می خواهیم چه کسی را واسطه قرار بدهید در خانه خدا، همان خانمی که هر وقت پیامبر وارد می شد رسول خدا تمام قد جلوی پایش می ایستاد ، استقبالش می کرد ، خم می شد دستش را می بوسید می فرمود : فَداها اَبوها (بابات به قربانت ) همان خانمی که وقتی شهیده شد کمر علی شکسته شد، همان خانمی که از دنیا رفت نیمه های شب امیر المؤمنین می آمد وصورت به قبرش می گذاشت و ناله می زد .
ای مرهم غم های من ای نو گل رعنای من
زهرای من – زهرای من
خیز و ببین غوغا شده دیگر علی تنها شده
من مانده ام و غم های من
زهرای من ، زهرای من
در بین آن دیوار و در دادی تو شش ماهه پسر
بین دیده ی گریان من
زهرای من ، زهرای من
گاهی حسینت نیمه شب از من کند مادر طلب
بگرفته او دامان من
زهرای من ، زهرای من
زینب نگاهش بر در است در ذکر مادر مادر است
بین ناله ی طفلان من
زهرای من ، زهرای من
کرده گریبان چاک چاک مولا فتاده روی خاک
گوید کجایی جان من
زهرای من ، زهرای من
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یا رسول الله این همه سفارش دخترت را به امّتت کردی ، چه کردند با فاطمه ؟ شب عزای فاطمه است شب مصیبت ، می دانم همه دلها راهی مدینه و فبرستان بقیع شده ، از همین جا دلهای عاشقتان را کنار قبری ببرید که الان تنها زائرش مهدی فاطمه است ، فدای آن صورتی که الان روی قبر مادر گذاشته ،برای غربت و مظلومی مادر اشک می ریزد .
مادرا می آیم حق تو احیا می کنم
دشمنانت را یکایک خوار و رسوا می کنم
ازخدا اذن ظهورم را تقاضا کن که من
عقده های دل پر خون ترا وا می کنم
روضه ای جانسوز می خوانم کنار قبر تو
چشم عشاق ترا از گریه دریا می کنم
من طبیب دردهای بی علاجم غم مخور
پهلوی بشکسته هم مداوا می کنم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.وقتی عزیزی میره، چند نفر لوازم اونو مخفی می کنند، ولی در مورد صدیقه طا هره، شاید یک نفر پیدا نشد جانماز خانم را جمع کنه ،ولی در نیم سوخته چی، قابل اخفا نبود.
@@
مداحی_آنلاین_شب_های_جمعه_سیدمهدی_حسینی.mp3
9.77M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃شبای جمعه شب وصاله
🍃چیکار کنه نوکری که بی پر و باله
🎤 #سید_مهدی_حسینی
⏯ #زمینه
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
خادم اهل بیت 🌺:
|⇦•مدینه شاهدِ شب هایِ ..
#روضه و توسل تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
@majmaozakerine
مدینه شاهدِ شب هایِ خاموشیست این شبها
علی چون شمع میسوزد کنارِ پیکر زهرا
زِاشکِ خویش بِنوشت این سخن بر تربت پاکش
بیا برگرد با من! سویِ خانه ای گلِ زیبا
منم شمعُ تویی گل؛ کودکانت همچو پروانه
به بزم ماتمت سوزند با یاد تو بی پروا
چگونه بی تو برگردم بسویِ خانه زهراجان
*سرشُ از رویِ مزار بلند کرد یه حالت خواب یه مرتبه بلند شد .. گفت بریم ابن عباس بریم، عرضه داشت آقا کجا! شما گفتی کاش شبها طولانی بشه بشینیم راحت گریه کنیم برا خانم .. گفت بریم حسین داره گریه میکنه .... آقا از کجا فهمیدی گفت فاطمه م گفت .. برو حسین داره گریه میکنه ...*
چگونه بی تو برگردم بسویِ خانه زهراجان
که میخواهند ازمن کودکانِ خسته مادرا
*فضه که اومد خونه ی مولا، خانه سلطانِ زمینُ آسمان اومدتو در و دیوار رو نگا کرد دلش سوخت بلدِ کار بود میگه یه ظرفِ گلی رو برداشت علمشُ داشت یه دستی روش کشید یه ذکری گفت اومد خدمت امیرالمومنین ، آقا هیچی تو خونه نیست اگه اجازه بدی من اینو تغییرش دادم، بفروشیم مولا فرمود فضه اگه اینو میخوندی این کارو میکردی ایارش بالاتر نمیرفت گفت چرا اقا! شما هم بلدی ؟! گفت فاطمه م بلدِ حسنینمم بلدن ...
آنان ک خاک را به نظر کیمیا کنن..
امر خداست ما اینطوری زندگی کنیم .. دو خط روضه و التماسِ دعا .. دیدن بینِ بچه های فاطمه از همه بیشتر امام مجتبی بی تابه .. یه گوشه از خونه زانویِ غم بغل گرفته .. هر کاری میکنن آروم نمیشه ..آقا ، شما بزرگه بچه های فاطمه ای شما هم باید باباتُ آرام کنی همه داداشتُ و هم خواهراتُ .. اینا هم داغ دیدن آخه چرا اینطوری گریه میکنی فرموده باشد آخه اینا که تو کوچه نبودن ...*
بردم پناه هرچه به دیوار بیشتر
او پیش تر رسیدُ رَهم بیشتر گرفت
قدم نمیرسید که خود را سپر کنم ..
همرنگ صورت تو شده رخت ماتمم
#حاج_محمود_کریمی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•شبی که آینهام را به دستِ..
روضه و توسل ویژۀ شهادتِ حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها فاطمیه ۹۸ _ حاج میثم مطیعی•✠•
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
@majmaozakerine
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم
*غریبانه ز خانۀ مولا رود بیرون جنازۀ زهرا .. فقط چندنفر کنارش بودن .. وقتی میخواست بدن رو دفن کنه مَحرمی نداشت که کمک کارش باشه .. مردی نبود که علی بگه بدن رو بگیر و آماده کن .. ای کاش چند نفر بودن کنار بچه هاش .. تسلا میدادن .. گریه نکن زینبم .. بچه هاش کمک می کردن خاک رو قبر بریزن کار دفن تمام بشه .. اگه مردم مدینه بیدار بشن به بدن مادر ما رحم نمی کنند ..*
دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه
به دستِ خود گلِ خود را چنین به خاک سپردم؟
شد اشکِ غربت و گل کرد رویِ خاکِ مزارش
هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصّه که خوردم
*چقدر تو رو غصه دادن علی جانم .. امیرالمومنین ، زهرا رو که از دست داد طبق روایت منهدم شد .. دیگه کسی نبود علی رو یاری کنه .. کسی رو نداشت .. هم زمخشری نقل کرده هم منابع شیعه نقل کرده .. پیغمبر،علی رو دید ، صدا زد:
«سلام علیک یا ابَالرَّیحانَتَین ..» سلام ای پدر دو گل خوشبوی من از این دنیا..
علی جان «فَاَن قلیلِِ یَنهَدُّ رُکناک ..» چیزی نمیگذره دو رکن تو منهدم میشه....تو دیگه مثل مرده متحرک میشی بین این مردم.. راوی میگه: «فَامّا قُبِضَ رسول الله..» وقتی پیغمبر از دینا رفت علی فرمود: «هذا اَحدَ رُکنَی ..» این اولین رکن علی بود....سه روز قبل رحلت این رو فرموده بود به علی....راوی میگه «فَلَمّا تُوُفّیَت فاطمَه..» فاطمه که از دنیا رفت.. «قال علی علیه السلام هذا رکنُ الثّانی ..» این رکنِ دوم علی بود ..
شب ها بچه هاشُ می خوابوند می آمد کنار قبر زهرا گریه می کرد ..*
شب آمدم که بگریم تمام درد دلم را
سحر به غربتِ خانه، جز اشک و آه نبردم
*میرالمومنین با هزار زحمت بچه هاشو می خوابوند .. تنها .. بی صدا.. شبانه می آمد کنار تربت زهرا.. همچین که برمیگشت با چه صحنه ای مواجه میشد؟ آیا بچه هاش خواب بودن؟ من که باور نمیکنم .. همیشه این منظره رو تصور کردم.. بچه هاش بلند شدن .. یکی گوشۀ خونه سر به دیوار میذاره .. یکی زانوها رو بغل گرفته سر به زانو گذاشته .. حسنش رو نمیدونم ..
زهرا !
این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟
هی دستِ مشت کرده به دیوار می زند..
من ایستاده بودم .. نگاه می کردم .. مادرمُ میزدن .. کاری ازم بر نمی آمد ..
ای مادر ..*
بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او
برای آمدنِ روزِ مرگ، لحظه شمردم
شاعر: سیدمحمدجواد شرافت
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
4_5778314168130078923.mp3
6.84M
|⇦•شبی که آینهام را به دستِ..
روضه و توسل ویژۀ شهادتِ حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها فاطمیه ۹۸ _ حاج میثم مطیعی•✠•
∞═┄༻↷↭↶༺┄═
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
چهار پاره-بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چند شب می شود که آرامی
چند شب می شود که بی تابم
چند شب میشود که خوابیدی
چند شب میشود که بی خوابم
خانه ای سوت وُ کور مانده وُ من
وَ حسن میگَـزَد لبِ خود را
میکند مخفی از دو چشمِ ما
زینبـم بُقـچه وُ تبِ خود را
او نَه تنها به اِرث بُرد از تو
چادرِ خـاکی وُ پُر از لاله
از تو آموخته که نیمه یِ شب
دور از چشمـها کند ناله
چادر وُ بُقچه را بَغَل زده وُ ...
گوشه ای از اتاق کِز کردهَ ست
مثلِ چشم حسن دو چشمش خون
مثلِ قلبم دِلش پُر از درد است
دختر چـٰار ساله اَم امروز
خانه را خوب آب وُ جارو کرد
کار از دست وُ بازویَش که کشید
یادِ دردِ عجـیبِ بازو می کرد
بستـرِ لاله گونِ مادرِ ما
جمع کرد وُ دوباره آه کشید
یادِ پهلو وُ سینه اُفتاد وُ.....
تکّه ای گوشواره آه کشیده
یاد آن روزِ سخت که حَسنَش
رفت تا کـوچه هَـمـرهِ مادر
رفت وُ برگشت وُ شد عصایِ او
وای از خـاکِ چادر وُ معجر
بُقـچه را باز کرده وُ دیده
دو کـفن در کنارِ پـیراهن
هِی به خود طعنه میزند که چطور
دست وُ پا میزند ببینم من
حسن از خواب میپَرَد اِنگار
باز کابوسِ کـوچه را دیده
باز دیده که ضربه یِ سیلی
سَـندی پاره پاره دزدیده
او که آرام شد حسین پرید
تشنه وُ بی قـرار وُ سَرگردان
السَّلامُ علیَ الحـسین بگو
میخورد خیزران لب وُ دندان
آخـرِ روضه ها دلِ تنگـم
میتَپَد با نوایِ کرب وُ بلا
باز هم ندبه خوان وُ بی تابم
همنَـفَس با امام با شهدا
زیرِ چَترِ حمایتِ شاهم
مَنصَبَـم نوکری شاهِ کرم
آرزویم وصالِ دلدار است
بِخَرم باز هم حرم بِبَـرَم
#بعد_از_شهادت
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
مادر سلام! می شنوی؟ زینب آمده!
با یک بغل شکایت و ذهنی پر از سوال
اول بگو که پیش خدا کی ببینمت؟
بعد از سه روز؟ چند دهه؟ یا که چند سال؟
آنجا که خوب میگذرد، با خدایتان
جمعید دور حوض و کسی هم غریبه نیست
اینجا هم اشک ما و دل تنگ خانه و
جمع شبانهی پدر و چاه دیدنی است !
در این سکوت غم زده حتی نمی شود
با خاطرات دور و برت درد دل کنی
اما شما هم از در و همسایه راحتی
هم می شود که با پدرت درد دل کنی
از ماجرای کوچه نگویی برای او!
تنها بگو که حال همه خوبِ خوب بود
یادش بخیر،حال همه خوب بود، حیف!
دنیا چه زود می گذرد، حیف شد، چه زود...
میبینمت هنوز میان حیاطمان
مشغول کار پخت و پز و آرد کردنی
مادر اگر که روسریام را درآورم
مثل قدیم موی مرا شانه می زنی
بابا برام گفته پس از فوت مادرت
میگفتهای همیشه «پدر! مادرم کجاست؟»
حالا شده است نوبت من تا بپرسم از
دیوار و میخ و کوچه و در «مادرم کجاست؟»
آخر چرا بدون صدا باید اشک ریخت؟
مادر! گلویمان به خدا درد می کند
گرچه به حد درد شما نیست... راستی
پهلوت خوب تر شده یا درد می کند؟!
مادر! چرا شبانه تو را دفن کرده ایم؟
اصلا چرا کسی به سراغت نیامده؟
مردم که گفته اند میاییم، دیر شد!
پس هیچ کس چرا سر ِ ساعت نیامده؟!
مادر! سوالها که همه بی جواب ماند
این بود رسم درددل؟ این بود مرهمت؟
پس می روم دوباره سر پله ی نخست
مادر بگو که پیش خدا کی ببینمت؟
ا.سادات هاشمی
#بعد_از_شهادت
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam