✨ روضه خانگی
🌼انس عجیبی با روضه امام حسین علیه السلام داشت و محو روضه می شد.
🌺 هر هفته خانه مان روضه داشتیم. مصطفی فرزند خردسالش رفته بود بنشیند روی پاهایش. با گریه برگشت که بابا مرا دوست ندارد. هر چه بابا بابا کرده بود، جوابی نشنیده بود.
🌷بعد روضه می گفت: من نه کسی را دیدم و نه صدایی را شنیدم.
🌹راوی: همسر شهید
📚 کوچه پروانهها، اصغر فکوری، ص ۴۹ و ۵۰
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨آیا می دانید نتیجه عجله والدین چیست؟
🌺 گاه بدون اینکه که بدانیم به فرزندمان اضطراب و استرس وارد میکنیم و در انتها از بی قراریش متعجب میشویم.
«زود باش کار دارم»
«زود بگو باید برم»
«بدو دیرم شده»
🔸این جملات استرس را به جان کودک میاندازد، این وظیفه والدین است که زمان را طوری تنظیم کنند که مجبور به عجله کردن نباشند.
#نکته
#ارتباط_با_فرزندان
#به_انتخاب_تو
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🐻خرس صورتی پشمالو
🌺راضیه کوچولو تمام اسباب بازیهایش را دوست داشت و هر روز با حسرت به آنها که در کمد مرتب چیده شده بودند، نگاه میکرد.
🍃وقتی عروسک پشمالوی صورتیش را برداشت. آن را نگاه کرده و نکرده دوباره به طبقه دوم کمد برگرداند تا مادر سرش داد نزند و نگوید:«باز که این اسباب بازیهایت را ریختهای وسط حال. فردا دوباره تنبیه میشوی و تا سه روز حق نداری با آنها بازی کنی.»
🌸فاطمه متوجه این تغییرات کودکش شده بود، تلفن را برداشت و با مشاوری که به او معرفی شده بود تماس گرفت:« اصلا نمیدانم چرا اینطور شده است؟ با هیچ چیز بازی نمیکند. دائم بهانه میگیرد. اما سراغ اسباب بازیهایش نمیرود.»
🍃انگار مشاور تازه یادش انداخت که دچار وسواس تمیزی شده و بخاطر ترس از اوست که دخترش حتی دلش نمیخواهد سمت اسباب بازی هایش برود و با آنها بازی کند.
🌺گوشی را که قطع کرد، تازه فهمید اشتباهش چه بوده است. برای تنبیه خودش همه اسباب بازیها را وسط فرش اتاق راضیه ریخت و نیم ساعت با او بازی کرد. بعد دستهای کوچکش را بوسید.از او عذر خواهی کرد و گفت: «دختر قشنگم من را ببخش. از این به بعد هر قدر دلت میخواهد بازی کن .فقط نوبت اسباب بازیها را رعایت کن. تا دلشان نشکند. بعد هم بگذارشان در کمد.»
🍃راضیه خوشحال آغوشش را باز کرد و گفت: «ممنون مامانی جونم، قول میدهم به حرفتان گوش بدهم.»
#داستانک
#به_قلم_ترنم
#ارتباط_با_فرزندان
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸خدایا میدانم؛
همیشه حواست به من است.
حتی وقتی خیال میکنم تنهاترین آدمِ رویِ زمینم.
💫آری،
تو همیشه با منی،
ای از رگِ گردن به من نزدیکتر.
#مناجات
#به_قلم_طرید
#عکسنوشتهکوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔چطور همیشه با نشاط باشیم؟
🌱سبزی و نشاط را میشود همواره داشت، حتی اگر شرایط به نظر واژگون بیاید.
🌸این یعنی همیشه حتی در اوج مشکلات، سختیها و میانسالی میشود شاداب بود، اگر اندیشهای ناب داشته باشی.
#به_قلم_ترنم
#صبح_طلوع
#عکسنوشتهکوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠محبت به والدین
✅ اگر تفاوت بین محبت به والدین یا وابستگی به آنها و صلهی رحم را بدانیم، کمتر خودمان را بابت مسایل پیش پا افتاده، اذیت خواهیم کرد.
🔘بهعنوان مثال: اصل مهر ورزی، با احترام صحبت کردن، رسیدگی به قدر کفاف و نه خارج از عرف، ازجهت مالی به والدین جزو وظایف فرزندان است.
🔘یادمان باشد بعد از ازدواج، دلیلی برای مطرح کردن هر مسأله ای نزد پدر و مادر،حتی به قصد مشورت مگر در موارد خاص، وجود ندارد.
#ارتباط_باـوالدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌟شروع زندگی مشترک
🌱قرار شده بود زندگی مشترک مان را در خانه پدر علی آقا شروع کنیم. مادر علی آقا اصرار بر مراسم عروسی داشت؛ اما ما تصمیم گرفته بودیم برویم قم و برگردیم و زندگی مان را شروع کنیم. خیلی ساده و انقلابی.
🌷خرید ازدواج ما یک گردنبند ظریف بود که رویش نوشته شده بود علی. حوله و ساک و پیراهن سفید و یک جفت کیف و کفش قهوه ای.
✨مادر علی که وسایل ما را دید، خودش رفت آینه و شمعدان و برخی لوازم دیگر را گرفت.
🌸مادرم اصرار بر خرید سرویس خواب داشت و من زیر بار نمی رفتم. علی آقا با اینکه در قید و بند دنیا نبود، هر چه می آوردند فقط به به و چه چه می کرد و یک بار هم نگفت اینها چیست؟
🍁علی می گفت: واقعا ازدواج نصف دین است. از وقتی ازدواج کردم، رفتارم با بچه های جبهه هم نرم تر شده. وقتی توجه می کنم که در خانه زن دارم، سنگین تر و محکم تر راه می روم.
📚نیمه پنهان ماه، جلد ۲۲؛ علی تجلایی به روایت همسر شهید، نویسنده: راضیه کریمی، صفحه ۳۳-۳۲
#سیره_شهدا
#شهید_تجلایی
#ارتباط_با_والدین
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨محشور شدن با نیکان
🌺 عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله: مَنْ حَجَّ عَنْ والِدَيْهِ اَوْ قَضى عَنْهُما مَغْرَما بَعَثَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقيامَةِ مَعَ الاَْبْرارِ.
🌼رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسـى كـه به نـيّت پـدر و مادرش حجّ انجام دهد يا بدهكارى آنها را بپردازد ، خداونـد او را در روز قيامت با نيكان برمىانگـيزد.
📚كنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۶۸
#حدیث
#ارتباط_با_والدین
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️تیشه بر دوش
🌸هوای سرد زمستان در مغز استخوان فرو رفت. علی با بشقابی از تخمه در جلوی بخاری نشسته بود و با کنترل تلویزیون شبکه ها را بالا و پایین می کرد.
🌺مادرش خسته و با لرز از بیرون آمد. نگاهی به باقی مانده هیزم و بخاریی انداخت که هرلحظه رو به خاموشی می رفت و هوای اتاق را سرد تر می کرد. به محمد چشم انداخت تا به خود آید و کمی هیزم در دهان بخاری بریزد تا زندگی از سر بگیرد تفاوتی به حالش نداشت، شبکه های تلوزیونی ساعت ها بود که او را در مقابل خودش میخ کوب کرده بودند و انگار نه انگار که مسئولیتی هم دارد.
🍃مادرش با دستانی لرزان به ناچار تیشه را برداشت و به بیرون از خانه رفت. او همچنان می رفت و از لرز زانوهایش همراهیش نمی کرد و با سرمایی که هر لحظه او را بی رمق تر می¬کرد. گاهگاهی به پشت سرش نگاه می کرد تا شاید محمد به خود آمده باشد و به دنبال مادرش بیاید ؛ اما خبری نبود.
🌺پا های سرد و دستان بی جان مادر جاده را تا رسیدن به مقصد مورد نظر به اجبار طی می نمود. تیشه ای که بر روی شانه اش بود سنگینی آن را بر روی دوشش دوچندان می نمود و او را بی رمق تر می کرد. او با صورت چروکیده، ابروانی گره کرده و پریشان، دلی شکسته روزهای نه چندان دور خودش را می نگریست که همسرش زنده بود و هر لحظه وسیله آرامش او را فراهم می کرد؛ اما اکنون زمان گذشته بود و بافرزندی همراه بود که بی توجهی او به این چیزها او را پریشان تر می نمود. ساعت ها گذشت علی همچنان جلوی تلویزیون و در حال عوض کردن کانال بود، رنگ غروب به آسمان پاشیده شده بود؛ اما از مادر خبری نبود. با خود فکر کرد هر کجا باشد تا دقایقی دیگر بر می گردد.
🌸او باقی مانده هیزم را در بخاری ریخت؛ غذایش را خورد و خوابید به امید این که مادرش تا چند دقیقه دیگر با هیزم از راه برسد.
🍃صبح علی با سرما، لرز و صدای به هم خوردن دندانهایش مادرش را صدا زد و به سمت جای هیزم ها رفت؛ اما نه از مادر خبری بود و نه از هیزم ها. ناگهان به خودش آمد که دیروز نزدیکی های غروب مادرش برای جمع آوری هیزم به اطراف جنگل رفته بود، خواب از سرش پرید! با عجله چند پتو برداشت دوان دوان به سمت جنگل دوید. رد پاهای مادر در میان برف گم شده بودند، آن طرف تر یک چیزی افتاده بود!...با وحشت مادرش را صدا زد. صورتش را نزدیک صورت مادر برد...نفسی او را گرم نکرد.
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#به_قلم_آلاله
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
سلام همراهان گرامی🌹
💌نامه های دریافتی را از امروز داخل کانال قرار می دهیم.
📜ممنون می شوم با توجه به ملاک های گفته شده در پایین به نامه ها از ۱ تا ۵ امتیاز دهید. یعنی به نامهای که موارد بیشتری را رعایت نموده و دلنشینتر است پنج و به همین شیوه از امتیاز نامههای کم کیفیتتر کم کنید.
🌺شماره نامه و امتیاز آن را برای کاربر @taghatoae ارسال نمایید.
📣📣 توجه توجه 📣📣
😇 مسابقه داریم، چه مسابقهای؟!😍😍😍
📌 شرایط شرکت در مسابقه:
۱- به مدت یک هفته از ۱۴۰۰/۰۲/۲۵ تا ۱۴۰۰/۰۲/۳۱ فرصت دارید به امام زمان ارواحنافداه نامه بنویسید.
۲- نامهها حتی الامکان زیر صد کلمه باشد.
۳- اشکال نگارشی و ویرایشی نداشته باشد.
۴- محتوای مناسب و جذابی داشته باشد.
۵- نامهها را مطابق نامههای داخل کانال پروانههای عاشق تنظیم نمایید.
۶- حتماً حتماً مثل نامههای داخل کانال در قسمت (از:) نام مستعار یا واقعی خود را بنویسید.
۷- نامه را همراه عکس مورد نظر خودتان که با محتوا مربوط باشد، ارسال نمایید. ( میتوانید از عکسهای نت استفاده کرده یا اگر خودتان میتوانید با استفاده از بخش زیبایی از نامهتان عکس نوشته بسازید و همراه آن ارسال نمایید.)
۸- نامههایتان را برای کاربری @taghatoae ارسال نمایید.
🌼روز ۱۴۰۰/۰۳/۰۳ همزمان با فتح خرمشهر نتایج بررسی نامهها اعلام خواهد شد.
📝با نشر حداکثری این پیام دیگران را به شرکت در این رقابت دعوت بفرمایید.
😌منتظر مسابقات آتی ما باشید.
📢کانال پروانههای عاشق در ایتا: https://b2n.ir/t01623
✨خستهتر از امام که نیستم
🌸هر وقت خسته و دل شکسته می شوم به این فکر میکنم که؛
از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خستهتر نیستی.🌹
از امام زمان علیه السلام ، غریبتر نیستی.🌹
از امام زمان ارواحنا فداه ، تنهاتر نیستی.🌹
السلام علیک یا ولیّ الناصح 🌸
#صبح_طلوع
#مهدوی
#به_قلم_طرید
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ ای امامِ حاضر و ناظرم!
⌚ هر روز و هر ساعت، هر دقیقه و هر ثانیه به یادت باشم، ولی کاری برایِ تعجیل در ظهورت انجام ندهم، هیچ است و هیچ!
این یادکردنها فقط دلخوشی است!
و الا منتظر که بیحرکت، منتظر نیست.
💫 انسان وقتی قرار است مهمان برایش بیاید، قبلش کارهایی انجام میدهد تا خانه و خودش مهیای مهمان شود.
🌸 پس من چطور اسم خودم را میگذارم منتظر؟ در صورتیکه هیچ نشانهای از آماده شدن برایِ رسیدنِ شما ندارم.
🌟 یابن الحسن!
دروغ میگویم که منتظرم!
#ارتباط_با_امام_زمان ارواحنافداه
#به_قلم_طرید
#عکس_نوشته_سوری
🆔 @tanha_rahe_narafte