شد، وقت نماز شد، بيا مرا بيدار کن. اگر صدا زدي بيدار شدم، فَبِها؛ امّا اگر جواب ندادم، بدان که به پدرم ملحق شده ام.
اسماءگفت: بي بي! اين چه فرمايشي است مي کنيد؟ خاک بر سرم! من زنده باشم، شما نباشيد؟ بستر بی بی را آورد و وسط خانه، رو به قبله انداخت. بي بی آمدند رو به قبله خوابيدند.
قطيفه را بالاي صورتشان کشيدند. عصر، نزديک های غروب است. داخل خانه، اسماء و دو خانم، یعنی دختر
بچّه های زهرا علیهاالسلام هستند: يکي ام کلثوم علیهاالسلام دختر شش ساله، يکي زينب علیهاالسلام دختر پنج ساله. حسنين علیهماالسلام با اميرالمؤمنين علیه السلام از خانه بيرون رفتهاند و ظاهراً مسجد هستند.
اسماء و بچّهها خيلي خوشحال شدند؛ الحمدلله بعد از هفتاد و پنج روز، بي بی امروز راحت است، يک کمي می خوابد. دخترها خوشحالند! دیگر مادرشان دردِ پهلو ندارد! ديگر بازويش درد نمی کند. در خواب و استراحت است.
امّا يک مقدار کمي که گذشت، يک مرتبه صداي مؤذّن بلند شد. وقت نماز شد. اسماء جلو آمد: يا بنت رسول الله! بي بی جان! وقت نماز است. بلند شويد. جواب نيامد! بي بي تکان نخورد! اسماء مضطرب شد. چرا بی بی جواب نداد؟ مرتبه دوم گفت: يا ام الحَسنين! بی بی! وقت نماز است. باز هم جواب نيامد. آرام آرام کنار بستر بي بی آمد. همين که گوشه قطیفه را بلند کرد، ديد بي بي از دنيا رفته است!
اي واي! ای امان! ديدي خاک بر سر شدم! حالا چه کار کنم؟ اگر اسماء بخواهد اشک بريزد و گريه کند، دختر بچّه ها خودشان را مي کشند. کسي نيست بچّه ها را نگهداري کند.
در همين حال است که يک مرتبه در حياط باز شد، حسنين علیهماالسلام آمدند. تا آمدند، صدا زدند: اسماء! اين چه وقت خواب است؟ مادرمان اين وقت به خواب نمي رفت! چرا اين طور خوابيده؟ يک کلمه اسماء گفت، خانه علی علیه السلام محشر شد، قيامت شد. چند تا بچّه، هي به سر زدند، به سينه زدند. يا الله! يک مرتبه اسماء صدا زد: آقازاده ها! مادرتان از دنيا رفت. اي واي...
😭😭😭😭😭😭😭
#فاطمیه
متن روضه-بانوای حاج آرمین غلامی (مجنون)
🌺🌺کرامت حضرت زهرا(س)
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "
يكى از علماى بزرگوار مى فرمود: يك روز در شهر دمشق سوار ماشينى شدم كه به حرم حضرت زينب (سلام اللّه عليها) بروم ، جوانى كنار من نشسته بود كه از قيافه اش پيدا بود خيلى دوست دارد با من حرف بزند ولى ترديد داشت كه آيا من مى توانم با او عربى صحبت كنم يا نه .
من به خاطر آنكه او را براى حرف زدن راحت كنم به عربى از او احوال پرسيدم ، او خيلى خوشحال شد و گفت : سيّدنا مساءلة .
گفتم : بپرس ؟ گفت : پدرم اسمش عمر و جدّم اسمش خطّاب بود طبعا پدرم را وقتى مى خواستند اسم ببرند مى گفتند: عمر خطاب .
او سال گذشته از دنيا رفت ، شبى من او را در عالم خواب ديدم كه به خاطر انحراف عقيده و اعمال زشتش سخت در عذاب است .
او به من گفت : فرزندم ! من اسم تو را محمد گذاشتم تو فردا به فلان محل مى روى پيرمردى كه نامش محمّد است با تو ملاقات مى كند و تو را به حقايقى آگاه مى سازد؛ از مذهب و دين او پيروى كن كه شايد به اين وسيله خداى تعالى مرا هم از اين عذاب نجات بدهد.
من خيلى به حال پدرم گريه كردم و با همان حال از خواب بيدار شدم .
صبح آن روز به همان محلّى كه پدرم گفته بود رفتم و خدمت آن مرد بزرگ كه روحانى عاليقدرى بود، رسيدم .
او به من مذهب شيعه را تعليم داد و سپس مرا وادار به يادگرفتن مسايل اخلاقى نمود. و خيلى براى من زحمت كشيد، متاءسفانه حالا چند روز است كه آن استاد هم به رحمت خدا رفته من از شما مى خواهم كه مرا راهنمايى كنيد كه چه كنم تا استاد و پدرم را در خواب ببينم و از حال آنها آگاه شوم ؟
من به او دعايى را كه مرحوم نورى رحمة اللّه عليه در كتاب جنّة الماءوى نقل مى كند و همچنين در بحارالانوار(41) آمده است تعليم دادم و از او خواستم كه فردا شب باز او را در صحن مطّهر حضرت زينب (عليهاالسلام ) ببينم تا براى من نقل كند كه خوابى ديده يا آنكه موفّق به آن نشده است .
ضمناً مى دانم كه شما دوست داريد قبل از آنكه تتمّه قضيّه را نقل كنم دعايى را كه به او تعليم دادم براى شما بنويسم تا شما هم از آن استفاده نماييد. بسيار خوب ولى شرطش اين است كه ان شاءاللّه اگر موفق به زيارت هر يك از ائمه اطهار (عليهم السلام ) در خواب شديد و پس از بيدار شدن با نشاط مخصوص به خودش حال دعا پيدا كرديد مرا هم دعا بفرماييد.
سيّد بن طاووس در كتاب فلاح السائل از ائمّه اطهار(عليهم السلام ) نقل مى كند كه :
اگر بخواهى كسى را كه از دنيا رفته در خواب ببينى با طهارت يعنى با وضو و يا با غسل به خواب و به طرف دست راست بخواب و تسبيح حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) را بگو سپس اين دعا را بخوان :
اَللّهُمَّ اَنْتَ الْحَىُّ الَّذى لايُوصَفُ وَ الايمانُ يُعْرَفُ مِنْهُ، مِنْكَ بَداَتِ الاَْشْياءُ وَ اِلَيْكَ تَعُودُ فَما اقبلَ منها كُنْتَ مَلْجاهُ و مَنْجاهُ وَ ما اَدْبَرَ مِنها لَمْيَكُنْ لَهُ مَلْجَاء وَ لامَنْجا مِنْكَ اِلاّ اِلَيْكَ فَاَسْئَلُكَ بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَ اَسْاءَلُكَ بِبِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّد (ص ) سَيّد النَّبِيّينَ وَ بِحَقِّ عَلِي خَيْرِالْوَصِيّينَ وَ بِحَقِّ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ الَّذينَ جَعَلْتَهُما سَيِّدَى شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَجْمَعينَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ اَنْ تُرِيَنى مَيّتى فِى الْحالِ الَّتى هُوَ فيها
بالا خره اين دعا را به او تعليم دادم او رفت و فردا شب برگشت و گفت : ديشب من تا صبح خوابى نديدم ولى صبح كه نماز را خواندم و خوابيدم پدرم را در حال بدى ديدم . او از من تقاضا مى كرد كه براى نجاتش حضرت فاطمه زهرا (سلام اللّه عليها) را واسطه قرار دهم ، او به من گفت :
من در اينجا فهميده ام كه شفاعت حضرت زهرا (عليهاالسلام ) از همه مؤ ثرتر است ، از آن حضرت از طرف من عذر بخواه ، زيرا من در دنيا محبّت دشمنان او را در دل داشته ام .
من به او گفتم : استادى كه معرّفى كرده بودى از دنيا رفته او را در آنجا ديده اى ؟
گفت : نه او را در جايى كه ما هستيم نمى آورند.
اى در درج حيا و آيت عظمى
بضعه خير الورى و مريم كبرى
فاطمه ام الائمه دخت محمد(ص)
بهرتو ايجاد گشته سبعه اباء
ام كتاب ام فضل ام علومى
ام ابيهات خوانده خواجه اسرى
راضيه مرضيه و تقيّه نقيه
همسر حيدر على عالى اعلا
نام تو صديقه و بتول و زكيه
طاهره منصوره و محدثه عذرا
عالم امكان ز نور روى تو روشن
خوانده شدى زين سبب به زهره زهرا
📚منبع کتاب.كرامات الفاطمية
🍃💐🍃
49.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شور « چرا هوا زمستونیه »
شـب اول #فاطمیه دوم سـال ۱۳۹۷
هـیـئت ثارالله عـلـیه السـلام
با مـداحـى حـاج مـحـمود کـریمـی
[حاج محمود کریمی ]
🔹روضه جانسوز ویژه فاطمیه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در کنده شد از جا و سر شعله زدن داشت
از هیزم و از آتش و از در سخن داشت
شد سرخ به جای همه از فرط خجالت
میخی که نشانی زغم مادر من داشت ...
یک دفعه گذشتن ازآن درهمه یقوم
آن لحظه گذشتن که جانی به بدن داشت
هی صدا میومد علی بیا ...
وقتی که جماعت به سرش ریخت،زمین خورد
وقتی که زمین خورد نگاهی به حسن داشت
جا پای مغیره به روی چادرش افتاد ...
در خانه و در کوچه و حتی دم مسجد
ای وای که قنفذ همه جا دست بزن داشت
این دست شکستن عرق شهر درامد
این طور کشاندن به خدا داد زدن داشت ...
بدجور شکستن غرور پسرش را
یک عمر فقط ناله ی نامرد نزن داشت
مانند حسینش شده محسن جگرش سوخت
شاید بدن محسن او نیز کفن داشت
*اینجا همه میخواستن مادر رو از مهلکه و معرکه بیرون بیارن،دیگه کربلا جا برا زن و بچه نبود ....فقط تماشا کردن ... فقط یه نازدانه ی امام حسن رفت تو میدان ... عموم رو رها کنید ....(روضه گودال شدا) .... این کمکم نتیجه نداد، آه ... عمه ی سادات دید دست ها با نیزه ها بالا پایین میره شمشیرها بالا پایین میره ... یه مرتبه همه عقب اومدن .... شروع کردن با سنگ زدن ... باران سنگ گرفت .....
ای حسین ....اشعار ایام فاطمیه
#قسمت_اول |⇦• روضه و توسل ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم حاج حسن خلج_سال97 •✾•
شفیعه ا ی که شفا می دهد، جواب شده است
فَلَک به رویِ سَرِ مرتضی خراب شده است
نفس کشیدنِ زهرا، چقدر قیمتی اَست
که قَدرِ جانِ علی، هر نفس حساب شده است
*گفتم:بابا! مادر مُرد...روای میگه: از خونه تا مسجد راهی نبود،اصلاً تو هم بوده،هی علی می خورد زمین، هی بلند میشد...وارد حجره ی فاطمه شد،دید پارچه ای کشیدن رو صورتِ زهرا...زینبین هر کدوم گوشه ای نشستن،زینب و اُم الکلثوم دارن میلرزن...اومد بالا سر زهرا نشست،پارچه رو کنار زد...فاطمه جان!...*
برای صورتِ او بَرگِ گُل ضرر دارد
همان کسی که به او حورا خطاب شده است
از امام صادق علیه السلام پرسیدند:آقاجان! چرا به مادرِ شما گفتند: اِنسیَّةَ الحورا ؟ فرمود: حوریه توی بهشت اگر برگ بهشتی از درخت جدا بشه،تو آسمون بچرخه...از کنارِ صورتِ حوریه رد بشه،صورت حوریه کبود میشه...
چقدر لطیفِ...اون وقت اون نامرد سیلی هاش مشهور بوده،در عرب میشناختنش،اون وقت شما تصور کنید این نانجیب،دست های بلند،قلبش پر از کینه، حالا زهرا رو تنها گیر آوُرده...*
مهریه ی فاطمه را شَرمِ مرتضی پرداخت
برای دادن مهرش، چقدر آب شده است
دلیل شرم علی، بال زخمی زهراست
دلیل شرم علی، قصه طناب شده است
#شاعر محسن حنیفی
*همچین که پارچه رو کنار زد،زینب داره می بینه،دو تا دستای کوچیکش را گذاشت رو صورتِ مادر تا بابا صورت رو نبینه،هفتاد و چند روزِ زهرا رو گرفته...دستای کوچیک زینب رو علی گرفت،عزیزِ دلِ بابا، تو فکر کردی بابا خبر نداره؟
علی سَرِ فاطمه رو گذاشت رو زانوش،دخترِ رسول الله! دید جواب نمیآد...مادرِ حسن و حسین! دید جواب نمیآد...رمز و کلیدِ قفلِ زبون فاطمه یه کلمه است،زهرا! من علی ام....تا گفت: من علی ام،چشمای زهرا باز شد...دید علی نشسته،قطره قطره اشک های چشمِ علی رویِ صورت فاطمه...زهرا با همون دستِ شکسته، که جون نداره بالا بیاره،هی دست رو میخواد بالا بیاره،اما دست می اُفته،بار دوم،بار سوم،امیرالمؤمنین فرمود: فاطمه! میخوای چه کنی؟ این دستِ شکسته رو اینقدر بالا نیار...دست رو برد زیرِ دست زهرا،دست رو بالا بیاره...اینقدر زهرا خانومِ،اینقدر علی دوستِ،یه بار نگفت:علی تو صورتت رو پایین بیار،اصلاً نمیخوام ببینم سرت پایین باشه،علیِ من همیشه باید سرش بالا باشه،دستِ زهرا رو آورد بالا،بالا،مقابل صورت،یه وقت امیرالمؤمنین دید انگشتای بی رمق زهرا حرکت کرد،اشکایِ صورتِ علی رو پاک کرد،علی جان!جلویِ من اینجور گریه نکن...
شبِ شهادتِ مادرِ،اما بی حسین نمیشه،بی کربلا نمیشه،رفقا وقتی علی گفت:زهرا! من علی ام،زهرا چشماش رو باز کرد،شروع کرد با علی حرف زدن،اما " لا یوْمَ کیوْمِک یا ابا عبدالله " ابی عبدالله هرچی صدا زد:علی اکبر! من باباتم...*
ای پسر من پدرِ پیرِ تو هستم
پدرِ پیر و زمین گیرِ تو هستم
سخنی گوی دلم را خوش کن
تو که آتش زده ای خاموش کن
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"جمعه" یعنی عطر🍀
نرگس در هوا سر میکشد..🌹
"جمعه" یعنی قلب
عاشق سوی او پر میکشد..
"جمعه" یعنی روشن
از رویش بگردد این جهان...
"جمعه" یعنی انتظار 🍀
"مَهدی صاحب زمان" ...
♡ اللهم عجل لولیک الفرج
☘☘☘
❣﷽❣
🔲#سینه_زنی_امام_حسین_ع
🔳#شور
🔲#آقای_کریمی
دلم به یاد حرم
تا کربلا راهی
میخونه تو قتلگاه
زیارت ناحیه
فرقه بالسیوف
فرقه بالرماح
جدم و میزدن
گوشه قتلگاه
🔲وای حسین، وای حسین
زمان خون گریه هات
درست دم مغرب
روضه بر گشتن
یه اسب بی صاحب
فرقه بالسنان
فرقه بالحجر
جدم و میزدن
بی کس و بی سپر
🔲وای حسین، وای حسین
با پرچم انتقام
فاطمه العجل
مرور میشه روضه ها
دوباره از روی تل
فرقه بالسهام
فرقه بالعصا
جدم و میزدن
کوفیا بی هوا
🔲وای حسین، وای حسین
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
.
|⇦•میمرم برات تا که بهتر بشی..
تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها _ حاج محمود کریمی
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
میمرم برات تا که بهتر بشی
دوباره یل بدر و خیبر بشی
دوایِ همه دردا گریه ست علی
بشین گریه کن تا سبک تر بشی ..
دوایِ همه دردا اسم توِ
با اسم تو خوب میشه سر دردِ من
دو عالم غلامِ منه چون که تو
امام منی، جونِ من، مردِ من ..
به قد قامتت میکنم اقتدا
زمین و زمون محوِ این قامتِ
سرت رو علی باز بالا بگیر
مدارِ فلک دورِ عمامه تِ ..
میونِ قنوت ، خیسیِ گونه هات
تویِ سجده ها ، لرزشِ شونه هات
میدونم تو قلبِ تو چی میگذره
تو قلبِ تو و قلبِ دردونه هات
میدونم که این داغ باعث میشه
که تنهاترین مردِ عالم بشی
فقط تو میدونی که چی میکشم
فقط من میدونم تو چی میکشی ..
علی جان؛ فقط تو میدونی چرا
میخوام از خونه بی نشونه برم
اگه تو اجازه بدی عشقِ من
میخوام از کنارت شبونه برم
بمیرم که باید باهام امشبم
رویِ سنگِ غسالی نجوا کنی
بمیمرم برات وقتی امشب میخوای
کفن از رویِ نیلی ام وا کنی
بمیرم که امشب میبینی چی شد
که لبریز شد کاسۀ صبرِ من
همین شد که خواستم ازت تا ابد
خودت تنها باشی سرِ قبرِ من
غریبی که غمش با چاه گوید
هزار غصه با یک آه گوید
برایِ دیدنِ من مَحرم من
درون خانه یا الله گوید
ــــــــــــــــــ
#حاج_محمود_کریمی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
👇
4_5877637936844900820.mp3
3.35M
|⇦•میمرم برات تا که بهتر بشی..
تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها _ حاج محمود کریمی