#خاطرات_شهدا 🌷
🔹در میان بچه های #صابرین برخی با یکدیگر آنقدر نزدیک بودند که عقد اخوت می بستند تا در صورت #شهادت یکی، شفاعت دیگری را در صحرای محشر برعهده بگیرد.
🔸در این میان اما #شهیدان ✓مصطفی صفری تبار و ✓محمد محرابی پناه، چنان به یکدیگر وابسته شدند که نتوانستند دوری هم را حتی برای چند لحظه تحمل کنند.
🔹این دو آنقدر با هم اخت بودند که ماجرای شهادت آنها می تواند بسیار #جالب باشد...
🔸در آخرین ماموریت این دو شهید در ارتفاعات جاسوسان #سردشت، گلوله ای به پهلوی آقا محمد اصابت می کند. او با بستن #چفیه اش به دور کمر سعی می کند که تا حدودی از خونریزی بیش از حد جلوگیری🚫 کند...
🔹اما دوست و در حقیقت برادرش #مصطفی متوجه حالت محمد شده و علی رغم تذکر دوستان برای نزدیک نشدن به محمد، جهت کمک به طرف #محرابی_پناه حرکت می کند
🔸و در همان لحظه که کنار یکدیگر قرار می گیرند، گلوله خمپاره ای نزدیک این دو به زمین می نشیند تا روح آسمانیـ محمد و مصطفی را از قفس تنگ تن رها سازد و راهی #دیار_قرب نماید....
#شهید_کمیل(مصطفی)_صفری_تبار
#شهید_محمد_رحمان_پناه
🌹🍃
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
http://eitaa.com/joinchat/4093378561C6faace39d5
༻﷽༺
#آقا #مبارڪاسٺ رَداے امامتٺ
🌈اے #غایب از نظر بہ فداے امامٺ
مےخواستند حق تورا هم قضاڪنند
🌈ڪَذاّبها ڪجـا و #عباے_امامٺ
ما #زنده_ایم از برڪاٺ ولایتٺ
🌈ما #عهد بستہ ایم بہ پاے امامتٺ
از روز اولے ڪه رسیدیم درجهان
🌈گشتیم آشنا بہ صداے امامتٺ
این روزها هواے تو را ڪرده ام #بیا
🌈ماییم #یاڪریمِ هواے امامتٺ
آقا بیا تقاصِ #شهیدان بہپاے توسٺ
🌈آقا فداے #ڪرببـلاے امامتٺ
تا روزِ بازگشٺِ تو #سیدعلے شده
🌈پرچم بہ دوش، زیرِ #لواے امامتٺ
#آغازامامٺ_و_ولایٺٺ_آقا💜
#مبارڪ_باد💛🎊
❥ @maktab_asheghan
#شهیدان
🌹 #شهید_محسن_حججی 🌹
🌸🍃 یک شب برفی #زمستونی به محسن زنگ زدم📞 که هوا دو نفرهست و پاشو برویم بیرون.میان خواب و بیداری گفت:خره! تو این هوا #خطرناکه با موتور🏍.
تازه #ماشین خریده بودم.گفتم با ماشین میریم؛اگرم اتفاقی بیفته برای ماشین من میافته،تو #راحت باش.
از او انکار و از من اصرار که بزن بریم. از آن طرف #خانمها هم خواستند بیایند و دسته جمعی زدیم بیرون.تا راه افتادیم دیدیم انگار ماشینها را گذاشتهاند تو #سرسره .لیز میخوردند برای خودشان.
داشتیم به ماشینهای #لیزخورده توی جوی آب میخندیدیم که محسن گفت: مجید بگیر این طرف! بوم، رفتیم توی #صندوق ماشین جلویی.یکی ما را میدید فکر میکرد چیزی زدهایم اینقدر میخندیم
افتاد به #التماس که از خر شیطان بیا پایین.گفتم تا سه نشه بازی نشه. میگفت اگه دیگه ده به بعد زنگ زدی، نامردم جوابت رو بدم!
راوے:دوستشهید
#دوست_شهید_من
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@maktab_asheghan
✍
#شهیدان
بسم رب الشهداوالصدیقین
هر جا نامی از شهید و شهادت باشد ، حتما این عکس زیبا را که تمام و کمال از مظلومیت خون شهدا و مفهوم عمیق شهادت سخن آشکار می گوید ، را دیده ایم و دلمان عجیب برای غربت شهدا می گیرد.
🌷 عکس #شهید_امیر_حاج_امینی به عنوان سمبل شهید و شهادت در ایران با این نگاه که چرا بین این همه عکس شهید، عکس این شهید بزرگوار سمبل شهید و شهادت شد!
#دوست_شهید_من
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@maktab_asheghan
#خاطرات_شهدا🌷
💠خواب مادر بزرگوار
#شهیدیوسف فدایی نژاد در مورد #شهید_محسن_حججی
🔰شبی که شهید محسن #حججی به خاک سپرده شد. خواب دیدم که در فاصله کمی رسیدم #نجف_آباد اصفهان. مزار شهید محسن 🌷 باران شدیدی می بارید
🔰همه جمعیت رفتن و فقط پدر و مادر شهید محسن باقی موندن. #مادر_شهید بهم میگفت: حاج خانم من شمارو میشناسم، صبر کن الان میگم شما کی هستی
🔰دیدم شهیدمحسن اومد، #لباس_احرام پوشیده بود. به مادرش گفت: ایشون رو میشناسم #مادرشهیدیوسف هستن از گیلان
🔰و به مادرش اشاره می کرد که بیشتر مادر شهید یوسف🌷 رو عزت و احترام کن🙏
و همدیگر رو در آغوش گرفتیم💞 و گریه کردیم
♨️واقعا #شهیدان را شهیدان می شناسند 🌺
#مادرشهید_یوسف_فدایی_نژاد
#شهید_محسن_حججی
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
﷽
#شهیدان
خـــداونـــدا❤️
#باکری نیستم برایت گمنام بمانم ❢
#چمران نیستم برایت عارفانه باشم ❢
#آوینی نیستم عاشقانه برایت قلم بزنم ❢
#همت نیستم که برایت زیبا بمیرم ❢
مرا ببخش باهمه نقص هایم .. .
با تمام گناهانم..
لیاقت ندارم ولی ..
دلــــم #شہــادت میخواهد....
شہادت ڪجایے؟؟؟
کـــــــــــــم آورده ام....
رفيقان میروند نوبت به نوبت
در آرزوی شهادت🌹
#سالروز_شهادت_شهید_همت
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@maktab_asheghan
#شهیدان
#گذری_بر_سیره_شهید 😎
#رضایت_نامه را گذاشت جلوی مادرش:
- چه امضا کنی ،چه امضا نکنی ،من میرم!
اما اگه امضا نکنی من خیالم راحت نیست... شایدم جنازم پیدا نشه!
در دل مادر آشوبی به پا شد...
رضایت نامه را امضا کرد...
پسر از شدت شوق سر به سر مادرش میگذاشت:
- جنازه ام رو که آوردن ، یه وقت خودتو گم نکنی..☺️
بیهوش نشی هااا
چادرتو هم محکم بگیر مامان !
❤️🍃❤️🍃❤️🍃
#تو چه با غیرت نگران چادر مادرت بودی...
و مردان شهر من، چه راحت چادر از سر زنانشان برداشتند...
#من_از_گفتن_شرمندهام_شرم_دارم !
#دوست_شهید_من
💕🌙الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌙💕
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan