به مناسبت سالروز بزرگداشت مرحوم علامه طباطبایی
زندگینامه خودنوشت علامه:
«در سال 1281 شمسى در تبريز در ميان يك خانواده عالِم متولد شدم. در پنج سالگى مادر و نُه سالگى پدر را از دست دادم. پس از درگذشت پدر به مكتب و پس از چندى به مدرسه فرستاده شدم و تقريباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسى و تعليمات ابتدايى بودم.
🔻
سال 1297 وارد علوم دينى و عربى شدم و به سال 1304 براى تكميل تحصيلات خود عازم حوزه علمى نجف گرديدم و به مجلس درس مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين اصفهانى( ره)، مرحوم آيت الله نايينى، مرحوم آيت الله آقاى سيد ابوالحسن اصفهانى رفتم. كلّيات علم رجال را نيز پيش مرحوم آيت الله حجّت كوه كمرى، فلسفه را نزد حكيم و فيلسوف معروف وقت مرحوم آقا سيد حسين بادكوبى موفق شدم. منظومه سبزوارى و اسفار و مشاعر ملا صدرا و دوره شفاى بوعلى و كتاب اثولوجيا و تمهيد ابن تُركه و اخلاق ابن مسكويه را خوانده ام. مرحوم بادكوبى امر فرمود كه به تعليم رياضيات بپردازم و لذا به درس مرحوم آقا سيد ابوالقاسم خوانسارى كه رياضيدان زبردستى بود، حاضر شدم.
🔻
سال 1314 بر اثر اختلال وضع معاش ناگزير به مراجعت شده، به زادگاه اصلى خويش( تبريز) برگشتم و ده سال و خُرده اى در آن سامان به سر بردم كه حقّاً بايد اين دوره را در زندگى خود دوره خسارت روحى بشمارم، زيرا بر اثر گرفتارى ضرورى به معاشرت عمومى وسيله تأمين معاش( كه از مجراى فلاحت بود) از تدريس و تفكّر علمى( جز مقدارى بسيار ناچيز) بازمانده بودم و پيوسته با يك شكنجه درونى به سر بردم.
در سال 1325 از سرو سامان خود چشم پوشيده، زادگاه اصلى را ترك گفتم و متوجّه حوزه قم گرديده، بساط زندگى را در اين شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمى را از سر گرفتم و تا كنون كه اوايل 1341 مى باشد، روزگار خود را در اين سامان مى گذرانم.
🔻
در اوايل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زيادى به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روى هر چه مى خواندم، نمى فهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم. پس از آن، يك باره عنايت خدايى دامنگيرم شده، عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگى و بى تابى نسبت به تحصيل كمال حس نمودم.»
@Masihane
نقدهای علامه طباطبایی به روشهای تفسیر قرآن.
متن کامل در لینک زیر👇
https://newspaper.hamshahrionline.ir/id/177212/%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AA%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%AF.html
.
@Masihane
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔹 آخوندی که فحشخور نداشت..
🔺 یکی از استادان دانشگاه تهران میگفت دوستی داشتیم که به برخی از آخوندهای دانشگاه بدوبیراه میگفت اما پای درس علامه جعفری حاضر میشد. یکبار به شوخی به او گفتم علامه جعفری هم آخوند است چرا به او فحش نمیدهی؟ در جواب با لحن بسیار متأملانهای گفت: آخر جعفری فحشخور ندارد.
#تقویم_تاریخی
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🖊 سایمون کوپر، نویسندهی مطرح فوتبالی کتابی دارد با نام «فوتبال علیه دشمن». این کتاب را عادل فردوسیپور در سال ٨٨، سال بلوا و فتنه ترجمه کرد؛ آن هم در شرایطی که به گفتهی خودش افسردگی ناشی از دور بودن از فوتبال رمق او را گرفته بود.
#فوتبالیسم
#فوتبال_اندیشی
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
👤 کوپر در این کتاب از فوتبالی سخن میگوید که روزگاری جدالها، جنگها، ستیزها، مخالفتها و هرگونه دوقطبی مذهبی، سیاسی، ملی، نژادی و تاریخی را همچون لوله جاروبرقی به درون خود میکشید. یعنی زمانی که شما به تماشای #فوتبال سلتیک و رنجرز یا اینتر و میلان یا بارسلونا و رئال مینشستید، امتداد جنگی در بیرون آن #مستطیل_سبز را میان دو گروهان یازدهنفره آدم میدیدید که واقعا نبرد بود اما آنها ظاهرا بر سر مالکیت توپ و میدان میجنگیدند و برای فتح یک دروازه گل میزدند و برای دفاع از دروازهی دیگر صف میکشیدند.
🔹 آن روزگار دوام چندانی نداشت و شمع آتش آن نوع درگیریها آرامآرام در خود فروچکید و تمام شد. حالا در زمانهای هستیم که فوتبال خودش تعیین کننده دوقطبیهاست. با این تفاوت که نزاعهای بیرونی به درون آن کشیده نمیشوند. بلکه نزاعهای فوتبالی به جهان بیرون سرایت میکنند. دو قطبیهای قرمز و آبی [اصطلاحا]، حالا جای دو قطبیهای کاتولیک و پروتستان، کارگر و سرمایهدار، پرولتاریا و بورژوا، ملیتگرا و تجزیهطلب و... نشسته است و آدمهای توی زمین و روی سکوها، انگیزهای جز جدال بر سر توپ ندارند و البته این جدال میان همان خطوط سفید دورتادور زمین میماند. مثلا کوپر در کتابش از یک هوادار دو آتشهی سلتیکی (تیمی سابقا با مشخصه کاتولیکی) یاد میکند که شدت عشقش او را واداشته بود نام بازیکنان سلتیک را بر روی فرزندانش بگذارد و روی سکوها متعصبانه شعار بدهد و فریاد بکشد.
🔸 اما همین آدم بیتوجه به نزاعهای فرقهای با آنکه کاتولیک بود با زنی پروتستان (مذهب تیم رنجرز) زیر یک سقف زندگی میکرد. این یعنی جدال سلتیک/رنجرز، دیگری جدالی مذهبی نبود و فوتبال همهی آن تعصبات فرقهای را به تعصبات فوتبالی مبدل کرد که این تعصبات جدید بسیار کمخطرتر و البته محدودتر بودند.
🔹 اینجاست که باید این عبارت و عنوان را به کار برد: «فوتبال علیه دشمن». درواقع ما با چهرهای از یک ورزش جمعی مواجه هستیم که علیرغم زدوخوردهای میدانی و داد و قالهای حاشیهای و شعارهای سکویی، دشمنیها را کاهش داده و دیگر مسابقهی میان هلند و آلمان، جنگ دو ملت و چنگ و دندان نشان دادن دو ملیت نیست؛ چنانچه جدال میان بارسلونا و رئال مادرید، جنگ تجزیهطلبان با سلطنتطلبان به شمار نمیرود.
#فوتباليسم
#فوتبال_اندیشی
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
❓ اما سوال من این است:
🔹 آیا باید این تغییر و تحول را باور کرد؟ آیا «فوتبال» علیه «دشمن» است؟ ما با یک ورزش صلحطلبی مواجهیم که سنگرهای کشتار را به سنگرهای درون یک مستطیل با ٢٢ بازیکن کاهش داده؟ ما با یک حرکتی بدون لهجه طرف هستیم که زبان مشترک انسانی است و سیاه و سفید و آسیایی و اروپایی و شرقی و غربی و شمالی و جنوبی نمیشناسد؟
🔸 ورزشی که دوقطبیهای خونریز را به کلکلهای فوتبالی تقلیل داده؟؟ پدیدهای که چمنش از زمین و سوت داورش از زمان تعصبزدایی کرده و دامنهی آن به هرچیز دشمنیساز مانند مرزهای جغرافیایی و مذهبی و نژادی رسیده است؟
🔹 خلاصه آنکه: «آیا امروز فوتبال را برای ابراز دشمنی به کار نمیگیرند؟»
ادامه دارد...
#فوتبالیسم
#فوتبال_اندیشی
🆔 @qasas_school
۱۱سال پیش در چنین روزی، سفارت انگلیس مورد حمله افرادی قرار گرفت که با احساسات درست، کنشی غلط داشتند.
فاجعهای که علاوه بر هزینههای گزاف سیاسی در سطح بینالمللی، ۲۷ میلیارد تومان خسارت مالی به همراه داشت.
اینجاست که میشود گفت: داشتن یک دستگاه بینشی و محاسباتی که بتواند "حجت" را بر ما تمام کند، از آب خوردن هم حیاتیتر است.
.
#سیدمیثم
@Masihane
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
♦️ در پنجم جمادی سال پنج یا شش هجری، چشمان سیاه دختری عرب، به آینهی جمال خدا، زهرای اطهر گشوده شد و با شکفتنش رسما علی را دختردار کرد تا اسمش را پیامبر برگزیند: «زینب»...زینت پدر.
🔹 نمودار زندگی آن بانو هم چیزی نیست جز همین بسط نام او. همانگونه که خداوند در وصف مسیح فرمود: ...يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ، ای مریم خدا به تو بشارت میدهد کلمهای را، «زینب» هم کلمهای بود که خطبه شد. بسط یافت و سراسر عالم را گرفت. تا جایی که نگذاشت صدایی بالاتر از صدای پیامبر و صلای دین او باشد. آن هم به حکم آیتی الهی: لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ آوازهی خود را بلندتر از ندای نبی نپسندید(حجرات/٢).
🔸 این انعکاس صدای خدا و این پژواک آوازهی رسول مهربانی هم، باید از حُجُرات پیامبر برآید. از اندرونی خانهی وی. که بیت است و زینب اهل آن بیت. همین شد که زینب از کربلا #روایتی ساخت که عواطف تمام زنان و مردان تاریخ را برای ارادهای سترگ تحریک کرد. و آموخت میدانداری فقط به شمشیر زدن نیست که گاه لبهی برندهی کلامی، جهانی را به خط میکند و سامانی نو میبخشد.
🔹 اینجا دیگر نمیتوان از قصهی تاریخی ولادت زینب گفت، که او #احسنالقصص خداست در کتاب آفاق.
که زینب خودش #راوی_قصهای است که از آدم تا آخرین آدم، همه را گریانده، به وجد آورده و به حرکت خوانده.
🔸 اما این فرآیند کلمه تا خطبه شدن، این توسعهی حقانی و این تعالی رحمانی، این بسط وجودی از حروف به حرفها، این تحویل نام به آوازه و تبدیل اسم به مسمّی، این همه، البته حکایتی دارد شیرین و البتهتر به زبان ما درنیاید که قوارهی کلمات ما بر قامت کلمهی خدا هرگز راست نآید.
🔹 سلام بر زینب... سلام بر کلمهی خدا که امروز از دامان علی و فاطمه تلفظ شد. به امید آنکه تلقی زندگی ما و تلقین مرگ ما باشد.
#تقویم_تاریخی
#میلاد_حضرت_زینب
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
1⃣ «اول او را با شمشیر کشتند، بعد بر دار آویختند، سپس ساعتها بر او سنگ زدند و آخر کار جنازهاش را هم سوزاندند.»
🔹 اینها جملات شیخ حر عاملی است در وصف چگونگی شهادت مردی که امروز جامعهی علمی شیعی او را با نام بلند « #شهید_اول» میشناسد.
🔸 با آنکه مرحوم علامه امینی در کتاب شهداءالفضیله از زندگی ۱۳۰ تن از عالمان شهید نام برده که حدود ۴۰ نفر پیش از #شهید_اول به شهادت رسیدهاند، اما چون تا آن زمان عالمی بزرگ در تراز شیخ شمسالدین محمد بن مکی عاملی اینگونه قساوتآلود به شهادت نرسیده بود، لقب #شهید_اول را به او اختصاص دادند.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
شیوع مشاع...
بیایید بازگردیم به بحث فوتبال. حالا که کورهی آن حسابی تنوره میکشد و چانه و خمیر برخی هنوز بر دیوارهی جامجهانی مانده و فتیر برخی دیگر بر خاکستر نشسته است؛ بازگردیم تا از خودمان بپرسیم این فوتبال چیست؟ این پدیدهی عجیب که انسانهای بسیاری را به خود میخواند، در خود فرو میبرد و از خودبیگانه میکند و به وسعت همگان غم و شادی میسازد و احساساتی مشاع و عواطفی عمومی برمیانگیزد؛ چیست؟
من نمیتوانم فوتبال را صرفا یک ورزش جمعی برای تفریحی فراغتگونه بدانم چون نشان دادن این همه ظرفیت، جز از پس یک منسک آیینی برنمیآید. همین اکنون که سیاهههای این سطور را میخوانید، در دورترین نقطههای این جهان و در فرودستترین سرزمینهای این پهنهی گیتی، حتمی تعدادی انسان اعم از خرد و کلان، به فوتبال و با فوتبال مشغولند.
کوپر در جایی از کتاب «فوتبال علیه دشمن» میگوید: «برزیلیها میگویند حتی کوچکترین دهکدهشان هم یک کلیسا و یک زمین فوتبال دارد. البته تمامشان کلیسا ندارند، اما قطعا زمین فوتبال دارد.» این شیوهی شعبهسازیها از یک اصل، مرا به تاریخ میبرد. به روزگاری که کعبه، خانهی خدا و محل پرستش اوست و هرکس در سرزمین خود، به فراخور توانایی و امکان، از یک سرپناه و سایبان تا ساختمانهای عریض و طویل را برای عبادت میسازد و قبلهی آن همه کعبه است؛ شعبههایی متعدد و متکثر از آن مکعب سادهی مقدس.
شبیه امروز که اصل قصهی فوتبال در جایی رقم میخورد و شعبههای آن پراکنده در تمام عالمند. حتی هیچ روستا و آبادی نیست که بر زمینش و در زمینش، آن آداب درون مستطیل سبز استادیومهای بزرگ، جاری نباشد. این چیست جز یک آیین دلپذیر و تکرارپذیر؟ آیینی که قبلهای دارد و اصلی. آدابی دارد و مناسکی. این یک منسک آیینی تمام عیار است.
البته این آیین [به عنوان یک ورزش] چندان که برخی گمان میبرند، بیپدرومادر و بیاصلونسب نیست که بگوییم یکشبه از زیر بته به عمل آمده. تباری دارد به بلندی تاریخ یونان پیش از میلاد مسیح. آنجا که در میان جشنهای چهارگانه یونانیان، جشن «المپی» از همه مجللتر و معروفتر بود. جشنی پیرامون ورزش و برای نشان دادن تنومندی و جمال جسم آدمی. برای همین ویل دورانت از این جشنهای ورزشی به دین یاد میکند: «دین حقیقی یونانیان، دین پرستش تندرستی و نیرومندی و زیبایی جسم.»
ویل دورانت در ادامه هم مینویسد: «در یونان اگر دین از ایجاد وحدت ناتوان ماند، ورزش در این راه به موفقیت رسید. یونانیان به تماشای مسابقات قهرمانان علاقه وافر داشتند. از این رو در اجتماعات بزرگی که با شرکت قبایل و اقوام متفاوت برپا میشد، با اصرار حضور مییافتند. علت اصلی گرد آمدن یونانیان در شهرهای مقدسی مانند المپی، دلفی، کورنت و نمئا عبادت نبود، بلکه تماشای مسابقاتی که در این شهرهای مقدس برپا میشد.» (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج2، ص232)
پس حتی ذات فوتبال را به عنوان یک ورزش، جدای از آیین نمیتوان دید چه رسد به آنکه دلالتهای ثانویه و عرضیات حاکم بر آن به وضوح سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی ایدئولوژیک است. همین ویژگی چندلایه بودن است که در عین شیوع یافتن، احساسات مشاع ایجاد میکند. حب و بغضها، غم و شادیها را به همدیگر گره میزند. چه در درون زمین فوتبال و چه روی سکوها، سرنوشت واحدی را برای همه پدید میآورد، بیآنکه در نتیجهی محتوم پایانی، عملکرد فردی لحاظ شود. اگر تیم عقب باشد، از میان یازدهنفر، یک نفر یا چند نفر هم خوب دویده باشند؛ کافی نیست. این همگانی بودن سرنوشت بعد از سوت پایان، یعنی هویت اجتماعی، یعنی سرنوشت مشاع و این خصلت آیین است و [تکرار میکنم] فوتبال یک آیین است.
#فوتبال
#سید_میثم
@Masihane
...فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ..(اسراء/۵۱)
پس ریشخندانه از روی غرور و نخوت، سر تکان میدهند!
#برای_این_روزها
@Masihane
عشق...از پاستای آلفردو تا آبگوشت امام حسینی!
۱۶ آذر کرمان کلاس داشتم. دانشگاه شهید باهنر. دانشجوها از سر لطف، غذای سلف را برایم آوردند دفتر. آن روز مسئولان به مناسبت روز دانشجو، تنوعی داده بودند به لیست غذاهای انتخابی. به اضافه موز و شیرینی نارگیلی.
بچهها میزبانطور پرسیدند[باز هم از سر لطف]: "پاستای آلفردو یا جوجه کباب؟!"
آن اولی اسمش برایم کمی آشنا بود ولی طعمش، بیگانهی بیگانه. شبیه اصلش.
گفتم: پاستای آلفردو.. و یک لبخند کشدار.
همان لحظهای که داشتم با کمی احتیاط آن حجم سردیجات ظاهرا ایتالیایی را میریختم در خندق بلاء، به غذاهای مخصوص کرمان فکر میکردم. غذایی که آن سر عالم هم اگر پختند یا دستور پختش را در اینترنت جوریدند، فودداتکام نوشته باشد: این یک غذای کرمانیست!! با آدابی ویژه! سلولهای خاکستری ورمیجکیدند[جستوخیز میکردند] برای یافتن اسمی. ناگهان اولین اسم جرقه خورد: آبگوشت امام حسینی!
《از محتوای خلاقانهش که سعی کرده تناسب مزاجی را رعایت کند》، 《از طعم ناب و عطر ویژهاش که هرکسی بلد نیست خوب از آب دربیاورد》، 《از تداعیکنندگی خاطراتش که گرهی دارد با محرم و مجلس عزا》 که بگذریم؛ آبگوشت امام حسینی، گویی از مرز یک غذا فراتر رفته و به جهان هویتها و هویتسازها پا گذاشته. این اسم با تمام لوازم مسمایش، غذا را از دنیای روزمرگی ربوده و به نشانهای فرهنگی بدل کرده. برایم جالب بود این هویت غذا و غذای هویتی.
بعدتر رفتم پاستای آلفردو را جستجو کردم. حدس میزدم که "پای یک زن در میان است". جستم. حدسم درست بود. گویا آلفردو آشپزی بوده که یک سس ویژه برای زنش ساخته. برای زنی که نمیتوانسته هر سسی را مصرف کند. ماجرا راست است یا دروغ؟ نمیدانم! ولی راستش را بخواهید، این ماندگاریها از عشق است. چه ایتالیا باشد و سرکار شِف آلفردو و محبت زن! چه کرمان باشد و سرآشپزی گمنام و محبت حسین!
البته اولی را با نام عاشق میشناسند و دومی را به اسم معشوق.. این برای عشقشناسان معنا دارد.
#سید_میثم
@Masihane
بندگیِ حَرْفی
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ
فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ
وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ
خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ
ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ
(حج/۱۱)
برخی از مردم خدا را تا جایی بندگی میکنند که طرفدار منافع آنها باشد. یعنی اگر با چشم گفتن به هرچه خدا گفت به سودی برسند، قلبهایشان آرام است. [چون قلب آنها با همین نفع آرام میگیرد نه با بندگی خدا] و اگر به فتنه و آزمایشی مبتلا شوند، از خدا رو برمیگردانند.
خسرالدنیا و الآخره همین است. ما به این میگوییم خسران مبین. چون در دنیا درگیر فتنه است و در آخرت هم بینصیب!
پ.ن:
برخی وقتی گرفتار میشوند پیش خودشان میگویند این نتیجه تقرب است چون گفتهاند هرکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند. پس روی برگردانیم از دین تا مقرب نباشیم و بلاء نبینیم.
ترفند قشنگی است اما اینجا نمیگیرد. چون گرفتاری اینگونه نمیرود. فقط آخرت را تباه میکند.
#سید_میثم
@Masihane
هدایت شده از مدرسهتـ؋ــکرونوآوری نگاه
پادکست شب چله نگاه.mp3
40.62M
#پادکست
«شب چله نگاه»
حافظ، شاعر روزگار عسرت
#سیدمهدیناظمی
🔺حافظ همیشگی است، چون به پرسشهای همیشگی انسان توجه دارد. او ما را ترغیب میکند در زمانهای که خانه وجود ما ایرانیها زیر چکمه مغول ویران شده، دوباره خود را بشناسیم.
یلدا، شب ملی شعر و حکایتخوانی خانواده ایرانی
#سیدپیمانغنائی
🔺شب یلدا به عنوان یکی از رسوم ایرانیها ظرفیت مناسبی را در اختیار میگذارد تا در برابر فرهنگ فردگرای غربی مقاومتی فرهنگی با محوریت خانواده داشته باشیم.
زیباییشناسی حافظ و اعجاز قرآن
#محمدرضالایقی
🔺حافظ را باید به عنوان شاعری شناخت که وامدار دولت قرآن است. شاعری که به تأسی از قرآن، سبک پرداختن به چند موضوع ذیل یک شعر را دنبال میکند و سعی دارد موسیقی کلمات را با محتوای آن همسان سازد.
داستان ما برای امید به فردا چیست؟
#سیدمیثممیرتاجالدینی
🔺اگر استعارههای آناهیتا و تولد روشنایی از دامان این ایزدبانو برای ما معنادار است، پس میتوانیم داستان ظهور روشنایی را ما روایت کنیم... به شرط آنکه طبق رسم یلدا، در این طولانیترین سیاهی بیدار بمانیم.
آگاهے براے سامانے دیگر
#مدرسهتفکرونوآورینگاه
🔰 @sch_negah
🌐http://schoolnegah.ir
سلام... دقیقا نمیدونم باید یلدا رو تبریک گفت یا گرامی داشت؟😃
ولی چون مبارکباد خودش نوعی طلب برکت کردن و دعا کردنه، پس مبارک باشه شب چلهتون. امیدوارم همینطور که از فردا، سیاهی شبها به نفع روشنایی روز کوتاه میشه، زندگی ما هم از این واقعه طبیعی تبعیت کنه.
توی پادکست بالا، متنی رو خوندم که یه یادداشت بود به منظور فکر کردن به داستان آینده زندگی! سعی کردم توی چند عبارت کوتاه اصل حرف رو بزنم و یه جورایی انگارهسازی کنم. امیدوارم موفق عمل کرده باشم و اگه شما گوش کردید و ازش ارزیابی داشتید، خوشحال میشم باهام درمیون بگذارید.
متاسفانه ایتا انار نداره، مجبوریم به استیکر هندونهی ناباب زمستونی اکتفا کنیم: 🍉🍉
یاعلی مدد
#سید_میثم
@Masihane
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
اسماء بنت عمیس.mp3
4.61M
🎙 بشنوید | اسماء بنت عمیس
🗂 پرونده: ازدواج های تاریخی
📌 این روزها در میان روضههای حضرت زهرا، نام یک فرد را بسیار میشنویم: اسماء. شخصیت بارزی که بسیاری اطلاع چندانی از زندگی او ندارند؛ به ویژه از ماجرای ازدواجهای ایشان با سه شخصیت مهم و موثر تاریخی.
در این #پادکست شما در جریان این ازدواجها قرار میگیرید.
#ازدواج_های_تاریخی
#فاطمیه
🆔 @qasas_school
حضرت زهرا بعد از آنکه انصار را مخاطب قرار داده و تلاش میکند آنها را به یاری حق برانگیزاند ولی از سوی آنها پاسخی نمیآید؛ در تحلیل این مواجههی انصار میفرماید:
و خلوتم بالدعه
با راحتی خلوت کردهاید..
خلوتگزیدهی با راحتی را نمیشود به سختیِ مبارزه خواند. اجابت نمیکنند.. از انصار مدینه تا کوفیان..
#سید_میثم
@Masihane
این مردم ثابت کردند اگر مَرد باشیم و پای جمهوریاسلامیشان بایستیم، به احترام استخوانهای ما هم میایستند.
#جمهوری_اسلامی_مردم
.
#سید_میثم
@Masihane
بچهها در یک محدوده سنّی، "چیزها" را نمییابند. به آنها صدتا آدرس و نشانی هم بدهی، میروند، نگاهی سرسری میاندازند و برمیگردند... دستخالی!
این حکایت ما بچههای بلوغ نیافتهای است که صدتا آدرس و نشانی هم از "او" به ما دادهاند. اما نمییابیم. از بس سرسری دنبالش میگردیم.
#جمعه
#عجل_لولیک_الفرج
#سید_میثم
@Masihane
انتقاد به دولت در تقسیم ناصحیح انفال.mp3
5.9M
🎙 انتقاد آیتالله میرباقری از نحوۀ تقسیم اَنفال
تقسیم انفال براساس الگوی توسعه سرمایهداری، هرگز اسلامی نیست.
@Masihane
رهبر معظم انقلاب:
«الگوی اسلام برای نظامسازی و جامعهسازی یک الگویی است مرکّب از ایمان و علم و عدل؛ البته ما در هر سه بخش عقبیم امّا الگو این است که انسان این را در شعارها و حرکتهایی که در این ۴۱ سال در جمهوری اسلامی صورت گرفته، میتواند مشاهده بکند، نمونههایش شهید بهشتی، شهید رجائی، شهید مطهّری و تا این آخر شهید قاسم سلیمانی است؛ الگوی اسلامی این است. شما با عملکرد خودتان میتوانید این الگو را در چشم مردم جهان شیرین کنید و تبلیغ کنید آن را، برجسته کنید یا خدای نکرده بعکس، آن را از چشمها بیندازید. بنابراین، خدمت در جمهوری اسلامی فقط صرف این نیست که ما با خدمت خودمان یک کمکی به آحاد بشر یا به جمع معیّنی یا به کشور میکنیم؛ مهم اینست که ما با این خدمت خودمان، داریم در واقع چهرهی اسلام را و الگوی اسلامی را نشان میدهیم!
1399/06/09
@Masihane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین مشکل مبارزها و چریکهای چپ این بود، انسانگرا نبودند و انسان را در خدمت ساختار فهم میکردند. حضرت روحالله، خمینیِ امام، نشان داد میشود انسانی ساخت مبارز درحالیکه انسانیت او نه تنها سلب نشود که اوج گیرد. رحماء بینهم و اشداء علی الکفار: این گزارهی قرآن بود. اما خمینی آن را عینیت بخشید با سربازانش... با حاج قاسمهایش. فیلم را ببینید و معجزهی انسانساز خمینی را لمس کنید.
@Masihane
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
▪نامش فاطمه بود. ثمرهی ازدواج حزام و لیلا. از قبیلهی بنیکلاب که به شجاعت و مردانگی شهرهی عرب است. حتمی شنیدهاید امیرالمومنین برادرش عقیل را بابت خبرگی در نسبشناسی مامور کرد برای او همسری بیابد که در دلیری بیمانند باشد تا از نسل او شیرانی قویدل متولد شوند. عقیل هم دختر حزام را معرفی کرد. فاطمه را...فاطمهای دیگر برای علی.
▪نقلهایی وجود دارد مبنی بر اینکه پیش از آمدن خواستگار، فاطمه در رویا میبیند ماه و سه ستارهی دیگر از آسمان پایین آمده و در دامن او مینشینند. رویا را که برای پدر و مادر بازگو میکند، پدرش این رویا را نویدی از جانب خدا تعبیر میکند و به دختر وعده میدهد از دامانش، قمری متولد خواهد شد که آوازهی جوانمردیاش در روزگار بیوفایی، چون ماه در سیاهی آسمان خواهد درخشید. همین هم شد. فاطمه کلابیه به خانهی علیبنابیطالب آمد. عباس، عبدالله، عثمان و جعفر را خداوند به او داد و شد امالبنین: مادرِ پسرها و مادر ماه.
▪در روایتی آمده روزگاری فاطمه کلابیه از امیرالمونین خواست در منزل او را فاطمه صدا نزند. چرا که این نام برای حسنین تداعیگر یاد مادرشان و تلخیهای فقدان اوست. سپس فاطمهای که در رسم امالبنین و مادر پسران بود، در اسم هم شد امالبنین.
◾اما این فرآیند «شدن» و این مسیر «تحول» از فاطمهی کلابیه به امالبنینی متوقف نشد. فاطمه به رشد هویت خود ادامه داد و کربلا، ظهور و تجلی تربیت او و به بار نشستن زحمات و بارور شدن تلاشهای خالصانهاش بود وقتی که چهار فرزند رشیدش فدای حسینِ فاطمه شدند. از این مرحله به بعد، فاطمه امالشهداست و امالبصیره. همو که روزی خودش خواست امالبنین بنامندش، حالا در سوگ امام خود حضرت سیدالشهدا با زبان شعر میخواهد او را دیگر امالبنین صدا نزنند. چون هر تعلقی که از آن برای خویش رسم و اسم و هویتی ساخته بود را حالا برای رسیدن به یک هویت تاریخی فدا کرده است. و این استعارهای است از فدا کردن تعلقات و محبوبهای کوچکتر برای رسیدن به محبوب بزرگتر.
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔺فاطمهای که در جایگاه دختری، نهایتا میتوانست یک انسان صالح باشد، در جایگاه همسری و مادری این هویت صالحهی خود را توسعه داد و شد بستر تولد انسانهای صالحی در مقیاس حضرت ابالفضل که امام معصوم هنگام سلام دادن به او میفرماید: اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ.
▪این سیر تحول و توسعه، برای امروز ما درسآموز است وقتی دختران سرزمینمان شکوائیه دارند از اینکه ساختارهای رسمی و غیررسمی مونث بودن را خلاصه میکنند در مادری و همسری و گویی دختر اگر مجرد باشد، بیهویت است و جامعه او را به رسمیت نمیشناسد. سپس پرسش میکنند: آیا این چیزی جز وابستهسازی زن به مرد است؟ چیزی جز جنس دوم قلمداد کردن زن است؟ چیزی جز محوریتبخشی به مرد است؟ چیزی جز تحقیر دختران است؟
▪هرچند این شکوائیه در جای خود محترم است و باید به حال آن فکری نمود تا دختر به صرف مجرد بودن، احساس بیهویتی نکند، اما میتوان قضیه را از سوی دیگری به تماشا نشست.
سخن از جایگاه همسری و مادری، به ما مسیر تحول و توسعه و رشد انسانی را نشان میدهد تا مبادا به دام اصالت تجرد و تفرد بیافتیم و مسیر خانوادهسازی و طریق تعالی بشر را بیارج و قرب کنیم. مبادا فراموش کنیم انسان بدون حضور در روابط اجتماعی و بدون بر شانه گرفتن مسئولیتهای متعدد از جمله انسانسازی و انسانپروری، میتواند هویت فردی خود را توسعه داده و به هویت اجتماعی و تاریخی مبدل سازد.
▪بلی حتما برای دخترانی که مسیر همسری و مادری کردن مسدود شده، خداوند جبار، جبران مافات کرده و راهی دیگر به سوی رشد و توسعه هویت میگشاید که این همان حسنالقضای خداست؛ اما نشود که با اصالت دادن به تجرد و تفرد، میل به مادری و همسری را در جامعه و آحاد انسانها کاهش داده و مسئولیت عظیم مدیریت و تربیت انسان را از جایگاه والای خود چنان تنزل دهیم که آدمها دیگر آن را به عنوان مسیر موفقیت خود نبینند و درنهایت آن را انتخاب نکنند.
📌بزرگداشت «امالبنین» صرفا بزرگداشت فردی بزرگ که نامش بر صفحات تاریخ هک شده؛ نیست. بلکه بزرگ داشتن مسیر تحول و شدن است. یادآوری کردن طریق رشد و تعالی است.
#تقویم_تاریخی
#اندیشه
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
نمیدانم حالش را دارید یا نه؟!
اما امشب میخواهم برایتان چارخط روضه بخوانم..
سراسر واقعهی کربلا، لبریز از صحنههایی است که روایت آنها یعنی روضه خواندن. از نحوهی شهادت یاران سیدالشهدا تا شکل به شهادت رساندن حضرت علیاکبر و حضرت عباس و از همه سهمگینتر، ماجرای گودال قتلگاه و...
همهی این لحظهها، دردناک و جانسوزند، اما بهنظرتان میتوانند سندی باشند بر مظلومیت سیدالشهدا و یاران شهیدش؟
لطفا سوال را از منظر یک شیعهی سینهچاک اهل بیت یا یک بچههیئتیِ پامنبریِ اهل روضه هفتگی نبینید! بروید بیرون دایرهی یک جنگ تاریخی بایستید و بدون دلبستگی به یک طرف ماجرا، بگویید آن همه توحشی که سپاه عمربنسعد در کربلا از خود نشان داد، آیا میتواند سندی قاطع باشد بر حقانیت و مظلومیت حسین و اصحابش؟
حتمی اگر چراغ وجدانتان کمی سوسو بزند، میگویید رفتارهای خبیثانه و سَبُعانهی یزیدیان علیه عاشوراییها، ولو نشانهی مظلومیت حسین و یارانش نباشد، گواه روشنی است بر ددمنشی و سیهباطنی عمربنسعد و سپاهش!!
دقت کنید! سند حقانیت حسین نیست ولی برهان خباثت دشمن اوست!
لطفا بیایید از تاریخ بازگردیم و برسیم به امروز. مثلا برویم در اتوبان کرج. تصاویر همه حاکی است از شهادت جوانی بسیجی به نام روحالله عجمیان به دست تعداد زیادی که شرورانه او را مورد ضرب و جرح و شکنجه قرار میدهند تا آرام آرام جانش از کفش ربوده شود.
وجدانهای فقط اندکی بیدار، حتی اگر بگویند کشتن روحالله عجمیان حقش بوده، باز بر خباثت رفتار قاتلانش صحه نمیگذارند... رد میکنند و حتی رو برمیگردانند که دیدن این صحنهها سخت است چه رسد به ارتکابشان.
با دیدن فیلمها، خباثت قاتل معین شد، ولی مظلومیت مقتول چه؟
ولو ما با چشم خود ببینیم یکی را سلاخی میکنند، باز ممکن است پیش خودمان بگوییم: یعنی چه خبط و خطا و اشتباه و جنایتی کرده که او را اینچنین مستحق شکنجه میدانند!!
برای همین در کربلا، یک شهیدی وجود دارد که دربارهی او دیگر هیچ گمانهای نیست تا مظلومیتش انکار شود.
مقصودم علیاصغر شیرخواره است. اگر به من و شما بگویند در خیابان مردی را چندنفری زدند و کشتند، ولو برای لحظهای پیش خودمان فکر میکنیم: "یعنی چه جرمی کرده؟"
ولی برای طفل شیرخواره میشود جرم و جنایتی متصور شد؟ هرگز!
برای همین است که تا قیام قیامت علیاصغر، سند حقانیت و مظلومیت سیدالشهداست.
وگرنه روضهها و برگهایِ تاریخیِ حاکی از واقعهی کربلا که هیچ، حتی اگر فیلم گودال قتلگاه را هم نشان عدهای بدهند، باز آنها میتوانند به بهانههای مختلف انقلت بیاورند و طرف جلّادها را بگیرند. کمااینکه همین امروز چنین کرده و میکنند. اما هیچ کس نمیتواند بگوید گناه یک طفل شیرخواره چیست؟ برای همین است که قرآن میپرسد:
بأیِّ ذنبٍ قُتِلَتْ؟
#شهید_عجمیان
.
#سید_میثم
@Masihane