eitaa logo
مسار
348 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
570 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍خطای چشم 👀گاهی وقتا با چشم‌هات چیزی رو می‌ببینی؛ اما خلاف اون چه که دیدی، هویدا می‌شه. مثل چی؟!🤔 _این که می‌بینی شخصی از جایی بیرون اومد که معصیتی🕺 توی اونجا انجام میشه... بعد خیال میکنی اون هم اهل گناه هست؛ اما در واقع برای نهی از منکر و امر به معروف به اونجا رفته تا دست کسی را بگیرد و از گناه کردن دور کند.🤝 💡بنابراین فقط زبان نیست که دروغ میگه بلکه بعضی وقت‌ها چشم‌ها هم دروغگو می‌شن. 🧠تنها کسی که در میدان فریب ‌کاری به کمک تو میاد، خردورزی هست. اندیشه پرده‌های نیرنگ رو کنار می‌زنه. خرد اهل حقه‌بازی نیست. ❌ ✨امیرالمؤمنین علیه السلام: «انديشيدن مانند با چشم ديدن نيست؛ زيرا گاه چشم‌ها به صاحبانش دروغ مى‌گويند، ولى خرد به آن‌كه از وى اندرز خواسته، نيرنگ نمى‌زند.»* 📚*نهج‌البلاغه، حکمت ۲۸۱ 🆔 @masare_ir
✨حفظ محیط زیست 🌾در زمان رژیم شاه یک بار همراه شهید بهشتی از قم به تهران می‌رفتیم. داخل اتومبیل شخصی به ایشان میوه تعارف کرد ایشان برداشتند و میل‌کردند. 💫چون در ماشین سطل زباله نبود، پوست را از قم تا تهران در دستشان نگه داشتند و در حالی که پوست میوه در دست شان بود، به کارهای خود می‌رسیدند. وقتی به تهران رسیدند آن را در سطل زباله انداختند. راوی: حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالحسن نواب 📚کتاب عبای سوخته، نویسنده: غلامعلی رجائی، ناشر: خیزش نو، چاپ اول، بهمن ماه ۱۳۹۵؛ صفحه ۳۵ 🆔 @masare_ir
✨چه کسی عاشق محسوب می‌شود؟ ⚡️روزهای جمعه، تعطیلات دلمان تمام می‌شود و تازه از خودمان می‌پرسیم، بین جمعه و شنبه و روزهای دیگرمان چه تفاوتی هست؟؟ اصلا برایمان چقدر فرق دارد که اماممان هست یانه؟؟؟🤔 🍃یعنی می‌شود کسی که هرگز به امامش فکر نکرده و اورا جزئی از زندگانیش قرار نداده، عاشق💞 محسوب شود؟؟؟ ‼️فکر نمی‌کنم. 💡شاید باید طرح دیگر در جمعه‌هایمان و چه بسا در هرروزمان، دراندازیم. 🆔 @masare_ir
✍هندوانه‌ی سربسته 🧨تیک‌تاک ساعت، هر لحظه او را به منفجر شدن نزدیک می‌کرد. عقربه‌ها سلانه سلانه گام‌های کوچک برمی‌داشتند. هرسال از صبح نتایج اعلام می‌شد اما این‌بار سایت هم ناسازگاری‌اش گرفته بود. سال آخر دبیرستان، تب و تاب🙇‍♂ کنکور هولش کرده بود اما نه آنقدر که یادش برود درمیان تلاش‌هایش برای حل سوالات تستی زیر ۲۰‌ثانیه، باید با شنیدن اذان، زیر ۶۰ ثانیه، آماده اقامه نماز شود.🕌 ⏰عقربه‌ها تاتی‌کنان به دوازده رسیدند. از خانه بیرون زد. گام‌هایش را بلند کرد. وقتی به خود آمد، دم در مسجد رسیده بود. نماز، تنها راه آرامش در طول این مدت پر تشنج و تنش.⚡️آرام 🌱رکوع و سجود می‌رود. تمام که شد انگار که از خوابی با آرامش بیدار شده‌ باشد، یادش به نتایج افتاد. از حاج‌آقا مرادی اجازه گرفت و با کامپیوتر کتابخانه مسجد، سایت را چک کرد.🧑‍💻 ناسازگاری تمام شده بود. کد ملی و داوطلبی و کد امنیتی را وارد سایت کرد: «مگه اینکه توی روزنامه اسممون رو میزدن مشکلش چی بود😒 که حالا باید واسه دیدن چهارتا عدد، صدتا کد زد!» 👀 با چشمان گرد شده به مانیتور زل زد: «ممکن نیست. یعنی تلاش‌های من... » بدون اینکه پاشنه کفشش را بالا ببرد تا خانه دوید🏃‍♂. کامپیوتر خانه هم هنوز روشن بود. دوباره کد وارد کرد: «پدرام بهرامی رتبه ۱۲۳!» زبانش بند آمد: «خدایا وقتی اینطوری با کامیون🚚 حال خوب خالی میکنی برای آدما، چندبار شکرت میکنن؟ یه‌بار ؟ دوبار؟! خدایا شکر،شکر،شکر... » انگار که بازی "زو" باشد تا جایی که نفس داشت، کلمه شکر را تکرار کرد. خاموش کردن اصولی کامپیوتر، برای زمانی‌ست که هیجان، صبرت را لبریز نکرده باشد. بدون اینکه از صفحه‌ی سایت خارج شود، شکر‌گویان انگشت شصت پایش🦶 را چندثانیه‌ای روی دکمه‌ی کِیس، فشار داد تا سیستم خاموش شود. 🚪در اتاق را باز کرد... ادامه‌دارد... 🆔 @masare_ir
✍بترس از ستم کردن 💥یکی از مواردی که انسان نسبت به آن باید توجه کند ستم کردن به دیگران است. فرقی ندارد ستم کردن چگونه و در چه زمینه‌ای باشد. 🔸گاه ممکن است این ظلم، بدگویی از طرف مقابل باشد. مثلا تصور کنید که فردی مدت‌ها در انتظار شغلی باشد و به وسیله بدگویی یا نسبت مختلف دادن به او مانع کارش شویم یا کسی را مورد آزار و اذیت قرار دهیم. 💡پس باید توجه کنیم که خداوند از فردی که به او ستم شده حمایت خواهد کرد و از فرد ستم کننده در زمان مناسب انتقام خواهد گرفت. ✨امام حسین (ع) می‌فرمایند : « إیاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا إلا الله عزوجل؛ بترس از ستم کردن بر کسی که به جز خدا یاوری ندارد.» 📚بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۸ 🆔 @masare_ir
✨زیارت گلزار شهدا در شب ازدواج 🌾شب عروسی غیب شان زد، عروس و داماد. نگرانشان شده بودیم. از خانه که راه افتاد بودند بعد دو ساعت هنوز نرسیده بودند سالن. ✨مهمان‌ها داشتند می‌رفتند که سرو کله شان پیدا شد. رفته بودند بهشت زهرا(س) سر مزار شهدا. برادر خانمش از شهدا و دوست‌های قدیم جنگش بود. علی همان جا به خانمش گفت: «اینجا کنار قبر برادرت جای من است.» 📚کتاب یادگاران، جلد ۳۰، کتاب علی محمود وند، نویسنده: افروز مهدیان، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۴ 🆔 @masare_ir
✍ارتباط دوستانه 💡یکی از عوامل برقراری آرامش در خانه، ایجاد ارتباط دوستانه در خانواده است. 🤱مادر نقش زیادی در تربیت فرزند دارد و از طرفی فرزند نیز احساس صمیمیت بیشتری با او می‌کند. 🥘بهترین زمان مناسب برای ایجاد ارتباط صمیمانه، بعد از خوردن شام می‌باشد؛ زیرا اغلب اعضای خانواده فرصت هم صحبتی با یکدیگر را دارند و مادر در ایجاد این‌گونه فضا و ارتباط، دارای نقش تأثیرگذاری است. 🏸 مثلا مادر می‌تواند با مشاعره و یا بازی‌های مختلف گروهی و ... لحظات شیرینی را برای فرزندانش مدیریت کند. 🆔 @masare_ir
✍️پایان فصل 🍀هفته‌ی آخر اسفند بود. در هوای دلپذیر پایان فصل، کنار هم دور سفره‌ی صبحانه نشسته بودیم. صدای جیک جیک گنجشک‌ها روی شاخه‌های درختان، آهنگ دلنوازی داشت. ☕️قل قل سماور و قوری روی آن، خبر از یک چای دبش می‌داد. مادرم کنار سماور نشست و استکان‌ها را یکی یکی پر از چای کرد. کره، مربا، پنیر و گردو با تخم مرغ عسلی درون پیش دستی بود و بوی سنگک تازه داخل سفره، مشامم را نوازش کرد. وقتی برشی از نان سنگک تازه را کنار چای بابا احمدم گذاشتم با لبخندی گفت: «دخترم ملیحه! دستت سلامت.» 📻پدرم معمولا با پیژامه‌ی چهار خانه‌اش به پشتی تکیه می‌داد و با رادیو ور می‌رفت. موج رادیو را پیچاند و لب زد: «اَه ... کدومتون به رادیو دست زدید؟ رادیو که اسباب بازی نیست، می‌شه چیزی تو این خونه، سالم‌ بمونه؟!» 🧕مادرم یک استکان چای جلوی بابا احمد گذاشت و گفت: «به جز تو، کی به این رادیو دست میزنه، دلت از چی پره؟! دنبال بهونه می‌گردی؟» پدرم نصف چایی استکان را درون نعلبکی ریخت و خورد: «زن! چرا حرف تو دهنم میذاری؟ آره ناراحتم.» 🌾_خب...چرا؟! 🎋_ناراحت نباشم؟! پسرمون نزدیک سی سالشه. نباید ازدواج کنه؟! 💫مادرم نگاهی به برادرم کرد و لب گشود: «می‌شنوی آرش، چرا با کسی که پدرت خانوادشون رو تایید میکنه، ازدواج نمیکنی؟!» ⚡️یک مرتبه رشته‌ی افکارم با صدای مادر از هم گسست و خاطره‌ی آن روز از جلوی چشمم دور شد. سرم را به سمت مادرم چرخاندم: «ملیحه! کجایی؟!» 🍃_ خدا بابامو بیامرزه... یادِ اون روزی اُفتادم که گفت: بچای امروزی، خیال می‌کنن علامه‌ی دهرن و به حرف پدر و مادر گوش نمیدن . مادرم با صدای لرزان جواب داد: «خدا رحمتش کنه... این روزامونو نیست ببینه! شش ماهی هست که آرش منتظر حکم طلاقه، اونم با کسی که خودش انتخاب کرد!» 🆔 @masare_ir
✍زکات زیبایی 🌻زیبایی یکی از نعمت هایی که خداوند به انسان ها داده است. این نعمت را در همه جا نباید به نمایش گذاشت. 👒 نمایان کردن موهای خود یا لباس‌هایی نامناسب، سبب زیر سوال بردن شخصیت خود فرد می‌شود. 💫با عفت و پاکدامنی، زیبایی را باید حفظ نمود. این کار زکات نیز حساب می‌شود و پاداش دو چندان دارد. 🆔 @masare_ir
✨چهره خوانی شهدا 🍃شب عملیات کربلای پنج نشسته بودیم دور هم داخل سنگر. علی قرآنش را گرفته بود توی دستش و به آن تفأل می‌زد. 💫 برای یک به یک بچه‌ها قرآن باز کرد و به بچه ها گفت: « تو شهید می شوی. تو اسیر می‌شوی. تو هم مجروح.» نوبت من که رسید سرش را تکان داد و گفت: «تو هم سر مرو گنده بر می گردی.» کلی بهش خندیدیم و دستش انداختیم. 🌾به شوخی گرفتیم. بعد از عملیات همه آنهایی که گفته بود درست از آب در آمد. کشیدمش کنار گفتم: « چه طوری فهمیدی؟» گفت: «یک چیزهایی دیدم. نورانی شده بودند.» 📚کتاب یادگاران، جلد ۳۰، کتاب علی محمود وند، نویسنده: افروز مهدیان، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۴؛ خاطره شماره ۱۷ 🆔 @masare_ir
✍یه لحظه رهاش کن 📣آقای محترم، خانوم عزیز وقتی همسرتون باهاتون حرف می‌زنه، همه‌ی حواستون بهش باشه! ⚡️اون لحظه همه‌چیو رها کن! 🌱برا یه مدت کوتاه هم که شده فقط به همسرت نگاه کن و به حرفاش گوش🧐 بده! 🆔 @masare_ir
✍آرزوهای رنگارنگ 🕌دختر همینطور که به چلچراغ حرم خیره شده بود از مادرش پرسید: «مامان جان! آدمهای خوب همیشه به حرم میان؟» 🍃مادر گفت:«بله. آدمها برای کمک گرفتن از خدا و اهل بیت به حرم میان تا هم درددل کنند هم حاجت‌هاشون رو از اونها بخوان.» 👧محنا نگاه دوباره‌ای به چلچراغها انداخت و دوباره به ضریح نگاه کرد. محبوبه چادرنمازش را از کیف درآورد و روی سرانداخت و جانماز گلدوزی شده‌اش را جلوی صورتش روی زمین گذاشت. محنا به مادر نگاه می‌کرد و دختر جوانی که با صورتی غرق اشک، رو به روی ضریح نشسته بود. 🤔به آرزوهای رنگارنگش فکر کرد و اینکه کدام از آن‌ها را از صاحب ضریح بخواهد. 🆔 @masare_ir