💢 برضدّ جمهوریت، بهنفع دموکراسی!
👈 مروری بر «بحران فکری» و «تناقض رفتاری» احمدینژاد در #انتخابات_1400
❗️ «اگر ردّصلاحیت شوم، نه انتخابات را تأیید میکنم و نه در آن شرکت خواهم کرد.» #احمدی_نژاد با این عبارت (در نطق انتخاباتیاش)، «بحران فکری» و «تناقض رفتاری» خودش را فریاد زد. بحران فکری در «خلط میان #جمهوریت و #دموکراسی» است و تناقض رفتاری در «دیکتاتورمآبی با شعار مردممحوری»!
1️⃣ دموکراسی بهجای جمهوریت
احمدینژاد و طرفدارانش بهدلیل ضعفی که در فهمِ فلسفۀ سیاسی اسلام دارند، بر مؤلفهی «مردم» بهمثابه یک امرِ مقدّس تأکید میکنند؛ اما نه بهعنوان «شرطِ تحقّق اهداف الهی»، بلکه بهعنوان «منشأ و مبنای مشروعیت». اینجا دقیقاً نقطهی تمایز میان «جمهوریت» و «دموکراسی» است. نتیجهی این بحران هم آنجا ظاهر میشود که چون خودش را «متّکی به مردم» دانسته، تأیید صلاحیت خودش را هم «ملاک مشروعیت انتخابات» میداند. درحالیکه مشروعیت انتخابات برآمده از مشروعیتِ «قانون» است. توضیح اینکه:
🔹 در نظام جمهوری اسلامی ایران «جمهوریت» لازمهی تحقّق اهداف الهی است. بدون حضور و همراهی مردم، نمیتوان بهسمتِ اهداف جامعۀ توحیدی حرکت کرد. چرا که «اقامهی قسط» بهمثابه هدف بعثت انبیاء، نه-وظیفهی رهبران الهی بهتنهایی، بلکه وظیفهایست بر دوشِ «مردم با رهبریِ ولیّ الهی». لذا آنجا که قوم موسی (ع) با سلبمسئولیت از خویش، به پیامبرشان گفتند «تو و خدایت برو با فرعون بجنگید، ما هم اینجا نشستهایم»! مبتلا به قهر الهی شدند و چهلسال آوارگی نصیبشان گردید.
🔺 پس جمهوریّت در اندیشهی سیاسی قرآن، شرط و لازمهی تحقّق اهداف الهی است و به همین دلیل است که دو امامِ انقلاب، همواره بر حفظ آن غیرت داشتهاند. تجلّیِ جمهوریت در نظام سیاسی، «قانون» است. قانونی که مبتنی بر اصول اسلامی بوده و مُهر تأیید مردم را همراه دارد. لذا قانون، همان حلقهی اتّصال «جمهوریت» و «اسلامیت» در نظام سیاسی اسلام است. این قانون، مبنای مشروعیت خود را از اسلام میگیرد و ضمانت اجرایش را از «جمهور».
🔸 در نقطه مقابل، «دموکراسی» است که ریشه در «اومانیسم / انسانخداپنداری» دارد. در دموکراسی، مردم اهمّیت دارند، اما نه چون «وظیفهی عبودیّت اجتماعی و تحقق آرمانهای الهی» بر دوششان است؛ بلکه بخاطر اینکه بشر قرار است در جایگاه خدا بنشیند و «قانون» را هم با عقلِ منطقع از وحی خودش «تشریع» کند. در این فلسفهی سیاسی، قانون مشروعیّتش را از «مردم» میگیرد، نه «ربوبیّت تشریعیِ الهی». ثمرهی این نگرش به قانون و مردم، اینست که
🔻 وقتی -مثلاً- مطالبهی همجنسبازی در جامعه زیاد شد، بطور اتوماتیک این مطالبهی عمومی تبدیل به قانون میشود و مشروعیت پیدا میکند! اینجا دیگر مشروعیت معنای خودش را از دست داده است و معیار حقّ و باطل چیزی نیست جز «من». این من، امتدادِ همان «من»ی است که احمدینژاد با آن جملهی کلیدی، ملاک تأیید یا ردّ انتخابات دانست و مردم را محورِ مشروعیتِ «قانون» قرار داد.
▪️حاصل اینکه آنچه احمدینژاد و طرفدارانش با تأکید بر کلیدواژهی «مردم» از آن دم میزنند، «جمهوریت» نیست؛ بلکه «دموکراسی» است که هیچ ربطی به نظام سیاسی اسلام ندارد.
2️⃣ دیکتاتوری باشعار مردمسالاری
فیلسوفان سیاست، نقدهای متعدّدی به دموکراسی وارد کردهاند. ازجمله اینکه از طرفی به «پوپولیسم» و از سوی دیگر به «دیکتاتوریِ نرم» منتهی میشود.
🔸 ثمرهی آن بحران فکری که در ساحت عمل سرریز میشود، دیکتاتورمآبیِ احمدینژاد با سردستگرفتنِ شعار «مردم» است. احمدینژاد میخواهد بگوید من طرفدار «مردم» هستم، اما برضدّ آن ساختار و سیستمی که برآمده از نهادِ «جمهوریت» است و تنها راه تضمینِ «مردمسالاری»، میشورَد و خودش را ملاکِ مردمیبودنِ آن سیستم میداند! این، «خودهمهپنداری» یکی از مهمترین عوامل ظهورِ دیکتاتورها در طول تاریخ بوده است.
🔻 تناقض این رویکرد آنجاست که با شعار حمایت از «جمهور»، برضدّ قانون (که تنها تجلّی جمهوریت در ساختارِ سیاسی است) میشورَد! ثمرهی طبیعی و منطقیاش آنجا نمایان میشود که –برفرض محال اگر تأییدصلاحیت و رئیسجمهور هم بشود- هر روز یا در مقابلِ قوانینِ مجلس شورای اسلامی میایستد، یا در مقابل قوهی قضائیه یا رهبری و یا دیگر نهادهای حاکمیتیِ کشور، فقط با این شعار که «مردم اینطور میخواهند»!
▪️ لذا این منطق، هر روز یک فتنه و چالش برای نظام ایجاد میکند و کشور را تا لبهی پرتگاه فروپاشی پیش خواهد بُرد. بنابراین، برای ردصلاحیت او، لازم نیست او هیچ اقدام و گفتاری غیر از همین یک جمله را داشته باشد. بلکه همین یک جمله کافیست تا معلوم شود احمدینژاد نه از لحاظ فکری و نه از لحاظ رفتاری، هیچ تعهّدی به قانون و مردم ندارد.
(۱) سوره مبارکه مائده، آیه ۲۴
✍️ علیرضا ملااحمدی
https://eitaa.com/maktabkhaaneh
هدایت شده از نهضتِ روایت
💢 آیا استفتائات دفتر رهبری فاقد اعتبارند؟
[دربارهی ماجرای استفتاء «صالح مقبول» و «اصلح کمترمقبول»]
✍️ علیرضا ملااحمدی
1️⃣ اساساً «#کنشگریِ سیاسی» چیزی نیست که براساس «#تقلید» بهمعنای فقهیاش بتوان به آن انتظام داد. بلکه آنچه در رفتارهای سیاسی بدان نیاز داریم (اعم از سیاستمداران و عموم مردم) اینست که «عقلانیت و منطقِ سیاستورزیِ ولیّ جامعه» خوب فهم شود و آحاد مردم و سیاستمداران با ولیّ «همافق» بشوند و سپس بر اساس آن #عقلانیت، در موارد و مصادیق مختلف تشخیص دهند که در سپهر #سیاستورزیِ ولایی، چگونه باید رفتار کرد.
🔺 ولایتمداری محدود به «تقلید فقهی از ولیّ» نیست، بلکه آنچه مهمّ است، «ارتقاء عقلانیت فرهنگی و سیاسی» است. به تعبیر سادهتر، بهتر است بهجای یکییکی گرفتنِ ماهی از ولیّ، سعی کنیم از گفتارها و سیرهی رفتاریاش، #ماهیگیری را بیاموزیم.
2️⃣ #رهبرمعظّم_انقلاب همواره در همهی انتخاباتها و بیش از همه در این انتخابات، احتراز داشتهاند از اینکه دیدگاه سلبی یا ایجابیِ شخصیشان نسبت به کاندیداها مشخص شود و مردم «بر اساس شناخت و تحلیل خودشان» انتخاب کنند. این امر علاوهبر تأیید مطلب پیشین، نشانگر اینست که اگر آن استفتاء را قرار بود شخص ایشان مستقیماً پاسخ دهند، بهگونهای پاسخ نمیدادند که یک جریان سیاسی بتواند از آن بهرهبرداری کند.
🔺 این البته نیازمند یک هوشمندیِ ویژهای در پاسخگویی به استفتاء است که طبعاً هر کسی (ازجمله آن روحانیِ فاضلی که بر اساس اشراف بر نظرات فقهی معظّمٌله متصدّی پاسخگویی به استفتائات است) از چنان توانایی بالایی برخوردار نیست.
3️⃣ این خیلی طبیعی است که دفتر رهبر انقلاب استفتائی که در شرایط خاص مطرح شده و بدون هوشمندی لازم به آن پاسخ داده شده و بتوان از آن بهرهبرداری #سیاسی کرد را «فاقد اعتبار» بداند.
🔺 بنابراین، پس از انتشار فیلم استفتاء پس از بیانیهی روابطعمومی دفتر، این امر بهیچوجه باعث سلب اعتبار از دیگر #استفتاءهای دفتر نمیشود.
📍اما در نهایت، تجربهای شد که شاید متصدّیان پاسخ به استفتاء، نیاز به آموزشهایی برای هوشمندی بیشتر در جواب به استفتاء داشته باشند تا انقدر ساده و سطحی و صریح پاسخ ندهند که بتوان از آن بهرهبرداری سیاسی کرد!
#استفتائات_رهبری
#اصلح
#انتخابات
https://eitaa.com/joinchat/1687224385C9d8b257e8f
💢 کلیشههای فلسفۀعلمی در ایران
👈 معرّفی و نقد کتاب «مسئلهی علم در ایران» اثر دکتر موسی اکرمی
📍منتشرشده در فصلنامهی تخصّصی علوم انسانیِ اسلامی صدرا ؛ شماره ۲۴
✍ بخشی از یادداشت:
«علیرغم وجود مباحث گسترده و حجم قابل توجهی که در این کتاب به فلسفۀعلم اختصاص دارد، شاهد هیچ راهحل یا ارائهی ایده و نظریه در باب اینکه «چه باید کرد؟» نیستیم....
گویی تمام آنچه برای «مسئلهی علم در ایران» ضرورت دارد، ورود و انتقالِ صحیح و کاملِ آن اندیشههای تولید شده در جهانِ غرب به داخل کشور است و دیگر هیچ؛ گویی هویّت علم و فلسفۀعلم در ایران، صرفاً با ترجمه و انتقال از آنسو به اینسو معنا پیدا میکند.
مسئله اینست که آیا ما ایرانیان هم فهمی از عالَم نداریم و آیا حق نداریم بر اساس فهم خویش، وارد دیالوگ و مفاهمۀ مستقل (و نه صرفاً ترجمهوار) با علم و فلسفۀعلم غربی شویم؟ آیا مسیر ورود به جریانِ جهانیِ تولید علم، فقط و فقط از مسیرِ ترجمه میگذرد؟»
🔗 یادداشت کامل را در این پیوند مطالعه کنید.
@Maktabkhaaneh
آیتاللهِ کتابفروش!
[ در تجلیل از حکیمِ بیادعا ]
محقّق بزرگ، حکیمِ آرام و با اخلاص #محسن_بیدارفر هم امروز (۲۰ شهریور ۱۴۰۰) بیسروصدا کوچ کرد... مردی که در اوج سادگی، یکی از سختترین بارهای علمی زمانهاش را -که هرکسی را حوصله و توانِ برداشتنِ آن نیست- به دوش کشید و بدون ذرّهای ادعا به جامعۀ علمی عرضه کرد.
نسخهپژوهی و تحقیق و تصحیحِ کتابهای علمیِ اصیل و سنگین حکیمان و عارفان بزرگ تاریخ که میراث حکمت ناب اسلامی را با خود حمل میکردند، و نهایتاً انتشار آنها با سرمایۀ شخصی، کاری نبود که کسی با سودای سود اقتصادی به آنها همّت گمارد. کتابهایی که به لحاظ کمّی، کمترین جامعۀ مخاطب دارند اما غنیّترین محتوا را بهمثابه گنجینهای کهنه در خود نهفته داشتند.
مرحوم محسن بیدارفر (که اگر روحانی بود قاعدتاً باید ایشان را «آیتالله» خطاب میکردیم) با وسواس و دقّت و تیزبینی و البته دوراندیشی حکیمانهای، یکییکی کتابهای حِکمی و عرفانی را انتخاب میکرد و پس از تحقیق و تصحیح، تحت عنوان #انتشارات_بیدار منتشر میکرد.
مکتبخانه
آیتاللهِ کتابفروش! [ در تجلیل از حکیمِ بیادعا ] محقّق بزرگ، حکیمِ آرام و با اخلاص #محسن_بیدارفر
ادامه:
مغازۀ کوچکی داشت پر از کتابهای ناب که آن هم در نوع خود مثل گنجینهای از کتابهای قدیمی بود. فقط نیمساعت قبل اذان مغرب تا یکساعت بعد از اذان مغرب در مغازهاش حاضر میشد و نماز مغربش را هم اوّلوقت در همان مغازه میخواند. کتابها بدون هیچ نظم خاصی در قفسهها جا گرفته بودند و این البته برای من جذّابتر هم بود؛ که مثل یک بازیِ کودکانه ناگهان از لابلای قفسهها، کتاب نابی را پیدا کنم!
با همین هیأت، همین وَجنات، همین سادگی، همین مهربانی و همین آرامش و لبخند همیشگی، مراجعهکننده را برای خرید کتابها راهنمایی میکرد و حتی گاهی اگر از او سؤال علمی میپرسیدی هم با سعۀصدر و متانت و تواضعی زیبا پاسخ میداد. از مقامات سلوکیاش هیچ نشانهای نیست (و خب اگر غیر از این بود تعجب میکردیم) اما خیلی بعید میدانم مردی به این نازنینی و در این سطح از حکمت و تواضع و اخلاص، مقاماتی از سلوک عرفانی را طی نکرده باشد.
آخرین بار اواخر سال ۱۳۹۹ بود که حضور نورانیاش را استشمام کردم. ۲-۳ کتاب چاپقدیم ناب چشمم را گرفته بود و کمی تردید داشتم که همان روز یا بعداً بخرمشان. توصیهی خیرخواهانهای کرد که «اینها هنوز قیمت قدیماند؛ احتمالاً سال جدید مجبور میشم قیمتش رو بهروز کنم؛ اگر میخواهیش قبل از سال جدید حتماً بخرش.»
اهالی #فلسفه_اسلامی از نسلِ من و حتی قبل از من، به کتابهایی که ایشان تحقیق و تصحیح و منتشر کردند مدیوناند. «حَشَرهُ الله مَعَ أولیائه»
#منازل_السائرین #عرفان_اسلامی #حکمت_اسلامی
https://www.instagram.com/p/CTsV5arNqJu/?utm_medium=share_sheet
برهان
یکی از ارکان «حکمت»، برهان و استدلال است. بیان جناب بوعلی (ره) به خصوص در این کتاب (که از آخرین و موجزترین آثار ایشان است) بیانی متقن، مبرهَن و مستدلّ است. فرقی نمیکند مطلبی که ایشان در صدد اثبات آن به شیوۀ عقلی است، چقدر عالی و دقیق باشد؛ او با تبحّری شگرف، سخن را با مقدماتی روشن آغاز و مخاطب را گام به گام با خود همراه میکند تا اینکه مخاطب خودش را با مطلب علمیِ دقیق و مهمّی مواجه مییابد و ناگزیر به پذیرش آن میشود. حضرت علامه حسنزاده آملی (ره) در شرحی که بر نقاط عطف بیان بوعلی ارائه میدهد، این گامهای ظریف را با مهارتی مثالزدنی تبیین میکند و راهِ متعلّم را در این مسیر هموار میسازد.
سلوک توحیدی
جناب شیخ الرئیس در مقدمۀ کتاب «الإشارات و التنبیهات» تهذیب نفس و تصفیهی باطن را شرط لازم برای درک مطالب این کتاب میداند. حضرت علامه حسنزاده آملی (ره) نیز در خلال شرح فرازهای این کتاب، به مناسبتِ هر مطلبی از مباحث فلسفی، به طور پیوسته مخاطب را با نصایح و تازیانههای سلوکی تربیت میکند و متعلّم در بطن مباحثات فلسفی، خود را با پیوستاری از نکات ناب اخلاقی و عرفانی و سلوکی مواجه میبیند و به دلیل روحِ بزرگی که در پس این سخنان جاری است، گرمای این مکتب سلوکی را حس میکند و ناخودآگاه تأثیر میپذیرد. این را نیز میتوان نوعی بازگشت به همان ایدۀ محوری «تفسیر أنفسی آیات تکوین و تدوین الهی» دانست.
⭕️ حکیمِ معرفت نفس
[بخش اول]
👈 نگاهی به سلوک علمی حضرت آیتالله علامه حسنزاده آملی (قدّسسرّهالشریف) در دروس شرح اشارات و تنبیهات
💠 «قسم به جان خودم، آن کس که فهم مطالب «تمهید القواعد» و «شرح قیصری بر فصوص الحکم» و «مصباح الانس» و «اشارات و تنبیهات» و «شفاء» و «اسفار» و «فتوحات مکّیه» روزیاش نشده، فهم تفسیرِ أنفُسیِ آیات قرآن و جوامع روایی روزیاش نمیشود.»
🔺 این عبارت از حضرت آیتالله علامه حسنزاده آملی (قدَّسَ الله نفسَهُ الزّکیّه) را چهبسا بتوان گویاترین سخن ایشان دانست که در آن از پروژهی علمی و دغدغهی سلوکیِ سالیانشان سخن گفتهاند. همانطور که دوست قدیمی و همگام سلوکی ایشان حضرت آیتالله جوادی آملی آن مرد بزرگ را «جامع عقل نظر و عقل عمل» معرفی نمود، میتوان آن نقطهی محوری که عمدهی آثار مهمّ ایشان در حولش شکل گرفته و نصایح سلوکیشان نیز معطوف به آن بیان شده را «تفسیرِ أنفسیِ آیاتِ کتاب تکوین و تدوین الهی» دانست.
🔹 از این رو ایشان را -به لحاظ آثارشان- میتوان مصداق تامّ «حکیمِ معرفت نفس» دانست. اهمّیت این عنوان زمانی نمایان میشود که احادیث کثیری که با مضمون «مَن عرَف نفسَه فقَد عرَفَ ربَّه» وارد شدهاند و همچنین جایگاه ویژۀ «رؤیت آیات أنفُسیِ حقتعالی» که روش خاصّ اولیاء الهی در سلوک توحیدی است را مورد توجّه قرار دهیم.
🔸 اما در میان همۀ آثاری حِکمی که در این سنّت فلسفی نوشته شدهاند، کتاب «الإشارات و التنبیهات» جناب شیخالرئیس ابنسینا (رضوان الله علیه) در نگاه ایشان از اهمّیت ویژهای برخوردار است. همچنانکه دربارۀ این کتاب فرمودند: «بدان که نمطهای چهارگانۀ «اشارات و تنبیهات» یعنی نمَط سوّم در «علم النفس» و هشتم در «بهجت و سُرور» و نُهم در «مقامات نفسِ عارف بالله» و دهم در «صدور آیات شگفت از نفس» باید مورد اعتناء و اهتمام فراوان قرار گیرد و در عِداد صُحُف کریمهای که در معرفت نفس تدوین شده، محسوب شوند.»
🔺 این کتاب از آنجهت مهمّ است که اولاً سرآغازی جدّی و متقن برای این مسیر علمی است و ثانیاً بسیاری از مبانی و مبادی لازم برای تفسیر أنفسی آیات تکوین و تدوین الهی را فراهم مینماید. اما شرحی که خود علامه حسنزاده آملی (قدَّسَ الله نفسَهُ الزّکیّه) بر آن نوشتهاند، بلحاظ علمی از اهمّیت مضاعفی برخوردار است و جایگاه ممتازی به این کتاب داده است. مختصّاتی که این شرح دارد، باعث میشود بتوانیم آن را یک کتاب «حِکمی» به معنای دقیق کلمه بدانیم. این مختصّات را براساس مجموعۀ دهجلدی «دروس شرح اشارات و تنبیهات» این حکیم بزرگ و با تأکید و تمرکز بر نمطهای چهارگانۀ مذکور، بیان میکنیم...
@Maktabkhaaneh
⭕️ حکیمِ معرفت نفس
[بخش دوّم]
👈 نگاهی به سلوک علمی حضرت آیتالله علامه حسنزاده آملی (قدّسسرّهالشریف) در دروس شرح اشارات و تنبیهات
رویکرد تطبیقی
اینکه تمام حکیمان مسلمان و حتی سه نظام فلسفیِ مدوّن در جهان اسلام (مشاء و اشراق و متعالیه) هیچگاه در بنیانهای معرفتشناختی و هستیشناختی یکدیگر را نقض نکردهاند و در یک افق مشترک سخن گفتهاند، گاهی از سوی بعضی از کسانی که از موضع فلسفههای مدرن غربی سخن میگویند، به عنوان یک «نقیصه و اشکال اساسی» مطرح شده است؛ چرا که «بحرانِ بییقینی و بیثباتی» ویژگی حاکم بر آن فلسفهها است که ناخودآگاه برای اهالیاش تبدیل به یک «اصلِ پیشینی در فلسفهورزی» شده است و به همین دلیل، شرط ارزشمندیِ یک نظام فلسفی را «انکار بنیانهای نظام فلسفی پیشین» میدانند.
اما از منظر حکیمان مسلمان، «حکمت» آن شعاعی از «حقیقت لامتناهی» است که حکیم به مدد تلاش نظری و تصفیهی باطنی به بارگاه آن راه مییابد و گرچه هر حکیمی از منظرگاه خود به آن حقیقت مینگرد و به اقتضای «حجاب حصول»، این اختلافمنظرها منجر به اختلافاتی در نظامهای فلسفیِ آنها میشود؛ اما اتفاقاً این یک امتیاز و نقطهی قوّت در تاریخ فلسفهی مسلمانان است که همه دارای افق مشترکی بودهاند و این امر، خود دلالتی بر حقیقتمحور و واقعنما بودنِ این سنّت فلسفی دارد.
شرح اشاراتِ علامه حسنزاده آملی (ره) در اینجاست که میدرخشد. ایشان باوجود آنکه در حال شرح کتابی در سنّت فلسفیِ «مشاء» است، اما به دلیل اشرافی که بر سنّتهای حکمی و فلسفی و عرفانی مختلف دارد، این شرح را با «رویکرد تطبیقی» و ناظر به دیگر سنّتهای فلسفی ارائه میکند و در جایجای این شرح، مضامین مشترکی که از سوی دیگر حکیمان جهان اسلام مطرح شده است، توسط ایشان بیان شده و با سخن شیخ الرئیس تطبیق میشود. یعنی در عین حال که متعلّم در حال خواندن کتاب اشارات است، اما در اصول و بنیانها و حتی در بسیاری مضامین، با یک سنّت فلسفیِ هزارساله مواجه میشود که از فارابی آغاز شده و با فلسفهورزیِ بزرگانی چون بوعلی و شیخ اشراق و خواجهی طوسی و صدرالمتألهین و عارفانی چون محییالدین و قیصری و حتی معاصرینی همچون علامه طباطبایی (رضوان الله علیهم) در گذر زمان شکل گرفته و روز به روز تکامل یافتهتر شده است. البته مسلماً در همان لحظه، از اختلافنظرها و تفاوت مبانی غفلت نشده، اما بیتردید این دروس را میتوان نمونهای درخشان و آموزنده در عرصهی «فلسفهی تطبیقی» دانست که در عین مراقبت از مرزِ هریک از نظامهای فلسفی، آموزهها و مضامین مشترک آنها را مورد توجّه قرار داده است.
دیگر بُعد جذّاب این رویکرد، زمانی است که ایشان به لطائف و ظرائفی از عبارات شیخالرئیس اشاره میکند که نشانی از آموزههای ناب عرفانی و مطالبی که بعدها در حکمت متعالیه طرح میشوند، دلالت دارند و ارتقاء فلسفهورزیِ جناب بوعلی (ره) نسبت به فیلسوفان مشائی قبل از خودش را نشان میدهند.
وحدت برهان و عرفان و قرآن
این شعاری بود که حضرت علامه حسنزاده آملی (ره) آن را سردست گرفت و در پاسخ به نقدهایی که مخالفانِ اخباریمسلکِ فلسفه و عرفان مطرح میکردند،در جایجای آثارش سعی کرد این وحدت و همافقی را نشان دهد. دروس شرح اشارات ایشان در این جهت نیز درخشان است. ایشان در این دروس، به خوبی تحقّق عینی این ایده که در سنّت علمی جهان اسلام، هر سه مسیر برهان و عرفان و قرآن در یک افق واحد و ناظر به یک حقیقت مشترک حرکت کردهاند را نشان داده است؛ همان مطلبی که برهان اثبات کرده است را عارفان نیز شهود کردهاند و قرآن نیز به آن تصریح کرده است. درهمتنیدگیِ این سه در دروس شرح اشارات، متعلّم را به این شعار مترقّی و تمدّنی دلالت میکند. اهمّیت مضاعف این امر زمانی روشن میشود که توجّه کنیم همهی این اتفاقات در بستر «حکمت مشاء» شکل میگیرند.
📛 شکست مفتضحانه، سرود ملّی و مسئلهی «غیرتِ ملّی»
1⃣ از بین متغیّرهای تعیینکنندهی سرنوشتِ یک بازی، عناصر روحی و روانی یکی از مهمترینها است؛ (همچنانکه جملهی معروف "روحیهاش رو باخته" عبارتِ پرتکرارِ ناظران است) و از بین این عوامل، «غیرتِ ملّی» در بازیهای ملّی پررنگتر از دیگر عوامل است. نمونهاش را در بازی درخشان تیم ملّی فوتبال ایران مقابل اسپانیای چموش در جامجهانی ۲۰۱۸ مشاهده کردیم. (و البته مقابل پرتغال نیز)
2⃣ مسلّماً بازیکن و «تیمی» که در ابتدای بازی سرود ملّیِ کشورش را «نمیخواند»، حسّ غیرتش نسبت به کشورش کمتر است از بازیکن و تیمی که سرود ملّی کشورش را میخواند. حالا فرقی نمیکند نخواندن سرود را معلولِ این امر بدانیم یا علّتِ آن؛ بههرحال این واضح است که برای چنین کسی «حسّ غیرت» کمتر از چنان کسی زنده است. خیلی فرق است بین وقتیکه یک «تیم غیورانه بجنگد» با وقتیکه اینچنین نباشد.
3⃣ بازیِ اسپانیای ۲۰۱۸ مقابل تیم ایران خیلی قدرتمندتر از بازی امروزِ انگلیس در مقابلمان بود. اما بازی «تیم» ایران امروز بهمراتب متزلزلتر از آن بازی بود. تا جاییکه به یاد دارم، سابقه نداشته که بازیکنان تیم ملّی ایران همگی سرود ملّی کشورشان را در ابتدای بازی نخوانند، و تا آنجا که میدانم این بدترین شکست تیم ملّی ایران در تاریخ #جام_جهانی بود.
4⃣ حالا فوتبال کلاً خیلی امر حیاتیای نیست و اینچنین اثرِ بیحسّی و بیغیرتی را در آن دیدیم؛ اما پرواضح است که یکی از هدفهای این جنگِ شناختی که این روزها درگیرش هستیم، همین #غیرت_ملی بوده. بیحسّیای که نسبت به مظاهر هویّت ملّی (ازجمله مسجد و قرآن و حسینیه، پرچم ملّی، همین سرود ملّی و حتی نسبت به تیم فوتبال ملّی) در این فتنه دنبال شد، هیچوقت سابقه نداشته؛ ناگفته پیداست که اگر این فرایندِ «بیحسّیسازی / بیغیرتسازی» در دیگر مؤلّفههای هویّتی هم اثرگذار باشد، چه خسارت سنگینی بهجا خواهد گذاشت!...
📌 پ.ن ۱ : تأثیر فحاشیهایی که روزهای اخیر به بازیکنان (بخصوص از سوی آن ۲-۳ پیشکسوتِ بیغیرت) شد را هم نمیتوان در تضعیف روحیهی بازیکنان نادیده گرفت.
📌 پ.ن ۲ : این تحلیل نافیِ دلایل فنّیِ شکست نیست؛ بلکه در عرضِ آنهاست. مثلاً تعویض اجباریِ دروازهبان شاید در تعدادِ گلِ خورده تأثیرگذار باشد؛ اما نمیتواند توجیهگرِ بازی ضعیف و متزلزل کلّیت تیم (ازجمله خط دفاعی) باشد. بلکه برعکس، در صورت زندهبودنِ حسّ غیرت، میبایست شاهد دفاعی قویتر از شرایط معمولی میبودیم.
✍ علیرضا ملااحمدی
@Maktabkhaaneh
♨️ مهارِ بحران؛ از سطح تا عمق
📍دربارۀ اهمّیت دیدار رهبر انقلاب با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در این برهه
🔹 آیتالله خامنهای بعد از آنکه تحلیل کلانِ حوادث اخیر رو با رویکرد تمدّنی ارائه داد و ابعاد مختلف سیاسی و امنیتی و قضاییِ این اغتشاشات رو تشریح کرد و موضع متقدرانه و البته پدرانهی نظام در مواجهه این ماجرا رو نشون دادند، حالا پس از آرامش نسبیِ فضای روانی جامعه، وارد ابعاد عمیقِ مسئله شده و در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، بدون اشارۀ مستقیم [علنی] تا بهانه دست مغرضین ندهند، به آسیبشناسی حاکمیّت دربارۀ ابعاد اجتماعی و فرهنگی این حوادث اخیر پرداختند.
🔺 این از چند جهت جالبتوجه است:
1️⃣ اول از جهت سِیر موضعگیری دربارۀ این حوادث که از سطحیترین ابعاد (که ذهن جامعه درگیرش هست) شروع شد و به عمیقترین ابعاد (که معمولاً ازش غفلت میشه) رسید.
2️⃣ دوّم از اینجهت که برخلاف همۀ تحلیلهای سطحی، آسیبشناسیِ حاکمیّت در این ماجرا را نه در سطوحی مثل معیشت و حجاب و گشت ارشاد، بلکه در سطح عمیق فرهنگی پیگیری کردند.
3️⃣ سوّم اینکه برخلاف همۀ غُرّولندهای بیمبنایی که مُد شده و خیال میکنند حاکمیّت (بهویژه رهبری) فهم درستی از واقعیّات اجتماعی نداره و از جامعه فاصله گرفته و... ، اتفاقاً ایشان نشان داد که در تحلیل ابعاد فرهنگی و اجتماعی مسئله، فهمِ جامعتر و واقعیتری (نسبت به همانها) از صورتمسئله دارند.
✍️ علیرضا ملااحمدی
@Maktabkhaaneh
🚫 نامعقول و بیمعنابودنِ «تعطیلیِ حدود در زمان غیبت»
✍️ علیرضا ملااحمدی
📍در این یادداشت کوتاه تلاش میکنم توضیح دهم که «تعطیلیِ حدود» مسئلهای کلامی و پیشافقهی است؛ و بر اساس ادلّهی کلامی، تعطیلی حدود در زمان غیبت اساساً امری نامعقول و بیمعنا است.
✅ اگر «تعطیلیِ حدود» بعنوان یک حکمِ اجتماعی اسلام در زمان غیبت «معقول» باشد، لازم میآید که تعطیلی همۀ دیگر احکام اجتماعیِ اسلام هم معقول باشد؛ و این یعنی «معقول و ممکن» است که همۀ دیگر احکام اجتماعی اسلام هم به مرور و اندک اندک و آرام آرام بر اساس شرایط خاصی که ممکن است عارض شود، تعطیل شوند؛ و پرواضح است که چنین وضعیّتی عملاً به معنای «تعطیلی شریعت در صحنهی اجتماعی» که قطعاً معقول نیست و نقض غرضِ شارع است.
🔰 توضیح اینکه:
علم فقه بر پایهی مبانی کلامیِ خاصّی استوار است که بدون آنها امکان حیات ندارد. از جملهی این مبانی «ضرورت استمرار شریعت در زمان غیبت» است. روشن است که تکلیفِ این مبنا با همۀ حدود و صغورش، باید قبل از ورود به تفقّه و بر اساس ادلّهی کلامی (نه فقهی) روشن شود. لذا ورود به علم فقه با بلاتکلیف رهاکردنِ این مسئله، ورودی غیرروشمند و اشتباه است.
🔺 معنای این مبنا این است که فقیه قبل از ورود به تفقّه، به صورت اصل موضوعه میپذیرد که «تمام شریعت» باید در زمان غیبت جریان یابد؛ تأکید بر «تمام شریعت» بخاطر این است که ادلهی کلامیای که ضرورت اصل شریعت و جریان آن در زمان غیبت را اثبات میکنند (که مهمترین آنها ضرورتِ جریان ارادۀ تشریعیِ خداوند در همۀ ساحتهای حیات بشر است)، استثناءبردار نیستند. بنابراین:
1️⃣ اولاً هیچ «امکانی» برای تعطیلیِ بخشی از شریعت نمیتوان از آنها استخراج کرد و
2️⃣ ثانیاً هیچ معیاری از دلِ آن ادلّه نمیتوان استخراج کرد که بر اساس آن بتوان بین آن دسته از احکامی که تعطیلیشان معقول است و آن دسته از احکامی که چنین نیست، حدّفاصل روشنی قرار داد؛ واضح است که مقصود «معیار»ی از جنس کلامی است، نه فقهی.
3️⃣ ثالثاً قول به جواز تعطیلیِ بخشی از شریعت مصداق «نؤمنُ ببعضٍ و نکفرُ ببعضٍ» (۱۵۰ نساء) است که در قرآن کریم بعنوان دینداریِ کافرانه! مطرح شده است.
🔹 بر این اساس اگر مبنای مذکور بهگونهای تبیین شود که تعطیلیِ بخشی از شریعت را «معقول» بداند، منطقاً این امکان و معقولیت در همۀ دیگر اجزاء شریعت نیز سرایت مییابد. اگر تعطیلیِ حدود را بعنوان یک حکمِ اجتماعی و حاکمیّتی (که نیازمند ساختار و نهاد قضائی و اجرائیِ مقتدری هست) معقول بدانیم، منطقاً هیچ مانعی وجود ندارد که لااقل دربارۀ دیگر اجزاء شریعت که با حدود در این وصف (اجتماعی) مشترکند نیز تعطیلبردار باشند.
🔸 پرواضح است که وقتی امکان منطقی و معقولیّت وقوعیِ یک امر تشریعی فراهم میشود، مسیرِ «تحقّق» آن نیز هموار میگردد و این یعنی همان چیزی که در ابتدای سخن به آن اشاره شد: «لازم میآید که همۀ دیگر احکام اجتماعی اسلام هم به مرور تعطیل شوند؛ و پرواضح است که چنین وضعیّتی عملاً به معنای «تعطیلی شریعت در صحنهی اجتماعی» که نقض غرضِ شارع است.»
❌ ممکن است گفته شود که «ادلّهی حدیثی» معیار لازم را تأمین میکنند و ما با معیارقراردادنِ این ادلّه، میتوانیم این امر را معقول بدانیم. پاسخ اینست که ادلّهی حدیثی در مقام «تفقّه» به کار میآیند و همانطور که قبلاً توضیح دادیم، تکلیف این مسئله قبل از تفقّه روشن میشود.
🔸 بدین معنا که این به عنوان یک «مبنای تخطّیناپذیرِ کلامی» پیشفرضِ فقیه برای مواجهه با ادلّهی حدیثی است و لذا اگر در حین تفقّه با حدیثی مواجه شد که از ظاهرِ آن تعطیلیِ حدود استنباط میشد، به استناد آن مبنای کلامی باید دست از این ظهور بردارد.
@Maktabkhaaneh