eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:حسین ایمانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ آسمون ببار از غمهایِ حیدر حالِ مادرِ من زهرایِ اطهر‌ میگه این روزاشه روزایِ آخر وای از این مدینه چشماش نمی‌بینه مادر بستریه ای وای وای از میخِ کینه ‌ خونابه‌یِ سینه یاس خاکستریه ای وای ای وای ای وای ذکرِ لبام اَمَّن‌یُجیب بی تو بابام میشه غریب یا فاطمه /۴/ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ حال و روزِ خونه تلخ و غمگینه‌ مزدِ زحمتایِ پیغمبر اینه‌ بسترِ عزیزِ حیدر خونینه دستاش به دیواره چشماش تارِ تاره‌ روشو می‌پوشونه ای وای داداش بی‌قراره درداش بی‌شماره‌ زار و پریشونه ای وای ای وای ای وای ذکرِ لبام اَمَّن‌یُجیب       بی تو بابام میشه غریب یا فاطمه /۴/ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ چی شده که مادر از دنیا سیره‌ دستشو همش رو پهلوش می‌گیره تویِ سنِّ هجده سالگی پیره‌‌ یاس ارغوون شده گل قدکمون شده زندگی عذابه ای وای آه کارمون شده ماه یارمون شده می‌بینیم خونابه ای وای ای وای ای وای ذکرِ لبام اَمَّن‌یُجیب       بی تو بابام میشه غریب یا فاطمه /۴/ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ آه و ناله‌یِ مادرم مخفیه‌ شونه‌یِ موهام دستایِ زخمیه‌ رسمِ مردمِ این شهر بی‌رحمیه‌ آتیش گرفته در اسیر شده پدر فضّه بیا کمک ای وای پشتِ درِه مادر محسن می‌ره سفر وای از بغضِ فدک ای وای ای وای ای وای ذکرِ لبام اَمَّن‌یُجیب       بی تو بابام میشه غریب یا فاطمه /۴/ @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌زمینه ی جدید ایام فاطمیه: بند اول: مادر نگرانم چشماتو ببندی با آه شبانه ات از جا دل و کندی این روز و شبا به درد و غم اسیری حتی توو نمازم پهلوتو میگیری آه از غم غربت خونه چشمات دو تا کاسه ی خونه دستامو بگیر و پاشو موهامو بزن باز شونه بمون مادر نفس هات گرما می بخشه بمون مادر الهی حالت بهترشه بند دوم: با اشک سرازیز بستر رو می شوری دیدم می پوشونی زخماتو چجوری بار سفرت رو می بندی تو کم کم بالا نمیاد مادر حتی نفساتم می لرزه تن تبدارت بی جون شده چشم تارت می فهمم حالا مسمار داده چِقَدَر آزارت بمون مادر خودم زخماتو می بندم بمون مادر گرفته دنیام رنگ غم بند سوم: داری تو وصیت عطشانم و دریاب باید که بزاری بالای سرش آب از روزی میگی که پیکر میشه پامال آماده شو زینب واسه تب گودال وای از رد تیغ و جسارت پیروهنشم میره غارت میگی میشه مادر یک روز سهم منه زینب اسارت توی گودال جدا سر از پیکر میشه توی گودال گرفتار خنجر میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم شب است و در سکوت شب صدای باد می‌پیچد شب است و در مدینه گریه‌های باد می‌پیچد کسی در کوچه‌های سنگیِ تاریک اینجا نیست کسی در راههای خاکیِ باریک آیا نیست ؟ کسی در شهر پیدا نیست ولی انگار می‌آید صدای رفتنی اینبار صدای رفتنِ جمعی میان کوچه‌ای تب‌دار چرا اینگونه می‌آیند اگرچه غرقه‌ی دردند چرا این چار تَن اینگونه می‌گردند... به روی مرکبی خانومِ پیری است رنجیده  گمانم سالها از داغهایی سخت کاهیده  به خود از درد پیچیده به هر گامی که مرکب راه می‌آید صدای آه می‌آید خدایا این که است این قدر بیمار است؟ چرا از درد سرشار است غریبی یا عزادار است گَهی بر یک طرف خَم می‌شود پهلوش می‌گیرد زمانی دست بر سر می‌گذارد روش می‌گیرد به هر گامی که می‌آیند  با سرفه نفس گیرد  توانش نیست  جانش نیست  می‌آید تا که حق را باز پَس گیرد به رویِ مرکبی خانومِ پیری هست اما نه هرآنکس هست باشد ای مدینه لیک زهرا نه و مَردی پیش مرکب بندِ افسار است در دستش ببین جای طنابی هست بر دستش چرا اینقدر غمگین است چقدر این داغ سنگین است خودش را می‌خورد هرچند گریان نیست ولی شرمندگیِ مرد آسان نیست خودش را می‌خورَد او با دلی پُر خون خودش را می‌خورَد آورده او ناموس حق را باز  هم بیرون اگرچه غم فراوان است ولی باور کنید این مردِ خیبر قبله‌گاه شیر مردان است ولی باور کنید او پهلوان جنگجویان است همه باور کنید از یک نگاهش کوه می‌ریزد چرا امشب از این رو اینهمه اندوه می‌ریزد چرا او سر به زیر است مثلِ بانویش  خودش پیر است... عَرقها از جبینِ خیس آن مظلوم می‌آیند و در پشت سرش دو کودک معصوم می‌آیند دو کودک با حواسِ جمع تا مادر نیافتد از رویِ مَرکب  دلِ این شب مبادا باز این شیشه ترک بردارد از غمها خدایا بارِ شیشه دارد او آیا؟ حسین از آنطرف با قلب پُر آتش حسن از این طرف می‌آید و هِی می‌تپد قلبش دوباره  پیشِ مادر هست  خدایاشکر حیدر هست... چهل شب می‌شود اینگونه می‌آیند در شبها چهل شب می‌شود  خانه به خانه می‌روند اما فقط یک خانواده نیمه شب آواره‌اند اینجا علی شاهد برای خویش آورده علی شاهد برای اینهمه مردم منم مَردِ غدیرِ خُم و این است شاهدم زهرا و زهرا شاهد آورده است با آن حال که من هم ارث می‌گیرم که من هم دختر پیغمبرم این است تقصیرم؟ علی در می‌زند ، در باز می‌کردند انصار و مهاجرها نگو یارانِ پیغمبر بگو اغیار و تاجرها یکی در باز کرد و گفت شرمنده نمی‌آیم یکی هم گفت  یادِ من نمی‌آید غدیر خم امان از حرف نامردم یکی در باز کرد و روی خود را آنطرف کرد یکی هم داشت مولا حرف می‌زد  بِینِ حرفش زود  در را بست دلِ زهرا چه بد بشکست علی ماند و سلام او فقط زهرا جوابش داد  اگرچه گریه‌اش اُفتاد فقط زهرا جوابش داد علی با فاطمه تنها به پشتِ دربها بودند چهل شب پشت درها در پِیِ یک آشنا بودند چهل شب رَدِ غم پیداست از خانه به هر کوچه چهل شب رفته‌اند و جز سه تَن یک یار و یاورنیست بجز سلمان و مقداد و ابوذر نیست ولی آنروز در کوچه ولی آنروز در خانه میانِ جمع اوباش و اراذِلها و بیگانه چهل تَن یا که سیصد تَن روایتها فراوان است خدایا کینه عریان است غلافِ تیغ پنهان است حرامی هم رجز خوان است تلافیِ غدیرِ خُم  فقط آتش  فقط هیزم امان از دستِ نامردم به پیش طفلِ سر در گُم حسن چشمانِ زینب بست که مادر پشت دربِ خانه‌ی خود هست زمین اُفتاد و در اُفتاد امان از چادر زهرا  امان از رد شدن‌ها و امان از پا زدن‌ها و  امان از رفت و آمدها خدایا میخ لج  کرده خدایا راه کج کرده.... (حسن لطفی
📃 می‌خواهم از مدينه خداحافظی كنم 🎙 از 🏷 "سلام‌الله‌علیها" می‌خواهم از مدينه خداحافظی كنم از میخ و زخم سينه خداحافظی كنم از مردم مدینه از این شهر خسته ام از روزگار و مردمشان چشم بسته ام مشکل شده است حل شدن مشکلات من باید که چاره کرد به عجل وفات من از حال و روز تب زده ام تاب رفته است از چشمهای خسته من خواب رفته است سه ماه و نیم مرگ شده آرزوی من پایین نرفته آب خوشی از گلوی من سه ماه و نیم دست به پهلو گرفته‌ام از همسر غریب خودم رو گرفته‌ام سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط روزی هزار مرتبه جان باختم فقط... سه ماه و نیم پیکر افتاده می‌برم خود را کشان کشان سر سجاده می‌برم خود را برای پر زدن آماده کرده‌ام جوشن نوشته‌ام، کفن آماده کرده‌ام میخواهم از حبيب، خداحافظی كنم از حيدر غريب خداحافظی كنم خيلي شكسته پر شده ام الوداع علی آماده سفر شده ام الوداع علی نُه سال سايه‌ات به سرم بود ياعلی نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی نه سال عشق ما دو نفر بی‌غروب بود در خانه تو زندگی من چه خوب بود نُه سال در کنار تو من غم نداشتم چیزی میان زندگی‌ام کم نداشتم نه سال بی قرار خلوص تو بوده‌ام خانوم خانه تو، عروس تو بوده‌ام من را ببخش می‌روم و می‌گذارمت ای پاره پاره دل به خدا می‌سپارمت من خویش را روانه سوی قبر می‌کنم اما براى تو طلب صبر مي‌كنم شرمنده‌ام كه غسل من افتاد گردنت آرام کردن حسن افتاد گردنت امشب به بازويم كه رسيدی حلال كن بر زخم پهلويم كه رسيدی حلال كن با دیدن کبودی رویم صبور باش دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش با استخوان شكسته مواجه شدی ببخش با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا اصلا به جای غسل تیمم بده مرا بالی که سوخته‌است وبال تو می‌شود اندوه فاطمه همه مال تو می‌شود من را ببخش زحمت تابوت می‌کشی خود را کنار من روی زانوت می‌کشی آهسته بر جنازه زهرا نماز کن وقت وداع‌، بند کفن را تو باز کن آرام، زینب و حسنم را صدا بزن با گریه طفل بی‌کفنم را صدا بزن بالا سر جنازه‌ام از کربلا بگو از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو آتش بزن به روضه خود عالمین را از جای من ببوس گلوی حسین را شاعر: ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا