eitaa logo
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
6.6هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
43 فایل
ما اینجا هستیم تا تمام امکانات شهرمشهد رو بهت معرفی کنیم هرآنچه که در مشهد هست و ازش بی خبری اینجاست:) جهت ارتباط با ادمین 👇 @safaiy_ir جهت تبلیغات،تبادل و بخش دیفال👇 @fdm6090 مشاورحقوقی(دوشنبه ها): @law_co مشاورخانواده(چهارشنبه ها): @Ali_zadeh_0
مشاهده در ایتا
دانلود
16.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط پنج دقیقه وقت داشتن😭😭 این کلیپ هم برای یکی از مدارس تو روستا های نیشابور هست که شهید نداشتن فقط شهیدگمنام قرار بوده از جاده کنار مدرسه گذر کنه خود معلمین این کلیپ رو ساختن واقعا زیباس
15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دیکتاتور کیست؟ ⭕️ کلیپ جالبیه 👌👌👌
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۲ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ اهدای عضو ✨ آن ایام بین دانشجویان دانشگاه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۳ 🕊 هوشیاری ✨ نه تنها اعضای فامیل بلکه تمام دوستان و رفقا مشغول دعا و نذر و نیاز بودند. توسلات دانشجویان پزشکی مشهد در صحن قدس حرم امام رضا (علیه السلام) در خاطره ها ماندگار شد و بعدها بارها براي من بیان میکردند، اما هيچ تغييري در وضعیت من رخ نداد. همراهانم به سراغ برخي پزشکان فوق تخصص رفتند و آنها هم پرونده مرا مطالعه کردند اما همه میگفتند تا به هوش نيايد نميتوان کاری انجام داد. از طرفي خانواده ما وقتی ماجرا را فهمیدند مرتب به حرم رفته و از خدام و مسئولین خواستند برای من دعا کنند. آنها شب جمعه اي بر سر مزار شهید طاهري در روستا مراسم گرفتند. خواهرم میگفت: صدها نفر از مردم روستا فانوس به دست به سمت مزار آمدند و گریه کنان خدا را قسم میدادند که فرزند شهید طاهري بهبود يابد. آن شب دعاي کمیل با سوز و گدازي قرائت شد. در روز پانزدهم سطح هوشياري من كمي بالا آمد. به همسرم اجازه دادند بالاي سر من آمده و با من صحبت کند يا براي من نوارهایی که علاقه دارم را پخش کند. همسرم می گفت يکي از نوارهاي سخنراني پدرت و نوار قرائت قرآن خودت را پخش کردم. یکباره واکنش نشان دادي و کمي دست و پایت را جمع كردي! اما این حالت هم موقت بود و دوباره هوشياري من پایین آمد. روز بیست و دوم تیرماه و هجده روز از بستري من گذشت. دیگر همه قطع امید کرده بودند حتي غیر مستقیم گفته بودند که پیراهن مشکي هایتان را آماده کنید. ساعت حدود سه عصر بود که از بخش مراقبتهاي ویژه، با دکتر ثمینی تماس گرفتند. پرستار از پشت خط با خوشحالی به دکتر گفت: بیمار مصطفي طاهري به هوش آمده و مرتب خدا را صدا ميزند! لطفاً سریع بیایید. دکتر خيلي سريع خودش را رساند. من در حالي به هوش آمدم که ذکر می گفتم! نام الله را زمزمه و گریه میکردم و از این که به دنیا برگشته ام ناراحت بودم! تیم پزشکی با خوشحالی شرایط مرا بررسی کردند. برخي از اعضاي تيم پزشکی، از اساتید و دوستان خودم در دانشگاه بودند، آنها خیلی پیگیر سلامتي من بودند. خلاصه اینکه من به هوش آمدم، اما اصلاً شرایط طبيعي نداشتم. در طول روز بارها گریه میکردم و درکي از شرايط موجود نداشتم. دکتر ثميني به اطرافیان من گفت: تعجب میکنم، بیشتر کسانی که پس از مدتي به هوش می آیند یا فحش میدهند و الفاظ زشت را تکرار مي کنند یا آرام و ساکت هستند! اما این جوان همینطور ذکر مي گويد و با خدا حرف ميزند! با اینکه در اولین اسکنهاي انجام شده در بیمارستان، آسيبهاي جدي به مهره هاي گردنم دیده میشد، پس از به هوش آمدن من، تصمیم به اسکن مجدد میگیرند تا این آسیبها را درمان کنند. اما طبق گفته تیم پزشکی هیچ اثری از آسیب دیدگی گردن و نخاع دیده نشد! حدود دو هفته پس از به هوش آمدن، به منظور جلوگيري از ابتلا به عفونتهاي ثانویه بیمارستانی، با اینکه وضع مساعدي نداشتم اما مرخص شدم. هنگام مرخصي و پس از انجام نوار مغز و آزمايشهاي مختلف، دکتر ثمینی با پدر همسرم صحبت کرد و گفت: «ضربه بدي به سر ایشان وارد شده، بعید است که شرایط طبیعی قبل را پیدا کند.» بعد به همسرم گفت: فکر نکني امروز همسرت را از بیمارستان مرخص میکنیم، بلکه یک نفر با ويژگيهاي يک کودک سه ساله را تحویل میگیرید. باید پا به پاي او صبوری کنید تا شاید بهبود بیابد، اما محال است بتواند واحدهاي باقيمانده از رشته داروسازي را تمام کند. شوک بزرگي به خانواده من و همسرم وارد شده بود. این را هم یادآور شوم که در آن زمان، اوایل دوران ازدواج را سپري مي کردم. خبر به هوش آمدن من خيلي سريع در میان فامیل و دوستان پیچید. هیچ کس فکر نمیکرد من برگردم. همه شنیده بودند که پزشکان، فقط سه روز براي بازگشت من وقت گذاشته اند. مردم دسته دسته به دیدن من در بیمارستان مي آمدند. کساني که آن روزها خيلي براي من زحمت کشیدند، مادرم، همسرم و پدر و مادر همسرم بودند که وقتشان را کامل براي من گذاشتند. پدر همسرم حاج ابراهیم پیروي، يکي از بازماندگان دوران جهاد و يکي از جانبازان و فرماندهان جنگ بود که بعد از جنگ، از مدیران انقلابی شد. او مسئول حراست راه آهن مشهد و از خدام افتخاري حرم رضوي بود. ایشان حال و هواي دوران دفاع مقدس را به خوبی حفظ کرده بود. خاطرات پدرم را بارها از ایشان شنیده بودم. پدرم جانشین تیپ امام صادق(علیه السلام) و آقاي پيروي هم از مسئولین و نیروهای همان تیپ در زمان جنگ بود. ♨️ ادامه دارد ... 📺 ندای مُنْتَظَر
🔴 کت‌وشلوار تنمه! 🔹‌ روایت نقشه شوم داعش برای گروگان‌گیری زائران ایرانی در کربلا
🔴 فرزند شهید گمنام؟ ؟😳🤦🏻‍♂️ چطوری ممکنه؟!؟😂 🔹 خداوکیلی با کجاتون فکر میکنید؟😂 🔹 بعدشم خط آخر نوشته (جان او در نظر است ) خطر نه ..نظر🤣
18.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😔 یکی از عزیزانم رو از دست دادم ... ❓ چگونه می‌تونیم داغ عزیزمون رو تحمل کنیم و باهاش کنار بیاییم ...؟؟؟ ✅ دکتر میرباقری
🔴 اسم خاموشی های اجباری برق در فرانسه را گذاشته اند "طرح هوشیاری انرژی" 🔹 برق کم اوردن و مجبورن همه جا رو خاموش کنند اما در رسانه جوری تیتر میزنند که همین بحران رو نکته ای ماورایی و فوق مثبت که فقط از غربیا برمیاد نشون بدن 😄 فقط یک لحظه فکر کنین تیتر این رسانه ها چی میشد اگر این خاموشیها در ایران بود.
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۳ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ هوشیاری ✨ نه تنها اعضای فامیل بلکه تمام د
⭕️️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۴ 🕊 چشم برزخی ✨ اما مطالبي که که در ادامه نقل ميکنم؛ در بعدها از آقاي پيروي شنيدم. ايشان مي گفت: در آن روزهايي که تازه به هوش آمده بودي وقتي کسي به بیمارستان و ملاقات می‌آمد به دو صورت برخورد میکردی، با دیدن برخيها عصباني ميشدي و مي گفتي نمي خواهم کسي را ببینم، کی اینها را راه داده و ... ما هم مجبور بودیم بگوییم فعلاً شرایط مساعد ندارد و ... اما برخيها را با روي باز مي پذيرفتي و از دیدن برخيها خيلي خوشحال مي شدي! پدر همسرم مي گفت: براي ما سؤال بود، مگر تو چه ميداني که نميخواهي برخي ها را ملاقات کني؟! آنهايي که تو نمي پذيرفتي کساني بودند که غرق در مادیات بوده و با معنویات ارتباطی نداشتند و برعکس کساني که خداوند محور زندگي شان بود را، با روي باز مي پذيرفتي! این براي همه سؤال شده بود که علت این برخورد تو چیست؟ تو از کجا این موارد را مي فهمي؟! نکته دیگر اینکه بیشتر مواقع چشمانت بسته یا رویت به سمت دیوار بود، اما ميدانستي چه کسی به ملاقاتت آمده! حتي مطالب عجيب تري مي گفتي! مطالبي که ما را مطمئن میکرد که در ملکوت سير ميکني و چشم برزخي تو باز شده! * * * آقاي پيروي يکي از ماجراهاي ملاقات را اینگونه برایم توضیح داد: برادر مجتبي سالاري، يکي از جانبازان عزیز و از دوستان پدرت به بیمارستان و ملاقات شما آمد. شما به او گفتي: کجا بودي برادر، چرا دیر آمدي؟ کمي با او حال و احوال کردی، اما یکباره رنگت تغییر کرد و گفتی شما چرا نماز ظهر و عصر را نخوانده اي؟ بیرون اتاق، از پله ها پایین برو، سمت چپ سرویس بهداشتي و سمت راست نمازخانه است برو نمازت را بخوان و بیا. این جانباز عزیز رو کرد به من و گفت: «مصطفي چي ميگه؟! من هر روز در اداره نماز ظهر و عصرم را به جماعت مي خوانم.» شما دوباره اصرار کردي و گفتي: حاج آقا، برو نمازت را بخوان. من به آقاي سالاري عزيز گفتم: «حالا برو دو رکعت نماز بخون و بیا، اشکالی که نداره؟» ایشان هم قبول کرد و رفت. چند دقیقه بعد وارد اتاق شد و با تعجب به همه نگاه کرد! بعد گفت: «این آقا مصطفي توي این دنیا نیست، این جوان داره از عالم بالا، باطن همه چیز رو ميبينه!» وقتي تعجب اطرافیان را دید ادامه داد: «من الان رفتم پایین که وضو بگیرم، اولاً آدرسي که براي محل دستشويي و نمازخانه داد کاملاً دقیق بود. با اینکه خودش هنوز از این اتاق بیرون نرفته! اما الان که رفتم پایین یادم افتاد که امروز براي کار اداري زودتر از نماز ظهر از اداره بیرون آمدم و کاملاً فراموش کردم نماز ظهر و عصر را بخوانم، من پایین که رسیدم سریع وضو گرفتم و نماز ظهر و عصر را خواندم و برگشتم.» من که این مطالب را به یاد نمی آورد. اما بعدها از چند نفر از جمله خود آن جانباز عزیز این ماجرا را شنیدم. ♨️ ادامه دارد ...
14011008_42950_1281k.mp3
18.06M
🎙بشنوید | سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین صدیقی در آخرین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۸ 🏷 🏴 Farsi.Khamenei.ir
14011008_42951_1281k.mp3
10.24M
🎙بشنوید | روضه‌خوانی آقای حاج سعید حدادیان در آخرین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۸ 🏷 🏴 Farsi.Khamenei.ir