السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام... از تو ممنونم
از تو ممنونم مرا دعوت به ماتم کرده ای
پای این سفره ..دلم را کشورِ غم کرده ای
از تو ممنونم که مابینِ شلوغی های شهر
این گدا را واردِ شهرِ مُحرّم کرده ای
چشمِ من خشکیده بود از معصیت های زیاد
این تو بودی با نگاهی ..دیده زمزم کرده ای
خارج از انسانیت بودم که با یک یاحسین
هر دو دستانم گرفتی و تو آدم کرده ای
روضه برپا می کنی تنها میانِ خیمه ات
قلبِ من را با دمت از دور توام کرده ای
روضه ای بنما تلاوت تا که بر صورت زنم
با نوای خود ..مسخّر کُلّ ِ عالم کرده ای
برده ای دل را به سمتِ کربلا و بعد از آن
روضه های سختِ جدّت را مجسّم کرده ای
قتلگاهش را نشانم داده با سوزِ جگر..
جاری از چشمانِ من دریای نم نم کرده ای
📋جوان خوش قامت میری به سمت میدون
#سبک_واحد
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جوان خوش قامت، میری به سمت میدون
شده از داغ فراغت، اهل حرم پریشون
پشت سرت داره میاد، عمه با چشم گریون
برو بابا، ولی آهستهتر تا که نمیرم
برو اما بدون بابا، میکنه غصه پیرم
برو اما بذار قرآن، روی سرت بگیرم
اینجا پیچیده عطر تنت، میکشی منو با رفتنت
کاش نبینم ای یوسف من، لحظههای پرپر زدنت
" علیاکبر، وای وای وای وای "
صدای نالم در اومد، تا نالتو شنیدم
کسی نمیدونه غیر از، خدا که چی کشیدم
معلومه حال درونم، از این رنگِ پریدم
بمیرم واسه تو اکبر، چی اومده سر تو
شده غرقابهی در خون، تموم پیکر تو
پر از زخمه عزیز من، روی بال و پر تو
دشمن و دیدم بالا سرت، نیزشو میزد به پیکرت
بعد رفتنت توو خیمهها، روضهخون تو شد مادرت
" علیاکبر، وای وای وای وای "
تو رو گم کردم توو لشکر، دیدی چه حالی داشتم
رسیدم بالا سرِ تو، دل توو دلم نداشتم
تن قطعهقطعهتو تا، روی عبا گذاشتم
پاشو از جا نگاهی کن، چه حالی داره بابات
پاشو از جا بگو بابا ،چیکار کنم با غمهات
چیکار باید کنم با این، پیکر اِربا اربات
پاشیده از هم چرا تنت، وای چیکار کردن با بدنت
قلبم و خون کرده اکبرم، لختهی خون توو دهنت
" علیاکبر، وای وای وای وای "
*شاعر: #مرتضی_سراوانی
Narimani.Shab06Moharam99.02.rashedoon.ir.mp3
25.95M
روضه شب هفتم
علی اصغر
نریمانی
@majmaozakerine
Narimani.Shab07Moharam99.02.rashedoon.ir.mp3
38.9M
روضه علی اکبر
شب هشتم محرم
Narimani.Shab07Moharam99.01.rashedoon.ir.mp3
31.94M
مناجات شب هشتم محرم
نریمانی
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
📋دیدهای ده که مگر قامت رعنات ببینم
#سبک_مناجات
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدهای ده که مگر، قامت رعنات ببینم
هر طرف رو نهم، روی دلآرات ببینم
یا که یک دم بنشین، تا به کنارت بنشینم
یا ز پیشم بگذر، تا قد و بالات ببینم
من که آن دیده ندارم، که تو در دیدهام آیی
تو مگر دیده دهی، تا رخِ زیبات ببینم
هر کجا سینهزنت، دستِ دعا بالا برد
مادرت با عجله، دستِ عطا بالا برد
بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را
بر سر دوش، رسولِ دو سرا بالا برد
ما کجا ظرفیت، عشق تو را داشتهایم
نظر فاطمه، ظرفیت ما بالا برد
از کثافات مرا کَند و، حسینیه کشاند
ذرهای بودم و مهر تو مرا، بالا برد
رو به کعبه نزدم، جز به تمنای خودت
نِرخ توحید مرا، کرببلا بالا برد
کم ندیدیم که بدکارهی بیتقوا را
اشک در روضهی جان سوز شما بالا برد
گریه کردهست چو اسفند، میان آتش
هرکس از تشنگیات سوخت، صدا بالا برد
حرمله تیر زد و، از کمرت بیرون زد
همهی خون تو را زود خدا، بالا برد
ماندهام مات زمانی که دعا میکردی
این سنان بین دعا نیزه چرا بالا برد
#شب_نهم
#مناجات
@majmaozakerine
چشم تو بسته شد و چشم حرامی وا شد
تو زمین خوردی و دورِ حرمم غوغا شد
مشک تو پاره شد و آبرویت ریخت زمین
سیلِ آن خورد به خیمه همه جا دریا شد
عَلَمت خورد زمین و حرمم رفت به باد
دشمنم بعد تو با جرأت و بیپروا شد
روسری بود، که در دست حرامیها بود
خیمهی سوخته معجر به سرِ زنها شد
تیر باران شدی و تیرَکِ خیمه افتاد
زینب آواره شد و دخترکم تنها شد
آن طرف خود و زره از تن تو غارت شد
این طرف بر سر خلخال حرم دعوا شد
بوی یاس آمده از علقمه یعنی اینکه
زائر جسم زمین خوردهی تو زهرا شد
غیرت الله منی روضهی تو ناموسیست
رفتی و روی همه بر روی زینب وا شد
*شاعر : رضا قاسمی
تیری که اومد به مشک من خورد
جلو رقیه آبرومو برد
شرمندهتونم
میخوام جلوت پاشم ولی من نمیتونم
دست به کمر نگیر نزن آتیش به جونم
داداش تورو خدا بذار اینجا بمونم
نذار خجالت بکشم، وای وای وای وای
شرمندهی بچههاشم، وای وای وای وای
ببوسشون به جای من، داداش داداش
بگو منو حلال کنن، داداش داداش
کاش میتونستی بمونی پیشم
اگه بری من بیچاره میشم
برام عزیزی
اینجوری دست و پا نزن به هم میریزی
از اون قد رشید تو نمونده چیزی
پا نشی خواهرم رو میبرن کنیزی
هنوز علمدار منی، پاشو پاشو
همه کس و کار منی، پاشو پاشو
هیچکی ازت آب نمیخواد، پاشو پاشو
فقط میگن عمو بیاد، پاشو پاشو
بیا عزیز دلم اباالفضل
گل کاشتی امروز ، گُلم اباالفضل
مادر فدات شه
حالتو میدونم منم پهلوم شکسته
بازو بریدهای منم بازوم شکسته
سرت شکسته و منم ابروم شکسته
بازوتو رو زمین نزن، وای وای وای وای
تازه شدی شبیه من، وای وای وای وای
موندی پا حرفت آفرین، وای وای وای وای
مثل خودم خوردی زمین، وای وای وای وای
گفت عباسم، اگه تو بری لشکرم از هم میپاشه. تو علمدار لشکر منی. فلذا هرچی اومد اجازه بگیره اجازه نمیداد. اومد گفت " قَدْ ضَاقَ صَدْرِي " خودمونی یعنی حسین جان دارم میمیرم. دیگه نفسم بالا نمیاد، سینهم تنگ شده، همه دارن جلوی چشمام پرپر میزنن. دیگه نمیتونم تحمل کنم.
از خیمه زد بیرون، اومد تو خیمهی بچهها، دید این بچهها این دامنهای عربیشون رو بالا زدن، این شکمها رو گذاشتن روی این مشکهای نمناک؛ تا عمو رو دیدن خوشحال شدن؛ عموجان تشنگی داره مارو بیچاره میکنه. میشه برا ما یهکم آب بیاری؟ اینقدر عباس خوشحال شد؛ گفت رو چشمام...
مشک رو گرفت اومد تو خیمهی اباعبدالله؛ داداش، بچهها یه کاری رو گردنم انداختن. بهم میگن برامون آب بیار. فرمود باشه اگه میخوای برای بچهها آب بیاری برو. فلذا این مشک رو برداشت، دشمن هم میدونه این آقا همه کارهی لشکر حسینه. فلذا وقتی دوتایی زدن به دل دشمن، شروع کردن رجز بخونن؛ یه عده گفتن حسین رو رها کنین فقط برید سمت عباس. عباس زمین بیفته کمر حسین هم میشکنه.
فلذا همه اومدن دور تا دور عباس، این لشکر رو شکست و به آب رسید.
دست برد زیر آب، این آبها رو آورد مقابل صورت " فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسین " یاد تشنگی حسین افتاد. آبها رو رو زمین ریخت. گفت ای آب خجالت بکش تو مهریه مادر حسینی. تا قیامت باید شرمنده حسین و بچههاش باشی....
میگه تو حرم حضرت عباس (ع) شیخ محمدعلی خراسانی شروع کرد روضه بخونه. همین روضههایی که من براتون خوندم؛ رفت جلوتر، دستها رو انداختن، عمود به فرق این آقا زدن، همه اینها رو گفت. منبر که تموم شد آیت الله قزوینی که امام جماعت حرم حضرت عباس بود اومد جلو، گفت آقاشیخ محمدعلی امشب خیلی از ما اشک گرفتی؛ ولی بعضی از روضههایی که خوندی سند نداشت یا سندش ضعیف بود.
گذشت، آقای قزوینی تو عالم رؤیا خواب حضرت عباس رو دید. بهش فرمود آقا سیدابراهیم، تو مگه کربلا بودی؟ فرمود اصلا بذار خودم برات روضه بخونم. هرجا رفتی بگو عباس برای من گفته. سندش خود عباسه؛
وقتی دستهام رو انداخته بودن، مشک رو به دندان گرفتم، یهو یه تیری به مشکم زدن این آبها زمین ریخت. وقتی این آبها زمین ریخت دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم. خودم متحیر بودم. "فَوَقَفَ متحیرا" یعنی اصلا متحیر بود چیکار کنه. نه میتونه بره خیمهها، نه مشک داره که بخواد برگرده دوباره آب بیاره...
آقا سید ابراهیم؛ تو همین حین بود یه دفعه یه تیر به چشمم زدن، این تیر خیلی من رو اذیت میکرد، از اسب زمین افتادم، این تیر رو بین دو زانو قرار دادم، تا سرم رو خم کردم کلاهخودم زمین افتاد، تا کلاهخودم زمین افتاد نانجیبا دورم حلقه زدن یکیشون اومد جلو، صدا زد عباسی که میگن تویی؟ گفتم نانجیب یه موقعی اومدی که من دست تو بدنم ندارمو.. گفت تو دستن نداری. من که دست دارم... چنان با عمود آهن به فرقم زد...
چنان با این گرز این سر رو متلاشی کردن، دیگه هیچجوری نمیشد این سر رو به نیزه بزنی؛ فلذا روایت میگه سر رو برگردوندن، این سر رو از پهلو به نیزه زدن....
حسین
📋تا دیدم که افتادی رو زمین
#سبک_زمزمه
#سبک_روضه
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی۹۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا دیدم که افتادی رو زمین
منم از کمر خم شدم ببین
پاشو خواهرِ تو داره از این
غصه میمیره
پاشو ای علمدار لشکرم
شده خیره دشمن سوی حرم
ببین که از این دوری دخترم
بهونه گیره
میگه عمو بیا، جونم به لب رسید
در انتظارته، داره به تو امید
اما نمیدونه، زخمیه پیگرت
ای وای اگه بیاد، آخر بالا سرت
میبوسم حالا چشم تارِ تو
نگو که همینجاست مزارِ تو
چطوری برم از کنار تو
برادر من
پاشو ذکر حیدر رو دَم بگیر
پاشو روی دوشت عَلم بگیر
پاشو راه بسوی حرم بگیر
ای یاور من
باور نمیکنم، دستت جدا شده
با ضربهی عمود، فرقت دوتا شده
بعد تو دشمنم، تا خیمهها میاد
نقشه داره برا، اهل حرم زیاد
سهشعبه زدن بیهوا به تو
زدن تیر به مَشک پُر آب تو
با نیزه زدن دشمنا به تو
رحمی ندارن
با کینه به سمتِ تو اومدن
نخواستن یه ذره اَمون بدن
چه زخمای به پیکرت زدن
چه بیشمارن
خونا رو از سر و، روی تو میبرن
من میدونم اومد، پیش تو مادرم
گفته برای تو، از سیلی خوردنش
گفته که حیدر و، دست بسته بردنش
شاعر #روح_الله_پیدایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ