eitaa logo
مسار
338 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
696 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✅احترام به خانواده 👨‍👩‍👦‍👦احترام در خانواده، یکی از اصول اخلاقی است که می تواند سلامت روانی خانواده را تضمین کند. احترامی که بدون اجبار باشد، صمیمیت خانواده را در پی خواهد داشت وافرادی با شخصیتی سالم، تحویل جامعه خواهد داد. 🔺اینو بدون که فقط کاغذ نیست که بد تا کنی مچاله میشه. با هر کسی بد تا کنی، مچاله میشه. هر کاری بکنی مثل قبل نمیشه. 🆔 @tanha_rahe_narafteh
💠 بزرگترین هدیه ✅ رابطه پدر و مادر و فرزند شاید خالص‌ترین رابطه‌ها باشد. همچنین یکی از تحولات خوب و بد است. احترام به والدین به شما کمک می‌کند تا رابطه‌ای خوب با پدر و مادر خود برقرار کنید. یکی از موارد احترام گذاشتن این است که ؛ 🔘 وقت خود را به آنها اختصاص دهید: بزرگ‌ترین هدیه‌ای که می‌توانید به کسی بدهید زمان است. مهم نیست که زندگی شما را چقدر درگیر و گرفتار کرده، همیشه مدتی را برای والدین خود اختصاص دهید. 🔘پدر و مادر ممکن است هنگامی که بچه‌ها بزرگ شدند و به دانشگاه رفته‌اند، احساس تنهایی کنند. اگر دور از آنها زندگی می‌کنید، حداقل یک بار در طول روز با آنها تماس بگیرید و در آخر هفته‌ها به دیدن آنها بروید. ✅یادمان باشد یک تماس در طول روز ایده بسیار خوبی است برای نشاندن لبخند بر لب‌های این دو فرشته آسمانی. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ترمز ناگهانی ☘بعد از یک ربع از خواب پریدم. نزدیک چهارراه بودیم و چراغ قرمز ، سرعت ماشین زیاد بود و کم نمی‌شد. به علی نگاه کردم چشمهایش روی هم بود ، ناخودآگاه جیغ کشیدم و دستانم را به طرف فرمان ماشین بردم. علی دستپاچه از خواب بیدار شد و پایش را محکم روی ترمز فشار داد ؛ ولی کار از کار گذشته بود. با اینکه کامیونِ روبروی ما هم ترمز کرده بود، با شدت به ماشین ما برخورد کرد و دیگر هیچی نفهمیدم. چشمهایم که باز شد رویِ تخت بیمارستان بودم و علی در کُما. 🌸همان ابتدا چشمم به مادر علی اُفتاد، روی صندلی کنار تخت من نشسته بود. تسبیح به دست داشت و لبانش تکان می‌خورد. نگاهش به طرف در و پشت به من بود. ☘سریع چشمانم را بستم، از مادر علی خجالت می‌کشیدم. بیچاره چقدر التماس کرد و گفت: «پسرم امشب خسته ای ، استراحت کن فردا راه بیفت؛ ولی علی با اصرار من پاش کرده بود تو یه کفش که همان شب راه بیفتیم. » 🌸به یاد علی اُفتادم و خواستم از تخت بلند بشوم ؛ امّا نتوانستم و تمام بدنم درد گرفت. 🌼با تکان خوردن تخت، مادر علی به من نگاه کرد و گفت: «الحمدلله به هوش اومدی. » ☘سلام کردم و از حال علی پرسیدم. قطرات اشکی که در چشمان سیاهش جمع شده بود را با پشت دست پاک کرد و گفت: «دعا کن براش بهوش بیاد. منم نذر کردم براش. » 🌺نگاهم را از او دزدیدم : «شما راست می‌گفتی وقتی راه اُفتادیم خستگی از سر و روش می‌بارید. هرچی گفتم بیا بین راه ، اتاق اجاره و کمی استراحت کن و صبح راه بیفت گوشش بدهکار نبود. » ☘- اولش خوب و سرحال بود. بعد از گذشت چند ساعت من خوابم گرفت. هر چی سعی کردم چشمم رو هم نیاد، نشد که نشد. وقتی بیدار شدم این اتفاق افتاد. 💦چشمانم بارانی شد. پرده اشک را کناری زدم. من هم یک نذر متفاوت کردم . نذر کردم بیشتر حواسم به بزرگترها و حرفهایشان باشد. هرچی باشد تجربه شان بیشتر از ماست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:ترنم به: حضرت مولا مولای خوبم! امواتمان امشب چشم به راه لطف ما هستند وما چیزی در چنته نداریم جز ذکر و یاد شما. مولای ما! ایشان را دست شما می‌سپاریم و دلگرمیم به پذیرایی کریمانه تان از آنها.. مولای ما! اینک دست دراز آنها و ما و اکرامتان... ✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
☘بی تو به سر نمی‌شود ☀️ صبح، آه دلِ من تازه می‌شود که بی «حضور» تو چگونه سر کنم؟ ⛅️ جهان بدون تو جهانی سرد و بی روح است؛ جهانی پُر از درد و غم. طلوع صبح بدون تو وقتی با طلوع تو همراه نباشد، تاریک و بی نور است. 🌸بیا آقاجان که با آمدنت صبح‌هایمان بخیر می‌شود. ❤️صبحت بخیر آقای من! صبحم را با سلام به تو آغاز می‌کنم: السلام علیک یا بقیّة اللّه 🆔 @tanha_rahe_narafte
🦋دعا برای فرج🦋 🔹بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد 🔹دعا کبوتر عشق است، بال و پر دارد 🌼امام زمان علیه‌السلام می‌فرمایند: برای فرج بسیار دعا کنید که فرج شما در آن است. 📚کمال الدین، ج۲، ص۴۸۵ ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
ارتش بیست میلیونی کوله پشتی ام را برمی دارم دست به سینه روبروی گنبد امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌ایستم بُغضی گلویم را می فشارد. شوقِ دیدار حرم شش گوشه فرزندش دلم را آرام می‌کند. کفش هایم را به پا می‌کنم، به یاد تاول های هر ساله شان می‌اُفتم که هر سوزشش گناهی از گناهان تلنبار شده‌ام را با خود می‌برد، لبخندی گوشه های لبهایم جا می‌گیرد. جمعیت مرد و زن، پیر و جوان را که می‌بینم به یاد ارتش بیست میلیونی می‌اُفتم. همان که امام خمینی(ره) آن را مقدمه ظهور امام زمان ارواحنافداه می‌شمارند. اشک در چشمانم حلقه می‌زند با بودن در میان این سیل خروشان. قدم هایم را آرام و شمرده برمی دارم، جای قدم‌های زینب و رباب و سکینه...و جابر می‌گذارم. چادرم را در مشت گره شده‌ام محکم گرفته‌ام ، انگار با چشم دل می‌بینم یزیدیان به دنبال زن و کودک هستند ، و آن‌ها برای حفظ حرمتشان چه کتک ها و تازیانه ها خورده اند. در این مسیر چشمانم چیزی نمی بیند جز « ما رأیت الا جمیلا » . پیرمرد عراقی را که فنجان های کوچک قهوه را به هم می‌کوبد ، یاد حبیب ابن مظاهر می‌افتم که آمده است جرعه‌ای معرفت به من بیاموزد. پسر عراقی سینی به دست که غذا تعارف می‌کند مرا به یاد قاسم بن الحسن می‌اندازد که آمده « احلی من العسل » را به من بیاموزد. دختر کوچکی که سربند یارقیه بر پیشانی بسته، تنها سرمایه اش، جعبه دستمال کاغذی با دستان کوچکش به سویم می‌گیرد یاد رقیه را زنده می‌کند که آمده به من درس ولایت بیاموزد که چگونه بدون ظهور و حضور امامتان نفس می‌کشید و زنده می‌مانید! قطرات درشت اشک اَمانم را بریده و بغض گلویم... با خود واگویه می‌کنم تو چه گناه بزرگی کردی که رزق اربعینت را بُریدی؟! یالیتنی کنّا معک یا ابا عبدالله 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍هزینه دعا چقدره؟ ☘دور تا دور تخت همه فامیل ایستاده بودند. سر عمه به گوش زن‌عمو چسبیده بود. زیر چشم نگاه دلسوزانه‌ای به من انداخت. دست مادرم را درون دستم گرفتم. آهسته فشارش دادم. می‌خواستم داد بزنم:«مامانم چیزیش نیست. اون خوب میشه و چراغ خونمون برمی‌گرده به خونه. کمتر پچ پچ کنید.» 🌼زن‌عمو کنارم ایستاد. آهسته دستش را روی شانه‌ام گذاشت و با لبخندی مصنوعی گفت:«میشه یه لحظه بیای اینطرف‌؟ کارت دارم.» 🍃دست مادر را رها کردم. چشمانم را به چشمان خسته او دوختم. مادر با اشاره مژه‌های کم‌پشت شده‌اش اجازه ترخیص داد. زن‌عمو آهسته گفت:«زن‌عمو جونم برای شفای مامانت نماز استغاثه به حضرت زهرا رو بخون. یادت نره ها حتما میخونی تو دلت پاکه خدا دعاتو قبول می‌کنه.» 🌸- شمام مامانمو دعا کنید و براش نماز استغاثه بخونید. ☘- به روی دیده 🌸ملاقات‌کنندگان هنگام بیرون رفتن کنار گوشم دعا و ذکری را سفارش کردند. همراه لبخند کمرنگی چشم گویان از حضورشان تشکر کردم. دلم پر شده بود. می‌خواستم از تک تک‌شان بپرسم:«چرا فقط به من سفارش دعا و نماز خوندن می‌کنید؟ نمی‌دونید وقتی از بیمارستان به خونه برمی‌گردم اونقدر تلفن زنگ میخوره که حتی نمیذارن استراحت درست و حسابی به دلم بچسبه. نه روز دارم نه شب. مادر من اگه براتون عزیزه شمام برا شفاش دعا کنید.» 🍃تمام دعاها و اذکار را انجام داد. مادر به خانه برگشت، اما مدام می‌گفت:« من خواب دیدم. من خوب نمیشم.» 🌺با پیچیدن صدای دعای ندبه در فضای خانه از خاطرات گذشته عبور کرد. صدای زن‌عمو در گوشش پیچید. آهسته به عمه گفت:«خدا منو بکشه که غافل شدم و برا شفای جاریم دعا نکردم. روزی به این روز نمی‌دیدم.» ☘روبروی تلویزیون نشست. زانوهایش را در آغوش گرفت. با خود گفت:« اگه همه برا شفای مادرم دعا می‌کردن، شاید مادرم الان اینجا بود. مگه چقدر براشون خرج داشت یه نماز استغاثه یا دعا یا حمد شفا از ته دلشون خوندن.» 🌸با زمزمه دعای ندبه یاد امام زمان غریبش افتاد. اشک درون چشمانش حلقه زد. بلند گفت:« آقا جونم تو هم غریبی. برا تو هم دعا نمی‌کنند؟ حتما خیلیا میان و بهت میگن آقا خودت برا ظهورت دعا کن. مگه یه دعا چقدر براشون خرج داره؟» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: فاطمه زهرا به: تنها امید ناامیدان 🌺سلام آقاجان سلام تنها امید ناامیدان. 🌸آقا جان میدونم دلتون از این همه ظلم به درد اومده. کی میشه بیایین انتقام این همه مظلوم رو بگیرین. دنیا را از ظلم پاک کنید. 🍀 فدای وجودتون بشم. آقاجان شما که از دلم باخبرید یه نگاه هم به دل ما بکنید فداتون بشم. ✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸جویبار محبت الهی 🌻زندگی در جریان است. جویبار محبت الهی نیز جاری است. 🌿لبخندزنان برخیز و مسیر زندگی‌ات را در مسیر جویبار الهی قرار ده. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨خرج و مخارج منزل شما با کیه؟ 🍃علی همیشه یک سوم حقوقش را به من می داد و من با همان یک سوم، امور منزل را اداره می کردم. خرج و مخارج منزل دست خودم بود. 🍃پولی که علی می داد با اینکه یک سوم حقوقش بود؛ اما برکت داشت. وقت که بهم پول می داد می گفتم: حاج آقا! یه وقت پول کم نیارید و برید قرض کنید. از همین بردارید. می خندید و می گفت: شما نگران نباش قرض نمی کنم. 🍃دو سوم باقی مانده حقوق هر ماهش را برای کمک به این و آن خرج می کرد. خیلی ها می آمدند دم در خانه نامه می دادند و گریه می کردند. درد دل می کردند. نامه را که می دادم علی، مدام پیگیری می کردم تا به نتیجه برسد. علی می خندید و می گفت: «خانم! شما بیش تر از من برای درد دل این مردم جوش می زنید.» راوی: همسر شهید 📚خدا می خواست زنده بمانی؛ کتاب صیاد شیرازی، نویسنده: فاطمه غفاری، صفحه ۵ و ۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✅چقدر به یاد همسرمان هستیم؟ 👨‍🌾زمانی که همسرتان در بیرون از منزل مشغول فعالیت هست تا رزقی حلال را بدست آورد. 🌷شما هم برای تشکر و قدردانی از آنها هر لحظه به یاد آنها کارهای منزل را انجام می‌دهید و منزل را محیا می کنید. 🌺 با انجام کارهای منزل و به فکر آنها بودن، طعم شیرین کارها قطعا بیشتر خواهد شد. ❣همسر عزیزم به دوست داشتنت مشغولم 🆔 @tanha_rahe_narafteh