eitaa logo
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
130 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
122 ویدیو
13 فایل
🌷 تعریف‌مڹ‌از ؏ــــشق هماڹ‌بودڪہ‌گفتم دربــــــــــندڪسےباش‌ ڪہ‌دربــــــــــند حســــ♥ــــــین‌ اســــــــــت🌷 ❤ڪپےمطالب‌با‌ذڪر5صلوات‌ بہ‌نیت‌حضرت‌زهرا(س) وشهداےعزیزمان‌بلامانع‌هست❤ ارتباط با مدیرکانال🌷 ⬇️ @Asheghe_shahadat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
➿✴️ ✴️➿ بسم الله الرحمن الرحیم تصور کنید بچه شیعه ها و ها(ظاهرا)شروع کنند یه سری اداهای غربیا رو با ظاهر مذهبی دربیارن؛ یه سری خانم های بلند شن مثلا عکسهای خودشون رو با چادر، آنچنانی بگیرن بزارن تو پس تو چه فرقی با اونها داری ؟! تو هم که داری میکنی ، میخوای خودت رو نشون بدی که بیاد بخوره اون زیر که چی بشه ؟! اینها خطره ! یکی از آقایون با ما تماس گرفته ; آقا تو رو خدا میشه با خانم من صحبت بکنی ؟ میگه وقتی میرم خونه ، ایشون غذایی درست نکرده ، زار و زندگی ریخته به هم بعد میگم این چه وضعشه ؟ میگه آهان اگه می‌خوندی می‌فهمیدی که اون موقع "یجاهدون فی سبیل الله باموالهم وانفسهم" ،بود جنگ الان هم ، حالا فکر کن تو عملیات بهت غذا نرسیده ، کارد بخوره به اون شکمت می‌میری... ببینید چه بهانه هایی ؟! عکسشم هست ، صبح تا شب آقاهه تو شبکه های اجتماعی غرق میشه ، به زندگی و زن و بچه نمی‌رسه ... بعد باید ده برابر همین وقت بزاره بچه‌ش رو از تو خیابون جمع بکنه ! رو رعایت بکنید ، وقتی رو که می‌زارید ، همه ی اینها حساب شده با‌شه! بعد من دیدم یکی از این نوشته که ببینید بچه های ما هایشان چیست... آیا این همه ی دغدغه های ماست؟ مبادا بریم تو این شبکه ها خود ما رو هم ببره !! امیدوارم که همه ی شما تو این نبرد جدید پیروز بشید و ان شاالله به مقام هم نایل بشید استاد علی اکبر رائفی پور ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 http://eitaa.com/joinchat/4093378561C6faace39d5
🌷 📚برشی از کتاب 📝عادت نداشت کفشش را بگذارد توی پلاستیک و . فقط کفش‌داری. حتی در زمان های شلوغی که باید توی صف می‌ایستاد. می‌گفت:اگه جایی بری با‌ کفشات می‌ری تو خونه ادب حکم می‌کنه بذاری دم در. 📝یکی دو دفعه به مادرش گوشه آمدم برای رفتن و . حرف هایم را به شوخی می‌گرفت و می‌گفت:بره ولی شهید نشه دسته جمعی داشتیم کنار حوض وسط صحن آزادی زیارت‌نامه می‌خواندیم. صدای بلند بگو "لا اله الا الله"به گوشمان خورد. تابوتی ترمه‌پوش از حرم بیرون آوردند. 📝وقتی از کنارمان رد شدند از یکی پرسید:کی بوده؟طرف گفت:جوان بوده و از خودش یک بچه به‌جا گذاشته.اشک دوید توی چشمان مادرش. سریع از آب گل‌آلود ماهی‌اش را گرفت:می‌بینی مامان دنیا همینه! ! 📝اگه جوونت شهید بشه دیگه خیالت راحته که عاقبت‌به‌خیر شده؛ اگه کرد و مرد می‌خوای چه‌کار کنی شب قبل از نمازمغرب رفتیم حرم. افطاری را بردیم داخل صحن توی راه به مادرش پیام داده بود که امشب برای دعاکن. 📝توی جامع‌رضوی زد به پهلویم: به مادرم بگو دعا کنه.خودش را با گل‌های فرش (ع) سرگرم نشان داد. به مادرشوهرم گفتم:مامان! این من رو دیوونه کرد! می‌شه الان دعاش کنی؟ 📝وسط اذان مغرب بود که دل مادرش شکست. با اشک چشم برایش . ذوق کرد. توی آن ده‌روز یک دور را ختم کرده بود. شب آخر تا سحر توی حرم ماندیم. باهم نماز خواندیم دعا خواندیم قرآن خواندیم حدیث‌کساء خواندیم. آخر سر هم یک . 📝آن شب ورد زبانش شده بود:خدایا من رو گناهام چشمام... این زیارت بهش چسبیده بود.شب بیست‌وسوم را توی قطار گذراندیم. وقتی پدر و مادرش خواب رفتند یواشکی گوشی‌اش را روشن کرد. او تخت بالا بود و من پایین روبه‌رویش. آرام مناجات می‌خواند و اشک می‌ریخت. اشک من هم می‌چکید روی بالشت. ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️ ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت. 🔸حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. حاج حسن، را با يك يا چند آيه شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور ، معمولاً يك سوره ، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. 🔸از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از ، درس ايمان و اخلاق را در كنار به جوانها مي آموخت. 🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. 🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. 🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب در يك دور ، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد. 🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. 🔸برگشتم و را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. ٭٭٭ 🔸بارها ميديدم ، با بچه هائي که نه ظاهر داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند. 🔸يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. 🔸اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. 🔸دوستي با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . 🔸ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين . 🔸ياد حديث به افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.» 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
طلبه های جوان👳 آمده بودند برای 👀 از جبهه. 0⃣3⃣ نفری بودند. که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜 مثلاً می‌گفتند: چه رنگیه برادر؟!🤔 😤 شده بودم. گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدار شدی، نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂 خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉 👨👨👦👦بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه تشییعش کنند! فوری سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و گرفتیم که تحت ⬇️ هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿 بچه‌ها و راه افتادیم🚶. و زاری!😭 یکی می‌گفت: ممد رضا! ! 😩 چرا تنها رفتی؟ 😱 یکی می‌گفت: تو قرار نبود شی! دیگری داد می‌زد: شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟ یکی می‌کشید! 😫 یکی می‌کرد! 😑 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه➕ می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق ! را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند گرفتند و نشستند به 📖خواندن بالای سر ! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک محکم بگیر!😜😂 رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت: محمدرضا! این قرارمون نبود!😭 منم می‌خوام باهات بیام!😖 بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂 خلاصه آن شب 👊 سختی شدیم. ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
🌸مانند باشیم : : مهدی حسن قمی از کوچکترین دوستان ابراهیم میگفت: به صورت بود. مثلا هربار که با هم بودیم و یک میدید،پول را به من میداد تا به فقیر بدهم. اینطوری خودش گرفتار ریا نمیشد و به ما هم درس برخورد بافقیر را میداد. یادم هست ابراهیم به علاقه داشت. اما هر جایی برای ساندویچ نمیرفت. یک ساندویچ فروشی در ۱۷ شهریور بود، که به فروشنده اش آقا شیخ میگفتند. یعنی آدم مقدس و بود. ابراهیم همیشه پیش او میرفت. حساب دفتری پیش او داشت. میدانست توی الویه اش کالباس نمیریزد و فقط از مرغ استفاده میکند ابراهیم از سوسیس و همبرگر و... اینگونه به ما درس تربیتی میداد که هر چیزی نخوریم و هر جایی برای نرویم. می دانست که این فروشنده به و خیلی دقت دارد. برای همین آنجا میرفت. چرا که دستور میدهد: انسان به غذایی که میخورد توجه داشته باشد. ۲ ۲۳۰ ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
. امامـ باقـر"ع" فرمودند : هر چیزی را بهاری است🌸• و بهارِ #قرآن ماهِ رمضان است :) . . @maktab_asheghan
۝﷽۝ هر وقت گرفت از ... رو بازکن و سوره {مطففین} آیات ۲۹ تا ۳۴ رو نگاه کن "آنان که آنروز به تو میخندند فردا و تو ..." پس در سختی ها رو تحمل کن ۳۱۳ ۱۳۵ ↷♡ #ʝσɨŋ ♡مڪتب‌عاشقان♡ 📿 @maktab_asheghan •••
۞﷽۞ •••🦋••• ° بعضیا ميگن: ‌بابا‌دلت‌پاڪ‌باشه! ° جواب از ؛ اون کسۍ ڪه تو رو خلق کرده ، اگر دل پاڪ براش کافۍ بود فقط میگفت " آمنوا " در حالیکه گفته : « آمَُنواوَعَمِلُواالصَّالِحات » ، ...√ ° اگرتخمه کدو رو بشکنۍ و مغزش رو بکارے سبز نمیشه. پوستش رو هم بکارے سبز نمیشه. مغز و پوست باید با هم باشه. ♡! ؛ !→ ۳۱۳ ۱۳۵ ↷♡ #ʝσɨŋ ♡مڪتب‌عاشقان♡ 📿 @maktab_asheghan •••🦋•••
•••🦋••• ۞﷽۞ همواره به این فکر کنیم که (علیه السلام) از آن دختر چه دید؟؟ که حاضر شد براے  او ده سال از عمرش را  کند! جواب را خداوند در  ذکر کرده است: ﴿تمشي علےٰ استحياء﴾ آن دختر با  راه میرفت... ۳۱۳ ۱۳۵ ↷♡ #ʝσɨŋ ♡مڪتب‌عاشقان♡ 📿 @maktab_asheghan •••🦋•••
•♥️• اگر‌ قرآن میشنوۍ‌ولےهیچ تکانۍ نمیخورۍ! روایت‌امامت را میخوانے و انگارنه‌انگار! بداݧ ڪه حسابۍ خزاݩ شده قلبت و نیازمبرم داره به "احیاے‌اورژانسی"! ••بستریش‌ڪن نزد :) ⚠️ • ↳
•• دو چیز در مسیـر انسانیـت سریـع به مقصـد می‌رسـاند : یکی خواندن در و دیگری بر حضرت علیه السلام. گریه بر امام حـسیـــن معجزه می‌کند. به خدا معجزه می‌کند مردم.....! دامان امام را رها نکنید. هزار هزار هم ڪه عبادت کنید، باز هم به توسل به آقای شهیدمان محتاجید. مردم بدانید انسان یک شاکله ای دارد. ما اغلب شاکله خود را نمی‌شناسیم. کسی که به دنبال خیرات است، باید جنس و شاکله اش عالی باشد، اما بدانید که براۍ عالی شدن جنستان باید ‌. | هیچ چیز مانند این شاکله را درست نمی‌کند | ••