eitaa logo
گاهی وقت‌ها
3.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
91 فایل
گاه‌نوشت‌های «نظیفه سادات مؤذّن» سطح چهار (دکترا) حکمت متعالیه از جامعةالزهرا، مدرّس فلسفه، نویسنده و پژوهشگر.
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅◈✨🍀✨◈┅┄ 🍀عبادت حالات مقام معظّم رهبری هنگام عبادت، فوق‌العاده است. معظّم‌له در حال نماز، آن چنان خاشع که اگر کسی پشت سر ایشان نماز بخواند، معنویتی در او ایجاد می‌شود که قابل وصف نیست. در سفری که آقا به قم داشتند، علی رغم حجم زیاد کارها؛ به مسجد جمکران عزیمت نمودند و تا صبح در آن مسجد به عبادت مشغول شدند. معظّم‌له در تهران نیز، هر شب از ساعت ۳/۳۰ دقیقه تا سپیده دم به عبادت می‌پردازند. این عبادت و معنویت ایشان برای همهٔ ما درس و الگوست. ✨حجة‌الاسلام و المسلمین موسوی کاشانی 📚پرتوی از خورشید، داستان‌هایی از زندگی مقام معظم رهبری،ص۷۰ ┄┅◈✨🍀✨◈┅┄ ╔═🍀✨◈═════╗ @mangenechi ╚═════🍀✨◈═╝
🌼🔹 تحمل دیدن لحظه خداحافظی را نداریم امام شدیداً عاطفی هستند. مثلاً وقتی نجف بودند و گاهی خواهرهایم می‌آمدند آنجا، و بعد می‌خواستند بروند، طوری بود که من هیچ وقت موقع خداحافظی قدرت ایستادن توی حیاط و دیدن خداحافظی آن‌ها را با امام نداشتم، می‌گذاشتم و می‌رفتم. مرحوم برادرم هم همین را می‌گفتند که من آن لحظه‌ی خداحافظی را نمی‌توانم ببینم. چون امام تا آن حد با فرزندان خود عاطفی برخورد می‌کنند که انسان تحمل دیدن آن را ندارد. اما یک ذره شما فکرکنید این مسائل روی تصمیم‌گیری‌هایشان و یا در آن کارهایی که می‌خواهند بکنند، اثر دارد، ندارد. به نقل از حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی. 📚 کتاب مهرامام ، صفحه ۴۷. 🌼🔹 @mangenechi
┄┅◈✨🍀✨◈┅┄ 🍀فروتنی خاص در یکی از سفرها، مقام معظّم رهبری پس از سخنرانی، از سالن برگزاری مراسم در حال خارج شدن بودند. بسیجیان زیادی اطراف آقا حلقه زده بودند. ناگهان دیدیم ایشان روی زمین نشستند. متوجّه علّت نشدیم. خود را جلوتر رساندیم و دیدیم جانبازی را با برانکارد به دیدار آقا آورده‌اند. آقا با مشاهدهٔ آن برادر جانباز، بلافاصله بر بالین او نشستند و مدّت زیادی با او به گفت‌وگو پرداختند و وی را مورد تفقّد قرار دادند. ایشان روی خاک نشسته بودند و با آن جانباز صحبت می‌کردند. تواضع و فروتنی ایشان در مقابل یک جانباز انقلاب، همه را تحت تأثیر قرار داد. ✨سردار سرتیپ پاسدار حجازی 📚پرتوی از خورشید، داستان‌هایی از زندگی مقام معظم رهبری،ص۸۵_۸۶ ┄┅◈✨🍀✨◈┅┄ ╔═🍀✨◈═════╗ @mangenechi ╚═════🍀✨◈═╝
🔹🍂 یه ماجرای جالب که باعث شد برای اولین بار از یه زاویه جدید به نگاه کنه! 🔹🍂 @mangenechi
🌸🍃 یک روز در اتاقش بودم و داشتم کاری را انجام می‌دادم. یکی از کارمندهایش آمد. یک جعبه شیرینی به طرف دکتر گرفت و شروع کرد به تعارف کردن. دکتر پرسید: «به چه مناسبتی است؟» گفت: «ازدواج کردم» دکتر گفت: «خیلی خوشحال شدم. احسنت پسرم... ولی یه چیز رو یادت باشه، آقای پسر! در خانه‌ی تو، توی مرد همیشه مقصر هستی! » این را به عنوان یک اصل برای خودش جا انداخته بود. می‌گفت: «در خانه هر اتفاقی که بیفتد هیچ وقت سعی نکن زن را در وضعیتی قرار بدهی که مشکل را او حل کند. تو به عنوان مرد خانه باید مسئله و مشکل را حل کنی.» راوی: حامد فخری زاده، فرزند شهید 📚 برشی از کتاب پرواز پای دماوند. خاطراتی از دانشمند شهید محسن فخری‌زاده 🌸🍃 @mangenechi
🌼🔹 شب خوابم نبرد! شبی که عده‌ای از ایرانیان برای زیارت امام به فرانسه آمده بودند، مکانی کوچک پشت در اتاق ایشان بود که من همیشه آن‌جا می‌خوابیدم. آن شب چون جا برای خواب کم بود، من آن‌جا را به میهمانان واگذار کردم به همین دلیل در آشپزخانه خوابیدم. امام که موضوع را فهمیده بودند، فرمودند: «چون شما در آشپزخانه خوابیده بودید و امکان داشت سرما بخورید، شب خوابم نبرد.» 📚کتاب مهر امام، ص۵۴، به نقل ازخانم مرضیه حدیدچی. 🌼🔹 @mangenechi
┄┅◈✨🍀✨◈┅┄ 🍀دیدار با همسایه‌ها برنامه‌ریزی سفرهای مقام معظّم رهبری زیر نظر ایشان صورت می‌پذیرد. هیچ موضوعی از دید تیزبین ایشان مخفی نمی‌ماند. مقام معظّم رهبری در سال ۱۳۷۴ به استان قم سفر کردند. محل استقرار ایشان، دفتر معظّم‌له بود. طبعاً به خاطر حفاظت منطقه، رفت و آمدها کنترل می‌شد. محدودیت‌هایی در اطراف دفتر به وجود آمده بود. معظّم‌له برای همین مسائل، برنامه‌ای با همسایه‌ها داشتند و در آن جلسه، از همهٔ آنان به سبب محدودیت‌های پیش آمده و کنترل‌ها، عذرخواهی نمودند! کاش خانهٔ آیةاللّه‌خامنه‌ای در کنار خانهٔ ما بود. این، جمله‌ای بود که بعد از آن دیدار بر زبان هزارها قمی جاری شد. بعد از آن نشست، همهٔ کسانی که محل ملاقات را ترک می‌نمودند، با لبی خندان، دست‌ها را به سوی آسمان بلند می‌کردند و به پاس دیدار با رهبرشان، از خداوند بزرگ تشکّر می‌کردند. ✨ سردار سرتیپ بسیجی محمّد شیرازی 📚پرتوی از خورشید، داستان‌هایی از زندگی مقام معظم رهبری،ص۱۱۳ ┄┅◈✨🍀✨◈┅┄ ╔═🍀✨◈═════╗ @mangenechi ╚═════🍀✨◈═╝
🪴➿️ ◇فرزند آیت الله سید محمود شاهرودی، نقل می‌کند: زمانی بود که برای پرداخت حقوق دانشجویان علوم اسلامی، مراجعه‌ی نانوایان و داروخانه‌داران، بودجه‌ی کافی نبود؛ بنابراین نزد پدرم رفته و ایشان را از این وضعیت بدهکاری و نبود حقوق کافی، مطلع کردم‌. آقا فرمود: به من چه ربطی دارد؟ خود امام زمان "عجل الله تعالی فرجه الشریف" باید درست کند... ای کم اعتقادها! شتاب نکنید. بعد از این گفتگو، ناامید از پیش پدرم برگشتم درحالی که اضطراب‌ها و تصور بی‌پولی مرجع شیعه رهایم نمی‌کرد. کم کم شب فرا رسید و آماده‌ی خفتن شدم که ناگهان صدای زدن در همه را تعجب زده کرد. مرد کهنسالی، پشت در بود و بر تقاضای دیدار با مرجعیت شیعه پای می‌فشرد. پیرمرد به محضر آقا شتافت و چهارهزار دینار به وی تقدیم کرد. سرور فقیهان نجف اندکی در دینارها خیره شد، سپس به فرزندان و اطرافیانش نگریست و فرمود: ای کم عقیده‌ها! ما صاحب داریم، حالا پول‌ها را بردارید و به خانه‌ی طلبکارها و مسوولان پرداخت شهریه برسانید. 📚گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، ج ۲، ص ۷۵۵. 🪴➿️ 🪴➿️@mangenechi
┄┅◈🍃🌹🍃◈┅┄ به قول بچه‌های مسجد، کلاسش خیلی بالا بود. کافی بود نامی از امام زمان(عج) ببری، زار زار گریه می‌کرد. آدم عجیبی بود. بحث امام و انقلاب که می‌شد، کوتاه نمی‌آمد. عِلمش را هم داشت. می‌ایستاد با طرف به صحبت. آن‌قدر می‌گفت و می‌گفت تا مجابش می‌کرد. توی هر بحث و صحبت یک آیه‌ای، حدیثی، روایتی توی آستینش داشت. (شهید درودی) @mangenechi ┄┅◈🍃🌹🍃◈┅┄
🌼🔹 دعای عهد یکی از مسائلی که حضرت امام روزهای آخر به من توصیه می‌کردند، خواندن دعای عهد است که در آخر کتاب مفاتیح آمده است. می‌گفتند: صبح‌ها سعی کن این دعا را بخوانی، چون در سرنوشت دخالت دارد. چیزی که به خانواده بسیار سفارش می‌کردند تا اول از همه به آن عمل کنند، انجام واجبات و دوری از محرمات بود. 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره) ، ج۱، ص۵۷. 🌼🔹 @mangenechi
┄┅◈✨🍀✨◈┅┄ 🍀 انتقادپذیری دختر ۱۷ ساله‌ای از تهران به نام زینب نوری زاد، در نامه‌ای به مقام معظّم رهبری می‌نویسد: «روز مقدّس قدس، مردی (در میان خطبه‌ها) بلند شد، مثل این که نامه‌ای داشت و شما (به گمان من)... او را در انظار هزاران هزار، خرد کردید!» وی در این نامه، از آیةاللّه خامنه‌ای می‌خواهد تا ذهن وی را در این خصوص روشن نمایند. مقام معظّم رهبری با تواضع، در پاسخ به آن دختر جوان می‌نویسد: «دختر عزیزم! از تذکّر شما خرسند و متشکرم و امیدوارم خداوند همهٔ ما را ببخشد و از خطاهای کوچک و بزرگ ما که کم هم نیستند، درگذرد. من در باب آنچه شما یادآوری کرده‌اید، هیچ دفاعی نمی‌کنم. و گاهی گوینده از تلخیِ لحن خود به قدر شنونده آگاه نمی‌شود و در این موارد همه باید از خداوند متعال بخواهند که آن گوینده را متوجّه و اصلاح کند و اگر ممکن شود به او تذکر دهند. توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت می‌کنم.» این، برخورد مقام ولایت با فرزندان خود و جوانان است. چقدر انسان از این بزرگواری و پذیرش انتقاد از سوی معظّم‌له لذّت می‌برد. ✨ آقای سیّد علی مقدّم 📚پرتوی از خورشید، داستان‌هایی از زندگی مقام معظم رهبری،ص۸۳_۸۴ ┄┅◈✨🍀✨◈┅┄ ╔═🍀✨◈═════╗ @mangenechi ╚═════🍀✨◈═╝
🍃🪷 روزی مرحوم رجبعلی خیاط در حالی که برای انجام کاری بیرون می‌رفت، فکر ارتکاب گناهی به ذهنش خطور می‌کند که به سرعت آن فکر را از خود دور کرده و استغفار می‌کند. در ادامه مسیر، دسته‌ای شتر از کنار او رد می‌شوند، که ناگاه یکی از آن شترها لگدی به سمت او می‌اندازد که اگر شیخ خودش را کنار نمی‌کشید، آسیب می‌دید. بعد از این قضیه با خود به فکر فرو می‌رود که این اتفاق ناشی از چه امری است؟ در عالم معنا به او گفته می‌شود: این نتیجه‌ی آن فکر گناهی است که کرده‌ای! گفتم: من که آن گناه را انجام ندادم. پاسخ آمد: لگد آن شتر هم که به تو نخورد. 📚هزار و یک حکایت اخلاقی، محمدحسین محمدی، ج۱، ص۵۷۰ 🍃🪷 🍃 @mangenechi