کسانی که قالی میبافند، یک نگاه به نقشه دارند و یک نگاه به قالی، و بر اساس آن نقشه، قالی را میبافند.
ما هم باید چشم به نقشهی قرآن داشته باشیم و بر اساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم.
تنها نقشهی درست زندگی، قرآن است.
یک نگاه به نقشه،
یک نگاه به مسیر! 😊
┅༻🔅💠🔅༺┅
#نکته
🔗 #منگنهچی
╔═.💠༺.════╗
@mangenechi
╚════.💠༺.═╝
┄┅◈☘💛☘◈┅┄
گفتند که عاشقیّ و آرام نهای
در بندِ خیالِ خَمِ ابروی کهای؟
گفتند: بگو. به قصد قربت گفتم:
«سیّد علیِ حسینیِ خامنهای»
┄┅◈☘💛☘◈┅┄
#پیشنهاد_پروفایل
🔗 #منگنهچی
╔═💛☘═════╗
@mangenechi
╚═════💛☘═╝
──┅═🌸🌿 ═┅
من توقع ندارم از همه بهتر باشم امّا دوست دارم جزء بهترینها باشم .
همیشه نگرانم که از لحظه لحظهی زندگیام به بهترین شکل استفاده نکنم.
همیشه فکر میکنم که خواب و استراحت بیجا فقط وقت تلف کردن است.
دوست دارم هر لحظه و زمان چیز جدیدی یاد بگیرم و به علم و دانشم اضافه بشه.
🍃بخشی از دستنوشتهی شهید رسول خلیلی
──┅═🌸🌿═┅
#در_محضر_شهادت
🔗 #منگنهچی
╭┅═ 🌸🌿═┅──╮
@mangenechi
╰──┅═🌿🌸 ═┅╯
┄┅◈🔸◈┅┄
نخستوزیر فلسطین رژیم صهیونیستی را تهدید کرد
«محمد اشتیه»:
🔹در صورتی که این رژیم فرصتهای برپایی کشور مستقل فلسطینی را از بین ببرد، سازمان آزادیبخش فلسطین دیگر اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد.
┄┅◈🔸◈┅┄
#آرمان مقدّس #فلسطین و #مقاومت برای #آزادی را ذبح کردید!
با #دشمنان مسلّم خود #مذاکره کردید و با گرگها سر میز صحبت و #مبادله نشستید!
#اسرائیل را به رسمیت شناختید و دل آزادگان جهان را به درد آوردید!
حالا بعد از بدعهدیها و دشمنیهای بیپایان، این تهدیدها، یاسین خواندن به گوش درازگوشی بیش نیست!
کاش لااقل جهانیان #عبرت بگیرند از این داستان تلخ!
┄┅◈🔸◈┅┄
#القدس_لنا
#روزنوشت
🔗 #منگنهچی
╔═🔸🔸═════╗
@mangenechi
╚═════🔸🔸═╝
🔹حکم اعدام عامل افشای محل تردد سردار سلیمانی صادر شد.
🔸اسماعیلی، سخنگوی قوه قضاییه در نشست خبری:
🔹سید محمود موسوی مجد فرزند سیدکاظم یکی از جاسوسان سازمان سیا و موساد، در حوزههای امنیتی نیروهای سپاه قدس جاسوسی میکرد و محلهای تردد شهید سرلشکر قاسم سلیمانی را در اختیار دشمن قرار داده بود.
🔹برای وی حکم اعدام صادر و حکم، در دیوان عالی کشور نیز تأیید شده و بزودی اجرا میشود.
┄┅◈💠☘💠◈┅┄
انتقام خون سردارمان را از تک تک خونخواران و خائنان میگیریم!
این فقط آغازی خفیف است!
┄┅◈💠☘💠◈┅┄
#انتقام_سخت
#سردار_دل_ها
#شهید_قاسم_سلیمانی
#روزنوشت
🔗 #منگنهچی
╔═💠☘═════╗
@mangenechi
╚═════💠☘═╝
▪️اسلام و کشور اسلامی امانت پیش ما هست.
این امانت را هر یک از ما اگر بخواهیم در آن یک خلافی بکنیم خیانت است.
امام خمینی (ره)، مرداد ۱۳۵۹
┄┅◈💠☘💠◈┅┄
#در_محضر_امام_انقلاب
🔗 #منگنهچی
╔═💠☘═════╗
@mangenechi
╚═════💠☘═╝
خط خون نقطهی پایان سلیمانی نیست
بهراسید که این اولِ بسم اللّه است...
تا ابد 01:20 بامداد جمعهها را به یاد حاج قاسم خواهیم بود!
#به_وقت_حاج_قاسم
┅༻🔅💠🔅༺┅
🔗 #منگنهچی
╔═.💠༺.════╗
@mangenechi
╚════.💠༺.═╝
🔹☘
باید برود کرب و بلا دل شب جمعه 😭
السلام علیڪ یا اباعبدالله
🔹☘
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
#شب_بخیر
#به_خدای_مهربان_می_سپاریمتان
#التماس_دعا
╔═.🔹☘.═════╗
@mangenechi
╚═════.🔹☘.═╝
┄┅◈💠◈┅┄
پرسش من هم به عنوان یک شهروند از شما و طیف بیغیرت شما این است:
#رهبر_معظم_انقلاب با اصرارهای لجبازانهی شما، اجازهی #مذاکره را صادر کردند و تعبیر #نرمش_قهرمانانه را هم برای شما ساختند که حواستان به ادبیات مذاکرهتان باشد!
حالا با کدام دستاورد از مذاکرات سابقتان، بیشرمانه پی اجازهای دیگر آمدهاید؟
شما نشان بدهید که مذاکره حاصلی برای کشور داشته، تا مردم و رهبری معظّم، به شما و شعار مذبوحانهی مذاکرهتان اعتمادی دوباره پیدا کنند!
┄┅◈💠◈┅┄
#سرطان_اصلاحات
🔗 #منگنهچی
╔◈💠◈═════╗
@mangenechi
╚═════◈💠◈╝
هدایت شده از منگنهچی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
شاید او یک #فرشته بود!
روز دوازده بهمن ، با این که #بهشت_زهرا هم رفتم ولی موفق به زیارت #امام نشدم.
برادرم جعفر یک موتور گازی داشت که من ازش استفاده میکردم.
صبح روز بعد با همان موتور گازی به همراه چند نفر از بچه ها راه افتادیم به سمت مدرسهی رفاه تا آنجا را پیدا کردیم ظهر شد.
ظهر هم فهمیدیم که امام دیگر تا فردا صبح ملاقات ندارد.
توی راه برگشت ، در یکی از خیابانهای همان اطراف که خلوت بود و کم رفت و آمد، بنزین موتورم تمام شد.
چون اون نزدیکی پمپ بنزین نبود چارهای نداشتم جز این که صبر کنم تا بلکه بتوانم از ماشینهای عبوری بنزین بگیرم.
چهل و پنج دقیقه معطل شدم. آخرش در کمال ناامیدی ، تصمیم گرفتم موتور را بگیرم دستم و آن قدر پیاده گز کنم تا بالاخره به یک پمپ بنزین برسم.
درست در همین لحظهها ، دیدم یک ماشین پژوی سفید رنگ و قدیمی، پیچید توی خیابان؛
شروع کردم به دست تکان دادن بر خلاف انتظارم نگه داشت. انگار تازه فهمیدم رانندهاش یک سیّد روحانی است!
سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید: چی شده؟
گفتم : بنزین موتورم تموم شده. نگاهی به ساعتش کرد. گفت: میتونم بهت بنزین بدم.
پیاده شد ... در صندوق عقب را باز کرد. یک تکه شلنگ و یک چهار لیتری خالی درآورد.
با یک دنیا خجالت و شرمندگی رفتم که آنها را از ازش بگیرم ، نداد. گفت: خودم بنزین میکشم.
گفتم آخه این جوری که بَدِه حاج آقا. گفت: نه، هیچ بدیی نداره.
بنزین را توی باک موتور خالی کردم و چهار لیتری رو دادم بهش،
گفت: خونهتون کجاست، پسرم؟
گفتم: طرشت. پرسید : پس این جا چی کار میکنی؟ گفتم اومده بودم آقا رو زیارت کنم که قسمت نشد.
بعد هم گفتم : نمی دونم قسمت میشه امام رو ببینم یا نه؟
لبخندی زد و گفت: چون نیّتت پاکه، ان شاء الله حتماً امام رو میبینی ؛ خداحافظی کرد و سوار ماشین شد.
همین که خواست برود ، پرسیدم: ببخشین، اسم شما چیه؟ گفت: بهشتی هستم؛ و رفت. 😍
من که تا آن موقع ، نام خانوادگی این طوری نشنیده بودم، تعجب کردم. توی عالم نوجوانی با خودم گفتم: شاید اون یک فرشته بود که خدا از بهشت فرستادش تا به من کمک کنه؛ برای همین گفت بهشتی هستم!
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
دو سه روز بعد بالاخره موفق شدم حضرت امام را زیارت کنم. آن روز وقتی رسیدم که ایشان برای جمعیت زیادی مشغول سخنرانی بودند. همان روز اول ، از چیزی که دیدم ، در جا خشکم زد؛ روحانیای که به من بنزین داده بود، درست کنار امام نشسته بود.
حیرت زده گفتم اون بهشتیه! مردی که کنارم ایستاده بود، چپ چپ نگاهم کرد. گفت: بهشتی چیه؟! بگو آیت الله بهشتی!
📚 حکایت زمستان ، ص۲۳
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#در_محضر_شهادت
#شهید_آیت_الله_سید_محمدحسین_بهشتی
#خاطره
🔗 #منگنهچی
╔═.🌺🌿.═════╗
@mangenechi
╚═════.🌺🌿.═╝