eitaa logo
مسار
328 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
730 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍زیارت اربعین ▪️احمد که این روزها غم بزرگی را به دوش می‌کشید، لباس مشکی‌اش را پوشید. باز هم اشک‌هایش راه خود را برای دیده شدن و شستن این غم، باز کرده بود. 🌿دقیقا ده روز قبل پدرش کرونا گرفت. طولی نکشید به کُما رفت و آن‌ها را برای همیشه تنها گذاشت. 💥شوک ناگهانی از دست دادن پدر، او را دچار غمی بزرگ کرده بود و حالا مادر هم درگیر این بیماری شده بود. دکترها گفتند که ۷۰ درصد ریه‌هایش درگیر شده و تنها با ۳۰ درصد باقی مانده نفس می‌کشد. ❄️احمد با شنیدن این خبر قلبش فشرده شد. طاقت از دست دادن مادر را نداشت. هر روز به امامزاده صالح می‌رفت و برای سلامتی همه بیماران و مادرش دعا می‌کرد. ☘تمام کارهای خانه روی دوش او بود. با اینکه پسر بود؛ امّا به خوبی از خواهر و برادر کوچک خود مراقبت می‌کرد. سوپ سفارشی پرستاران را برای مادر می‌پخت و به دست آن‌ها می‌رساند. 🏴با شروع محرم با امام حسین علیه السلام عهد بست، اگر مادرش خوب شود پیاده روی اربعین به پابوسش بروند و خود نیز به نیابت از پدر که آرزو داشت امسال اربعین کربلا باشد، زیارت کند. 🌱رقیه، خواهر سه ساله و علی اصغر برادر هفت ساله‌اش بهانه مادر را می‌گرفتند، وقتی به امامزاده صالح می‌رفتند، عجیب آرام می‌شدند و در صحن امامزاده به بازی دل می‌بستند. ☎️صدای زنگ تلفن او را از فکر درآورد. با ترس و اضطراب به طرف گوشی قدم برداشت. دست‌هایش می‌لرزید و دلش آشوب شد.‌با دیدن شماره بیمارستان رنگ صورتش پرید. طاقت خبر ناگوار دیگری را نداشت. با صدای لرزان اَ اَ اَ لو گفت. صدایِ مهربان و پُرانرژی پرستار آرامش کرد: «مادرت رو به بخش منتقل کردن و حالش بهتره، زنگ زدم تا از نگرانی درتون بیارم.» 💦 اشک شوق از گوشه چشمانش بر روی پیراهن مشکی‌اش چکید. با عجله تشکر کرد. گوشی را قطع کرد. به سجده افتاد. با قرار گرفتن پیشانی‌اش روی تربت کربلا غم امام حسین علیه‌السلام و یارانش بر دلش چنگ انداخت. برای سلامتی قلب فشرده شده از درد این روزهای مولایش صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه دعا کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از : رمیصا به : ذره ذره خاک کربلا سلام قیمتی‌ترین 💎 ✨چه کرده بودی که لیاقت یافتی میزبان قدم‌های ارباب شدی؟ 💫بگو چقدر خودت را پایین آوردی و شدی تاج سر کودکان و زنانی که تو را بر سر ریختند. 🥀تو همدم و همنشین اهل حرم بودی همدرد بودی، همراه بودی و هم‌نفس. 😭اشک با معرفت بر اباعبدالله الحسین علیه السلام ناجی از آتش دوزخ است. 🖤بگو چه کنم که چشمانم لیاقت گریه را پیدا کند. اشک دارد، ولی نه از سر معرفت. 😭کجا بفهمم فدا شدن برای دین یعنی چه؟ من که هنوز از دنیایم برای حتی بهتر شدن روزگارم نمی‌گذرم!!! چطور بفهمم از جان گذشتن برای دین را؟ 🤲🏻در نمازم تو را در مهر و 📿تسبیحم همراه کرده‌ام که کمکم کنی یادآوری کنی که نمازم را مدیون حسین فاطمه سلام الله علیهما هستم؛ پس دستم را بگیر. 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 🆔 @parvanehaye_ashegh
هدایت شده از نامه خاص
همراهان گرامی سلام ✋ نبینم که شور شرکت تو مسابقه تون کم شده. درسته مهلت شرکت تو مسابقه دو ماه هست. ولی کار امروز رو به فردا نندازید. امشب خواستم یادآوری کنم این روزها رو از دست ندید و تا حال و هوای حسینی هست، سعی کنید با امام و همراهانشون علیهم السلام ارتباط بگیرید. یه پیشنهادم درباره مسابقه براتون داشتم: اگه دوست داشتید می تونید از روی نامه هاتون بخونید و متن نامه رو همراه صوتش برای @taghatoae ارسال بفرمایید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
☘به عشق رویت 🌸هر روز صبح به عشق دیدن رویت، پلک هایم را می گشایم. 🌺گوشهایم را برای شنیدن صدای دلربایت، آماده می کنم. 🌼ای عطر گل نرگس ای دُرّ گرانبهای جهان هستی ای زیباترین نگاه هستی ای مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨امام حسین علیه السلام فرمودند: در عصر ظهور هیچ فرد نابینا و زمینگیر و مبتلا باقی نمی‌ماند مگر آن که خداوند به وسیله ما اهل بیت بلا را از او برطرف می‌نماید. 📚بحارالانوار، ج۵۳، ص ۶۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨کناره‌گیری از دین به چه قیمت؟ ✍آیت‌ الله بهجت (رحمة‌الله علیه) می‌فرمود: 🔺از دین دست برداشتیم تا دنیای ما بیشتر و بهتر شود. علاوه بر اینکه از معنویات پایین آمدیم، به ضرر دنیای ما تمام شد و همه‌ی خیرات از دست ما رفت. غافل از اینکه سرچشمه‌ی همه خیرات اوست و از ناحیه‌ی او باید به ما برسد... می‌خواستیم با کناره‌گیری از معنویات و دوری از دین در مادیات پیشرفت و ترقی کنیم، بدتر در مادیات هم عقب ماندیم، غافل از اینکه شرط رسیدن به مادیات، بی‌دینی نیست، وگرنه هر فرد بی‌دینی باید متمول و ثروتمند می‌بود. پس سعی کنیم خود را به حرام نیندازیم. بزرگان ما از حلال اجتناب می‌کردند، حداقل ما از حرام اجتناب کنیم!! 📚در محضر بهجت ، ج ٢ ، ص ۴٠٠ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍یا صاحب الزمان 🌺زهرا کوچولو روی تخت با عروسکش بهار مشغول بازی بود. 🌸زهرا دستی بر روی سر عروسکش کشید و پیش‌بند دور گردنش بست، گفت: «بهار خانم بیا غذابخور، مامان برات سوپ درست کرده، تازه میخوام بعدش ببرمت حموم گریه نکنیا.» 🌺لحظه ای مادر زهرا حس کرد زمین زیر پایش حرکت کرد، دستش را روی سرش گذاشت و نشست:« نکنه سرگیجه گرفتم چون از صبح تا حالا یِ سره وایسادم.» 🌸 با کمک صندلی از جایش بلند شد که یکدفعه شدیدتر از قبل زمین زیر پایش به لرزش افتاد. ☘_وای خدای من زلزله زلزله! زهرا مامان کجایی؟ 🌺با تمام توان و سرعتش خودش را به اتاق زهرا رساند. سقف هم شدیدا به لرزش افتاده بود، خاک بود که مرتب فرو‌می ریخت. مادر سریع زهرا را بغل کرد. 🌸_مامان چی شده؟ وایسا وایسا بهار خانم هم بیارم. ☘_زود باش زهرا ،یا صاحب الزمان خودت کمک کن. 🌺حرکت زمین خیلی شدید تر شده بود انگار زمین هر چه عقده داشت می خواست یکدفعه خالی کند. مادر، زهرا را محکم به خودش چسباند. سریع پله ها را پایین رفت و زهرا هم عروسکش را محکم به بغل گرفته بود. 🌸_مامان میترسم چرا این طوری شده؟ ☘_چیزی نیست عزیزم ، فقط بگو یا صاحب الزمان. 🌺_یا صاحب الزمان 🌸مادر تا به حیاط رسید، ساختمان فرو ریخت. زهرا که از ترس مثل بید می لرزید، دستش را روی چشم عروسکش گذاشت تا او بیشتر از این نترسد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫بیا جانا... 🌺گل نرگس آبروی دو عالم، خیالت کی می رود ز خیالم، جمالت جلوه الله 🌼بیا جانا طی کن این شب هجران، بیا مهدی با ترنم باران، سحاب رحمت الله 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🖤بسم رب الحسین ✋السلام علیک یا مولای 💚من، علیک‌السلام می‌خواهم. 🥀دلم تنگ حریمت هست و عشقت... ☕️و این روزها هر روز صبحم را با چای روضه‌ی تو آغاز می‌کنم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا 💠مهارت مدارا کردن قسمت چهارم: ✅7- باور کنیم که مشورت باهم در موضوعات مورد اختلاف، یکی از راه‌های برخورد با تفاوت‌هاست. 🔘زوجین همچنین می‌توانند برای افزایش رفتارهای مدارا‌گونه خود به هنگام اختلاف، به عواملی که موجب تداوم زندگی آن‌ها شده توجه و به آن‌ها فکر کنند. ✅8- همسر خود را مجبور به تغییر نکنید. 🔘در خانه ماندن ممکن است شما را وادار کند سعی کنید به هنگام اختلاف سلیقه در امور زندگی مشترک، همسر خود را مجبور به تغییر کنید. 🔘اگر همسری نتواند با تفاوت‌های همسر خود مدارا کند و به اجبار درصدد تغییر ویژگی‌های شخصیتی تغییر‌ناپذیر وی باشد، همسر پژمرده خواهد شد و روح زندگی از آرامش تهی خواهد شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨معجزه‌ی زیارت عاشورا 🌹همهمه‌ای بین نیروهای تفحص افتاده بود. رفتم معراج شهدا. بدن عبدالله را روی پارچه سفیدی روی زمین پهن کرده بودند. بدن به هم پیوسته بود و اسکلت شده بود، اما با اینکه سرش از بدنش جدا بود، گردنش سالم بود. 🌺کسی که پیدایش کرده بود می‌گفت: داشتم اطرف بدن را با بیل دستی خالی می‌کردم که بیل به گردنش خورد و چند قطره خون از آن جاری شد. 🍃آمدیم تهران و رفتیم خانه شهید. بدون اینکه اصل قضیه را به مادرش بگویم از خصوصیت‌های اخلاقی شهید پرسیدم. گفت: عبدالله تقید خاصی به زیارت عاشورا و زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی داشت و غسل جمعه‌اش ترک نمی‌شد. 🍀تا حدودی راز عبدالله را فهمیدیم. راوی: حمید داود آبادی 📚تفحص؛نوشته حمید داود آبادی، ص۱۲۰-۱۲۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️جرقه امید 💔 قلب فاطمه سخت فشرده شده و انگار در حال کنده شدن بود، بعد از آن تصادف دلخراش، همسرش علی به کُما رفته و راننده ماشینی که به او زده بود، فرار کرده بود. 🍂 همسری که به کُما رفته، فرزند فلجی که دست تنها از پسش برنمی آید و طفلی که به زودی پا به عرصه حیات خواهد گذاشت با سرنوشتی نامعلوم، مانده بود با این همه مصیبت‌ چه کند. ☘ فاطمه به جز مادر پیرش کس دیگری را برای یاری رساندن سراغ نداشت، خانواده علی هم چند سالی می شد که با آن ها قطع ارتباط کرده ‌بودند. ❄️ فاطمه با وجود آن همه استرس و ناراحتی به خونریزی افتاده بود، دکتر برایش استراحت مطلق نوشت و او خنده ای از روی دردمندی به دکتر تحویل داد؛ چون می دانست از همان ساعت باید به دنبال کمک به همسرش برای زنده ماندن و مراجعه به پلیس برای دستگیری راننده فراری اقدام کند. 💥 پیش دکترِ علی رفت، با شنیدن خبری که دکتر داده بود دنیا دور سرش چرخید و چرخید، تاب ایستادن نداشت و خود را به گوشه ای پرت کرد، صدای دکتر در سرش اِکُو می‌شد: «تنها سه درصد امید به زنده ماندن همسرتان هست. » 🌿 صدای فرشته گونه درونش جرقه امیدی را در وجودش روشن کرد، با خود گفت:« سه درصد هم خوبه باید نیمه پُر لیوان را ببینم. البته امید من به خداست نه این درصدها.» 🌸 دست به زانو گذاشت و با امیدی تازه و دلی امیدوار از در بیمارستان به سوی سرنوشت الهی قدم برداشت. 🍁به اولین پاسگاه نیروی انتظامی خود را رساند، با راهنمایی افسر جوانی ابتدا نامه ای را تنظیم کرد و به دست رئیس پاسگاه رساند. 🍀 رئیس پاسگاه وقتی محل تصادف همسر او را از روی آن برگه خواند، گفت: «نگران نباش خوشبختانه آن جا دوربین نصب شده، همکارانم را برای بررسی می‌فرستم ، مطمئن باش خیلی زود راننده خاطی به سزای عملش می‌رسد.» 🌱 فاطمه که از شنیدن آن حرف‌ها خوشحال شده بود در دل شکر خدا را به جا آورد، هنوز از در پاسگاه بیرون نرفته بود که صدای زنگ گوشی اش او را از فکر و خیال بیرون آورد با دیدن نام مخاطب چشمانش درشت شد و با تعجب به آن نگاه کرد، برایش باورکردنی نبود که پدرشوهرش بعد از پنج سال قطع ارتباط با آن ها، به او زنگ زده باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte