eitaa logo
خودکاوی
126 دنبال‌کننده
271 عکس
208 ویدیو
53 فایل
الهی ، ... در شگفتم از آنکه کوه را می‌شکافد تا به معدن جواهر دست یابد و خویش را نمی‌کاود تا به مخزن حقایق برسد ... علامه ذوالفنون حسن زاده آملی
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فروردین ۱۴۰۳ نگاه معنایی بر ❇️این جلسه حکایت
۵ فروردین ۱۴۰۳ نگاه معنایی بر ❇️این جلسه حکایت شفاعت ، هم معنی فرار از دغدغه مندی نیست انسان بی مسأله، انسان کال و خام بیرون می‌آید سوره قصص آیه ۷۹ فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ ۖ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ آن‌گاه قارون (روزی) با زیور و تجمل بسیار بر قومش در آمد، مردم دنیا طلب (که او را دیدند) گفتند: ای کاش همان قدر که به قارون از مال دنیا دادند به ما هم عطا می‌شد که او بهره بزرگ و حظّ وافری را داراست ، اهل نمایشگری بود ، همه ی داشته های خود را نمایش میداد و در تعادل نبود ، تعادل نیاز و خواست نداشت خودِمادی پیشرفت می‌کند ولی خودِمعنوی پیشرفت نمی‌کند، بعد از یک مدتی باعث می‌شود خودِمادی هم دیگه پیشرفت نکند مالی که در قانونِ تدریج و قاعده مندی و اصول به دست نیامده ، و در استثناها به دست آمده، خودِ معنوی را تخریب میکند انسان تا میتونه بکنه در زمینِ خودش ، یعنی در خودِمادیِ خودش فرو رفت معنوی _دفتر دوم: داستانِ قصهٔ باز پادشاه و کمپیر زن (پیرزن) ✨بازِ اِسپیدی به کمپیری دهی او بِبُرَّد ناخُنش بهرِ بِهی ✨ناخنی که اصلِ کارَست و شِکار کورِ کمپیری بِبُرَّد کوروار ✨که کجا بودست مادر که ترا ناخنان زین سان درازست ای کیا ✨ناخن و منقار و پرَّش را برید وقتِ مِهر این می‌کند زالِ پلید ❇️پیرزن، ناخن و منقارِباز را برید ✨چونک تتماجش دهد او کم خورد خشم گیرد مهرها را بر درد ❇️تتماج : آش ، پیرزن به باز آش داد ولی باز، آش را نمیخورد ✨که چنین تتماج پختم بهر تو تو تکبر می‌نمایی و عتو ✨از غضب شربای سوزان بر سرش زن فرو ریزد شود کل مغفرش ✨اشک از آن چشمش فرو ریزد ز سوز یاد آرد لطف شاه دل‌فروز ❇️باز به یادش افتاد الطاف شاه را ✨زان دو چشم نازنین با دلال که ز چهرهٔ شاد دارد صد کمال ❇️یادش اومد که سرِشانه ی شاه، همیشه غرق چشمان پادشاه بود ولی نا امید نمیشد ✨می‌چکید آن آب محمود جلیل می‌ربودی قطره‌اش را جبرئیل ❇️آنقدر این اشک با ارزش بود که جبرئیل اشکش را جمع میکرد ❇️تا اینکه بالاخره شاه گشت و باز را در خانه ی پیرزن پیدا کرد مثنوی معنوی _ دفتر چهارم: ✨روز شه در جست و جو بی‌گاه شد سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد ✨دید ناگه باز را در دود و گرد شه برو بگریست زار و نوحه کرد ❇️شاه شروع به گریه کرد: نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم... ✨باز می‌مالید پر بر دست شاه بی‌زبان می‌گفت من کردم گناه ❇️یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟ ✨باز گفت ای شه پشیمان می‌شوم توبه کردم نومسلمان می‌شوم ✨گرچه ناخن رفت چون باشی مرا بر‌کنم من پرچم خورشید را ✨ورچه پرم رفت چون بنوازی‌ام چرخ بازی گم کند در بازی‌ام ❇️باز به پادشاه گفت اگر من را دوباره نوازش کنی، با همین ناخن های کنده شده ، خورشید را برای تو شکار میکنم...
25.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای خصوصی《ماهور》 خواننده: پیانو: اردشیر روحانی خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بی‌تو به سر نمی‌شود برگرفته از آرشیو شخصی "محمد افتخاری"
خودکاوی
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز ، عزیزانی که علاقمند به شنیدن ادامه ی مباحث دکتر شیروانی هستند ....
سلام عرض ادب این جلسه تا روز چهارشنبه ادامه دارد تشریف بیارید و استفاده بفرمایید 🌷
لوکیشن جلسات استاد تا چهارشنبه هر روز از نماز ظهر
استاد شیروانی۶ فروردین ۱۴۰۳ ؛.mp3
16.72M
۶ فروردین ۱۴۰۳ 🍂عواملی مثل : طبیعت تعاملات هنر موسیقی و ... انسان را برمی‌گرداند ، از خودِمادی به خودِمعنایی و خودِ آرام ما ، که از ما دور شده است . گاهی قرائت معنوی از یک فعل گم می‌شود و دیگر آن فعل ابتهاج در ما ایجاد نمی‌کند 🍂جهان برای ماندگاری شیرینی اش، نیاز به تلخی دارد ❇️ داستان پیرمردی که می‌خواهد بهرام را ببیند و به او میگوید که در بیابان گنجی را پیدا کرده است، بهرام دستور داد کارگر آوردند و زمین را کندند تا به گنج عظیمی رسیدند که مهر جمشید شاه بر آن گنج بود ، بهرام شاه تا این مهر را دید گفت: ✨ز گنجی که جمشید بنهاد پیش چرا کرد باید مرا گنج خویش؟ ✨هر آن گنج کان جز به شمشیر و داد فراز آید آن پادشاهی مباد گنجی که بدون تلاش به دست من بیاد باهاش نمیشه پادشاهی و عزت به دست آورد ✨به ارزانیان ده همه هرچ هست مبادا که آید به ما برشکست این گنج را به انسان های کم ارزش ببرید بدهید ، از دارایی غیر کوششی اگر چیزی بدست آورم، آغازگر فساد برای من هست ✨چرا گنج آن رفتگان آوریم وگر دل به دینارشان گستریم ✨وزان جایگه شد سوی گنج خویش که گرد آورید از خوی و رنج خویش ❇️از دیگران کمک بگیریم برای پیدا کردنِ خودمون نباید برویم در خودِ دیگران بنشینیم
❇️عن الحسن بن علي ع قال :واعلم أن مروة القناعة والرضا أكثر من مروة الاعطاء جوانمردی و نیک مردی و تعادلی که در رضایتمندی وجود دارد بیشتر از جوانمردی و تعادلی است که در هنگام بخشش است
۷فروردین۱۴۰۳ صلح با طبیعت با جنبه های ظاهری و طبیعی خودمان نگاه فراتری را نسبت به طبیعت ، تنظیم کنیم بی‌تفاوت از کنار طبیعتِ بدن و نفس هم رد نشویم زبانِ گفتار هستی رابشناسیم خودِصادقِ خردمند پیامبر توانست پیامبر را تایید کند ❇️الّا من رحم ربّی من ممکن هست خطا کنم .... نه اینکه پیامبران خطا می‌کردند نه ؛ برای اینکه به ما بگویند خطا جزء سبک زندگی ماست ترس از خطا جلوی حرکت ما را میگیرد ❇️پیامبر فرمود أَرْبَعَهٌ فِی الذَّنْبِ شَرٌّ مِنَ الذَّنْبِ الِاسْتِحْقَارُ وَ الِافْتِخَارُ وَ الِاسْتِبْشَارُ وَ الْإِصْرَار چهار چیز در گناه وجود دارد که از خود گناه بدتر است ۱.کوچک شمردن گناه ۲. افتخار کردن به گناه ۳.شادمانی کردن به گناه ۴. برآن مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل،ج۱۱،ص۳۴۹ ❇️عن الحسن بن علي قال :واعلم أن مروة القناعة والرضا أكثر من مروة الاعطاء جوانمردی و نیک مردی و تعادلی که در رضایتمندی وجود دارد بیشتر از جوانمردی هنگام بخشش است مسئله ی خودتان را بگذارید روی رضایتمندی ❇️ : ای قناعت! توانگرم گردان که ورای تو هیچ نعمت نیست کنج صبر اختیار لقمان است هر که را صبر نیست حکمت نیست 🍂بیش از حد خودتان را فراتر از طبیعت و دیگر عناصر طبیعت مثل جماد و نبات و حیوان و ... در نظر نگیر ❇️ بوستان باب ششم در قناعت خبر ده به درویش سلطان پرست که سلطان ز درویش مسکین ترست گدا را کند یک درم سیم سیر فریدون به ملک عجم نیم سیر گدایی که بر خاطرش بند نیست به از پادشاهی که خرسند نیست بخسبند خوش روستایی و جفت به ذوقی که سلطان در ایوان نخفت میخواهید ببینید مرگتان چطوریه به خواب خودتان توجه کنید برون دادِ درونیاتِ ما بعد از مرگ ، بسیار شبیه خواب های ماست
۸ فروردین ۱۴۰۳ به میگوید : ❇️ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش در جهان هر مرد و کاری، مردِ کار خویش باش هر یکی زین کاروان مر رخت خود را رهزنند خویشتن را پس نشان و پیش بار خویش باش حس فانی می‌دهند و عشق فانی می‌خرند زین دو جوی خشک بگذر جویبار خویش باش می‌کشندت دست دست این دوستان تا نیستی دست دزد؛ از دستشان و دستیار خویش باش این نگاران نقش پرده آن نگاران دلند پرده را بردار و دررو، با نگار خویش باش با نگار خویش باش و خوب خوب اندیش باش از دو عالم بیش باش و در دیار خویش باش رو مکن مستی از آن خمری کز او زاید غرور غره آن روی بین و هوشیار خویش باش ❇️کارِ دین : ایده ی معرفی یک معشوق غیر متشخص که غیر قابل دسترسی است، چون در ادبیات عرفانی ، وصل مساوی مرگ است... انسان بدون عشق می‌میرد پس معشوقی انتخاب کن که نامیرا باشد این معشوق ، وجود بدون تعین هست که ته و انتها ندارد اسمش را می‌خواهید خدا بگذارید ، میخواهید خود بگذارید .... ❇️ : ان کنت حبیبي ساعدنی کی ارحل عنک اگر تو‌ محبوب منی مرا کمک کن تا از تو سفر کنم او کنت طبیبي ساعدنی کی اشفیء منک اگر تو طبیب من هستی به من کمک کن تا از تو شفا پیدا کنم لو اني اعرف ان الحب خطیرٌ جداً ما احببت. من اگر می دانستم که عشق این گونه خطر ناک است عاشق نمی شدم لو اني اعرف ان البحر عمیقٌ جداً ما بحرت من اگر می دانستم دریا این گونه عمیق است دل به دریا نمی زدم ((دریا نوردی نمی کردم)). لو انی اعرف خاتمتي ما کنت بدأت من اگر می دانستم پایان من چنین است آغاز نمی کردم. اشتقت الیک فعلمنی ان لا اشتاق مشتاق تو شدم پس به من بیاموز در اشتیاق نباشم علمنئي کیف اقص جذور هواک من الاعماق به من بیاموز چگونه ریشه های عشق تو را از اعماق بِبُرم. علمنی کیف تموت الدمعة في الاحداق به من بیاموز چگونه اشک در حدقه های چشم می میرد؟ علمني کیف یموت الحب و تنتحر الاشواق به من بیاموز چگونه عشق می میرد و شوق چگونه خودکشی می کند؟ یا من صورت لی الدنیا کاقصیدة شعر ای کسی که دنیا را برای من همچون قصیده ی شعری زیبا تصویر کردی وزرعت الجراحة في قلبی و اخذت الصبر و زخم در دلم کاشتی و صبر را ربودی ان‌کنت اعز الیک فخذ بیدی اگر برای تو عزیز هستم دستم را بگیر فأنا مفتونٌ من رأسی حتی قدمی چرا که من از سر تا پاهایم عاشق هستم الموج الارزق فی عینیک ینادینی نحو الاعماق موجی آبی در چشمان تو مرا به عمق دریا فرا می خواند وأنا ماعندي تجربهٌ بالحب و لاعندی زورق ومن نه تجربه ای در عشق دارم و نه قایقی برای دریا نوردی. انی اتنفس تحت الماء من زیر آب نفس می کشم اني اغرق اغرق اغرق اغرق من غرق می شوم غرق می شوم غرق می شوم غرق می شوم. یا کل الحاضر والماضی یا عمر العمر ای تمام اکنون و گذشته ای عمرِ عمر هل تسمع صوت الغارق القادم من اعماق البحر آیا صدای مرا از اعماق دریا می شنوی؟ ان کنت قویاً اخرجنی من هذا الیم فأنا لا اعرف فن العوم اگر تو توانا هستی مرا از این دریا خارج کن من شنا کردن بلد نیستم. یا در داستان لیلی و مجنون مادر لیلی به لیلا میگوید: معشوق ابدی و ازلی طلب کن ، موجود نامیرا و غیر تعین طلب کن ... ❇️نور ازل و ابد طلب کن آن را چو بیافتی طرب کن آن نور نهفته در گل توست تابنده ز مشرق دل توست هر چند نشان خویش جویی کم یابی اگر چه بیش جویی دلگرم شوی به آفتابی خود را همه آفتاب یابی ❇️باید بر این اساس نظام تربیتی درست کنیم مواجهه تحقیر آمیز با فرزندانمان نداشته باشیم ، آنها را عاشقِ خودِ واقعیِ خود کنیم... این خود واقعی در بازار پیدا نمی‌شود در یک حدی از تعادلات پیدا می‌شود مثلا در هنگامه ی ایثار ، و رفتارهای غیر منفعت گرایانه وقتی در درون ما انباشته بشه به حدی از انفجار می‌رسد که ظاهر می‌شود، رفته رفته از دلِ وظیفه و سلامت و بهداشتِ رفتاری و ذهنی پدید می آید . ❇️عادتکم الاحسان می‌شود و بعد از آن دیگر از آن لذت میبری حوزه ش مهارتِ خودِ معنایی است نه دانشِ خودِ معنایی از دلِ تعاملات و تفکرات شفاف انسان می آید در خودِ آرام در لحظه حضور دارند نه در خاطره ها و آینده و قیاس ها ... و این خودِمعنایی ، ماندگار هم نیست در تشتت گم میشود، نماز وسیله ای است برای تنبّه برای برگشت از میان تشتت ها به درونِ خودِ معنایی