eitaa logo
مسار
345 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
572 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️شکر 🌾غذا را آماده کردم ، منتظر برگشتن مهدی بودم . ساعت ۱۳ بود که به خانه آمد. رفتم جلو در و سلام دادم. کفشهایش را از پایش در آورد لبخندی زد: «سلام مامان چه بوی میاد حسابی گرسنمه.» ☘️_بیا مامان جان، ماکارانی درست کردم. 🌸مهدی با گفتن الان میام به سمت اتاقش رفت. میز را آماده کردم. چند لحظه بعد وارد آشپزخانه شد درحالی که دستهای خیسش نشان از شستن آنها می‌داد، دیس را جلویش گرفتم. 💠بعد از پایان غذا الهی شکری گفتیم، باهم مشغول شستن ظرفها شدیم رو به مهدی کردم گفتم: « مامان جان ، برو استراحت کن قربونت برم خودم انجام میدم.» مهدی باشه ای گفت و رفت. 🍃چایی ریختم و به سمت پذیرایی رفتم. مهدی روی مبل نشسته بود و تلویزیون نگاه می‌کرد. 🌺مبل کناریش نشسنم . استکان چایی‌ام را برداشتم و پرسیدم: « مدرسه چه طور بود ؟» ☘️_خوب بود امروز امتحانم خوب دادم. 🌸چایی برداشت و گفت: « دست‌درد نکنه مامان. » 🍃_نوش جونت پسرم .خوبه میدونستم امتحان تو خوب میدی. 🍂_ ولی مامان ریاضی رو خراب کردم یعنی کلا گند زدم. 🎋خندیدم به لفظی که استفاده کرد: «مهدی جان مامان اشکالی نداره ، حالا چرا از کلمه گند استفاده کردی؛ حتما خیلی داغون کردی آره ؟» 🌸_آره مامان ، معلممون گفت ازت توقع نداشتم. ✨چایی‌اش را مزه‌مزه کرد، گفت: « راستی مامان چرا ما بعد از غذا میگیم الهی شکر.» 💫_تو چرا بعد از غذا از من تشکر میکنی؟ 🍃_خوب معلومه چون شما زحمت کشیدی غذا درست کردی. 💠_خوب عزیز من خدا بهمون نعمت داده تا بتونیم درست ازشون استفاده کنیم. بدن سالم و دستهام سالم خدا بهم داده تا براتون غذا درست کنم پس باید سپاس گذارش باشیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما بسم الله الرحمن الرحیم از: مهدیه به: خداوند بخشنده ی مهربان سلام که نام زیبای توست خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و آن گناهانی که مانع ریزش رحمت الهی‌ات شده‌اند را بیامرز. به سبب ماء معین، حجتت، حضرت مهدی علیه‌السلام که به وجود ایشان باران رحمتت را بر ما نازل می‌کنی قلم عفو بر گناهان‌مان بکش و به فرموده‌ی امام سجاد علیه‌السلام در دعایی که در طلب باران فرمودند و آقا امیرالمومنین علیه‌السلام در نهج البلاغه فرمودند، از برکات واسعه‌ی خود و از عطایای سرشارت بر بندگان بیچاره‌ات و حیواناتی که در صحراها زیست می‌کنند بخشش فرما، بر ما ببار بارانی که زمین را سیراب کند، پی در پی ببارد و فراوان ببارد. تو باران را وقتی می‌فرستی که مردمان ناامیدند. بارانی بفرست که به فریاد کشاورزان رسد. قحطی زداینده باشد. بارانی که چاه‌ها را پرسازی رودها را به خروش آوری و در شهرها ارزانی پدید آوری به سبب رویش درختان و نباتات و تغذیه‌ی چهارپایان. خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و ما را از برکات آسمان‌ها و زمین روزی ده که تو بر هر چیز توانایی. 🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد🌸 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼 ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨مقاومت برای چه؟ ✨ برای آنچه که باور دارید، ایستادگی کنید؛ ✨حتی اگر به معنای تنها ایستادن باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️چقدر به حرف پدر و مادر باید گوش داد؟ ❇️اولین روز مدرسه بود. بابام به من گفت:از امروز، وقتی مدرسه تعطیل شد و بچه‌ها رفتند، تو باید نیمکت‌ها رو مرتب کنی. بعد هم کلاس رو جارو بزنی. بعد هم چَم و خَم کار را یادم داد و گفت:هیچ عذری قبول نمی‌کنم‌ها. به نسبت سن و سالم کار سنگینی بود. حتی گاهی از پَسِ کار برنمی‌آمدم، اما حرف پدر بود، باید گوش کرد. 💠 توی آن دبستان، دوست و رفیق زیاد داشتم. یک روز وقتی مدرسه تعطیل شد، یکی‌شان خانه نرفت. پرسیدم: چرا خانه نمی‌روی؟ گفت: می‌خوام بمونم کمکت کنم. گفتم: دیر بری خانه، بابات دعوات می‌کنه‌ها! گفت: ناراحت نباش، اجازه‌شو گرفتم. آن روز تا آخرش ماند. کار نظافت که تمام شد، رفت. اما این کار، کار هر روز من بود. 📚 سیره پیامبرانه شهدا؛ رضا آبیار، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ص۶۲_۶۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 به زودرنجی والدین حساس هستیم؟ ✅ والدین وقتی به سن کهنسالی می‌رسند، روحیه‌شان خیلی ضعیف و حساس می‌شود. 🔘گاهی بلند صحبت کردن فرزندان با آنان هر چند بدون منظور، آنان را ناراحت می‌کند. 🔘فرزندان باید در طرز رفتار و برخورد با آنان خیلی حواسشان جمع باشد. 🔘همواره با صدای آرام و پر از لطافت با آنان سخن بگویند؛ چرا که قلب کوچک و پر از عشق و محبت آنان نسبت به فرزندانشان طاقت هیچ گونه برخورد تندی را ندارد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💦چشم گریان 🌸 بعد از مدّت‌ها در یک شرکت خصوصی تولیدی، به طور دائم مشغول به کار شدم و با سمیه زندگی مشترک را شروع کردیم . همه چیز خوب بود تا اینکه پدرم از دنیا رفت. مادرم در یک خانه بزرگ قدیمی، تنها ماند. ☘️تک پسر خانواده بودم و نگران مادر . یک روز خواهرهایم خانه‌ام آمدند و بی مقدمه گفتند: « حمید مادر را به نوبت بیاریم خونه‌مون و خونه کلنگی رو بریزیم پایین و هر کدوم سهمه‌مون رو برداریم.» چشمانم گشاد شد و در حالی که بغض گلویم را می‌فشرد روی به حسنا و حلما کردم« آخه چطور دلتون میاد این حرف رو بزنید؟ مادر خونه خودش راحت‌تره» 🌺بعد از کلی حرف‌زدن بالاخره قانع شدند مادر همان جا بماند؛ هر کدام به نوبت به او سر بزنیم و کمک‌کارش باشیم. تا یک مدت به موقع به مادر سر می‌زدیم و برایش خرید می‌کردیم و کارهایش را انجام می‌دادیم. ولی بعد از مدتی به سختی و دیر به دیر به او سرمی‌زدیم. 🍁 یک روز بارانی نوبت من بود که به مادر سر بزنم. جاده‌ها قفل شده بود و ترافیک باعث شد دو ساعت دیرتر به خانه مادر برسم. کلید را چرخاندم و در را باز کردم. مادر افتاده بود و ناله می‌کرد. لباس‌های خیس و طناب رخت زیر پایش افتاده بود. خودم را بالای سر او رساندم و به اورژانس زنگ زدم. ☘️ دکتر بعد از معاینه گفت: « مادرتون دیگه نمی‌تونه حرکت کنه و عمل برای این سن خطرناکه. » 🌼 تختخواب مونس شب و روز مادر شد. یک روز حسنا به مادر سر می‌زد و روز دیگر حلما. غذای چرب و یک جا نشینی وزن مادر را بالا برد. حسنا و حلما دیگر نمی‌توانستند او را جابجا کنند. تصمیم گرفتند هر روز با هم به مادر سر بزنند. بعد از مدتی از تعویض ایزی‌لایف و حمام و... خسته و بی‌حوصله شدند و به بهانه‌های مختلف شانه خالی کردند. راهی نمانده بود و علی رغم میل باطنی‌ام یک روز مادرم را با چشمان گریان به خانه سالمندان بردم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم از: آلاله به: یگانه منجی نجات بشر مولای من! چشم انتظاری بدون انجام کاری که شرایط حضور شما را فراهم می‌نماید، فقط سخن است. مگر می‌شود برای انجام هر کاری هیچ اقدامی صورت نگیرد و تنها منتظر بود که اتفاق مورد انتظار رخ دهد؟ مگر می‌شود مدام از مولا عجل‌الله‌تعالی‌فرجه و انتظار سخن گفت؛ اما در این زمینه اقدامی نکرد؟ ما که مدت‌ها سخن گفتیم و گفتیم آیا به مرحله‌ی عمل رو آوردیم که نتیجه ببینیم؟ باید سخنان‌مان را به مرحله‌ی عمل برسانیم و آنگاه انتظار فرج را بکشیم. انجام عمل و آنگاه انتظار فرج. مولای من! برگرد و شب انتظار را سحر کن. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺🌺🌺🌺 🌸زینت پدر 🦋ای زینت پدر، روزی که متولد شدی، لبخند بر لب مادر آوردی. حسین، دست‌های کوچک تو را گرفت و تو با نگاه دوست داشتنی‌ات او را نگاه کردی. 🌺تو متولد شدی تا کلمه صبر را معنا کنی. 🌹تو متولد شدی تا پرستاران از نام تو وام بگیرند. 🌼ای عزیز حضرت رسول، خوش آمدی که با آمدنت جهان مسرور شد. تو آمدی تا صبوری را نشان دهی و پرستار دل دردمندان باشی. ✨ولادتت مبارک ای عقیله بنی‌هاشم✨ این روز بر همگان مبارک 🌺🌺🌺🌺 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨جمعه، روز خانواده است. [شهید بهشتی] جمعه‌هایش را اختصاص داده بود به خانواده. کار و مشغله‌های کاری را کنار می‌گذاشت و به امور خانه می‌پرداخت. با بچه‌ها بازی می‌کرد، صحبت می‌کرد و به حرف دلشان گوش می‌داد. به درس‌های بچه‌ها رسیدگی می‌کرد. در کارهای منزل به من هم کمک می‌کرد و ظرف ها را می شست. خرید خانه را انجام می‌داد و به گل‌های باغچه رسیدگی می‌کرد. 🌹علاوه بر آن، به تفریح بچه‌ها و نشاط خانواده هم اهمیت می‌داد. آن روزها محیط شهر تهران برای گردش خانواده‌های مذهبی مناسب نبود. به همین دلیل، ما را سوار ماشین می‌کرد و به بیرون شهر، جاهای خلوت و خوش آب و هوا می‌برد. معمولا صبح‌های جمعه اطراف ولنجک می‌رفتیم. اصرار داشت من هم همراهش بروم. یکی دو ساعت در هوای تمیز و دور از هیاهوی شهر و درگیری‌های کار و زندگی در کنار هم قدم می زدیم و از کنار هم بودن لذت می‌بردیم. بعد پیاده روی، برایمان شیرینی و بستنی می‌خرید. 📚ناگفته‌هایی از زندگی خانوادگی علما، ص۸۷، به نقل از همسر ایشان. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸🍂 آیا می‌دانید ایام الله چه روزهایی هستند؟ 📖در آیه پنجم سوره مبارکه ابراهیم آمده است؛ (...وَ ذَکِّرهُم بِٲَیّامِ اللّهِ) از امام محمدباقر علیه السلام روایت است که "ایام الله" سه روز است: ✨روز قیام قائم علیه‌السلام ✨روز رجعت ✨روز قیامت 📚ینابیع الموده، ج۳، ص۲۴۲ و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی نیز آمده که "ایام الله" سه روز است؛ ✨روز قیام قائم علیه السلام ✨روز مرگ ✨روز رستاخیز 📚المحجه ، ص۱۰۸ ┏━~━━↬◆↫━━~━┓ @tanha_rahe_narafte ┗━~━━↬◆↫━━~━┛
✍ایستگاه پرستاری 🍃صدای تلفن بخش ایستگاه پرستاری بلند شد. خانم پرستار خودش را رساند. صدای زن سالخورده‌ برق از چشمانش پراند: «به گوشی دخترم زنگ می‌زنم، جواب نمیده. دخترش مریم نمی‌خوابه؛ دلش تنگ شده، میخواد باهاش حرف بزنه.» 🌸خانم پرستار با شنیدن صدای نازک مریم گر گرفت: «به مامان بگو کی میاد؟ دلم براش تنگ شده‌. مگه قول نداد زودی خوب بشه! آخه چن روز دیگه تولدمه.» 🍂بغض گلوی پرستار را فشرد. اشک روی گونه‌هایش سرازیر شد. مریم کوچولو پشت خط صدا می‌زد: «مامان! چرا حرف نمیزنی؟!» 🍁نرگس محکم ایستاد. با پشت دست عرق پیشانی‌اش را گرفت. حرف‌های مریم کوچولو، دختر همکارش زیر آوار غم او را خرد کرد. خواست خودش را سریع جمع و جور کند. زمان مناسبی برای گریه و زاری نبود. به خودش گفت:«غم من پیش غم حضرت زینب هیچه. ولی باید ثابت کنم که میتونم رفتارمو زینبی کنم.» 🌹با آرامش به مریم کوچولو گفت: «دخترم مامانت خوابیده، بذار استراحت کنه. بعدا بهش میگم تو زنگ زدی.» 🌾مریم کوچولو بغضش را فرو خورد:«باشه خاله، بابام رفته پیش خدا. من فقط مامانو دارم. بگو خیلی دوسش دارم. » ☘وقتی مریم گوشی را قطع کرد. نرگس بالای سر مادر مریم کوچولو رفت. با چشمان اشکبار، برای آخرین بار به چهره آرام گرفته دوست و همکار پرستارش خیره شد. قلبش می‌خواست بیرون بپرد. روی صندلی کنار تخت همکارش نشست. حرف‌های مریم کوچولو را با اشک و آه نجوا کرد. لبانش بر هم خورد: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ»* 📖*آل عمران، آیه۱۶۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از : افراگل به : قطب عالم امکان 🍁 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🍁 السَّلاَمُ عَلَى مُعِزِّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلِّ الْأَعْدَاءِ ❤️ سلام آقا جان مولا جان با اجازه‌تان دلایلی از سخنان دانشمندان غربی و قرآن بر طولانی بودن عمر شریفتان نوشته شد و امّا روایات: 🌸 امام حسن علیه‌السلام در پاسخ به گروهی که به صلح آن حضرت اعتراض داشتند، به داستان حضرت خضر و موسی اشاره می‌کند، سپس در ذیل حدیث درباره ولایت و غیبت و طول عمر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه سخن می‌گوید: «آن حضرت، نهمین فرزند برادرم حسین علیه السلام و فرزند بهترین کنیزان است. خداوند عمر او را در غیبت طولانی قرار داده است.» 📚کمال الدین، ج۱، ص۳۱۵، باب ۲۹، ح۲؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۷۹، باب۲۴، ص۱۲ ادامه دارد... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh