eitaa logo
گاهی وقت‌ها
4.1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
گاه‌نوشت‌های «نظیفه سادات مؤذّن» سطح چهار (دکترا) حکمت متعالیه از جامعةالزهرا، مدرّس فلسفه، نویسنده و پژوهشگر.
مشاهده در ایتا
دانلود
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠🌿 به زبان ساده و جذاب بدونیم داره چه اتفاقی می‌افته ☺️ 💠🌿 @mangenecj
هدایت شده از گاهی وقت‌ها
💠⚜ خشم خدا⚜💠 همایش مبلغین نهاد رهبری در دانشگاه‌ها بود. قرار شد هر کس یک خاطره از دوران تبلیغش تعریف کند. خانم صادقی گفت: من پانزده سال سابقه‌ی تبلیغ در دانشگاه‌ها را دارم. همه جور آدم دیده‌ام. از لائیک لامذهب گرفته تا مؤمن مستجاب‌الدعوه. از همه قشر و همه نوع اعتقاد. ولی در یکی از دانشگاه‌ها دانشجویی داشتم که نمونه‌اش را ندیده بودم. همیشه در برنامه درست صف اول و دقیقاً رو به روی من می‌نشست. هر چه می‌گفتم به باد استهزاء می‌گرفت. خدا را پیغمبر را قرآن را. 😨 به هیچ چیز معتقد نبود و بی‌دینی‌اش را علناً فریاد می‌زد، هیچ کس هم جلودارش نبود. نه اعتراض بچه‌ها نه مسئول خوابگاه نه خود من. کلافه شده بودم 😫 تا اینکه یکی از همشهری‌هایش گفت که پدرش از نزول‌خورهای قدیمی شهرشان است. بعد از آن دلم برایش می‌سوخت 😔 و دیگر زیاد از حرکاتش تعجب نمی‌کردم و ناراحت نمی‌شدم. یک روز که بحثمان سر توبه بود باز شروع کرد: ببین صادقی جون! اینکه می‌گی نباید گناه کنیم، یا اگه کردیم باید زود توبه کنیم شاید بعداً فرصت توبه پیدا نکنیم، از نظر من یه حرف چرته. 😕 من فردا بعد از ظهر با بچه‌ها قرار گذاشتم برم عشق و حال. قولم بهت می‌دم که فردا شب همین جا روبه روی تو بشینم. من مطمئنم که فردا زنده‌م. پس فردا هم زنده‌م .پس تو جوونی حال می‌کنم. بعداً اگه فرصت شد به خدا می‌گم ببخشه دیگه! 😜 با لبخند گفتم: ان شاء الله صد سال زنده باشی. ☺️ فردا شب که به خوابگاه رفتم، غوغایی بود. بچه‌ها به طرفم دویدند. فقط جیغ می‌کشیدند. نمی‌فهمیدم چه می‌گویند. مهناز دوست سمیرا دستم را گرفت و گفت: «خانم سمیرا مرد!» 😭😭😭 بعد از ظهر همان روز موقع رد شدن از خیابان با ماشین‌هایی که با هم کورس گذاشته بودند، تصادف کرده بود. مهناز می‌گفت: وقتی ماشین بهش زد، دو متر پرت شد هوا و با سر خورد زمین. 😣 وقتی بالا سرش رسیدم، خون از بینی و گوشش فوران می‌کرد. فقط دستمو فشار داد و گفت :خانم صادقی! همین! 😭 خانم صادقی اشک می‌ریخت، دیگران هم همراهش. خانم صادقی وسط گریه‌هایش بریده بریده گفت: سمیرا در حیاتش کسی را به سمت خدا نبرد، ولی مرگش خیلی‌ها را با خدا آشتی داد. 🌼🍂 🌼🍂 @mangenechi
خوندن این خاطره رو از دست ندید 👆👆
هر چیزی رو برای خودت مهم نکن. از بعضی چیزها فقط باید رد شد. @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┅═🌸🍃═┅ ‏تمرین کن از همین الان به دیگران با چشمایِ نگاه کنی. همون‌قدر مهربون خطاپوش باگذشت. ┅═🌸🍃═┅ (خانم مؤذّن) 🔗 ╭┅═ 🌸🍃═┅─╮ @mangenechi ╰─┅═🌸🍃═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅◈🌿✨🌿◈┅┄ صبح یعنی تپشِ قلبِ زمان درهوسِ دیدنِ تو کہ بیایی و زمین گلشنِ اسرار شود سلام آرزویِ زمین و زمان ┄┅◈🌿✨🌿◈┅┄ 🔗 ╔═🌿✨◈═════╗ @mangenechi ╚═════🌿✨◈═╝
نشانه های قحطی در ایران اوايل دهه شصت تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می كردیم و اگر شانس یارمان بود و از همان شامپوها یك عدد صورتی رنگش كه رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی كیف می كردیم. سس مایونز كالایی لوكس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شكلاتی یام یام تنها دلخوشی كودكی بود. صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت! بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كامیون در محله ها توزیع می شد، خالی كردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب. جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی ... نبود پتو در بازار ، تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت و پوشیدن كفش آدیداس یك رویا بود. همه اینها بود، بمب هم بود و موشك و شهید و ... اما كسی از قحطی صحبت نمی كرد یادم هست با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری كمك های مردمی وارد كوچه می شد بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود. همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود. و اما امروز ... امروز فروشگاه های مملو از اجناس لوكس خارجی در هر محله و گوشه كناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا موبایل و تبلت و ... داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا تا بستنی با روكش طلا ! و حال، این تن های فربه، تكیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گرانقیمت از شنیدن كلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم. مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید! مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود! صورت های دستکاری شده جراحی های بیهوده دلهای اجاره ای متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، فخر فروشی و له كردن دیگران سیری ناپذیر شده است . ورشكسته شدن انتشارات، تعطیلی مراكز ادبی فرهنگی و هنری برایمان مهم نیست ولی از گران شدن ادكلن مورد علاقه مان سخت نگرانیم! می شود كتابها نوشت... خلاصه اینكه این روزها لبخند جایش را به پرخاش داده و مهربانی به خشم فقط كافیست یک ذرّه احساس كنیم كه یكى مخالف نظر ماست آنوقت چنان نابودش می كنیم كه انگار هیچ خدایی رو بنده نیستیم قحطی امروز که ما ایرانیان در این روزگاران آن را به وضوح لمس می کنیم : قحطى اخلاق است! قحطی همدلیست! قحطى رفاقت است! قحطی عشق است! قحطی انسانیت است و در یک کلام قحطی خداست در کویر زندگی دنیازده ی ما مدعیان خداپرستی😓 @mangenechi
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• شنبه‌ها با قـــــــــرآن 💛
🌿🔶 همیشه گفته‌اند: آرام باشید. همیشه گفته‌اند: پرشتاب عمل نکنید. گفته‌اند: عجله کار شیطان است. همیشه غیر از یکجا. کارهایت که تمام شد، الکت را آویزان نکن. سریع، پرشتاب، با پای دل، بشتاب به سمت رضایت خدا. بشتاب به سمت آغوش گرمش که در پایان یک روز پرکار، در انتظارتوست. برای رسیدن به رضایت او، شتاب کن. 🌿🔶 ✨وَإِلَىٰ رَبِّكَ فَارْغَبْ (انشراح ۸) (خانم مؤذّن) 🌿🔶 @mangenechi
❁࿐❁࿐❁࿐❁࿐ یا رومی روم، یا زنگی زنگ! نمی‌شه که هم خدا رو بخوای هم خرما رو! اگه خدا رو به خدایی قبول داری، خب باید همه‌ی اوامرش رو گوش بدی، نه اینکه مقید باشی به هر چی که خوشت می‌یاد، بقیه رو رها کنی! مثلاً چی؟ مثلاً این نماز و روزه خوبه، قبول حق! اما آخه با ناخن کاشتنت جور در نمی‌یاد عزیز دل! دنبال راه فرار هم نباش. من همه رو پرسیدم، هیچکدوم از مراجع وضو و غسل رو با ناخن کاشته قبول ندارن! نشونه‌ی ايمان واقعى، عمل به دستوراتیه كه برخلاف سليقه‌هاته؛ وگرنه انجام دستوراتِ مطابق ميلت که هنر نیست! «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ»(بقره ۸۵). آیا به بخشی از قرآن ایمان می‌آورید و به بخشی از آن کافر می‌شوید؟! ❁࿐❁࿐❁࿐❁࿐ ❁࿐ @mangenechi