#یاصاحب_الزمان_عج💚
اي قبله ي نمازگزارانِ آسمان
هجر تو کرده قامتِ اسلام را کمان
خورشید تابه کی به پس ابرها نهان
عجِّل علي ظهورکَ ياصاحب الزمان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام امام زمانم ✨
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_شهید_چمران🌹🍃
🌷🕊زندگی_نامه_و_خاطرات :
شهید_دکتر_مصطفی_چمران 🌷🕊
( قسمت_نوزدهم)🌹🍃
#سوسنگرد_خروج_از_محاصره
♦️از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردیم در کوران درگیری بود که در محاصره تانک های دشمن قرار گرفتیم سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستادم تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداختم در این هنگام بود که نبرد سختی در گرفت نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانک ها حمله می کردند و تانک ها به سوی مان تیراندازی می کردند تا آن که در این حین از دو قسمت پای چپ زخمی شدم یکی از آخرین کامیون ها حامل ۱۰تا۱۵ سرباز بود و از حدود ۱۰متری من گذشت. فکر کردم که با این پای تیرخورده احتیاج به یک ماشین دارم که مرا به شهر برساند یک رگبار گلوله بر آن ها بستم سربازانش پیاده شدند و پا به فرار گذاشتند و من توسط همین کامیون خود را به بیمارستان اهواز رساندم.
♦️هوای اهواز خیلی گرم بود پای دکتر را هم گچ گرفته بودند پوستش به خاطر گرما خورده شده بود خون می آمد گفتم دکتر جان جلسه را می گذاریم همین جا فقط هواش خیلی گرمه. این پنکه هم جواب نمی ده ما صد، صد پنجاه تا کولر اطراف ستاد داریم یکیش را بذاریم این اتاق، دکتر گفت ببین اگه می شه برای همه سنگرا کولر بذارید بسم ﷲ آخری اش هم اتاق من اگه نه نه.
♦️مصطفی یک نابغه نظامی و علمی بود کارخانه فولادسازی اهواز پر از آهن بود و عراقی تا نزدیکی آن جا آمده بودند او دستور داد که آهن ها را به طول صد و هشتاد سانت ببرند یک گروه صد نفره را برای این کار جمع کرد بچه های بسیجی و رزمنده آن ها را به طور خاصی به هم جوش می دادند و پنج شاخه ای ساخته می شد و به آن خورشیدی می گفتند بچه ها حدود چند هزار خورشیدی درست کردند و آن ها را در مسیری چند کیلومتری در محل عبور تانک های عراقی در راه سوسنگرد به اهواز قرار دادند جایی که عراقی ها از آنجا خیلی فشار می آوردند با این ابتکار ساده مصطفی راه عراقی ها بسته شد و دیگر نتوانستند از آن راه جلو بیایند این خورشیدی ها در شنی تانک ها فرو می رفتند و بدون انفجار آن ها را زمین گیر می کردند.
#ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزق معنوی❣️
هدیه ویژه❣️
رفیق شهیدم💔
باهرکه دوست و رفیق شوی شکل و رنگ اورا میگیری🍃
نشر حداکثری📣📣
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_شهید_چمران🌹🍃
🌷🕊زندگی_نامه_و_خاطرات :
شهید_دکتر_مصطفی_چمران 🌷🕊
( قسمت_بیستم)🌹🍃
#عمل_جراحی_بدون_بیهوشی
♦️دکتر منوچهر دوایی پزشک امام خمینی ، کار جراحی پای مصطفی را انجام داد دکتر عبدالجلیل کلانتر هرمزی به همراه دکتر دوایی، مصطفی را به اتاق عمل بردند دکتر هرمزی تعریف می کرد که یک ترکش قوزک پای چپ و یک گلوله ران راستش را مجروح کرده بود دیدیم همه تخت ها پر است بالاخره تختی پیدا کردیم و چون داروی بی هوشی وجود نداشت شهید چمران را بدون بیهوشی عمل کردیم یک دفعه دکتر دوایی گفت: ببین دکتر چمران در چه وضعی است. من سرم را بر گرداندم و دیدم فک دکتر چمران تکان می خورد گفتم: آقای چمران درد که ندارید گفت: آقایان به کار خودشان مشغول باشند من هم به کار خودم مشغولم، او با آن حالت در حال ذکر گفتن بود این ذکر خواندن دکتر چمران برای من همیشه یک درس و یادگار بودکه چطور دکتر با آن درد بسیار زیاد عمل هیچ آه و ناله ای نمی کرد و این توانایی تنها از مردان بزرگ حق تعالی میسر است.
♦️مصطفی پایش را گچ گرفته بود اما دلش را نه، راه رفتن سخت اش بود بنابر این، این بار با پرواز کردن خودش را به جبهه رساند به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستان حاضر نشد که برای معالجه به تهران برود تمام مدت نقاهت را توی ستاد گذراند در حالی که کنار تختش پر بود از نقشه های نظامی منطقه ، نقشه مقدار پیش روی دشمن و حرکت نیروهای خودی.
♦️قدرت جبهه رفتن نداشت اما نگاهش از نقشه ها کنده نمی شد هر روز پیشنهادهای مختلف نظامی مهندسی و حتی فرهنگش را که به ذهنش می رسید یادداشت می کرد و ارائه می داد کم کم زخم های پا بهتر شد دیگر نمی توانست سکون را تحمل کند و با چوب زیر بغل راهی جبهه شد.
♦️نبرد بیست و هشتم صفر پانزدهم دی ماه پنجاه نه که اتفاق افتاد دیگر تاب نشستن نداشت بخشی از نیروها شکست خورده بودند و فاجعه هویزه به بار آمده بود زود دست به کار شد تعدادی از رزمنده ها را جمع کرد و با چند هلیکوپتر که خودش فرماندهی آنها را به عهده داشت با همان چوب زیر بغل آماده حمله به نیروهای پشتیبانی و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلائیه شد.
#ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیـٰابـٰانهـمکه بـٰاشۍحُسیـنۡ
آبـٰادَتمۍکند،درستمِثلِکربَـلا..!
#شب_جمعه_هوایت_نکنم_میمیرم
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ کَرْبِلٰا
اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُود
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم.....
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#سلام_امام_زمانم
همه هست آرزویم
که ببینم
از تو رویی...😔
مَتى تَرانا وَ نَراكَ.
کی میشود تو ما را ببینی
و ما تو را! 💞
#یامهدی
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_شهید_چمران🌹🍃
🌷🕊زندگی_نامه_و_خاطرات :
شهید_دکتر_مصطفی_چمران 🌷🕊
( قسمت_ آخر)🌹🍃
#طلیعه_پیروزی
♦️خود دکتر طرح تسخیر دهلاویه را از طریق ستاد جنگ های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی اجرا کرد نیروهای مؤمن ستاد، پلی ابتکاری و چریکی بر روی رودخانه کرخه زدند از رودخانه عبور کردند و دهلاویه را فتح کردند این اولین پیروزی پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا بود سرمشقی برای پیروزی های بعدی.
♦️در سی ام خرداد ماه هزار سیصد و شصت یعنی یک ماه پس از پیروزی در ارتفاعات ﷲ اکبر مصطفی در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت ﷲ اشراقی شرکت کرد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که مصطفی در آن شرکت داشت فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.
♦️نزدیکی های صبح ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید. سرگرد ایرج رستمی افسر هوابرد شیراز بود ولی درجه خود را برداشته بود و توی منطقه و خط مقدم همراه بسیجی ها می جنگید به تعبیر همرزمان مصطفی، رستمی برای چمران شبیه حضرت عباس بود برای امام حسین مصطفی به شدت از شهادت رستمی افسرده و ناراحت بود می گفت: خدا رستمی را دوست داشت و برد اگر ما را هم دوست داشته باشد می برد.
♦️دهلاویه در فاصله ۶۵کیلومتری اهواز قرار دارد رودخانه کرخه هم که از حمیدیه به سوسنگرد و سپس از مجاورت دهلاویه می گذرد حساسیت نظامی منطقه را زیاد کرده بود مثل همیشه ایستاده بود روی خاک ریز داشت مقدم پور که به جای شهید رستمی آمده بود را نسبت به منطقه توجیه می کرد ناگهان سه تا خمپاره پشت سر هم آمد ترکش صورت مقدم پور و سینه اصغر حدادی راننده دکتر را شکافت و هر دو بلافاصله شهید شدند اما دکتر هنوز زنده بود ترکش خمپاره شصت به پشت سرش اصابت کرده بود در بیمارستان سوسنگرد هر کاری که می شد انجام شد ولی خون ریزی بند نمی آمد عصر سی و یکم خرداد هزار سیصد شصت پیکر بی جان دکتر مصطفی چمران به اهواز رسید.
♦️خیلی گریه می کردم گریه سخت یک دفعه خدا آرامشی به من داد فکر کردم خب ظهر قرار است جسد مصطفی بیاید باید خود را آماده کنم برای این صحنه. مانتو شلوار قهوه ای سیر داشتم آن را پوشیدم و رفتم پیش خانم خراسانی حالم خیلی منقلب بود برایش تعریف کردم که دیشب چه شد و این که مصطفی امروز دیگر شهید می شود او عصبانی شد چرا این حرف ها را می زنی گفتم اما امروز ظهر دیگر تمام می شود. هنوز خانه اش بودم که تلفن زنگ زد گفتم برو که می خواهند بگویند مصطفی تمام شد او گفت حالا می بینی که این طور نیست تو داری تخیل می کنی گوشی را برداشت و من نزدیکش بودم با همه وجودم گوش می دادم که چه می گوید و او فقط می گفت نه نه بعد بچه ها آمدند مارا ببرند بیمارستان. گفتند دکتر زخمی شده من بیمارستان را می شناختم آنجا کار می کردم وارد حیاط شدیم. خودم می دانستم مصطفی شهید شده و در سردخانه هست زخمی نیست. رفتم سردخانه و یادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم گفتم اللهم تقبل منا هذا القربان و بالاخره بدن خسته و خونینش در قطعه ۲۴ ردیف ۷۱ شماره ۲۵ بهشت زهرای تهران آرام گرفت.
#پایان
#ادامه_دارد........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب زیارتی ارباب بی کفن😭🏴
التمااااس دعاااا 🤲🏻
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊