eitaa logo
مسار
340 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
691 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 یک سال گذشت ☘️وقتی برای کار کردن در جنگ نرم کانال زدیم، نامش را تنها راه نرفته گذاشتیم تا اعضای کانال بدانند تنهایی نه، بلکه با هم می‌توان مسیر را برای رسیدن به زندگی بهتر و دولت حق کریمه آماده کرد. 🌸 یک سال گذشت، از اولین روزی که خواستیم کنارتان باشیم؛ در غم‌ها، شادی‌ها، لحظه‌هایی که دلتنگی مهمان دلهاتان بود. 🌺در لحظه‌هایی که از سرمای زندگی به گرمای آغوش دوست پناه می‌بردید. ما یک سال است با جان و دل در کنار شما هستیم. محبت ما را به خودتان پذیرا باشید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨با کمال ادب و احترام رفتار می‌کرد بابا [شهید بهشتی] خیلی مهربان و مؤدب بود. حتی در صحبت با ما کمال ادب و احترام را رعایت می‌کرد. وقتی می‌خواست صدایمان کند، «آقا» یا «خانم» را اول اسم‌مان می‌آورد و ما را با الفاظ محبت آمیز «عزیزم»، «دخترم» و «پسرم» خطاب می‌کرد. رابطه ما با بابا، صرفا یک رابطه پدری و فرزندی نبود، بلکه فراتر از آن، رابطه دوستانه بود. 📚 ناگفته‌هایی از زندگی خانوادگی علما، ص۹۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠با پدر و مادر چطور باشیم؟ ✅ پدر و مادر، همان زن و شوهر جوانی هستند که با عشق، ما را به دنیا آوردند و دنیا دنیا مهر پای ما ریختند تا هویت کنونی‌مان را به دست آوردیم، خوب است کمی بیشتر با آنها مهربان باشیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍صدای اذان ☘ وارد اتاق شد. دور تا دور را نگاه کرد. قطعه حصیری کف زمین را پوشانده بود. دو طرف اتاق، چوبی برای آویزان کردن لباس به دیوار نصب بود. سبوی گلی سبز رنگ و دو کوزه سفالین در گوشه اتاق کنار هم بود. روی پوست گوسفندی بالشی از لیف خرما بر دیوار تکیه داشت. چرخش نگاهش روی در متوقف شد. یاد صدای ضربه‌های پدر افتاد که هر صبح و شام منتظر شنیدنش بود. پدر همیشه در سلام دادن با صدای بلند بر اهل‌خانه پیشی می‌گرفت. آهی کشید. 🌾وقتی پدر زنده بود، صدای اذان بلال از مسجد به گوش می‌رسید. بلال بعد از پر کشیدن پدر، دیگر اذان نگفت. مردم هر چه سراغش رفتند، عذر آورد. حتما دلش تاب نمی‌آورد نام رسول الله را بر زبان بیاورد. آن روز فاطمه دلش برای شنیدن اسم پدرش از بین کلمات اذان بلال تنگ شده بود:«بسیار مشتاقم که صداى مؤذن پدرم را بشنوم.» 🌸بلال با شنیدن پیام او بالاى بام مسجد رفت. آواى گرم بلال در مدینه پیچید:«الله‌اکبر، الله‌اکبر... » ✨ همه دست از کار کشیدند و به طرف مسجد شتافتند هر کس چیزی می‌گفت:«چه شده که بلال اذان می‌گوید؟» زنان و کودکان در بیرون مسجد جمع شدند. شهر تعطیل شد. همه تنها به طنین روح افزاى بلال گوش می‌دادند. 🍃خاطره خوش دوران حضور پیامبر در ذهن‌ها جان گرفت. صدای هاى‌ هاى گریه‌ی مردم در شهر پیچید. ✨یکی از بین جمع پرسید: «چرا بلال بعد از پیامبر تا الان اذان نگفت؟» ☘مردم به یکدیگر نگاه کردند. سرهایشان را به زیر انداختند. حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها همراه جماعت به اذان گوش داد. به یاد زمان پدر و روز غدیر اشک از چشمانش بارید. 🌸وقتی نوای اشهد ان محمدا رسول الله در مدینه پیچید. او دیگر طاقت نیاورد؛ ناله و آهى از عمق جانش برآمد و بر زمین افتاد. 🍂 مردم فریاد برآوردند: «بلال! بس کن! دختر پیامبر را دق مرگ کردی.» 🥀 بلال اذان را نیمه رها کرد. حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها پس از لحظاتی به‌هوش آمد. از بلال خواست اذانش را تمام کند. بلال چشم بر زمین دوخت: «بانوی من! از این می‌ترسم که بار دیگر با صدای اذان از هوش بروید.» ☘ با اصرار بلال و التماس‌های مردم، عذر او را پذیرفت. 📚برگرفته از ابن بابویه، شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥در چوبی سوخته 🍂وقتی دستان بسته‌اش را دیدی، جان بر لبت آمد. گویا به دنیا آمده بودی تا از امام زمانت محافظت کنی. چادر خاکی‌ات و در چوبی سوخته، گواه انجام تکلیف است. 😔وقتی بین در و دیوار ماندی، تمام در و دیوارها شرمنده تو شدند. سوخته بودی، اما سکوت بی‌مثالت آن را از همه پنهان کرد. 🕊در میان هیاهو تو بال گشودی و پر زدی. آماده پرواز شدی به سوی ملکوتی که آرزویش را داشتی. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍂گل پَرپَر ☁️ابرهای تیره، آسمان را گرفت. زمین نفس نفس می‌زد. آسمان می‌گریست. نگاه باغبان به باغ.... 🥀گل‌ باغ، چه زود به دست طوفان پرپر شد! 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تا حالا پرستاری کردی؟ همسرش [همسر علامه طباطبائی] که بیمار شد، ۲۷ روز تمام کار و زندگی‌اش را رها کرد و به طور شبانه روزی به او می‌رسید. بعد از مرگ او به عشقش وفادار بود و تا چهار سال هر روز می رفت کنار مزارش. بعد از آن چهار سال هم که فرصت کمتری داشت، به طور مرتب دو روز در هفته (روزهای دوشنبه و پنج شنبه) سر مزار همسرش می‌رفت و امکان نداشت این برنامه را ترک کند. به شاگردش هم پولی داده بود تا به کسی بدهد و تا یک سال هر هفته در شب‌های جمعه در حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به نیابت از همسر مرحومش زیارت نامه بخواند. می‌گفت:«بنده خدا باید حق شناس باشد. اگر آدم نتواند حق مردم را ادا کند، حق خدا را هم نمی‌تواند ادا کند.» 📚مجله مکتب اسلام، ش۱۰، دی ماه۱۳۶۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠یک اصل مهم در زندگی ✅اصلی‌ترین کار برای ارتباط محکم و ناگسستنی بین زن و شوهر، داشتن نگاهی زیبا به یکدیگر است. 🔘 زمانی که یکی از مرد و زن، احساس کند همسرش او را دوست ندارد، ولو سوء تفاهمی بیش نباشد؛ ولی محبت و اعتماد از میان آن‌ها رخت برمی‌بندد. 🔘زندگی اینچنینی روز به روز تلخ‌تر و به سمت نارضایتی پیش می‌رود. 🔘یک اصل مهم در زندگی این است که، زن و شوهر یکدیگر را بهترین همسر برای خود بدانند. این همان نگاه زیبا به یکدیگر است. ✅هرگاه این نکته را مقابل دید خود قرار دهند، زندگی‌شان در مسیر سعادت و خوشبختی قرار می‌گیرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️خدمت کردن 🌸آب داخل قابلمه غُل‌غُل می‌کرد. بانوی خانه کنار اُجاق نشسته بود و هیزم زیر آن می‌گذاشت تا آتش خاموش نشود. هاله‌ای از دود او را در آغوش گرفته بود. ملاقه چوبی را برداشت تا غذا را هم بزند. مرد خانه عدس‌های داخل سینی را جلو آورد و سنگ‌ها و خار و خاشاکش را یک طرف و عدس‌ها را طرف دیگر قرار داد. در همان حال با پسرانش حرف می‌زد و آن‌ها می‌خندیدند. 🍃صدای تق‌تق کلون درِ چوبی، که به گوش رسید، بوی عطر دلنشین پدربزرگ شامه اهل خانه را قلقلک ‌داد. حسن و حسین با خوشحالی به سوی در دویدند و هر کدام از دیگری سبقت می‌گرفت تا در را به روی او باز کنند. دست هر دو به در رسید و خندیدند. پدربزرگ با شنیدن صدای دلنواز نوه‌هایش قربان صدقه‌شان ‌می‌رفت. با باز شدن در، دستان پدربزرگ هم از هم باز شد و آن دو در آغوشش جا گرفتند. همانطور که به اهل خانه سلام می‌داد دامادش را که دید، لب‌هایش از هم باز شد و برقی در چشمانش درخشید. 🌾علی با دیدن پدر خانمش از جا بلند شد و با شوق به سویش رفت. هر دو مدتی در بغل هم بودند و دوست نداشتند از هم جدا شوند. 💠بعد از گذشت مدتی، در چشمان دامادش نگاه کرد: «علی جان می‌دانی خدا در مورد پاداش کار مرد در خانه، چه فرموده است؟» 🍃_ شما بهتر می‌دانی دوست دارم از میان دو لب نورانی‌تان بشنوم. 🔹«هیچ مردی نیست که در کارهای منزل به همسرش کمک کند مگر اینکه ثواب این کار او به اندازه هر تار مویی که بر بدنش روییده باشد و به اندازه یک سال عبادتی است که همه روزهایش را روزه گرفته و همه شب هایش را برای عبادت، شب زنده داری کرده باشد. خداوند به چنین کسی پاداشی می دهد که به پیامبران صابر خود مانند حضرت داود، یعقوب و عیسی علیهم‌السلام عطا کرده است.» 🌸دخترش فاطمه که سراپاگوش شده بود تا ببیند پدر چه می‌گوید، با ذوق به چهره همسرش نگاهی کرد و در دل "فداک اباالحسن" گفت. ✨پدر امّا سخنش تمام نشده بود و ادامه داد: « اباالحسن! یک ساعت خدمت کردن به همسر در کارهای خانه بهتر از هزار سال عبادت و هزار حج و هزار عمره و بهتر از آزادی هزار بنده در راه خدا و هزار جنگ در راه دین و عبادت از هزار بیمار و هزار نماز جمعه و هزار تشییع جنازه و سیر کردن هزار گرسنه و پوشاندن هزار برهنه و هزار اسب در راه خدا دادن و بهتر از هزار دینار به مستمندان صدقه دادن و بهتر از تلاوت تورات و انجیل و زیور و قرآن و بهتر از آزاد کردن هزار اسیر و بخشیدن هزار شتر به فقیران است.» 🌺اینبار علی بود که به چهره زیبا و نورانی فاطمه نگاه می‌کرد. لب‌هایش تکانی خورد و چیزی زمزمه کرد و لبخندی به او هدیه داد. پیامبر با شادمانی آن دو را نگاه کرد و سخنش را اینچنین به پایان رساند:«مرد خدمتکار به همسر از دنیا بیرون نمی رود مگر اینکه جایگاه خوب خود را در بهشت ببیند. اباالحسن! کسی که رویگردانی و تکبر نکند در خدمت به همسرش، بدون حساب وارد بهشت می‌شود.» 🍃فاطمه از شنیدن سخنان زیبای پدر، در دلش حمد و شکر خدا را به جا آورد، به پدر و همسرش با مهربانی نگاه و تشکر کرد. سپس نگاهش به سوی عدس‌هایی کشیده شد که باعث شنیدن سخنان شیرین پدر شده بودند. 📚 بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۱۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام الله از: معصومه به: چله نشینان شب یلدا شب یلدای زینب سرد سرد است وجودش مملو ازآماج درد است محب اهل بیت و شیفته حضرت زهرا، کاش یک شبی هم قرار می‌گذاشتیم تا نیمه‌های شب برای آمدن مهدی زهرا دعا کنیم. کاش بساط سفره ما به جای انار، هندونه، آجیل و شیرینی، ختم صلوات و دعا و نیایش و خواندن دعای آل یاسین بود. نمی‌گویم اسلام با خوشحالی و شادمانی مخالف است. شادی مورد پسند اهل بیت خیلی به جا و عالی ست. عمری است در شب یلدا هستیم، اما افسوس نمی‌دانیم سردترین شب و ماه و سال ما تمام روزهایی است که در یخبندان گناه و عصیان به سر می‌بریم و هرگز به اطراف و دور و بر خود نگاه نمی‌کنیم. به فریاد آه مظلومی برسیم. دستی را به یاری بگیریم. یتیمی را نوازش کنیم. شب یلدا و خوشی‌هایمان را با دیگران تقسیم کنیم. خودپرستی راه خداپرستی را روی ما بسته. بیایید امشب همه با هم دعا کنیم برای گل سر سبد سفره شب یلدایمان تا با گرمای وجودش محفل سرد و بی‌روح ما را شور و حال دیگری ببخشد و گرمابخش مجلس و محفل ما باشد. اللهم عجل لولیک الفرج.🤲❤️ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🆔 @parvanehaye_ashegh
🥀چادرخاکی ☀️با طلوع خورشید، لب‌ها نامت را می‌خوانند. با تابش نور آفتاب، یاد چادر خاکی‌ات داغ بر دل‌ها می‌نشاند. 🕑عقربه‌های ساعت می‌دوند و ثانیه‌ها، خاطره کوچه را زنده می‌کند. 🥀آه، از بازوی کبود و بوسه‌گاه پدر. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چند بار از خواسته‌هات گذشتی؟ گاهی كه خدمت امام می‌رفتم، می‌دیدم یكی از دو كانال تلویزیون، برنامه ورزشی پخش می‌كرد و امام كانال دیگر را می‌دیدند؛ فوراً، كانالی را كه ورزش پخش می‌كرد، می‌گرفتند و می‌گفتند: این هم به خاطر تو، بنشین و تماشا كن! 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی رحمة‌الله‌علیه ، ج۱، ص۳۵، به نقل از حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte