eitaa logo
🔮من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام، حرف را صریح وصادقانه میگویم. 💎
907 دنبال‌کننده
20هزار عکس
22.2هزار ویدیو
94 فایل
انقلابی بودن میعارنیست انقلابی ورهروماندن پای ارزشهاهنراست من انقلابیم ۵۷ گروه میثاق با شهدا https://eitaa.com/joinchat/2230386699C64b9b33430
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت‌و‌گو با خانواده پاسدار شهید ابوالفضل جلالی از شهدای حمله رژیم صهیونیستی 🔰 به رهبرم بگویید ابوالفضل شما را خیلی دوست داشت 👤 🔸از حیاط کوچکی عبور می‌کنم به درب ورودی خانه که می‌رسم از میان کفش‌هایی که در سکوتی محترمانه روی زمین رها شده‌اند، خود را به چارچوب ساده در می‌رسانم. خانه هفتادمتر بیشتر نبود اما حس می‌کردی دیوارهایش پر از خاطرات شیرینی است که از لبخند عکس قاب گرفته شهید می‌شود آن را خواند. 🔸پدر و برادر شهید به استقبال آمده‌اند. کمی بعد مادر شهید در حالی که نگاهش را به میزی دوخته که لباس رزم پسرش روی آن آهنگ اقتدار می‌نوازد با نگاه، نه با کلام، خوش‌آمد می‌گوید. آن‌ هم با صدایی آرام، شبیه صدای آب در پیاله‌ای کوچک و از پسرش می‌گوید: من مادر شهید ابوالفضل جلالی هستم. پسرم بچه مؤمنی بود از سال 93 وارد بسیج شد. هر سال تابستان در کلاس‌های قرآن و احکام نام‌نویسی می‌کرد. از کودکی در مراسم‌های عزاداری‌، خصوصاً عزاداری برای امام حسین(ع) شرکت می‌کرد. حرف‌هایش همچون پری که از تن آسمان رها شده است آرام و سبک‌بال به دل می‌نشیند. 🔸نگاهش را به فرش اتاق گره‌زده درست نقطه‌ای که سایه پرده اتاق پذیرایی کشیده‌تر از همیشه روی آنجا خوش کرده است و با لحنی صمیمی‌تر ادامه می‌دهد: پسرم دوست داشت پیش مقام معظم رهبری برود و او را ملاقات کند. می‌گفت: فقط دوست دارم یک‌بار آقا را ببینم. اگر شهید شدم و شما را پیش آقا بردند اگر گذاشت دست راستش را ببوسید اگر نگذاشت پایش را ببوسید. بگویید ابوالفضل خیلی شما را دوست داشت. چفیه آقا را بیاورید و روی قبرم بگذارید. هر چه هدیه داد بیاورید و سر قبرم بگذارید. 🔸پدر شهید با شنیدن این حرف‌ها نگاهش را به سقف می‌دوزد جایی که چراغ خانه هم فال گوش ایستاده و کم سوتر از همیشه رنگ از رخش پریده است. نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: خدایا راضی‌ام. من وقتی خبر شهادتش را شنیدم سجده شکر به جا آوردم. 🔸مادر همان‌طور که با پیچ‌و‌تاب گوشه روسری‌اش ورمی‌رود ذهنش را همچون ورق تا خورده‌ای جمع و جور می‌کند و می‌گوید: من هم به قولم عمل کردم و وقتی که او را در قبر گذاشتند اصلاً ‌گریه نکردم. فقط ازش طلب حلالیت کردم به عنوان مادر شاید دادی، فریادی روش زده باشم. لبخند نازکی روی لبان مادر نقش می‌بندد، چشمانش را همچون بوته خشکی پهلو گرفته در آغوش باد گرد می‌کند و می‌گوید: یا خودش در عالم بچگی شیطنتی کرده باشد. من هم او را حلال کردم. 🔸کلام پدر شبیه مکث عقربه‌های ساعت روی خاطرات پسرش از حرکت بازمانده بغض نگاهش را درصندوقچه‌ای از باور عمیق رها کرده و با افتخار می‌گوید: شهید مشتاق زیارت شهدا خصوصاً شهید سردار علی‌ هاشمی بود. ساعت 2 نصف شب به بهشت‌آباد اهواز می‌رفت تا با شهدا درد دل کند به نوعی سعی می‌کرد از آنها الگو بگیرد. مراسم تشییع شهدا هم زیاد شرکت می‌کرد. 🔸روی سجاده که می‌نشست مدام از ما می‌خواست برایش دعا کنیم. دو دستش را روی سینه‌اش قرار می‌داد و می‌گفت: بابا از من راضی هستی؟ می‌گفتم: بله. صورتش را جلو می‌آورد و می‌گفت: حالا که از من راضی هستی صورتم را بوس کن بعد بلافاصله دست مرا می‌بوسید و می‌گفت: پس دعاکن شهید بشوم. https://kayhan.ir/001JkP
گفت‌وگوی کیهان با خانواده‌ شهیدان ایرانمنش 🔰 شهید فهمیدۀ اختیـارآبـاد کرمـان 👤 🔸آنهائی که لیاقت شهادت همراه خلقتشان در وجودشان به ودیعه گذاشته ‌شده، توان محافظت از آن گوهر نیز به آنها عطا ‌شده ‌است، تا حتی به اندازۀ چشم‌ بر هم زدنی از مسیر آن دور نشوند. بنابراین محال است که در مسیری جز شهادت از دنیا بروند. محمدمهدی و پدرش شهید رضا ایرانمنش آن‌قدر خوب بودند که حیف بود اگر شهید نمی‌شدند. محمدمهدی اکنون عزیز دل اختیارآباد است و با نام شهید فهمیده اختیارآباد از او حاجت می‌گیرند. 🔸سمیه کاظمی همسر شهید رضا ایرانمنش و مادر شهید محمدمهدی ایرانمنش هستم. همسرم متولد سال ۵۳ بود و حاصل ازدواج ما سه فرزند است؛ پسرمان محمدمهدی و دخترها فائزه‌خانم و فرزانه‌خانم هستند. 🔸خانۀ پدری‌ام نزدیک مسجد قائم اختیارآباد بود و آقا رضا هم مدام به مسجد می‌رفت. یک‌بار که جلسۀ قرآنی در خانۀ خودمان گرفته ‌بودیم، او هم در این جلسه شرکت کرده ‌بود و در واقع نقطۀ آشنایی ما همان جلسه شد و مراحل بعدی را طی کردیم. 🔸گاهی می‌شد که به گلزار شهدا یا جای دیگر می‌رفتیم و دیر می‌شد و ناهار را از رستوران می‌خریدیم و به خانه می‌آمدیم. اگر وقت اذان می‌شد، یا کمی از نماز گذشته ‌بود، من می‌گفتم: «غذا سرد می‌شود، بنشینید غذایمان را بخوریم و بعد نماز بخوانیم.» می‌گفت: «نه، اول نماز می‌خوانیم.» یعنی در این ۲۳ سالی که با هم زندگی کردیم، همه‌ نمازها مخصوصاً نماز صبحش را اول وقت می‌خواند. 🔸خیلی اهل کمک به نیازمندان بود. من خودم عضو انجمن اولیای مدرسۀ دخترها بودم و آقا ‌رضا در مدرسه خیلی کمک می‌کرد. هر موقع که مراسمی بود و از لحاظ مالی کمکی لازم بود، می‌دانستند که باید به همسر من بگویند. اگر مثلاً پرده و پنجره‌ای یا وسیله‌ای می‌خواستند، یا برای نمازخانه‌ مدرسه چیزی لازم بود، به او می‌گفتند. در مدرسۀ معصومۀ اختیار‌آباد هم که بچه‌ها رفتند، برای بازسازی دفتر مدرسه کلاً کمکشان کرد. https://kayhan.ir/001K04
همه اعترافات به پیروزی بزرگ ایران در جنگ ۱۲ روزه 🔰 فـاتحِ قـاطع 🔸بامداد 23 خرداد 1404، تجاوز و حملۀ رژیم غاصب و تروریستی و کودک‌کش صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاد که در ادامه آمریکای جنایتکار نیز با بمباران مراکز هسته‌ای ما، شریک جرمِ مستقیمِ این جنایت گردید. 🔸پایگاه اطلاع‌رسانی عبریِ «شاموریم‌هیوم» در گزارشی در همان نخستین روزهای جنگ، تأکید کرد: اخبار تلفات از رامات گان، طمره، ریشیون لیتسیون و بات‌یام مخابره می‌شود. این البته سوای خرابی و ویرانی‌‌هایی است که اسرائیل تاکنون در تاریخ خود به چشم ندیده است. ساختمان‌های زیادی فرو ریخته و صدها آپارتمان تخریب شد. 🔸«گیدئون‌لوی» مقاله‌نویس روزنامه‌ هاآرتص گفت: گمان نمی‌کنم جامعه اسرائیل بتواند این وضع را در درازمدت پیش ببرد. همه‌چیز فلج شده است. همه‌چیز تعطیل شده است. اقتصاد فلج شده است. هر گاه شتابان به پناهگاه می‌دوم، یاد مردم غزه می‌افتم. 🔸در کلیپی که در فضای مجازی بسیار بازنشر گردیده است، «ایتمار بن‌گویر» وزیر امنیت ملی رژیم صهیونیستی که بسیار تندرو و جنگ‌طلب است، با لحنی بسیار تند و پرخاشگرانه از «امیر بارلو» وزیر دفاع پرسید: چرا ایران را تحریک کردید؟ بارلو در پاسخ اعتراف کرد که ارزیابی آن‌ها از توان موشکی ایران دقیق نبوده است. در این کلیپ این دو وزیر، با داد و فریاد در حالت گلاویز شدن قرار داشته و جمعیت پیرامون‌شان سعی در جدا کردن‌شان داشتند. 🔸شبکه ۱۲ تلویزیون اسرائیل گزارش داد: حملات مستقیم ایران به تل‌آویو، این شهر پر تحرک را به شهری متروکه بدل کرده و موجی از مهاجرت ساکنان از این شهر، به‌دلیل نبود پناهگاه‌های ایمن به راه افتاده است. شهری که همیشه با جنب‌وجوش و ترافیک شناخته می‌شد، اکنون خالی از سکنه شده و خانواده‌ها، زوج‌های جوان و دانشجویان در حال ترک شهر هستند. 🔸ایهود اولمرت نخست‌وزیر پیشین رژیم صهیونیستی ابراز داشت: تصور این‌که می‌توان کشوری با ۹۰ میلیون جمعیت و میراثی چند هزار ساله را با حملات پیشدستانه به زانو درآورد، صرفاً ناشی از غرور و عدم درک واقعیت است. ایران حتی پس از این حمله بسیار دردناک فرو نخواهد پاشید، چرا که همچنان یک زرادخانه قدرتمند موشکی در اختیار دارد. 🔸دیوید لمی وزیر خارجه انگلیس هشدار داد که آغاز جنگ بین اسرائیل و ایران، لحظه‌ای از خطر جدی برای منطقه است. او هشدار داد که هیچ اقدام نظامی نمی‌تواند به توانایی‌های ایران پایان دهد. 🔸شهرام همایون مدیر کانال سلطنت‌طلب در موقعیت دیگری اعتراف کرده است: بنده به عنوان یک مخالف سرسخت جمهوری اسلامی باید اعتراف کنم که ساخت موشک‌ها و پهپادها کار فوق‌العاده‌ای بوده. این را هم باید اعتراف کنم که اسرائیل فکر نمی‌کرد ایران بتواند این جوری جواب بدهد. ایران یک کشور بزرگ، مستعد، غنی و قوی است. کمتر کشوری را شما در دنیا سراغ دارید که اهمیت کشوری مثل ایران را داشته باشد. این جنگ علیه ایرانه و کوچک‌ترین عرق ملی اگر کسی دارد، باید در مقابل این جنگ بایستد. https://kayhan.ir/001K3z
گفت وگوی کیهان با جانباز گردان تخریب رضا شریف‌محمدی 🔰 گـردان تخـریب سـازندۀ مسیـر خطـ ‌شکن‌ها 👤 🔻«رضا محمدی‌شریف» از همکاران سازمان برنامه و بودجۀ کشور، متولد سال ۱۳۵۰ هستم. یک فرزند دختر و یک فرزند پسر دارم. اصالتاً اهل مراغۀ آذربایجان هستیم. اوایل انقلاب که من تازه به مدرسه می‌رفتم، ما در حوالی یوسف‌آباد زندگی می‌کردیم که تقریباً محلۀ درباری‌ها بود و آنجا نظامیان زندگی می‌کردند. 🔻وقتی جنگ آغاز شد، مثل همۀ آحاد ملت از درگیری‌ها و اعزام‌هایی که صورت می‌گرفت، از جنگ مطلع شدیم. مسجد محل ما هم مسجد پرجنب و جوشی بود و زمان تاسیس کمیته انقلاب اسلامی و سپاه، از مهاجرین مراغه‌ای‌ و سرابی در مسجد ما هم بودند و مسجد به‌صورت هیئتی اداره می‌شد و مردم سعی می‌کردند در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی شرکت کنند. 🔻زمان اعزام سن من کم بود و می‌گفتند متولدین قبل از سال ۴۸ می‌توانند اعزام شوند. اما من متولد ۵۰ بودم. لذا فتوکپی شناسنامه را برداشتم و سال تولدم را به سال ۱۳۴۸ تغییر دادم. کپی‌اش را لاک گرفتم. 🔻در منطقه‌ای به‌نام اشرفی اصفهانی مستقر شدیم، که آنجا نیروها را پیاده و دپو می‌کردند و سپس گردان‌ها با توجه به نیازشان نیروها را از آنجا می‌بردند. در این منطقه ماشین‌ها با توجه به نیازشان افراد را برای فنی مهندسی، تخریب، رزمی و غیره می‌بردند. مرا هم برای گردان تخریب خواستند. 🔻فنی مهندسی آنجا یک گردان تخریب داشت و فرمانده هم حاج‌آقا امیر‌احمدی بود. بچه‌ها از ۱۵ سال تا ۲۱ سال بودند و تعدادی هم مسن‌تر بودند. سپس فرمانده سخنرانی کرد و کار گردان تخریب را از خنثی کردن مین تا رفتن روی مین هنگام عملیات، همه را برایمان توضیح داد و با تاکید گفت چون بچه‌های رزمی پشت سر شما هستند، اگر پایتان روی مین برود و یا میدان مین خنثی نشود، قتل عام صورت می‌گیرد. 🔻همان‌طور که حضرت امام می‌گفتند؛ جنگ یک دانشگاه بود. آن خودسازی‌هایی که در منطقه اتفاق می‌افتاد چیز دیگری بود. مثلاً وقتی از بچۀ ۱۵ ساله در مورد نماز شب می‌پرسیدی، شاید برایش سخت بود، ولی در آن دانشگاه بچه‌ها این‌ها را لمس می‌کردند و در مکتب اهل بیت‌(ع) تربیت می‌شدند. 🔻من در جبهه روی مین رفتن دوستانم را دیدم. این به هر حال شاید شرایط سختی باشه که رفیق عزیزت آسیب دیده ‌باشد، اما به نظر من سخت‌ترین شرایط آن شرایطی است که وقتی به بهشت زهرا می‌روی و می‌بینی که عزیزانی آنجا آرمیده‌اند که می‌توانستند بهترین شرایط را برای تحصیل و سایر موقعیت‌های اجتماعی داشته ‌باشند، اما به منطقه رفتند و برای دفاع از نظام و انقلابشان از همه ‌چیز گذشتند. https://kayhan.ir/001K7H
ادای احترام به شهید ابوالفضل اِبدام، از نخستین شهدای جنگ ۱۲ روزه 🔰 عاشق شهید و شهادت 👤 🔸پاسدار جان بر‌کف و سرافرازِ اسلام شهید «ابوالفضل اِبدام» از جمله نخستین شهدای جنگ ۱۲ روزه است. ایشان برادر شهید ناصر اِبدام نخستین شهید امر به معروف و نهی از منکر کشور و محافظ سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده شهیدِ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند که در نخستین دقایق جنگ ۱۲ روزه و در حمله هوائی رژیم غاصب و کودک‌کش و تروریستِ صهیونیستی در بامدادِ ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، به ستاد فرماندهی سپاه، به همراه سردار سلامی و تعدادی از محافظان و همکارانِ سردار در حین انجام مأموریت حساس پاسداری از امنیت ملت و کشور به شهادت رسیدند و «عند ربهم یرزقون» گردیدند. 🔸مادر شهید اِبدام، از همان ابتدا فرزندانش را به مسجد می‌برد و آنها را پای روضه امام حسین(ع) بزرگ می­‌کرد. به این ترتیب همگی حسینی سرشته شده و رشد و تربیت یافتند. 🔸پدر شهیدان ابدام، یک شهید زنده و مجاهد نستوه به تمام معنا است. از سال ۶۱ تا آخر جنگ تحمیلی مدام به جبهه می‌رفت و چندین‌بار هم شدیداً مجروح شد و اکنون نیز با عوارض وحشتناک‌شان زندگی می­‌کند. ایشان جانباز پنجاه درصد جنگ تحمیلی هستند که بدن‌شان پر از ترکش است. 🔸بهمن ماه ۱۳۹۱، روزنامه جوان، گزارشی از مصاحبه با خانواده شهید ابدام منتشر کرد. آقا ابوالفضل در آن گفت‌وگو در پاسخ به این سؤال که «شهادت ايشان (شهید ناصر ابدام) در زندگي شما چه تأثيري داشت؟»، خاطرنشان کرد: «خيلي اثر داشت، بالاخره ما جيره‌خوار اين شهدا هستيم. اگر شهدا نبودند كه كارمان زار بود. در زندگي خود من يكي دو بار به بد مخمصه‌هايي گرفتار شدم و به كوچه بن‌بست خوردم و به بركت نفس شهيد، نجات پيدا كردم.» 🔸و در پاسخ به این سؤال: «الان وقتي مي‌فهمند كه شما برادر شهيد هستيد، رفتار ديگران با شما فرق مي‌كند؟»، اظهار داشت: «بايد فرق كند، ولي ما هم بايد طوري رفتار كنيم كه شهيد سرافرازتر شود. بالاخره من به عنوان عضو خانواده شهيد، حرف و عمل و كردار و رفتارم بايد با خانواده عادي فرق داشته باشد يا نه؟» 🔸آری، شهیدانه زندگی‌کردن و پرچمدار برادر شهید‌بودن، خصوصیت بارز و ممتازِ شهید ابوالفضل ابدام بود که هر‌کس ایشان را می‌شناخت، این حقیقت را تأیید می‌کند. https://kayhan.ir/001K8X
🔰 سردار شهید حسین سلامی عاشق امام حسین(ع) و خادم اربعین 🔸پاسدار شهید سردار سرلشکر حسین سلامی، عاشق امام حسین(ع) و خادم خستگی‌ناپذیر اربعین حسینی بود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هر سال با مدیریت و نظارت و تدابیر ویژه سردار سلامی با تمام ظرفیت به زائران اربعین حسینی در ایران و عراق خدمات‌رسانی در عرصه‌های مختلف انجام داده است و البته این روند همچنان ادامه خواهد داشت. 🔸گزیده‌ای از سخنان شهید حسین سلامی به مناسبت راهپیمایی اربعین در سال‌ها و موقعیت‌های مختلف چنین است: 🔻- راهپیمایی اربعین به عنوان اقدامی بی‌نظیر در جهان است. راهپیمایی اربعین حسینی نقطه همدلی مسلمانان و محبان امام حسین(ع) است که نمونه آن دیدار جمعی از موکب‌داران عراقی با رهبر معظم انقلاب بود که مبیّن همدلی و قدرت مسلمانان است. عاشورا به یک منبع قدرت و هویت‌بخش برای ما تبدیل شده است. 🔻- اربعین حسینی جریان بی‌پایان از احساس، ایمان، عاطفه و عشق و شور است. 🔻- این رود بی‌پایان انسان‌هایی که از اقصی‌نقاط کشور و جهان به هم پیوسته‌اند، سال‌هاست جریان دارد و آنچه می‌بینیم موج خروشان عاطفه‌ها است که به سوی قبله دل‌ها و کربلای معلی در حرکت است. 🔻- هرچه می‌گذرد، شاهد هستیم که عشق امام حسین‌(ع) قلب‌های بیشتری را تسخیر می‌کند و در تصرف خود قرار می‌دهد. بسیاری از مسلمانان و شیعیان جهان هر سال مشتاقانه‌تر از سال قبل در همایش میلیونی و جهانی اربعین حسینی شرکت می‌کنند که چیزی جز معجزه عشق به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نیست. 🔸شهید سلامی اعتقاد داشت: کسانی که در این مسیر به زوار خدمت می‌کنند و در این گرمای هوا، خدمات ارائه می‌دهند، منتخبان الهی هستند که قطعاً اجر و پاداش بالایی به آنها اختصاص پیدا می‌کند. دلسوزی‌ای که در چهره خادمان این حماسه بزرگ نمایان است، همه سختی‌های سفر را برای زوار آسان می‌کند و همین حماسه‌ها و محبت‌ها موجب شده است سال به سال شاهد تراکم این اجتماع بشری باشیم. 🔸سردار عاشورایی ما بر این باور بود: نکته مهم آن است که دست‌اندکاران این خدمات که شرایط مناسبی را برای این سفر معنوی فراهم می‌کنند، در واقع به‌عنوان منتخبان الهی، اجر و پاداش بسیار بالایی در دستگاه امام حسین(ع) خواهند داشت. 🔸شهید حسین سلامی در راهپیمایی جاماندگان سال 1403 خاطرنشان کرد: جمعیت را می‌بینید، این رود خروشان و بی‌انتهائی است که از قلبها سرچشمه گرفته، به سوی اباعبدالله در حرکته و این موج تمام‌شدنی نیست. [پیام این سیل جمعیت در راهپیمایی اربعین] پیام معرفت و وفاداری به آرمان‌های امام حسین(ع) است و اینکه این راه ادامه دارد. https://kayhan.ir/001KB8
گفت‌و‌گو با مادر شهیده امدادگر مکرمه حسینی 🔰 جست‌وجوی شهادت در جادۀ خدمت 👤 🔸ثریا رنجبر کهنویی فرزند محمد، مادر شهیده امدادگر مکرمه حسینی هستم. دخترم در مسیر گلزار شهدا در حال خدمت‌رسانی به زائران حاج قاسم به شهادت رسید. ما اصالتاً اهل جوپار هستیم. من و همسرم، که پسردایی من است، سال ۱۳۷۹ ازدواج کردیم. 🔸دخترم کم‌کم بزرگ شد و وقتی نماز می‌خواندم، کنارم می‌ایستاد و به دهانم نگاه می‌کرد. حدود ۵ سالش بود که تابستان‌ها در کلاس‌های نشاط معنوی حرم شرکت می‌کرد. وقتی شش ساله شد، به مدرسه رفت و دوران ابتدائی‌اش را در مدرسۀ توحید گذراند و برای دورۀ راهنمایی به مدرسۀ ۱۵ خرداد جوپار رفت. 🔸در ایام ۲۲ بهمن خیلی خوشحال بود. کارهای فرهنگی و تزیین کلاس را انجام می‌داد و می‌گفت: «من این کارها را دوست دارم.» هر کاری که داشت زمین می‌گذاشت و می‌گفت: «روز ۲۲ بهمن باید به راهپیمایی برویم. چون جشن انقلاب ماست. ما باید در صحنه باشیم، تا همه بفهمند که ما انقلابمان را دوست داریم.» حتی اگر مریض هم بود، می‌رفت. 🔸مکرمه در کنار درس و دانشگاهش هلال‌احمر هم می‌رفت. دیگر ترم آخر دانشگاهش بود. سال ۹۸ در دانشگاه ملی بردسیر کرمان رشته فرش قبول شده ‌بود، اما به‌ عنوان میهمان در دانشگاه پیام‌نور جوپار حقوق می‌خواند. از همان سال 98 هم همراه خواهرش به هلال‌احمر رفت و آنجا هر کاری بود، انجام می‌داد. 🔸ما آن ‌موقع درمانگاه بودیم. مدام به همسرم می‌گفتم که ما هم به گلزار برویم. تلویزیون روشن بود و من جلوی آن چشم‌هایم داشت گرم می‌شد که پس از صدای انفجار یک آن لرزشی وجودم را گرفت. حالت ناجوری بود. چشمم را که باز کردم، دیدم زیرنویس قرمز تلویزیون خبر انفجار بمب در مسیر مزار حاج قاسم را نوشته ‌است. 🔸اوضاع روحی دخترم ملیکا بعد از آن اتفاق طوری‌ است که وقتی برای مکرمه ‌گریه می‌کنم، آن لحظه‌ حادثه جلوی چشمش می‌آید و تیک می‌گیرد. فکش قفل می‌شود. در حال حاضر هم تحت نظر خانم دکتر سرکوهی دارو مصرف می‌کند. اما بنیاد شهید قبول نکرد که حقوقی به‌ عنوان جانباز برایش مشخص کند. خرج داروها و ویزیت دکتر خیلی زیاد است و باید بتوانیم از پس آن بربیاییم. ضربۀ روحی بسیار بدی به او وارد شده. 🔸بنیاد شهید هم می‌گوید که ترکش نخورده و کمکی نمی‌توانیم بکنیم. به هلال‌احمر هم می‌رود، ولی وقتی در خانه است و ما حرفی می‌زنیم، زود پرخاشگری می‌کند. تنها خواسته‌ای که دارم در مورد دخترم ملیکاست که جانبازی‌اش درست شود. من خرج و مخارجش را نمی‌توانم تهیه کنم. https://kayhan.ir/001KEv
به مناسبت سالگرد شهادت شهید علی کسایی 🔰 عاشق امیرالمؤمنین 👤 🔸‌عید غدیر سال ۱۳۴۴ در شیراز و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت سید علا‌الدین‌حسین، فرزندی متولد شد که به‌یُمن میلادش در روز عید امامت و ولایت، نامش را علی گذاشتند. پدرش حاج‌ محمد کسایی مداح امام حسین(ع) بود. مادرش اشرف‌السادات ناجی از سلاله پاک سادات بود. 🔸شهید علی کسایی، قرآن را در طفولیت فرا گرفت. وی سال 1350 همزمان با تحصیل در رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه فردوسی مشهد، در حوزه علمیه نیز مشغول به تحصیل شد. با اینکه معمم نبود، ولی دروس حوزوی را تا سطوح بالا طی کرده بود. 🔸در مشهد ضمن آشنایی با شخصیت‌هایی چون آقا میرزا جواد تهرانی، حجت‌الاسلام واعظ طبسی، شهید ‌هاشمی‌نژاد، آیت‌الله خامنه‌ای، آقای فلسفی و آقای انصاریان، از محضر آنان کسب فیض کرد. در حوزه علمیه مشهد زبان عربی را به‌خوبی آموخت و تحقیق در نهج‌البلاغه، این گنجینه اسرار مولی‌الموحدین(علیه‌السلام) را آغاز کرد. به این ترتیب استاد نهج‌البلاغه و مروج علی‌گونه‌شدن گردید. 🔸با پیروزی انقلاب اسلامی، با وجود اتمام خدمت سربازی، بر‌اساس توصیه شهید محراب آیت‌الله دستغیب در ارتش ماند و به استخدام ارتش درآمد و فضائل مولا علی(ع) را در کلاس‌هایش به مشتاقان آموخت. شهید علی کسایی یکی از شاگردان نمونه و موفق آیت‌الله دستغیب بود. 🔸یکی از جنبه‌های بی‌نظیرِ زندگی شهید کسایی، تقارن تاریخ تولد، ازدواج و شهادتش با عید غدیر است. این تقارن‌ها در کنار پیوند عمیق شهید با نهج‌البلاغه، نشان‌دهنده پیوند عمیق زندگی شهید با عشق به امیرالمؤمنین و علی‌گونه‌زیستن است. 🔸کتاب «آخرین فرصت»، روایت زندگی شهید علی کسایی نوشته سمیرا اکبری است که توسط انتشارات آستان قدس رضوی «به‌نشر» چاپ و روانه بازار نشر شده است. 🔸رهبر انقلاب بر این کتاب تقریظی نوشته‌اند که در آن از شهید علی کسایی با عنوان کم‌نظیرِ «از سرآمدانِ شهدا» یاد کرده و با عظیم‌ترین تعابیر زندگی شهید را ستوده‌اند. https://kayhan.ir/001KGl
روایت زندگی سردار شهید «محمود باقری» فرمانده موشکی هوافضای سپاه از زبان برادرش 🔰 یک انسان کم‌نظیر و امام حسینی(ع) 👤 🔸شهید محمود باقری، فرمانده موشکی هوافضای سپاه پاسداران از جمله کسانی بود که جنگ را تجربه و پس از جنگ روزگارش را با کار علمی و نظامی‌گری طی کرد و به تجهیز جبهه مقاومت پرداخت و عملیات‌های وعده صادق یک و دو را فرماندهی کرد. او کم حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد؛ کمتر شناخته شده بود اما بیشتر خودش را می‌ساخت. محمود در مکتب امام حسین و در هیئت و مسجد بزرگ شد و هرچه که می‌خواست بشود و یا داشته باشد را از آستان امام حسین(ع) می‌خواست و شهادت را همواره آرزو می‌کرد. 🔻من! قاسم باقری، برادر کوچک‌تر سردار شهید، محمود باقری هستم که از ایشان سنم شش سال کمتر بود. برادرم در رکن‌آباد یزد متولد شد. بنا به دلایلی که موضوع خانوادگی بود؛ آقا محمود مقطعی از تحصیل را در یزد گذراند و من هم یک سال را با ایشان در همان یزد تحصیل کردم. محمود پیش یکی از خاله‌هایمان بود و از آنها مراقبت می‌کرد و کارهای آنها را انجام می‌داد. 🔻ما بیشتر از آنچه که برادر باشیم رفیق بودیم؛ اکثر هیئت‌های که می‌رفتیم با هم بودیم و یا مسافرت‌ها را با هم می‌رفتیم و هم‌مسلک و هم‌مشرب و خیلی نزدیکی با هم بودیم که به همین دلیل، شهادت ایشان و خلاء حضورشان برای من بسیار دردناک و سخت است. ما یک برادر را هم حدود سه ماه پیش از دست دادیم که این موضوع، سنگینی غم ما را بیشتر کرد. 🔻حاج محمود اهل هیئت بود و علاوه‌بر هیئت هفتگی که در محل داریم به جلسات حاج منصور هم خودش را می‌رساند و همیشه صحبت ما با هم این بود که کجا هیئت برویم. ما یک هیئت خانوادگی هم داشتیم که به شدت مقید به برگزاری و تداوم آن بود. البته انس زیادی با جلسات حاج منصور داشت و با محافظینش تقریباً در جلسه به صورت ناشناس حضور پیدا می‌کرد. 🔻پیش از تعویض محل زندگی حاج محمود که به اصرار تیم حفاظتی صورت گرفته بود؛ یک هیئت ماهانه در منزل ایشان در همان محل خودمان برگزار می‌شد که مداح این جلسه و هیئت همین آقا جواد حیدری بود؛ اما می‌توانم بگویم که حاج محمود بزرگ شده هیئت و جلسات حاج منصور است و از دهه شصت ما با این هیئت انس گرفتیم. 🔻در رفاقت هم برای همه با معرفت بود؛ ختم ابوی و اخوی بزرگ ما بود و جمعیت بسیار زیادی از راه‌های دور و نزدیک و غریبه و آشنا آمده بودند؛ گفتم: محمود! جمعیت خیلی زیاد آمدند! گفت: قاسم! من برای همه این آدم‌ها دور و نزدیک و شهرستان رفتم. و من تعجب کرده بودم که محمود چطور با این همه مشغله و دغدغه از باب معرفت و رفاقت و یا از باب مسئولیت حتی به این مسائل هم که شاید کسی از او توقع نداشت توجه داشت و سعی می‌کرد جوانب دوستی و رفاقت را در همه ابعاد چه با همکاران و چه با خانواده و چه با اهالی محل داشته باشد. 🔻من نکته‌ای اضافه کنم که اصلاً شهادت حاج محمود به وحدت مجموعه‌هایی که لااقل من می‌شناسم روح تازه‌ای دمید و حتی اختلاف‌های جزئی هم که وجودشان در هر مجموعه‌ای بدیهی است را کنار زد و احیاناً اگر کسانی هم از گود هیئت و مسجد و... دور شده بود در این محرم دیدیم که برگشتند؛ خون حاج محمود برکت داشت. https://kayhan.ir/001KJL
گفت‌وگوی کیهان با حاج کمال‌المهدی الزقیبی موکب‌دار اربعین 🔰 خادمی زوار امام حسین‌(ع) والاتر از هر چیز 👤 🔻من حاج کمال‌المهدی الزقیبی موکب‌دار زوار امام حسین‌(ع) هستم. ما اینجا در مسیر زوار ساکن هستیم. زمان صدام در این مسیرها ایست بازرسی گذاشته ‌بودند و هر کس را که پیاده می‌آمد، بازداشت به مدت یک سال زندانی و بدون قید وثیقه حبس می‌کردند و ما به زوار پیاده کمک می‌کردیم. بسته‌های ساده‌ای تهیه می‌کردیم و در اختیار زوار قرار می‌دادیم و حکومت وقت هر کس را که به زوار کمک می‌کرد، بازداشت می‌کردند. 🔻محور و مهم‌ترین دلیلی که مرا به سمت موکب‌داری و خدمت به زوار امام حسین‌(ع) سوق داد، فرمایش امام صادق‌(ع) بود که فرمودند: «رحم الله من احیا امرنا؛ خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده نگه دارد و احیای شعائر کند.» مراسم اربعین امام حسین‌(ع) پدیده‌ای است که به ‌صورت سمبولیک نماد انتقام گرفتن از حکومت اموی‌ها و ابراز انزجار از حکومت آل‌امیه است و آنچه آنها در قبال اهل بیت رسول خدا (ص) مرتکب شدند. 🔻نزدیک سه دهه است که ما به زوار امام حسین‌(ع) خدمت می‌ کنیم و مذهب و ملیت آنها هرگز برایمان فرقی نداشته ‌است، چون ما به دید زائر امام حسین‌(ع) به آنها نگاه می‌کنیم و کاری به مابقی مسائل نداریم. البته این نکته خیلی مهم است که من ایرانی‌ها را درک می‌کنم که با این شرایط خاص و با مشقت زیاد برای زیارت می‌آیند. افراد متواضعی هستند و من خبر دارم که عبور از مرز برایشان با چه مشقتی همراه است؛ مسائلی اعم از شلوغی، بحث هزینه و غیره. 🔻صاحبان موکب‌ها که اینجا می‌آیند، هر آنچه که در توان دارند، می‌آورند. مثلا یک دفعه می‌بینی که یک کیسه پلاستیکی مثلاً پسته همراه خود دارد، آن را آورده و به ‌عنوان هدیه به بنده می‌دهد. شاید چیز زیادی نباشد، ولی برای من خیلی بزرگ و باارزش است و این بزرگ‌ترین چیزی ا‌ست که همراهش داشته ‌است. 🔻سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده میدان بود که شیعه را در همه نقاط جهان یاری رساند و نقش بزرگی در مبارزه با داعش داشت. هیچ‌کس را نمی‌توان با او مقایسه کرد. او تهدیدی برای سیاست‌های آمریکا در هر نقطه بود. و اما شهید سیدحسن نصرالله که من او را فرزند امام خامنه‌ای می‌بینم، کسی که دغدغه شیعه را به دوش می‌کشد. 🔻به ‌عنوان صحبت آخرم آرزو می‌کنم که ایران بر کشورهای عادی‌ساز روابط با اسرائیل پیروز شود. آنها آبروی اسلام را بردند. من نمی‌گویم پیروزی بر یهود، چون یهود دین الهی و دین آسمانی است. بلکه می‌گویم پیروزی بر صهیونیسم نژادپرست و جنایتکار، فرق زیادی بین جنبش صهیونیسم جنایتکار نژادپرست با یهود وجود دارد. https://kayhan.ir/001Kar
🔰 یادنامه مرحوم حاج اسماعیل ولی‌خانی شاعر، مداح و پدر دو شهید مفقودالاثر 🔸به گزارش گروه فرهنگ و هنر کیهان؛ «حاج اسماعیل ولی‌خانی» متخلص به «طالع» از شاعران و مداحان برجسته و پیشکسوت و پدر دو شهید مفقودالاثر به عنوان نماد ایثار، شاعری متعهد و عاشق خاندان عصمت و طهارت(ع) شناخته می‌شود. زندگی پربار او مملو از فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی بود و از خود اشعار ارزشمندی به یادگار گذاشت. وفاداری او به آرمان‌های انقلاب و اسلام تا آنجا بود که دو فرزندش را در این راه تقدیم کرد و خود نیز با دلی سوخته از فراق آنان، به ملکوت اعلی پیوست. 🔸وی در هیئت‌های مذهبی به نوحه‌خوانی و مرثیه‌سرایی می‌پرداخت. او از دوستان قدیمی حاج نادعلی کربلایی بود و همانند او، فرزندانش را در راه دفاع از اسلام و میهن تقدیم کرد. سروده‌های طالع را حاج نادعلی کربلایی بعد از فوت ایشان با نام دیوان طالع به چاپ رساندند. 🔸مرحوم ولی‌خانی در کلاس‌های آموزش مداحی خود به شاگردانش می‌گفت: مداح واقعی کسی است که آنچه می‌سراید و می‌خواند، در زندگی خود به آن عمل کند. https://kayhan.ir/001Kol
گفت‌وگو با خانواده سرهنگ شهید عزیز سیفی 🔰 حُسن خُلق او را عزیز کرد 👤 🔸در کنار تمام تلخی‌هایی که جنگ تحمیلی 12روزه داشت؛ اما برجسته شدن ارزش‌های اجتماعی، دینی، ملی و خانوادگی یکی از نکات مثبت این جنگ بود که مردم ایران عزیزمان آن را فراتر از انتظار و پیش‌بینی‌های تمام جهانیان رقم زدند و پیوندهای عاطفی و دوستی و رفاقت‌ها به انحاء مختلف بیشتر از هر زمان دیگر به چشم آمد. 🔸شهید دکتر سرهنگ عزیز سیفی یکی از همین افراد است که هرآنچه از رفاقت، دوستی، حسن‌خلق، مسئولیت‌پذیری و خانواده دوستی و... را برشمردیم؛ جملگی را یک‌جا دارا بود و در شبی که(با زحمات و هماهنگی‌های آقای دکتر پرویز ملکی) به دلیل شرایط موجود مدت‌ها طول کشید تا امکانی فراهم شود که خانواده و بستگان او گرد هم بیایند؛ خیلی صمیمانه و عاطفی به گفت‌وگو با آنها (همسر، دختر، پدر، مادر،برادر، خواهر، دایی‌ها، خاله، پسرخاله و...) نشستیم و آن شب با هر که سخن به میان آمد ترجیع‌بند کلام یک چیز بود: عزیز! «رفیق» من بود. 🔻دکتر پرویز ملکی(دایی شهید) در مورد او به ما گفت: ابتدا خیلی از شما و از همه کسانی که از روز اول خبر شهادت «عزیز» صمیمانه و مؤثر در کنار ما بودند سپاسگزارم و می‌توانم چنین عرض کنم که جناب آقای شهید عزیز سیفی، یا بهتر بگویم دکتر، سرهنگ شهید عزیز سیفی از نظر شخصیتی و شغلی از دوران کودکی و نوجوانی و جوانی و حتی زمانی که وارد فرآجا شد هدفش به طور حقیقی خدمت به مردم و رضایت خداوند و خلق خدا بود؛ چون به طور پیوسته در خصوص کمک به هم نوع دغدغه داشت و کسانی که در حلقه ارتباطی با او بودند(از گروه‌های جوان و نوجوان و هیئتی و اجتماعی و اقوام و...) این توصیه را همیشه از او داشتند که ضمن کسب تحصیلات عالیه و کسب جایگاه بهتر حتما هدف از تحصیلات و کسب جایگاه خدمت به مردم باشد. 🔻خانم فاطمه شکرالله نژاد(همسر شهید) در طی این مدت چهار ماه، ایشان بارها با رسانه‌های تصویری و خبرگزاری‌های مختلف گفت‌وگوهای کوتاه چند کلمه‌ای و نهایتا چند جمله‌ای داشته، خانم «شکرالله نژاد» با ما گرچه حدود نیم ساعت، اما! در تمام این دقایق و در پایان هر جمله مکث کرد، بی‌امان ‌گریه کرد، اشک ریخت، آه کشید و دلتنگی‌هایش را بازگو کرد و با نگاه مداوم و پی‌در‌پی به عکسی از شهید- که چهره مصمم و آزاد‌اندیشی داشت و روی میز در کنار ما بود- از سه روز بی‌خبری سختی که از وضعیت همسرش داشت؛ چنین گفت: 🔺باید عرض کنم که اصولا وقتی انسان‌ها با هم دوست باشند در هر زمینه‌ای راحت‌تر با هم کنار می‌آیند و من و عزیز هم به معنای حقیقی با هم دوست و رفیق بودیم و برای همین همه مسائل و موضوعات و یا اختلافات و مشکلات‌مان با حرف‌زدن و گفت‌وگو و مذاکره حل می‌شد و هیچ موقع موضوع حل نشده بین ما باقی نبود. 🔺در واقع رابطه دوستی من با آقا عزیز در زندگی برگرفته از شئون شخصیتی او بود که این شئون دارای وجوه اعتقادی و دینی و هم دارای وجوه علمی و ویژگی‌های اخلاقی فردی بود که او به استحکام و استمرار این رابطه در زندگی زناشویی نیز بسیار قائل بود و سعی می‌کرد آن را همواره تقویت کند. https://kayhan.ir/001KsO