لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حتما ببینید!
❤️خودم قربونت برم اینجا یا کربلا
شبیه بابات شدی همبازی بچهها
با تو قشنگ زندگی دوست همیشگی
دوست دارم قد همون دهتای بچگی
🎀من یــه دوستی دارم !
دلش میخواد با دوست من، دوست بشه!
دوست داره با خونواده تـو مأنوس بشه💚
🍎🍎🍎🍎🍎
✍به نمازم آبرو داد!
💓صدای تپشهای قلب زمین، به گوش زمان میرسد.
همان وقتی که صدای پای دومین فرزند فاطمه، به گوش خانه رسالت و ولایت میرسد.
☀️برادرش حسن، دور تا دور خانه را چشم میگرداند. چشم به راه آمدن برادریست که در دنیا بینظیر است.
برادری که برای آبروی نماز شیعیان، تربت میآورد.
و برای دین جدش همه چیز را فدا میکند.
📆 بعد از گذشت قرنها از فداشدنش، نام زیبای حسین در قلب شیعیان حک شده و در رگهای آنها جاریست.
🎊میلاد لالهترین سرور جهان بر تمام عزتمداران و دوستدارانت مبارک باد!🎊
#مناسبتی
#تولد_امام_حسین علیهالسلام
#به_قلم_افراگل
🆔 @masare_ir
✨رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی
🌷 شهید بهشتی
🍃قبل از انقلاب، یک شب در منزل شهید بهشتی مهمان بودم. آن شب میخواستیم با هم جایی برویم که خودشان پشت فرمان نشستند. وقتی به چراغ قرمز رسیدیم، ایشان توقف کرد.
🌾پرسیدم: «شما با اینکه رژیم شاه را قبول ندارید، چطور به قانونهای رژیم شاه اعتنا می کنید و آن را رعایت میکنید؟»
گفت: «من نظم را قبول دارم ولی نظام را قبول ندارم.»
راوی: حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی
📚کتاب عبای سوخته، نویسنده: غلامعلی رجائی، ناشر: خیزش نو، چاپ اول، بهمن ماه ۱۳۹۵؛ صفحه ۳۸
#سیره_شهدا
#شهید_بهشتی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍ممکنترین آرزو
🍁ای کاش وقتی در پریشانی خزان، التماس نگاهی میشکند
و کلام نجیبِ آسمان، گونههای آرزوهامان را تطهیر میکند،
تنها آرزوی جاری و زندهی نگاهها آمدن بارانی تو باشد...😔
اما! افسوس که خواستنهایمان آلودهی نخواستنها گشتهاند و آمدنت را به تأخیر انداختهاند.🌥
🌱کاش! تنها التماس نگاهمان تو باشی و آمدنت...
تنها خواستمان تو باشی و رهاییات از زندان غیبت و دگر هیچ!
اللّهمعجّللولیّکالفرج🤲
#ایستگاه_فکر
#مهدوی
#به_قلم_قاصدک
#عکسنوشته_ایهام
🆔 @masare_ir
✍پسرک تنها
🍃علی تنها در میان باغی بیهدف پیش می رفت و پایش را به سنگها میزد. همین طور که پیش میرفت ناگهان خود را در جلوی کلبه ای با در چوبی کهنهای دید. هوا سرد بود و خورش یواش یواش پشت کوهها میرفت. به خودش جرأت داد. جلو رفت و در را باز کرد. صدای نالهی در ضربان قلب علی را چند برابر کرد. آب دهانش را قورت داد و دوباره در را هُل داد. از جرز در وارد کلبه شد.
🍂 تارهای عنکبوت اطراف پنجره را گرفته بود و خاک همه جا را پوشانده بود، اجاقی آن سو تر قرار داشت که چند چوب نیمسوخته آن را روشن نگه داشته بود، چند ظرف کوچک در گوشه کلبه روی زمین افتاده بود، جلوتر رفت قدم هایش را با ترس بر زمین می گذاشت.
💫 چشمش به جسم لاغر زنی افتاد که بر روی تخت با لباس های کهنه و پاره خوابیده بود؛ کمی جلوتر رفت در کنار تخت او نشست با تعجب به او نگاه کرد، با خودش فکر کرد: « چرا تنهاست، خانواده او کجاست؟» در همین فکرها بود که گلنساء خودش را بر روی تخت جابه جا کرد که یکدفعه دستش به علی خورد؛ از خواب پرید، وحشت زده به علی نه ساله نگاه کرد، گفت: «تو کی هستی، اینجا چه کار می کنی؟»
🍁 چشمهای علی بارانی شد، فین فین کنان گفت: «وضع مالیمون خوب بود؛ اما مادرم مریض شد. پدرم هر چه داشتیم خرج دکترش کرد؛ ولی فایده نداشت و مادرم فوت کرد. من و پدرم تنها ماندیم. پدرم بی حوصله و عصبی شد. مدام مرا کتک می زد... » گریههای علی تبدیل به هق هق شد. گلنساء چشمهای نمناکش را پاک کرد. چشمش به رد زخمهای کهنه و تازه روی دست و صورت علی افتاد. دلش گرفت، گفت: «با همسرم زندگی می کردم و با هم حصیر می بافتیم به شهر می بردیم و می فروختیم؛ اما یکدفعه همسرم بیمار شد و فوت کرد. الان... من تنهام، می تونی پیش من بمونی، از تو مواظبت می کنم.»
🍃علی لبخند زد. گلنساء نیرویی تازه یافت از جایش بلند شد؛ شروع به تمیز کردن کلبه کرد و از بیرون چوب آورد آتش را روشن کرد، او خوشحال به این سو و آن سو میرفت. قابلمه روی اجاق گذاشت تا بعد مدتها غذای گرم درست کند.
#داستان
#به_قلم_آلاله
#خانواده
🆔 @masare_ir
بسمالله الرحمن الرحیم
💠امام رضا عليهالسلام فرمود: رسول خدا صلیالله عليه و آله فرمود: «نسبت به پدر و مادر نيكوكار باش تا پاداش تو بهشت باشد ولى اگر عاقّ آنها شوى جهنّمى خواهى بود.»۱
🍃🌺🍃🍃
☘خانم فهیمه عابدینی نوشته: «اولین بار که دستان پدرم را که بر اثر کار و زحمت فراوان بوسیدم، هم خجالت کشیدم که قدر نشناس این گوهر گرانبها بودم و هم حس افتخار به پدری که بخاطر نان حلال تلاش میکند تا فرزندانش را با تربیت و اخلاق اسلامی و انقلابی بار بیاورد.»
🌺خدایا! یاد ایشان (والدین) را در پی نمازهایم و در هر وقتی از اوقات شبم و در هر ساعتی از ساعات روزم، از یادم مبر.۲
۱.اصول كافى، ج ۲، ص ۳۴۸
۲.صحیفه سجادیه، دعای ۲۴
#چالش
#دست_بوسی
#ارسالی_اعضا😍
🆔 @masare_ir
مسار
برای شرکت در قرعهکشی یک قواره چادر مشکی، باید یه کتاب پیدیاف که مجموعه بیانات رهبری در مورد حجاب
#چالش_یهویی
یه چالش یهویی با یه جایزه که فقط گیر کسایی میاد که به کانال توجه داشته باشن😉
🎁برنده این چالش، عضو خوب و با دقتمون، سرکار خانم ماهرخ حنفی 🧕 که هدیهشون هم واریز شد.
بپا از چالشهای یهویی بعدی جا نمونی🧐
🆔 @masare_ir
°بسم_الله°
#یه_حبه_نور
✍پرده گناه
💡ما آدما معصوم نیستیم. میون همهی گناهانی که مخفیانه انجام میدیم، ممکنه یکیش لو بره.🤭
🧐توی اینجور مواقع از بقیه توقع داریم که بهجای پرده دری، پرده پوشی کنن. یه فرصت دوباره بدن و خطای ما رو سر هر کوی و برزنی جار نزنن.
💁♂توقع بهجایی هست. اما اینو باید همیشه توی ذهنمون نگه داریم که هرچیزی رو که برای خودمون میپسندیم، در حق دیگران هم انجام بدیم .
🌱اینجاست که خدا بخاطر این پرده پوشی ما، توی روزی که همهی نهانها آشکار میشن، گناه ما رو زیر پر شالش قایم میکنه.😉
✨پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مَن عَلِمَ مِن أخِیهِ سَیِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَیهِ یَومَ القِیامَةِ؛ هر که از برادر خود گناهی ببیند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را خواهد پوشاند.»
📚 المعجم الکبیر طبرانی، ج ۱۹، ص ۴۴۰
#تلنگر
#حدیثی
#به_قلم_آلاله
#عکسنوشته_سماوائیه
🆔 @masare_ir
✨هرکسی چه وظیفهای داره؟
🍃تا شروع عملیات چیزی نمانده بود. داخل محوطهی بیمارستان صحرایی، برای خودم میپلکیدم که دکتر رهنمون با یک پارچ آب از جلوم رد شد.
☘چشمهایش سرخ سرخ بود. به نظرم دو سه شبی بود که چشم روی هم نگذاشته بود. رفتم دنبالش. گفتم: «دکتر! شما چرا؟ کارهای مهمتر هست که شما انجام بدهید. این وظیفهی کس دیگری است.»
💫لبخندی زد و گفت: «چه فرقی میکند. هر کاری که کمک کند کار بیمارستان راه بیفتد، کار مهمی است، باید انجامش داد. چرا خودت رو گیر عنوانها میکنی. بچهها تشنهاند.»
📚کتاب یادگاران؛ جلد ۱۶؛ کتاب رهنمون، نویسنده: محمد رضا پور، ناشر: روایت فتح،تاریخ چاپ: چهارم- ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۷۹
#سیره_شهدا
#شهید_رهنمون
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍وعشق نام دیگر توست..
🌙زمانی که برگرد سر فرزندان امیرالمؤمنین، می چرخیدی!
زمانی که دختر امیرالمؤمنین، بر تو تکیه میکرد.
❤️عشق نام دیگر توست وقتی ادب، نزاکت، تقوا، حتی اجتهادت را پای سفرهی امامت، خالصانه آموختی و خالصانه، خرج کردی!
✋ایهالعبدالصالح!
المطیع لله و لرسوله...
ای عباس، ای عبوس بر دشمن.
ای دارای فضایل عظیم.
ای عبید درگاه حسین!
☀️گوشهی نگاهی...
ذرهای لطف ملوکانه،
به این عاشقانت که در روز میلادت، دست زنان و پای کوبان و امیدوار به درگاهت، آمدهاند
تا شبیه باشند و باشیم به تو.
🔆ای نه ذوالفضایل! بلکه پدر فضیلتها، میلادت بر امیرالمؤمنین،
برمادرت،
بر برادرت حسین علیهالسلام، بر فرزندان حسین و بر زینبکبری که خوش رکابش بودی؛
مبارک باد.🎊
#مناسبتی
#تولد_حضرت_ابالفضل
علیهالسلام
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍دو راهی
🍃تازگیها مادر، مثل بچهها غُر میزند. بهانهگیر شده است. سر کوچکترین مسئله داد و بیداد به راه میاندازد. پیری و هزار دردسر که گفته میشود همین است. هر بار به یکجای از بدن خود اشاره میکند که درد دارد.
📱علیرضا طاقت نمیآورد. شماره مادر را میگیرد. عکس مادر روی صفحهی گوشی نمایان میشود. لبخندی به عکس مادر میزند.
صدای آرام و محبتآمیز مادر گوشش را مینوازد. هر چه شادی دارد در صدایش میریزد و میگوید: «الهی من فدات شم مادر! حالت خوبه؟»
👵بیبی سکینه وقتی صدای او را میشنود، شروع به آه و ناله میکند: «علیرضا مادر کجایی؟ آخر عمری بیا پیشم! میترسم دیگه فرصت نشه ببینمت.» علیرضا اما دلش پیش تنهایی مادر است. یک دل هم پیش نازنین که دوست ندارد با مادر او یکجا زندگی کند.
😩بیحوصله و کلافه با انگشتان دست، موهایش را چنگ میزند. نرسیده به مبل خود را روی آن پرت میکند. به سقف پذیرایی زُل میزند. نمیداند کدامیک را انتخاب کند. بین دو راهی سختی گیر کرده است. دو راهی انتخاب مادر یا همسر. با خودش واگویه میکند: «چرا نمیشه این دو با هم جمع شه؟»
🚪ساعاتی نمیگذرد با صدای چرخیدن کلید نگاهش به سوی در کشیده میشود.
تصویر نازنین در قاب چشمانش مینشیند. او را که میبیند غصههایش پودر میشود. صورت آرام و لبهای کش آمدهاش را، با هیچ چیز دنیا عوض نمیکند.
نازنین برای عوض کردن لباس به طرف اتاق میرود. علیرضا او را صدا میزند. نازنین مسیر خود را به طرف او کج میکند.
🍁علیرضا دستش را میگیرد و او را کنار خود روی مبل مینشاند: «نازنین به مادر زنگ زدم حالش خوب نیس.» چینهای ریزی روی پیشانی نازنین مینشیند: «علیرضا دوباره شروع نکن! چند بار بگم خونه ما اینجاست.»
چهرهی علیرضا درهم میشود.
🌱نازنین دلش نمیخواهد ناراحتی علیرضا را ببیند. با شیطنت چشمکی میزند و با لبخند میگوید: «باشه فقط بریم یه سر بزنیم و برگردیم.» با شنیدن حرف نازنین قند توی دل علیرضا آب میشود و میگوید: «همینم غنیمته!»
#داستانک
#خانواده
#به_قلم_افراگل
🆔 @masare_ir
بسمالله الرحمن الرحیم
💠امام صادق علیهالسلام: «برترین کارها عبارتست از " ۱.نماز در وقت ۲.نیکی به پدر و مادر ۳.جهاد در راه خدا."» ۱
🍃🌺🍃🍃
☘خانم خانعلی دوست نوشته: «مادرم همیشه از دستبوسی والدین برایمان میگفت؛ اما من هیچ وقت آن را جدی نمیگرفتم تا اینکه وقتی حوزه رفتم. آنجا برایمان از احترام والدین گفتند و اینکه یکی از کارهایی که برای این امر باید انجام بشه، دستبوسی والدینست.
اون زمان مادرم دیگه بین ما نبود و من اولین بار دست پدرم رو بوسیدم. پدرم از این کارم خیلی خجالت کشید؛ اما من خوشحال بودم که تونستم خجالت رو کنار بذارم و دستهای چروکیده و ترک خورده پدرم رو ببوسم.
هر چند این کار برای تشکر و قدردانی از پدرم پشیزی حساب نمیشه؛ ولی از هر کاری که بوی تشکر میده، نباید غافل شد. ما فقط چند روزی تو این دنیا فرصت داریم.»
🌺خداوندا
بر محمد و آلش درود فرست و دانش آنچه از حقوق ایشان که بر من لازم است به من الهام کن و دانش تمام آن واجبات را بدون کم و زیاد برایم فراهم نما! ۲
۱.بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۸۵
۲.صحیفه سجادیه، دعای ۲۴
#چالش
#دست_بوسی
#ارسالی_اعضا😍
🆔 @masare_ir
✍با کدام دعای صحیفه سجادیه بیشتر اُنس داری؟🤔
☀️در دوران امامت امام سجاد علیهالسلام به جهت خفقان و ترسی که بنیامیه در میان مسلمانان بوجود آورده بود. ارتباط امام با شیعیان امکان پذیر نبود.
💡حضرت جهت هدایت مردم و رشد آنها در قالب دعا معارف را به گوشآنها میرساند.
کتاب دعای صحیفه سجادیه دریایی از معارف و اخلاق هست.
🔰در همین خصوص رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی فرمودهاند: « من به شما جوانان توصیه مىکنم که بروید صحیفه سجادیه را بخوانید و در آن تدبر کنید. خواندن بىتوجه و بىتدبر کافى نیست. با تدبر خواهید دید که هریک از دعاهاى این صحیفهسجادیه و همین دعاى مکارمالاخلاق، یک کتاب درس زندگى و درس اخلاق است».
🎙۲۳ تیرماه سال ۱۳۷۲.
🌸تولد سیدساجدین، امام زینالعابدین فخر کائنات بر شما مبارک🌸
#ماه_شعبان
#میلاد_امام_سجاد
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir