❇️ ابرگروه مجمع الذاکرین اهل بیت (علیهم السلام)
اولین وفعال ترین گروه درایتا👌
باحضور اساتید وشاعران گرامی
🔹 درخواست هر گونه مطالب مذهبی، اشعار، نوحه،حدیث، روضه برای #فاطمیه
داری
روی لینک بزن وارد گروهمون بشو⬇️
https://eitaa.com/joinchat/272171029C10836e8518
📣📣📣📣📣
هدایت شده از کانال سخنرانی وحدیث مجمع الذاکرین ع ایتا
27.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نشر_حداکثری 💔
.
🔸 #حرف_دل 🔸
○° گر به زهرا برسد نامه ما نیست غمی
هـر کسی بچـه بـد را زده مــادر نزده🥀
.
#امام_زمان #فاطمیه
#حاج_مهدی_رسولی
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#پنجشنبههای_حسینی
🌺🌺🌺🌺
بارونه کربلا...
مادرت میشه مهمون کربلا
شب جمعه روضه خونه کربلا...
474.5K
👆سبک: #زمینه_مهدوی
زمین و آسمون
ستاره ها و نور
باهم میگن بیا بیا بیا امام زمون
تموم کهکشون
همه پیر و جوون
با هم میگن بیا بیا بیا امام زمون
چه خبر از این دل داری تو آقا
چقدر خستم آه میدانی آقا..
بابامهدی بابا صبرم تموم شد
دل تنگم تاقت نداره وﷲ
کوه و دشت و صحرا
صبح و شام و فردا
دل تو دل ندارن
میگن بیا آقا۲
چشم به در دوختم
مثل شمع سوختم
این صبوری رو
از تو به ارث بردمـ...
انواع گوشواره ها: «یا مهدی» «بابا مهدی» «لبیک یا مولا» «بیا بیا مهدی»....
🙏✨التماس دعا
با افتخار: ✍️ #امیرحسن_توسلی
🔸روضه های شب جمعه
وقتی امام حسین علیه السلام فریاد زد: آیا یاری کننده ای نیست که برای خدا ما را کمک کند؟! آیا حمایت گری نیست تا از حرم رسول خدا دفاع کند؟!
حرّ بن یزید این سخن را شنید، دلش پریشان و اشکش روان شد. در حال گریه و زاری همراه غلام ترکی اش سوی امام رفت.
او ابتدا نزد عمر سعد آمد و پرسید: آیا واقعاً با این مرد می جنگی؟
عمر گفت: بله، جنگی سخت که کمترینش افتادن سرها و دست ها باشد. حرّ گفت: آیا پیشنهادهای او مورد پذیرش شما نیست؟
عمر گفت: به خدا اگر دست من بود می پذیرفتم، ولی امیرِ تو راضی نمی شود.
حرّ با یکی از اقوام خود به نام قره بن قیس از جمعیت دور شد و به کناری رفت. به قره گفت اسبت را آب داده ای؟ گفت: نه. گفت: نمی خواهی سیرابش کنی؟ قره می گوید: مطمئن شدم که می خواهد از جنگ کناره گیرد، در عین حال نمی خواهد من ببینم و او را لو دهم. گفتم: اسبم را آب نداده ام و با تو می آیم. با او کناری رفتم و اگر گفته بود که چه قصدی دارد، همراه او به سوی حسین علیه السلام می رفتم.
حرّ شروع به رفتن کرد که شخصی به او گفت: ابایزید! مشکوک به نظر می رسی، چه قصدی داری؟ گفت: خودم را بین بهشت و دوزخ می بینم و چیزی را بر بهشت ترجیح نمی دهم حتی اگر قطعه قطعه شوم یا بسوزم.
آن گاه اسبش را هِی کرد و با غلام ترکی اش به امام پیوست و گفت: یا بن رسول اللَّه! فدایت گردم، من همانم که از برگشت شما جلوگیری کردم و مجبورت کردم در این محل فرود آیی. به خدا سوگند! گمان نمی کردم پیشنهادهای تو را رد کنند و اگر می دانستم که می خواهند تو را بکشند هرگز چنین برخوردی با تو نمی کردم. اکنون توبه کار آمده ام تا در برابرت بجنگم و کشته شوم. آیا توبه ام پذیرفته می شود؟
امام فرمود: آری خدا بازگشتت را می پذیرد و تو را می بخشد. اسمت چیست؟ گفت: حُرّ (آزاد). فرمود: تو آزاده ای همان گونه که مادرت نام نهاده است، آزاد در دنیا و آخرت، فرود آی.
📚منبع:
برگرفته از مقتل خوارزمی ،جز الثانی، ص ۵۶۷
#روضه
#شب_جمعه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#گریز_به_حضرت_زهرا_س
#شب_جمعه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
〰〰〰〰〰〰〰
چشم خود بستم نبینم تا چه بلایی سرتو میآید
بالای تل ایستاده ولی چشماش و بسته دستاش و رو سرش گذاشته
هی داره میگه وامحمدا ،وا علیا ،وا اماه😭
فقط هر دفه از دور چشماش و وا میکنه ببینه کارحسین تمومه یانه ولی هی میبینه نه، هنوزکه هنوزه، دورش کردن دارن شمشیر میزنن😭
راوی میگه سه ساعت ابی عبدالله تو گودال دست وپا میزد سه ساعت اینا هی میزدنش
اون یکی خسته میشد میرفت یکی تازه نفس میومد، شب جمعه ست مادرش داره گریه میکنه 😭
انقدر نیزه به بدنش زدن همین جور که نفس میکشه راوی میگه ازاین لابلای این شبکه های زِره خون جاری میشد،آخه نیزه میزدن دیگه درنمیاوردن،نیزه میشکوندن
*یه جاهایی داره دلم میره گفتم نفس میکشید خون میومد*
مادرشم تو بستر افتاده بود ،هرنفسی میکشید این پیراهن پرخون میشد،فضه میومد اسما میومد پیراهن عوض میکرد
عجب دوباره که پیراهن خونی شده خانوم جان*
خوب گریه کنید،آخرین روزی که تمومه کارمون کفنمون میکنن ،همچی میزارن تو قبر' سنگ آخره لحدو میزارن یهو اونجا به خودت میای عه تموم شد؟ یعنی دیگه نمیتونم برای حسین گریه کنم؟
〰〰〰〰
حسین جان عزیز دلم
چشم خون بستم تا نبینم چه بلایی سرتو میآید
با دو گوش خودم شنیدم که ناله مادر تو میاید
*یه گوشه گودال مادر و دیدم😭
که رفته بود ازحال دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
داداش؛ سرتو رو بردن دیر رسیدم من
〰〰〰
از میان شلوغی گودال
چیزی از جسم تو نمیماند
بعد ازاین غارتی که شد دیگر
ازتو جز اسم تو نمیماند
این یکی میکِشد تورا برخاک
قصد دارد تورا بیازارد
آن یکی آمده دراین گودال
ازسر عمامه تورابردارد
حسین حسین...
میزند داد بس کنید اینقدر
بدنش را به خاک خون نکشید
باسر نیزه و نوک خنجر
این همه بر دهان اون نزنید
📝خادمه اهل بیت
#ملتمس_دعا
〰〰〰〰〰〰
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
4_5827687690530722289.mp3
21.57M
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
🎤حاج سیدرضا نریمانی
پنجشنبه ۱۴۰۲
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب_بیکفن
شبِ جمعه ست هوای حرم افتاده سرم
بارَم و بستم و در کوچه ی دل در به درم
عشقِ تو کرده مرا بی سرو پا مستِ جنون
هر طرف گنبد و من کفترِ بی بال و پَرم
عطرِ شش گوشه ی تو برده قرار از کفِ من
چه کنم در طپشِ عشقِ تو من شعله ورم
صحنِ تو با دلِ بشکسته تجسم بکنم
باغِ بین الحرمین شوقِ اذان سحرم
عطرِ آوای خوشِ گنبد و گلدسته همه
با اذانِ سحری جلوه شده در نظرم
یادِ گلهای غریب و عطش و روضه و اشک
سیلِ خون ریزد از این صحنه ز چشمانِ تَرم
نذر کردم به علی اصغرِ شش ماهه ی تو
یک شبِ جمعه بیوفتد حرمِ تو گذرم
حرمِ ساقی عجب حالِ خوشی داده به من
خوش به حالِ دلِ من زائرِ قرصِ قمرم
ماه بالای سرم شاهدِ رویای من است
که به تصویرِ خیال آمده پایان سفرم
آرزوی دلِ من نوکریِ درگهِ توست
من به خاکِ قدمِ زائرِ تو مفتخرم
اربعین کاش مرا پای پیاده ببری
چه کنم باز هوای حرم افتاده سرم!
#اللهم_الرزقنا_زیارت_الحسین_ع
#کربلا_قبله_اهل_ولا
#هستی_محرابی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین