eitaa logo
مسار
336 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
535 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤طواف دل 🏴نوای یا حسین از هر کجا شنیده شود، دل بر طبل سینه رخشوار می‌کوبد، اشک می‌جوشد و قرار رخت می‌بندد. ✨چشم دل در حرم امام حسین علیه السلام باز‌ می‌شود و بی پا و سر، گرد حرمش طواف می‌کند؛ دم به دم می‌گوید: السلام علیک یا اباعبدالله. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 مهارت رفتاری ✅ رفتار مناسب با والدین سالمند از اهمیت بسزایی برخوردار است. 🔘 روش برخورد با سالمندان مهارتی است آموختنی، با یادگیری آن می‌توان از ناراحتی و نارضایتی در خانواده جلوگیری کرد. 🔘 بعضی از سالمندان مشکلات و دردسرهایی در زندگیشان وجود دارد، به خصوص با از دست دادن حافظه یا ناتوانی در فعالیت‌های سابق بدنی‌شان، اینجاست که باید حساس‌تر و بااحتیاط‌تر با آن‌ها رفتار کرد. 🔘 ناگفته نماند این مشکلات برای خودشان ناراحت کننده‌تر و ناامیدانه‌تر است و گاهی سبب افسردگی آنها را فراهم می‌نماید. ✅بنابراین باید آن‌ها را درک کرد و با آن‌ها رفتاری بسیار لطیف و مهربان داشت. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ نماز طوفان 🌹رکود بر جبهه‌های غرب حاکم شده بود. فرماندهان مصمم بودند عملیاتی را انجام دهند و بهترین گزینه آزاد سازی ارتفاعات میمک بود. اما ستون پنجم بیکار ننشسته بود و خبرهای جبهه را به دشمن مخابره کرده بود. به همین خاطر آنها منتظر حمله بودند. از طرفی هم طرح عملیات ریخته شده بود و باید انجام می‌شد. 🍀ولی الله معاون تیپ بود. اشک‌ریزان به نماز ایستاد. در قنوت نماز از خدواند طوفان و باران را با هم خواست. فقط در این صورت بود که آمادگی دشمن غیرفعال می‌شد. 🍃هنوز از نماز ولی الله و توسل فرماندهان چیزی نگذشته بود که طوفان شروع شد. کم کم به حدی شدت گرفت که در جبهه خودی چادرها را از جا کند و در جبهه دشمن، دیده‌بان‌ها را از ارتفاعات به دل سنگرهاشان کشاند. 🌺با این عنایت الهی عملیات شروع شد. وقتی نیروهای خودی خودشان را بالای سر عراقی‌ها رساندند، آنها تازه از خواب خوش بیدار می‌شدند و فقط عده کمی از آنها توانستند فرار کنند. 📚 سی و ششمین روز؛ زندگی نامه شهید عبد الله صادق، نوشته: سیمین وهاب زاده مرتضوی، صفحه ۵۷-۵۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سوزن شکسته 🌺مثل همیشه جلوی تلویزیون لم داده بود. صدای مادر که با تلق و تلوق چرخ خیاطی ملودی خستگی را می‌نواخت به گوشش رسید:« پاشو یه دست به این ظرفا بزن. از صبح تا شب فقط وقت تلف می‌کنی! یادت میاد آخرین بار کِی گرد‌گیری کردی! والا الان با این همه خاک که روی وسایل نشسته میشه یه خونه ساخت! » 🌸- باشه! حالا تا شب وقت هست. دنیا که به آخر نرسیده! اگه گذاشتی به دل خوش یه فیلم ببینم! اَه. 🍃- به خدا من یه نفرم! مگه چقدر جون دارم! یه دستم به خیاطیه! یه دستم به آشپزی! هم باید حواسم به داداشت باشه، هم کارای بابات رو انجام بدم. والا منم آدمم، آهن که نیستم! دلم خوشه دختر دارم کمک حالم باشه! هر روز باید سر شستن چهار تیکه کاسه و بشقاب باهاش کَل‌کَل کنم. 🌼عاطفه کنترل را گوشه‌ای پرت کرد و غُرغُر کنان به سمت آشپزخانه رفت. هنوز به ظرفشویی نرسیده بود که صدای جیغ مادر او را به سمت اتاق کشاند.با دیدن انگشت خونی مادر، به تِته پِته افتاد. خشکش زده بود. نمی‌دانست چکار باید بکند. 🌺- چرا خشکت زده!؟ برو اون بتادین رو با یه ظرف بیار. یه تیکه پارچه سفید هم پیدا کن ببندم روش. می‌ترسم ازجا بلند شم سرم گیج بره! اعصاب که برام نذاشتید. نفهمیدم چی شد سوزن چرخ رفت تو دستم. خدا رحم کرد سوزن نپرید تو چشمم! 🌸عاطفه به آشپزخانه رفت. صدای بازوبسته کردن درِ کابینت‌ها نشان می‌داد نمی‌داند بتادین کجاست! 🍃-عاطفه پس چی شد! رفتی از داروخونه بگیری؟ یعنی به درد هیچ کاری نمی‌خوری! 🌺بالاخره در کشویی که داروها را نگهداری می‌کردند بتادین را پیدا کرد. یک کاسه بزرگ و مقداری پنبه و دستمال هم برداشت و سراغ مادر رفت. آمنه خانم محکم روی ناخنش را گرفته بود تا خونش بند بیاید. 🌸به محض این که دستش را برداشت تا عاطفه بتادین بریزد، قطرات خون در کاسه، قلب عاطفه را شکست. از دست خودش عصبانی بود. با ناراحتی گفت: «قربونت برم! زنگ بزنم اورژانس! نکنه سوزن توش مونده باشه!» ☘آمنه خانم که رنگ پریده‌اش، آینه ضعفش شده بود گفت: «نه مادر! فکر نکنم. روش رو ببند فعلا! یه کم دل دل کردنش آروم بگیره.» 🌺چند روزی گذشت. انگشت آمنه خانم سیاه شده بود و دیگر تحمل دردش را نداشت. عاطفه با هزار مصیبت مادر را راضی کرد که عکسی از دستش بگیرد و به اورژانس ببرند. عاطفه درست حدس زده بود. سوزن داخل انگشت شکسته بود. پزشک اورژانس با نگاه به نتیجه رادیولوژی سری تکان داد و گفت: چند روزه!؟ حسابی عفونت کرده! باید بری اتاق عمل! 🌼تمام بیمارستان دور سرش چرخید. انگار اتاق عمل اسم رمزی بود برای زمین گیر کردن عاطفه! 🌺چشمانش را که باز کرد، مادر با انگشت باند پیچی شده روی سرش را نوازش می کرد! تکانی به خودش داد. تا خواست حرفی بزند، آمنه خانم گفت: «چقدر کم طاقتی دختر! عمل قلب باز که نبود. انگشتم یه مهمون ناخونده داشت، بیرونش کردن. به این میگن عمل سرپایی! یه ربع هم بیشتر طول نکشید! والا تو الان یک ساعته خوابی!!» 🌸آمنه خانم دستش را بالا آورد و چرخی به آن داد و با لبخند ادامه داد: «البته این مهمون ناخونده دزد هم بود! عصب دستم رو با خودش برد! الان دیگه این انگشتم فلج شده!» ☘عاطفه نگاهش را زیر ملافه پنهان کرد تا آسمان ابری چشمانش، غم مادر را بیشتر نکند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴من باشم و تو بی‌یاور بمونی؟ ✨پسر کوچیک حسنم، منم باید برم 💫غیرت علی تو وجودمه عمو 🏴شال علوی روی شونه‌مه عمو 🍃زاده دلاور و شیر ژمنم ❤️خون حسنی توی خونمه عمو 🆔 @tanha_rahe_narafte
😔چرا امام زمان ظهور نمی‌کنه؟ ☹️ خسته شدیم، پیر شدیم، مردیم، پس چرا دعاهامون اثر نمی‌کنه؟ 🔹چون هنوز این را درک نکردیم که گره مشکلات ما فقط با دستان گره‌گشای امام زمان ارواحنافداه باز می‌شود. 🔸چون امام زمان را در حد رفع خواسته‌های روزمره‌مان می‌خواهیم. بزرگ فکر نمی‌کنیم و خواستار بزرگان نیستیم. ✨امروز ششمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک یاعلی اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم. 🏴 انتقادات و پیشنهادات‌تان را برای آیدی @taghatoae ارسال بفرمایید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_karimi-[www.Patoghu.com].mp3
8.35M
🧐حواست هست داری روزت رو چطور شروع می‌کنی؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴🏴🏴 ✍ ما رَأَیْتُ اِلّا جَمیلاً ▪️زینب یعنی؛ ما رأیت الا جمیلا ▪️به حق گفته شده است که؛ فاطمه، غم علی را ندید؛ علی، غم حسن را ندید؛ حسن، غم حسین را ندید؛ حسین، غم رقیه را ندید؛ولی اَمان از دل زینب... ▪️آن روزی که زینب از غم رفتن حسین بیهوش شد، این ساعات را مشاهده می‌کرد. ▪️حسین تنها برادر زینب نبود، حسین را که می‌دید، گویی جدّ اعظم خود را، مادر و پدر خود را و برادرش حسن را می‌دید. ▪️عاشورا همه کس زینب را، از او گرفت. ▪️داغِ زینب بعد از عاشورا، تازه شروع می‌شود. ▪️زینب یعنی؛ بانوی عشق و کرامت. ▪️زینب یعنی؛ کوه صبر و استقامت. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴پانزدهم محرم ⚫️فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام بنابر بعضی اقوال، در این روز سرهای مطهر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام را به سوی شام حرکت دادند. البته بعداً اهل بیت علیهم السّلام سرهای مطهر را به بدنها ملحق کردند. 📚وقایع الایّام، تتمه محرم، ص۲۸۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠خوبی‌های یکدیگر را ببینیم ✅ بسیاری از مواقع در زندگی مشکلات از دیده نشدن زحمات طرفین شروع می‌شود. خانم، زحمات و تلاش مرد را نمی‌بیند یا اینکه می‌گوید: وظیفه‌اش است. مرد هم متقابلا زحمات خانمش را نمی‌بیند یا می‌گوید: مگر در خانه چه کار می‌کند؟ ☘اگر زن و شوهر در مقابل زحماتی که در قبال همدیگر متحمل می‌شوند، زبان تشکر داشته باشند، زندگی‌شان شیرین و با طراوت خواهد شد. 🔘 شوهر می‌تواند علاوه بر تشکر زبانی به خانمش در بچه داری و کار منزل کمک نماید. بهترین کارها، تشویق و تشکر از کمک حتی ناچیز یکدیگر است. 🔘خانم‌ها بدانند، تشویق در مردها تأثیر مستقیم دارد. ✅ در آخر یادمان باشد «هرکس مخلوقات خدا را شکرگزار نباشد، شکرگزار خداوند نیز نخواهد بود.» ☘چنانچه امام رضا علیه السلام فرمودند:«مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ؛ کسی که نعمت دهنده از مخلوقات را شکرگزار نباشد، شکرگزار خداوند نیز نخواهد بود.» 📚 البحار، ج ۷۱، ص۴۴؛ الوسائل الشیعه، ج ۱۱،ص ۵۴۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شمشیر در کمر 🌺فاطمه، مریم را بغل کرده بود و زهرا روی پایش خوابانده بود. وقتی حامد بعد از تمام شدن روضه دنبالش آمد و گفت که باید بچه ها را بغل کند و تا محل پارک ماشین ببرد، گریه اش گرفت. 🌸انگار یک کارد از بالا تا پایین ستون فقراتش کشیده شد؛ ولی سعی کرد عصبانی نباشد با حالت زاری گفت: « میشه یکی از بچه ها رو بغل کنی؟» ☘زهرا به خواب عمیقی رفته بود. حامد با اکراه دست مریم را گرفت همراه خودش کشید. 🌺همین طور که راه می رفتند انگار همان چاقو تبدیل به شمشیر شده بود و تا ران پای فاطمه کشیده می‌شد. غرغرکنان گفت: «چرا هرچه می ریم نمی رسیم؟ چرا اینقدر ماشین را دور پارک کردی؟ فکر من هم باش، خسته شدم.» 🌸حامد کمی با مهربانی نگاهش کرد و گفت: « عزیرم چاره ای نیست. اون وقت شلوغ بود جای پارکم پیدا نمی‌شد. می خوای صبر کن ماشین رو بیارم.» ☘اما فاطمه خسته تر از آن بود که بتواند بایستد، گفت: «اصلا این هیات اومدن رو نخواستم.» 🌺حامد از حرکت ایستاد با دست دیگرش زهرا را از آغوش فاطمه گرفت و گفت: «خانومی دیگه این حرف رو نزن. می دونی چقدر آدمها حسرت دارن این شبا هیأت برن؟ درسته خسته شدی ولی به خستگی اسرا میرسه؟ خودم نوکرتم بچه هارو میارم ولی این شبا همراهی کن. حالا که توفیق داریم وتو این کرونا بازار، روضه برقراره با این حرفا ثوابهاتو نشور.» ☘بعد هم اطراف را نگاه کرد سرش را پایین آورد و جوری که مطمئن باشد، کسی نمی شنود گفت: «قربونت برم. اصلا فردا شما استراحت کن، کار خونه با من.» 🌺فاطمه که با شنیدن این حرفها از خجالت سرخ شد. استغفرالهی گفت و خدا را بخاطر داشتن شوهری با شور وشعور، شکر کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫تا آخر همراه حسین می‌مونی؟ ابالفضل من، علمدار من توان سپاه حسین و حسن بذار دستاتو، تو دست حسین همه هستی توست، هست حسین تو تنهاییاش، تو اون تشنگیش امیدش به دست تو بسته حسین ابالفضل من، علمدار من امیدم به دست توئه، پهلوون یادت باشه کار، به هر جا رسید تا آخر کنار حسینم بمون 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸از خدا بهترین‌ها رو بخواه 🤲دستانت را رو به سوی آسمان بلند کن. خالصانه و از ته دل خدا را مخاطب قرار بده. بگو: خدایا فرقی نمی‌کنه من کجا باشم و تو چه زمانی، فقط ازت می‌خوام عاقبت خودم و خانوادم رو ختم به خیر کنی. ✨امروز هفتمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک یاعلی اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم. 🏴 انتقادات و پیشنهادات‌تان را برای آیدی @taghatoae ارسال بفرمایید. 🌺عاقبت به خیر باشیم همگی 🆔 @tanha_rahe_narafte
1_379577280.mp3
8.4M
🌺امروز حواست رو جمع شروع روزت کردی؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ سلام به عشق 🍃صبح به تو سلام می‌کند. عشق در مقابل تو قامت خم می‌کند. سلام بر تو در این روزهای درد و غصه‌ی خاندان اهل بیت 🏴السلام علیک یا اباعبدلله... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تا حالا مورد عنایت امام علی علیه السلام واقع شدی؟ 🍃زبانم باز شده بود، اما لکنت زبان داشتم و برخی کلمات را فراموش می‌کردم. با این حال علاقه زائد الوصفی به مداحی اهل بیت علیهم‌السلام داشتم. به حضرت علی علیه السلام متوسل شدم. در عالم رؤیا خدمت‌شان رسیده، عرض حاجت کردم. فرمودند: تو بخوان ما درست می‌کنیم. 🍃فردای آن روز که در جایی مشغول صحبت بودم، یاد خواب دیشب افتادم. شروع کردم به خواندن مدح حضرت علی علیه السلام: 🍀علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را 🍀که به ما سوا فکندی همه سایه هما را 🌺با کمال تعجب بدون هیچ وقفه و لکنتی مداحی کردم و از آن به بعد این مسئولیت را دارم و در شهرهای مختلف نیز برنامه اجرا می‌کنم. 📚شب چهلم (زندگی نامه شهید زنده غلام رضا عالی)، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید هادی، صفحات ۱۳۴-۱۳۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠نرمی و ملایمت در رفتار ✅ برخی از والدین گمان می‌کنند که با خشونت کلامی و رفتاری می‌توانند نظر خود را بر فرزندان تحمیل کنند؛ امّا در واقع این گونه نیست؛ چرا که برخلاف تصور آن‌ها فرزند را به لجبازی و ایستادگی در مقابل آن‌ها وا می‌دارد. 🔘 فرزندان از والدین انتظار و توقع لطافت و مهربانی و در عین حال گفتن نظرشان بر اساس آرامش را دارند؛ چون روح فرزندان آزرده شده و در گمان خود والدین را بداخلاق و سخت گیر تصور می‌کنند. 🔘در قرآن کریم نیز در مورد این مسئله سخن گفته شده است که با قول لین با دیگران صحبت کنید: « فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً ؛ ­اما به نرمی با او سخن بگوئید.» 📖( طه/ آیه۴۴) 🔘 بنابراین ارتباط کلامی مناسب بین والدین و فرزندان زمینه این را به وجود می‌آورد که فرزند احساس امنیت و آرامش بیشتری در هنگام روبرو شدن با والدین داشته باشد. ✅همچنین موجب می‌شود، والدین را محرم اسرار خود و چون دوستی بداند و بدون هیچ نگرانی خواسته خود را با آنان در میان گذارد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️زلزله‌ هفت ریشتری 💦رد اشک‎‌های خشک‌شده رویِ صورتش نشان از گریه‌هایِ زیاد بود. دستانِ کوچک و نرم و لطیف معصومه را در دستانم گرفتم و کمی آن را فشردم تا قدری آرام شود. ❄️زلزله هفت ریشتری دیروز تمام روستا را با خاک یکسان کرده بود. ساختمان سالمی دیده نمی‌شد. تا چشم کار می‌کرد، خاک، سنگ، آجر و آهن مانند کوهی روی هم انباشته شده بود. گروه‌های امداد و نجات، ارتش، سپاه و نیروهای جهادی و مردمی در حال جستجو برای مفقودین بودند. حجم خرابی و زیرآوارماندگان بالا بود. معصومه موقع زلزله در باغ، همراه دخترخاله‌اش سرگرم بازی بود. تمام خانواده‌اش زیرآوار مانده بودند. زینب بعد از زلزله، او را تنها گذاشته بود. معصومه گیج و سرگردان بین خرابه ساختمان‌ها دنبالم می‌آمد. 🌸من با اولین گروه‌های جهادی رفته بودم. معصومه را باید به جای امنی می‌بردم؛ ولی معصومه نمی‌خواست از آنجا دور شود. با گریه می‌گفت:«مامانمو می‌خوام.» چادرهای هلال احمر را به او نشان دادم و گفتم:«معصومه خوشگلم، بیا تو رو برسونم اونجا بهت آب و غذا بدن، بهت قول می‌دم خودم می‌رم مامانت رو پیدا می‌کنم.» معصومه بینی‌اش را بالا کشید و گفت:«مامانم بهم گفت؛ نیام بیرون بازی، ولی من گوش ندادم و یواشکی اومدم بیرون. من دختر بدیم.» روی سرش دست کشیدم و گفتم:«نه، تو فقط خواستی بازی کنی. اشکال نداره. من با مامانت صحبت می‌کنم دعوات نکنه.» ☘️همانطور که دست معصومه تو دستم بود و حرف می‌زدم، یکی از روستائیان او را با من دید و اشاره کرد به سمت چپِ من و گفت:«خونه‌شون اونجاست، هیچ جاش سالم نمونده.» 🌺معصومه را به یکی از دوستانم سپردم. خودم به همان قسمت رفتم. گروهی را هم برای کمک صدازدم. با احتیاط خاک‌ها و آجرها را کنار می‌زدیم. بعد از ساعت‌ها خستگی و خاک‌آلود شدن به اجساد خانواده معصومه رسیدیم. خواهر شیرخواره‌اش در حالی که مادر مثل سپر خودش را آماج سنگ و آهن قرار داده بود، چشمانش را بر این دنیا بسته بود. پدر معصومه در قسمت دیگری از خانه همراه پسرش اُفتاده بود. صورت هر دوی آن‌ها خون‌آلود و خاکی بود. اشک‌هایم از روی گونه‌هایم بر روی خاک سرد ریخته می‌شد. با خود ناله می‌کردم:«بمیرم برا یتیمیت معصومه‌ جان، مامانت دیگه دعوات نمی‌کنه.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
2997282.mp3
4.91M
✨ از سفارش رهبر خبر دارید؟ 🍃برای رفع بلایا به خصوص دفع ویروس کرونا با قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه🤲 به خداوند پناهنده می‌شویم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
☺️ تا حالا از خودت پرسیدی به دنیا آمدی که چه کاری انجام بدهی؟ به این سؤال فکر کنید و جوابش را برای ادمین کانال @taghatoae ارسال بفرمایید. ✨امروز هشتمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک یاعلی اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم. 🏴 پذیرای انتقادات و پیشنهادات‌تان هستیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
1_379577280.mp3
8.4M
🌺روزت رو چطور شروع می‌کنی؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍چشمه جوشان 🕊دل، کبوتری است؛ برای در آغوش کشیدن ضریح شش گوشه‌ات یا اباعبدالله 💦اشک، چشمه‌ای همیشه جوشان است ؛ روان برای مظلومیتت یا اباعبدالله 🖤قلب، تنوری روشن است؛ همیشه در سوز و گداز برای عطشت یا اباعبدالله 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨به نظرت حقوق نماینده‌ مجلس چقدر باشه خوبه؟ 🍃شهید مدرس به شدت مخالف زیاد شدن حقوق نمایندگان مجلس بود. منطق ایشان این بود که نمایندگان باید نوکر مردم باشند و برای خود کیسه‌ای از نمایندگی ندوزند. 🍀در لایحه بودجه سال ۱۳۰۶ بنابراین بود که حقوق نمایندگان زیاد شود. ایشان با این طرح مخالفت کرد و گفت: «ما ولی مردم نیستیم که خودمان مستقلا و با صلاح دید خود اقدام کنیم. ما وکیل مردمیم و باید طبق نظر موکلین خود اقدام نماید. من از پانصد هزار موکل خود یکی را نمی‌شناسم که با افزایش حقوق شما به ۳۰۰ تومان موافق باشد. برای اینکه مردم ندارند، فقیرند.» 📚 تنها در محراب ؛ برگ هایی از زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس ،صفحات ۳۵-۳۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠تقویت عشق ✅دوره سالمندی دوره سختی است و رنج زیادی دارد؛ چرا که تغییرات جسمی و روحی زیادی در این دوران برای سالمندان وجود دارد. 🔘بنابراین گفتگو با والدین به خصوص اگر سالمند باشند، موجب شادی و افزایش عزت‌نفس‌شان می‌شود. 🔘بخصوص به کارگیری جملات دلگرم کننده و زیبا با آن‌ها از اهمیت بالایی برخوردار است. 🔘 همچنین مراقبت و نگهداری از والدین سالمند در خانه، نه تنها یک نیاز برای آنان هست، بلکه موجب تقویت عشق بین فرزندان می‌شود. ✅بخاطر تمام عشق، محبت و خدمتی که در طول زندگی‌تان به شما بخشیده‌اند، آن‌ها را فراموش نکنید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مثلِ مادر 🌺آرام روی مبلِ روبروی تلویزیون نشسته و با چشمان غرقِ در ذوق به انیمیشن نگاه می‌کند. چین و چروکِ صورتش با خنده‌‌ بیشتر می‌شود و من محوِ در لذتِ کودکانه‌اش شده ام. 🌸چند سالی است که بیماری فراموشی باعث شده ما را به زور به یاد بیاورد؛ ولی من هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که چه خونِ دل‌هایی خورد تا من و خواهر و برادرام کمبودِ مادرمان را حس نکنیم. ☘همیشه وقتی از سرکار به خانه بر می‌گشت غذا درست کردن، بازی و خنده را با هم شروع می‌کرد. نمی‌گذاشت آب در دلمان تکان بخورد. 🌺پابه‌پایِ بهونه‌هامون می‌آمد تا ما آرام شویم و کمتر غصه‌ی نبودِ مادر اذیتمان کند. پدرم، همه‌ی وجودم حالا خسته‌تر از همیشه‌‌ است و من مدتی است که دارم سعی می‌کنم خستگیِ سال‌های رفته را از تنش بیرون کنم. 🌸بعضی وقتا دست خودش نیست، عصبانی می‌شود و شروع به فریاد زدن می‌کند. دلم می‌گیرد از اینکه او را در این حال می‌بینم؛ اما همین که هست و نفسم با بودنش گرمِ، خدا را هزاران بار شکر می‌کنم. ☘به خواب که می‌رود، بالا سرش می‌نشینم و دستای زُمُختِش که یه عمر کارگری کرده را می‌بوسم. روی سرم می‌کشم و می‌گویم:« الهی که بمونی برام ای پدری که مادر هم بودی.» ✨مردی خدمت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: «پدر و مادر پیری دارم كه به خاطر انس با من مایل نیستند به جهاد بروم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پیش پدر و مادرت بمان، قسم به آنكه جانم در دست اوست انس یكروز آنان با تو از جهاد یكسال بهتر است. (البته در صورتی كه جهاد واجب عینی نباشد).» 📚بحار الانوار، ج۷۴، ص۵۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte