🔰 «عُجبِ به موضوع»، از ریشههای سلب توفیق است.
استاد سیّد مُنیرالدّین حسینیِ الهاشمی:
"اینکه بگوییم «کار ما موضوعاً شقّالقمر است! عالَم، بستگی به موضوع کار ما دارد!» چه معنایی دارد؟!
این نکته را میخواهم عرض کنم که اکثر عدم توفیقهای ما، گاهی به «عُجْب به نفس» برمیگردد و گاهی به «عُجْب به موضوع (بدین معنا که انسان یک نحوه استعلایی نسبت به موضوع کار خود داشته باشد).
اگر از خود شما سؤال کنند که یک ماشینی داریم که شامل موتور، سیلندر، دینام، دلکو، جعبه فرمان، گیربکس میشود، خود شما میگویید: تمام این اجزاء برای ماشین لازم است و هر قطعهای که نباشد، انتقال نیرو به جاذبه انجام نمیگیرد و در نتیجه ماشین حرکت نمیکند. ولی به موضوع کار خودمان که میرسد، یک مرتبه در قلبمان پیدا میشود که بگوییم: کار ما در بحث اصول فقه، شقّالقمر است و همه چیز حول این اصول میچرخد! حالا اگر فردا از بحث اصول خارج شده و یک کار عینی شروع کردیم، میگوییم: حالا این کار، شقّالقمر است! چون این کار از عینیت میخواهد شقّالقمر کند، ولی کار قبلی از استنباط بود!
این همان استعلاء است؛ چیز دیگری نیست!
اگر ما در محیط کار، کار دیگران را سبک شمردیم و گفتیم که کار آنها به طفیل سر ما میچرخند و ما علمدار هستیم، این، صدمه میزند و موفق به آن کارِ خیر نمیشویم. اگر هم این کارها منشأ رشد باشد، در دستگاه غیرالهی منشأ رشد است! در دستگاه مادی بهوسیله تشویقهایی که گاهی با کفزدن همراه است، مراتب عُجب را رشد میدهند، اما در دستگاه امام زمان(عج) اینگونه نیست.
نباید با تمام توان خود سعی کنید که شاخ و بال و کبّاده و عَلَم و کُتَل درست کنید، بلکه کارتان را خوب انجام دهید.
البته این را یقین داشته باشید که شکر نعمتِ حضرت حق را هر کسی انجام دهد، زیادهای که لازم باشد به او عطا میشود و زیادهای هم که برای او مضر باشد به او، رحمةً من الله تبارک و تعالی، داده نمیشود. «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم». اگر کفر به آن اضافه شد، خذلان و مصداق «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» خواهد بود.
لذا اولین تقاضا این است که نگویید: موضوع کار ما موضوع اصلی است و باید تمامی نیروهای مجموعه به این کار بپردازند؛ این صحبتها قابل قبول نیست! در رفتارها و صحبتهایی که در محیط کارتان طرح میشود اینگونه نباشد که معنای شاخ و شانه کشیدن و اینکه ما امروز یک سر و گردن از شما بالاتر هستیم را داشته باشد. اینها بسیار مُضرّ است. در ته قلبتان اینگونه باشد که واقعاً احساس کنید که نسبت به آحاد افرادِ دیگر، دستبوس هستید؛ یعنی در ذهنتان اینگونه باشد که ممکن است دیگری یک اخلاصی داشته باشد که من فاقد آن باشم و من یک اطلاعی داشته باشم که بیشتر از او مکلّف باشم، بنابراین، من به عذاب نزدیکتر باشم و او به رحمت حق، نزدیکتر. خدای متعال هرچه را به هر کس در این عالَم داده است، برای امتحان است."
(تیرماه ۱۳۷۷)
☑️ @AndisheMonir
@Masihane
مفشوی یک انسان چندمنظوره
🔰 «عُجبِ به موضوع»، از ریشههای سلب توفیق است. استاد سیّد مُنیرالدّین حسینیِ الهاشمی: "اینکه بگوی
یکی از مهمترین دلایلی که بسیاری از کارهای ما به نتیجهی درست نمیرسه، همین عُجب و غرورها در مواجهه با سایر نیروهای همجبههایست.
اینکه فکر میکنیم ما داریم شاخ غول میشکنیم و دیگران همه وِلمعطل هستند..
پنجشنبه ۱۹ مرداد سال ۲
ساعت ۵ عصر
حادثه بود. غفلت. بیهوا، بیآنکه نگاه کنم در ماشین را به سمت خیابان باز کردم. بعدِ صدایِ برخورد، موتوری را دیدم که کف خیابان ولو شده. جلدی موتورش را از روی پایش برداشتم. دستش روی گوشش بود. پیچوتاب بدنش نشان از درد داشت. خون از لای انگشتها زد بیرون. مردم رسیدند. کمک کردند. همه منتظر دعوا بودیم. چشمانتظار فحش و بدوبیراه و بعد حتی کتککاری. اینکه من بگویم چرا وقت رانندگی با گوشی کار میکردی؟ بگویم چرا اینقدر چسبیده به ماشینهای پارک شده میراندی؟ بگویم ببین درِ ماشینِ نازنینم را مچاله کردی... بگویم و بگویم و همه اینها را با چاشنی توهین و فحاشی.
او هم بگوید کوری؟ چرا نگاه نکردی؟ مگر در طویله است بیهوا بازش میکنی؟ از پشت کدام کوه آمدهای شهر؟ ببین چه بلایی سرم آوردی؟
ولی هیچ کدام از این بگومگوها اتفاق نیافتاد. حادثه بود ولی درگیری نه.
خیلی نجیب رفت نشست روی صندلی که شاطر نانوای سنگک برایش آورده بود. یکی که میخورد بلد باشد گفت سرت را کج بگیر خون گوشت بیرون بریزد. یکی دیگر مدام چک میکرد سرگیجه و حالت تهوع نداشته باشد. من هم دلنگرانش جست میزدم اینور و آنور که مبادا بلایی سر جوان مردم آورده باشم. دستمال میدادم که خونها را پاک کند. اورژانس را گرفتم، پشتبندش پلیس را. نه سرگیجه داشت نه حالت تهوع. اورژانس پرسید هوشیاری دارد؟ جواب بله بود. هوشیار بود که آرام نشسته بود و جنجال نمیکرد. اسنپ موتوری بود. مامور انتقال دوتا پیتزا. گوشی را چک میکرد برای یافتن آدرس که من بیهوا و غافلانه در را باز کرده بودم. اورژانس رسید. معاینه کرد. خون گوش برای ضربه به سر نبود. تیزی زاویهی در ماشین، لالهگوش را چاک داده بود. پانسمان مختصری کرد و گفت حتی بخیه هم نمیخواهد. ولی محض احتیاط برود بیمارستان. حال عمومیاش خوب بود. از سلامتی که خیالمان راحت شد، پلیس راهنمایی هم رسید. گرفتن مدارک و یادداشت اسم و فامیل و چک کردن وضعیت تصادف مختصر که تمام شد، گفت یا منتظر پلیس باشید که به شکایتها رسیدگی کند. یا بین خودتان حل و فصل کنید که کار به بردن وسایل نقلیه و پارکینگ و دنگوفنگهایش نرسد.
من میدانستم صددرصد مقصرم. ولی اسنپموتوری آنقدر نجیب بود که شک کردم. نکند مقصر است که عوض گردنکشی، گردنکج کرده؟! رام (نه آرام) نشسته تا از زیر خسارت مچاله کردن در، در برود؟! شماره رفقایی که میشناختم را گرفتم. اهل فن را. کارشناسها. گفتند صددرصد مقصری. خسارت را همین اول بده که هیچکدامتان از کاروبار نیافتید.
خودش گواهینامه نداشت. موتورش هم پلاک. نه او رغبتی به شکایت داشت، نه من حوصلهی دویدنهای اداری و نه پلیسی که بعدا آمد علاقهای به درست کردن پرونده.
پول پیتزاها و خسارت کلهچراغ موتور را میخواست، بهعلاوه پول چندلیتر بنزینی که ریخته بود کف خیابان. تسویه کردم. بعد گفتم زخم گوشت؟ گفت شکایتی ندارم. سهم خودش را از حادثه پذیرفته بود. قسمت خودش از غفلت. از چک کردن گوشی هنگام رانندگی.
مصالحه کردیم و تمام شد.
حالا من ماندهام از سرشب با دو چیز:
یک: چرا با آنکه میدانستم مقصرم، با خوب رفتار کردن جوان موتوری به شک افتادم؟ یعنی اگر هارتوپورت میکرد، به من میقبولاند تقصیر را؟ حالا که نجیبانه نشست و حتی آخ نگفت و داد هم نزد، باید شک میکردم؟ وای بر من!
دو: در دنیای واقعی، غفلت من فقط به خودم آسیب نمیزند. دامن یکی دیگر را هم میگیرد. غفلت من میتوانست جان یک جوان، که حتمی عزیز چند نفر است را بگیرد. از این نباید غافل شد.
#سید_میثم
@Masihane
تحلیل سیدالشهدا (علیهالسلام) از درد و درمان، و نسخهی ایشان برای سلامت جامعه چه بوده است؟
این سوال در زمینهای پدید میآید که ما مواجه میشویم با تحلیلهای مختلفی که حرکت امام حسین را با پارادایمهای مارکسیستی و لیبرالی توضیح میدهند.
یعنی در نظر آنها امام حسین یک نظریهپرداز سیاسی است که در وضعیت بحرانی حکومت اموی با خلافت شخص یزید، نسخهای برای برونرفت ارائه کرده است.
دو جریان چپ و راست، نسخهی امام حسین را مبتنی بر فلسفه سیاسیهای خود تشریح میکنند، بدون آنکه به فلسفه سیاسی اسلام توجهی داشته باشند.
یادداشت موجود در لینک، آسیبشناسی امام حسین از وضعیت زمانه خویش و نسخهی درمان حضرت را اندکی توضیح داده است:
http://www.javann.ir/004wR9
@Masihane
فتنهی ۱۴۰۱، بازگشتسلبریتیها، فتح مکه و غنائم جنگ حنین
پیامبر عزم فتح مکه داشت. ابوسفیان گردن شکسته آمد از حادثه، پیش از وقوعش جلوگیری کند. مدینه پذیرای ابوسفیان نبود. هرچند تکوتوک چشم داشتند که بزرگِ بنیامیه را به خود جذب کنند، اما قاطعیت پیامبر در برخورد سرد با ابوسفیان را که دیدند، همان پای نصفهونیمهای را که پیش گذاشته بودند، پس کشیدند.
پیامبر به سمت مکه رفت. اندکی مانده به ورود سپاه اسلام به مکه، ابوسفیان ناچار اسلام آورد. اسلامی که از شکل آوردنش مشخص بود نفاقآلودگیاش.
پیامبر که به مکه رسید، عدهای خواستند با وی مقابله نظامی کنند. تلاشی بیهوده که مغزمتفکر مکه (ابوسفیان) میدانست بیثمریاش را. پیامبر پیشدستانه برای متلاشی کردن هر نوع مقاومت مشرکانهای، دستور داد هر کس به خانهاش برگردد، یا به کعبه پناه ببرد یا به خانهی ابوسفیان ملحق شود، در امان است.
این بخشش رسول، نسبت به مشرکان و از آن بالاتر نسبت به ابوسفیان که سالهای درازی وقت و مال و اعتبارش را هزینهی مبارزه با مسلمانان کرده بود، به مذاق برخی خوش نیامد. چنان شوری در انتقامجویی داشتند که بر پیامبر هم در گفتار شوریدند! با این استدلال که اگر بناست ابوسفیانها را ببخشی و اسلام آنها را بپذیری، پس فرق ما با آنها چیست؟
ماجرا زمانی بیخ پیدا کرد که جنگ حنین رخ داد. سپاه پیامبر با تعداد زیادی نومسلمان رفته بود به مصاف قبیلهای مشرک. معرکه چنان شد که بسیاری از نومسلمانان گریختند و نزدیک بود شکستی سخت بر سپاه اسلام وارد آید.
پیامبر یاران حقیقی را فراخواند و با مقاومت آنها، جبههای دیگر از شرک شکست خورد. وقت تقسیم غنائم، پیامبر ابتدا به ابوسفیان و نومسلمانها غنیمت داد. بسیار کلان هم داد. مثلا ابوسفیان صاحب یکصد شتر شد.
اینجا باز عدهای زبان به طعن گشودند که پیامبر آنها را توجیه کرد.
بیاییم به امروز..
خبر بازگشت رشیدپور و گلزار و... پیچید. اعتراضها هم یکی پس از دیگری قطار شدند. یک فقرهاش شد انصراف شهبازی از حضور در تلوزیون.
استدلال معترضان این بود که چرا نظام پول و اعتبار را راهی جیب کسانی کند که به وقت نیاز نه تنها کمکی نمیکنند که لگدی هم میپرانند؟ جمهوری اسلامی ایران و به دنبالش صدا وسیما اگر مال همه است، چرا به وقت خوشی مال همه است و باید تکثر را پذیرفت؟ چرا در سر گردنهی هجوم راهزنان، حضرات سلبریتی بیش از آنکه شریک قافله در هزینه دادن باشند، رفیق دزدند در یاغیگری و یغما؟
برگردیم به تشابهات تاریخی. اگر عبور از فتنهی ۱۴۰۱ همان فتح مکه باشد و اگر لگدپراکنان همان نومسلمانان، چرا بیشتر غنمیت بردن آنها بر جماعت دلدادهی انقلاب سنگین آمده است؟ آیا این بچههایی که در بدر و اُحُد و شعب ابیطالب نظام، هزینه دادند، چشم طمعی به زر و "سیم آخر" رشیدپورها دارند؟
انکار نمیکنم حضور برخی حسادتها و برخی خشکمغزیها و برخی طماعیها را.
اما عموم بچههای برآشفته، توضیح و توجیه پیغمبرگونه و از آن مهمتر رفتار رسولوار میخواهند که تصمیمگیران رسانه ملی از خود نشان ندادند یا بلد نبودند نشان دهند!
همان پیغمبری که غنمیت بیشتر به نومسلمانها میدهد، نام این کار را میگذارد: تالیف قلوب، و نام بخشیدهشدگان را مینهد: طلقاء.
باید مسلمان صدر اسلام باشی تا بدانی این دو عنوان تا چه اندازه تحقیر جریان نفاق است! باید از انصار و مهاجرین باشی تا بفهمی این بخشیدنها به معنای بالا بردن ابوسفیانها نیست که به معنای انداختن استخوانی است جلوی...
حالا به ما بگویید اگر رشیدپورها و دهها سلبریتی دیگری که میخواهند بر سر سفرهی نان و نام کشوری بنشینند، دارند "طلقاءوار" به بهرههایی از جنس "تالیف قلوب" میرسند یا دارند قهرمانانه با سلام و صلوات و حلقهی گل در گردن به خانهی خویش بازمیگردند؟
اینها با پوزخند و استهزاء به جمهوریاسلامی و مسئولان ریز و درشتش میگویند با شماییم ولی به وقتش با دیگرانند!
وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (بقره/١٤)
#سیدمیثم
@Masihane
این دو صوت👆، ارائهای است از جلسهی پیرامون کتاب همرزمان حسین در جمع دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران، دورهی حا میم(حلقههای میانی)
سعی کردم توضیحی بدم پیرامون ضرورت آگاهی از تاریخ برای یک دانشجوی کنشگر و همچنین در تاریخ نماندن و در ادامه بپردازم به ایدهی اصلی کتاب.
سپس بخشهایی از زندگی ائمه رو با لنز رهبری بازخوانی و شواهدی تاریخی اضافه کردم.
برای علاقمندان به تاریخ، به طور ویژه علاقمندان به دانستن تاریخ زندگی ائمه بعد از امام حسین، شاید به درد بخوره..
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
ج1 - صفت الرحمان و الگوی حکومتی پیامبر.mp3
12.51M
🔰 به مناسبت رحلت پیامبر
صفت "الرحمان" و الگوی حکومتی پیامبر
سرفصل مطالب:
۱- جامعه جاهلی و نظم سیاسی اجتماعی آن
۲- بعثت، فریاد توحید و موافقتها و مخالفتها
۳- الرحمان و نقش مردم در حکومت
۴- رحلت پیامبر و انقلاب ارتجاعی
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
ج2-اسلام محمدی، اسلام سقیفهای و اسلام اموی .mp3
10.26M
🔰 به مناسبت رحلت پیامبر ۲
اسلام محمدی، اسلام سقیفهای و اسلام اموی
سرفصل مطالب جلسه دوم:
۱- اصحاب صحیفه ملعونه و طرح بدیل اسلام (سامری امت)
۲- شجره ملعونه و حزب اموی و اسلامِ ضد اسلام (فرعون امت)
۳- مبارزه و مواجهه متفاوت پیامبر با دو اسلام سقیفهای و اموی
۴- رویای پیامبر و آگاهی از نقشه قتل اهل بیت
۵- فتنهای با کلیدواژه "مردم"
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
ج3-طرح بدیل، ضلالت و قوانین تبعیضآمیز بعد از رسول .mp3
12.04M
🔰 به مناسبت رحلت پیامبر ۳
طرح بدیل، ضلالت و قوانین تبعیضآمیز بعد از رسول
سرفصل مطالب جلسه سوم:
۱- معنای قرآنی ضلالت و بیطرحی
۲- ناکارآمدی خلفا در ادامه دادن رسالت پیامبر
۳- بازگشت به ساختارهای جاهلانه و تبعیضآمیز توسط عمربنخطاب
۴- دلایل سکوت و صبر فعال اميرالمؤمنين
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
پ ج4-جنایت و جامعهی تحقیر شده.mp3
10.54M
🔰 به مناسبت رحلت پیامبر ۴
[جلسه پایانی]
جنایت و جامعهی تحقیر شده
سرفصل مطالب جلسه چهارم (پایانی):
۱- ویژگیهای جامعهای که خلفای سهگانه تحویل اميرالمؤمنين دادند.
۲- منظور از بازگشت به جاهلیت؟
۳- دو شکل از جامعهسازی و ایجاد روابط
۴- مبارزه امام مجتبی بهوسیله صفت "کرامت"
۵- جامعهشناسی امام حسین و لایههای معنایی "قتیلالعبرات" و ویژگیهای جامعهای که توان جنایت دارد.
۶- مبارزهی امام کاظم و امام رضا با اسلام توسعهگرای عباسی
🆔 @Qasas_school
#انتمالاعلون
#سورهی_محمد
مرد ایستاده بود و از رؤیاها میگفت.
از اینکه دو آینده در انتظار شماست. آیندهای نزدیک که شما بر سرزمینهای قیصر و کسرا حکومت میکنید که: "انتم الاعلون" و آیندهای نزدیکتر در جهانی باقی و بهشت برین.
عدهای که قدرتهای مهیب کسرا و قیصر را دیده بودند و عظمت این قدرتهای جهانی مبهوتشان کرده بود، پوزخندزنان بر مرد خُرده میگرفتند که چگونه با حرفهای پوپولیستی چهار پابرهنهی بیکسوکار که تاکنون از بیابانهای مکه فراتر نرفتهاند را میفریبد به وعدهی حکومت و بهشت.
در نگاه آنها این رؤیاهای سترگ هرچند دهان نادارها را آب میانداخت ولی هرگز واقعبینانه نبود. از این رو مجلس که تمام میشد، این دنیادیدههای قریش و سیاستمداران خبرهی واقعبین، مؤمنانِ به رؤیای مرد را به گوشهای میکشیدند و با لحنی کنایهآمیز میپرسیدند:
این مرد چه میگوید؟ ما که نمیفهمیم!
مگر میشود؟
وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّىٰ إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُولَٰئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (محمد/۱۶)
اما زمان ثابت کرد که "میشود" چون:
وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَن يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُم خدا با شماست و زحمات شما را تباه نمیکند.(محمد/٣٥)
میلاد مردی که به پابرهنگان آموخت "ما میتوانیم" مبارک!
#سید_میثم
@Masihane
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 ما و سر و ته پیاز فلسطین |یکم
✍🏻 سیدمیثم میرتاجالدینی
🟡 جنگها همیشه میان دو جبهه شکل میگیرند و تشخیص هویت جبههها در تحلیل هدف جنگ و پیشبینی عاقبت آن اهمیت دارد.
⚫️ با این مقدمه کوتاه باید پرسید: جنگی که در جغرافیای فلسطین به قدمت ۷۵ سال همواره مانند آتشی شعلهور بوده میان کدامین دو جبهه است؟ جنگی میان فرزندان اسحاق و اسماعیل؟ نبردی میان اعراب و اسرائیل؟ ستیزی بین مسلمانان و یهودیان؟ جدالی بین نژادپرستی و وطندوستی؟ و... همینطور میتوان از زوایای مختلف به این جنگ نگریست و هر سویهی عقیدتی، نژادی، سیاسی، فرهنگی و... را مبنای تقسیم دو طرف جنگ قرار داد.
🟡 آنچه که به عنوان یک نظریه سالیان درازی مبنای شناخت دو جبهه قرار گرفته و سپس براساس آن راهبردهای مهمی در سطح کلان اتخاذ شده، مبنایی است که دو طرف این جنگ قدیمی را اعراب و اسرائیل قلمداد میکند. یک دعوا که یک سر آن نژاد عرب و سر دیگر آن را نژاد یهود به عهده گرفته. دعوایی نه 75 ساله که از زمانه حضرت ابراهیم. (ن.ک: کتاب تولد اسرائیل، نوشته صادق زیباکلام)
⚫️ فارغ از پرداختن به این نکته که چرا برخی سیاستمداران جهانی و رسانههای تحت امر آنها به شدت علاقه دارند دو جبهه و طرف این درگیری را با همین مشخصه "اعراب و اسرائیل" جا بیندازند، در ایران قبل از انقلاب همین مبنا منجر به اتخاذ سیاستهایی در قبال مسئله فلسطین بوده است.
🟡 به عنوان مثال میتوان به مصاحبه محمدرضا پهلوی شاه مخلوع ایران با اوریانا فالانچی ارجاع داد. در این مصاحبه فالانچی میگوید: «آمریکاییها دوستان خوب اسرائیلیها هستند و در این اواخر شما روش سرسختانهای در مورد آنها[اسرائیلیها] به کار بردهاید و ضمن نزدیکی به اعراب سعی کردهاید روابطتان را با آنها بهتر کنید.»
شاه پهلوی در مقابل میگوید: «سیاست بر پایه و اساسی ساخته شده که نمیتوانیم قبول کنیم کشوری زمینهای دیگران را غصب کند. برای اینکه اگر امروز این بلا بر سر اعراب آمده ممکن است فردا بر سر ما هم بیاید.»
⚫️ این صحبت محمدرضا حکایت از آن دارد که وی با توجه به این مبنا که جنگ در فلسطین هرچند جنگی میان اعراب و اسرائیل است، اما مملکت ایران منافع ملی خودش را در آن ملاحظه کرده و میترسد این رویهی غاصبانه اسرائیل چنان ادامه یابد که مرزهای ایران هم تهدید شود. وقتی دو طرف جنگ اعراب و اسرائیل شناخته شوند، سیاستهای کلان حول محور منافع خواهد چرخید نه حول محور حق و یا انسانیت.
🟡 لذا وقتی فالانچی با تعجب به شاه میگوید: «عالیجناب، شما حق را به اعراب میدهید، درحالیکه نفت خود را به اسرائیل میفروشید؟!» شاه پاسخ میدهد: «نفت از طریق شرکتهای نفتی فروخته میشود. نفت ما به همه جای دنیا میرود. برای چه اسرائیل نرود؟ اگر هم به اسرائیل میرود چرا باید برایم مهم باشد؟ هرکجا میرود، برود. در مورد روابطمان با اسرائیل هم باید بگویم: ما در اورشلیم سفارتخانه نداریم ولی تکنسینهای اسرائیلی در ایران هستند. ما مسلمانیم ولی عرب نیستیم و سیاست خارجی کاملا مستقلی داریم.»
⚫️ حالا با وضوح بیشتری میتوان دید اثر اتخاذ مبنایی برای شناخت دو طرف جنگ در تعیین سیاستهای کلان چیست! شما میتوانید حق را به فلسطین بدهید و اسرائیل را غاصب بدانید، اما منفعت شما اگر ایجاب کند، به اسرائیل نفت هم خواهید فروخت.
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 ما و سر و ته پیاز فلسطین |دوم
🟡 فالانچی به طور صریحتری از محمدرضا میپرسد: آیا در آینده با اسرائیل روابط سیاسی برقرار خواهید کرد؟
شاه هم پاسخ میدهد: «نه، یا بهتر است بگویم تا زمانی که مسئله زمینهای اشغالی اعراب از طرف اسرائیل حل نشده و آنها نیروهای نظامی خود را از آنجا بیرون نبرند، ما با آنها هیچگونه رابطهی سیاسی برقرار نخواهیم کرد. اگر اسرائیلیها بخواهند در صلح زندگی کنند، راهی جز تخلیه اراضی اشغالی برایشان باقی نمیماند.»
⚫️ اما با وجود این عقیدهی شاه که البته در نظرات شخصی وی منحصر نماند و به اقدامات سیاسی علیه اسرائیل در موارد متعدد انجامید، ایران بعد از ترکیه دومین کشور مسلمانی بود که اسرائیل را به رسمیت شناخت و روابط اقتصادی و حتی فرهنگی مهمی صورت داد.
🟡 همین امر منجر به شکلگیری روابط خصمانه بسیاری از کشورهای منطقه نسبت به ایران شد. تا جایی که صدام در آستانهی تصمیم برای جنگ با ایران قرار گرفت و شاه در همین مصاحبه با فالانچی اعلام میکند از تحرکات عراق و رژیم بعثی آن مطلع است و صراحتا میگوید: «البته فقط عراق نیست که ما را ناراحت میکند!»
⚫️ حالا اگر بخواهیم خط اصلی بحث را ادامه دهیم باید بگوییم اتخاذ مبنای "جنگ میان اعراب و اسرائیل" و سپس تعیین سیاستهای کلان بر همین مبنا، ما را وارد شکل خاصی از روابط جهانی و البته منطقهای خواهد کرد که نتیجه آن در دوره محمدرضا پهلوی دوستی با اسرائیل و دشمنی با تعداد زیادی از کشورهاست. ناگفته نماند که با توجه به موقعیت اسرائیل، از نگاه سیاستمداران آن دوره، این قمار بر روی اسرائیل ارزشمند بوده است.
🟡 این مبنا هنوز میان بخش مهمی از لیبرالهای وطنی وجود دارد. بهگونهای که در همین دوسهروز اخیر مواضع مختلف ولی با روح یکسان از سوی افراد شاخص این جریان را شاهدیم. مواضع و تحلیلهایی که همه در یک جهت سخن میگویند: «کدام منافع ملی در دشمنی با اسرائیل یا اتخاذ سیاستهای خصمانه علیه آنها تامین میشود؟»
⚫️ هرچند نگارنده باور ندارد جنگ در فلسطین محدود به اعراب و اسرائیل است، اما بر فرض پذیرش آن مبنا، باز تعیین تکلیفهای سیاسی لیبرالها برای امروز به شدت غیرواقعبینانه است. با تغییر محسوس نظم جهانی، امروز اسرائیل آن طرفی نیست که ایران بخواهد همانند کشورهایی چون عربستان برای تامین منافع ملی خویش سمت آن بایستد. به تعبیر رهبرانقلاب «این نوعی قمار بر روی اسب بازنده است».
🟡 عجالتا دلایل نظری برای این ادعا را کنار بگذاریم و نگاهی به میدان بیاندازیم. به #طوفان_الاقصی که به اعتراف همگان باخت مفتضحانهای برای اسرائیل و نشان از کاهش قدرت آن بود.
🔺در آخر هم باید گفت، انقلاب اسلامی ایران نه تنها جهان را وارد نظم جدید سیاسی کرد بلکه مبتنی بر یک جهانبینی توحیدی و ظلمستیزانه سیاستهایی مانند منافع مشترک را هم به چالش کشید و انسانیت و حقطلبی را مبنای اتخاذ راهبرد و سیاست قرار داد. نایستادن ایران در کنار اسرائیل نه از باب قمار نکردن هوشمندانه بر روی اسب بازنده که از باب شوریدن بر ظالم و حمایت از مظلوم است. چیزی که به زودی دنیا آن را بهتر خواهد فهمید.
🆔 @Qasas_school
توی دفتر با رفقا جمع میشویم، حرف داغی است که دیشب روی دل همه مسلمانها گذاشتند.
میروم دانشگاه، سر کلاس همین حرف است. توی تاکسی. توی مغازه. توی مجازی. رفقا پیام میدهند، زنگ میزنند، کار دیگری دارند ولی حرف از غزه هم هست.
من این حالت را تجربه کردهام. وقتی زینبم را از دست دادم. حالت داغداری اینگونه است. رهایت نمیکند و مدام میخواهی دربارهش حرف بزنی! هرچیزی که بشود گفت و سبکتر شد.
آدمهای داغدار وقتی دیگر با اشک و آه و فغان آرام نمیگیرند، به نجوا رو میآورند. زیر لب چیزهایی میگویند و چیزهایی مرور میکنند. از آخرین رفتارهای مرحوم از دسترفته! از آخرین کلماتش. از پایانیترین سکانسهای زندگیاش. از پیراهنی که بار آخر پوشید و آخرین جرعهی آبی که نوشید. بعد کمکم خشمگین میشوند از این مرورها و نجواها. داغ همین است. اما خشم داغدارها یک ژست طفلکگونهای در خودش نهان کرده. یکسری داد و بیدادهای برانگیزانندهی ترحم! خشم گلایه میآورد، شکوائیه میزاید. از زمین، از زمان، حتی از خدا.
این حال ماست از دیشب که مشتی حیوانصفت بیمارستان معمدانه را با موشک زدند. اگر نمیدانید اسم این وضعیت و حالتی که زیر پوستتان دویده و تا عمق استخوان و قلبتان نفوذ کرده چیست؛ من به شما میگویم: ما دستهجمعی داغداریم. برای همین هی حرف میزنیم. مویه میکنیم. نجوا میکنیم. خشم میگیریم. شکایت میکنیم.
#سید_میثم
#غزه
#المستشفی_المعمدانی
@Masihane
🔰قائد یا سائق؟
🔺مختصری در باب اینکه چرا جمهوری اسلامی هنوز مستقیم وارد جنگ با اسرائیل نشده است؟
⁉️ اینروزها که حساسترین روزهای جبهه مقاومت است و فلسطین در دل یک آتش نبردی دیگر، بسیاری از دوستان و دغدغهمندان، دلسوزانه معترضند چرا از توان موشکی ایران علیه غدهی سرطانی اسرائیل استفاده نمیشود؟ مبادا آن همه شعار که چهل سال از کام جمهوری اسلامی بیرون ریخته، بخاری ندارد تا دل مادران غزه را گرم کند؟
⚫️ گذشته از برخی تعبیرات تند و تیز مانند نسبت دادن آهنپاره به موشکها، اما واکنشهای مجازی حاکی از جدی بودن این سوال است: چرا جمهوری اسلامی وارد جنگ مستقیم نمیشود؟
بالاخره مدارا تا کی؟ آیا ایران از هزینه دادن میهراسد؟
🔴 بهنظر میرسد در این وضعیت ما نیازمند یک درک طرفینی هستیم.
🔹 از سویی باید اذهان عمومی مطالبهگر را اقناع کرد کمااینکه رهبر انقلاب معتقد است: "اگر رفع ابهام و گره ذهنی حق مردم هم هست، مسئولان نظام و بدنه اجتماعی مطلع، بخصوص رسانه های حامی، به ادای این حق و انجام فریضه تبیین اولویت دارند! (۱۴۰۰/۱۱/۱۹)"
🔹 از سوی دیگر باید بدانیم که حاکمیت در شرایط جنگی، امکانی ندارد برای شفافیت و ارائه پاسخهای روشنی که دست او را برای دشمن رو میکند. اميرالمؤمنين در نامه ۵۰ نهجالبلاغه میفرماید: أَلَا وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ... آگاه باشید که حق شما بر من این است که شفاف و روشن از تصمیمهای حکومتی سخن بگویم مگر در مورد جنگ.
⚫️ حاکمیت در زمینهی سیاست یا همان "ساسهالعباد" گاهی قائد است و گاهی سائق. قائد یعنی فرماندهی که جلوی نیروهای خودش حرکت میکند و بدنهی طرفدار خودش را جهت میدهد. سائق هم یعنی آن فرماندهی که عقبتر از بدنهی طرفدار میایستد و خروش جبهه را مدیریت میکند.
🔴 قائد برای فراخواندن نیازمند تحریک احساسات است چون مردم با انگیزهها و گرایشها و حب و بغضها به حرکت میافتد ولی سائق، موج احساس و هیجان و انگیزهی خروشیده را با تدبیر و منطق و عقلانیت، ساماندهی میکند.
⚫️ بیش از چهار دهه جمهوری اسلامی قائد جبهه مقاومت بوده و حالا طی یک تصمیم درست در جایگاه سائق بودن ایستاده. ما باید بدانیم در این شرایط هم خروشی که تقاضای هجوم دارد نیاز است و هم منطقی و محاسبهگرانه رفتار کردن جمهوریاسلامی.
🔴 در این پازل همه سرجای خودشان درست قرار گرفتهاند و آفت این است که مغز به تپنده نبودن و پمپاژ نکردن احساس متهم شود و قلب بابت تپنده بودن و پمپاژ احساس بدنام شود.
⚫️ مبادا از انصاف هم خارجش شویم و عقلانیت جمهوری اسلامی را به ترسو بودن ترجمه کنیم و خروش احساس را به نافهمی!!
#سید_میثم
@Masihane
روزهای بعد از شهادت حاج قاسم را به یاد میآورم. وقتی که حال و هوای مردم سراسر مبارزه با آمریکا بود و جنگ با این تجسم و تجسد ابلیس و استکبار از هر زمانی نزدیکتر؛ عدهای از مذهبیهای سنتی را میدیدم که از ترس جنگ، در بحثها چشمهایشان در حدقه میچرخید و ناگاه رنگ از رخسارهها میپرید.
روزهای آغازین طوفانالاقصی هم همینگونه. وقتی حوادث چنان سرعت گرفته بود که ما در آستانهی یک نبرد رودررو با غده سرطانی صهیونیستی بودیم، همین مذهبیهای سنتی، گویی خُل(آتش زیرخاکستر) به شلوارهایشان ریخته بود. آرام و قرار نداشتند و ناتوان بودند از پنهان کردن وحشت عجیبشان. در بحثها حتی توان نشستن نداشتند و گویی زهرهها درحال ترکیدن بود.
اما..
در هر دو ماجرا که دیرزمانی هم از آنها نگذشته، وقتی آبها تقریبا از آسیاب افتاد و زمزمهی «جنگ نخواهد شد» در دهانها پیچید، خیالها راحت شد و بالها فارغ.
سپس نوبت تسویه حساب رسید. تسویه حساب ترسهایی که از آمریکا و اسرائیل به درون این جماعت سنتی-مذهبی ریخته بود و از چهرهها و چشمها سرریز کرده بود. اما نه تسویه حساب با عاملان ترسشان یعنی آمریکا و اسرائیل. که با ما. چون عزت را طلب کرده بودیم و آرمان حمایت از مظلوم را پرورانده بودیم.
زبانهای قفل شده از ترس، گشوده شد به طعن و کنایه. متلکها سرازیر شد که: خب از انتقام سختتان چه خبر؟ نکند موشکهایی که مدام پُز آنها را به عالم و آدم میدادید، فیک است و دروغ؟ پس چرا کاری نکردید و نمیکنید؟ لات کوچه خلوتید؟
اینجاست که با پوست و گوشت و استخوان میشود این آیه را لمس کرد:
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ
بر شما بخیلند و توان خویش را از شما دریغ میدارند،
فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ
به هنگامهی خطر، آنها را میبینی که چشمهایشان از شدت وحشت در حدقه چشم میچرخد. پنداری در آستانه مرگند و جانشان به لب رسیده است،
فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ
اما همین که ترس خطر برطرف شود، با زبانهای تیز بر شما میتازند،
أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً
این جماعت بخیل از خیری که به شما میرسد غمگینند. آنها خدا را نمیخواهند و خدا اعمال آنها را حبط میکند که این برای او بسی آسان است.(احزاب/19)
#سید_میثم
@Masihane
📌سیزدهمین جلسهی هماندیشی با موضوع:
مروری بر تاریخ هفتاد ساله درگیری فلسطین و اسرائیل:
- اسرائیل، مالک یا اشغالگر؟
- نبردها و انتفاضهها
- سرانجام: صلح یا محو؟
با حضور «سید میثم میرتاجالدینی»
⏰پنجشنبه ۱۱ آبان ،ساعت ۱۰
@ketabshahre_kerman
#استعارهی_استراتژی
موسی رسید به معرکه و دید یک مرد قبطی با یک مرد بنیاسرائیلی درحال قتال است.
یکی شیعهی موسی بود و یکی دشمن موسی!
موسی چه کرد؟
فوکزه موسی (قصص/۱۵)
یک مشت به قبطی زد و او مُرد.
بعدها که موسی به رسالت مبعوث شد،
دیگر درگیر قبطیها نشد.
صاف رفت سراغ اصل کار... سر مار! یعنی فرعون! من میگویم فرعون تو بخوان آمریکا! جای آن قبطی یا آن شهروند فرعونی هم بگذارید اسرائیل و جای آن فرد بنیاسرائیلی هم، فلسطین.
سوال مهم من این است:
ما موسای قبل رسالتیم
یا موسای بعد رسالت؟!
درضمن موسای بعد رسالت، عصایی داشت که اژدها میشد... من میگویم اژدها تو باز بخوان موشک!
اما اژدها فرعون را نخورد!
#سید_میثم
@Masihane
#جاخالیباف
قدیمترها که قالی را سرپنجه آدمیان میبافت، برخی نقشها چنان پرپیچ و خم بود که فقط هنرمند با تجربه از پسش برمیآمد. تازهکارها به این پیچ و تاب نقش که میرسیدند، ناگزیر جا خالی میگذاشتند. تا آنکه کسی بیاید و جاهای خالی را با هنرش پر کند. آن کس جاخالی باف بود و کار و هنرش جای خالی بافتن.
همین «جا خالی بافی» شد مَثَل. مردم که دختر شوهر میدادند و دار زندگی دونفر را بلند میکردند، گهگاه دستشان نمیرسید همه مایحتاج را ببافند به گَل ریسها تا گُل از گُل قالی بشفکد. گاه لابهلای خرت و پرتهای زندگی چیزهایی نبود. پیچ و تابهایی که وسعشان نمیرسید تدارک ببینند. میگذاشتند جایش خالی بماند تا روز مبادایی که مهمان نورسیدهای بیاید و برای اهل خانه، کادوپیچ آن وسیله را بیاورد. این هدیه در دهانها مشهور شد به «جا خالی باف».
سه شنبه است.. و ما، یعنی ستمدیدگان یک تاریخ سترگ و صبرکنندگان بر ابتلای عظیم، رفتهایم خانهی بخت. چهل سال است که دار قالی را علم کرده و ریسها را آویخته و تاروپود یک سنت قدیمی را به اشتیاق طرحی نو برافراشتهایم. با لاکی خون در حاشیه و مرزها کلوزار امنیت را کوفتهایم، چنان محکم که کسی را جرات آلودن لاجوردی متن آسمان قالی، به دود و غبار و سیاهی بمبهایش نباشد.
اما خودمان میدانیم که پیچیدگی این نقش بس فراتر از توان ماست. هرچند ما بیکار ننشستهایم ولی مُقرّیم که برای پر کردن بسیاری از جای خالیها، وسعمان نمیرسد. بار سنگین و عهدهی ما نحیف! کاستیها رو به فزونی است و قالی ما هنوز نقشش درنیامده. رسیدهایم به پیچ و تابهایی که اهل هنری میخواهد با تجربهای به قدمت ۱۴۰۰سال غیبت. جای همه پیچیدگیها را خالی گذاشتهایم برای روزی که بیاید و جای خالی ببافد..
بیاید تجهیزمان کند برای یک زندگی دیگر، یک زمانهی نوتر. برای آخِرین زمان و آخَرزمان!
#سید_میثم
#سهشنبه #انتظار
@Masihane
فرمود:
وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا (فرقان/۲۰)
و ما برخی از شما را برای بعض دیگر مایه آزمایش قرار میدهیم..
چنانچه امروز مردمی در غزه مایه آزمایش مردم جهانند!
آیا در این آزمایش هردو سوی ماجرا مقاومت میکنند؟
پروردگار که همواره میبیند!
سپس گویی به ما آموختهاند دعا کنیم:
رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (ممتحنه/٥)
خدایا! در این دنیایی که محل فتنه و معرکهی آزمودن است، ما را مایهی آزمایش کافران قرار نده..
#سید_میثم
@Masihane
🔰 امام رضای واقعی
▪️زیارت برای من، همیشه با چرخیدن توی صحن و رواقها شروع میشود. من خیلی بلد نبودم با همان ذکر و ورد و ادعیهای که از لحظهی غسل و تطهیر تا آنِ ملاقات را پوشش میدهد، خودم را مهیای یک دیدار کنم.
برای من پرسهزدن و تماشا کردن زمینهساز زیارت است. انگار کتابی را تورق میکنم که پایانش ملاقات است با شخصیت اصلی داستان. برای همین توی بحر جزئیات این پرسهزنی و تماشا، غرق میشوم تا لحظهی نجاتم برسد و او، از لای لاجوردی کاشیها و لاکی فرشها و آمدوشد آدمها بیرونم بکشد؛ همو که خودش اصل قصه است!
▪️اینبار که نشستم به تماشا و گوش تیز کردم برای شنیدن ریزریزِ زمزمهها، دیدم امام رضا برای ما چقدر واقعی است!
مثل یک رفیق، مثل یک صاحبخانه، مثل یک بزرگِ بارعام داده، مثل یک قاضی و حتی مثل یک متشاکی است برای مردم!
مثلا یکی جلوی غذاخوری صحن غدیر، میگفت "قربون امام رضا برم دفعهی قبلی گلایه کردیم از مهموننوازیش، این سری ژتون غذا داد که از دلمون دربیاره." لحنش شوخی بود ولی در پس حرفهایش، معلوم بود جدی جدی باور دارد این رفاقت و میزبانی را... واقعی بودن امام رضا را.
یا توی فرورفتگی سهگوش پایین پای حضرت ایستاده بودم که یکی اشکریزان میگفت: "نگذار شکایتت رو ببرم نجف!" دلشکسته بود ولی باور داشت امام رضا اینقدر واقعی است که میشود از وی شاکی هم شد.
▪️اصلا عوام که هیچ! من امام رضای واقعی را در رفتار بزرگان هم دیدهام. مثلا وقتی که همان ورودی حرم میگفتند: أ أدخل یا حجةالله! اشکی داغ چنان فرو میریخت و شوقی مطبوع چنان بر چهرههای گر گرفته میشکفت که گویی شنیدهاند: اهلا و سهلا!!
🔺امام رضای واقعیِ دوستداشتنی! رزق تماشا را برای ما ابدی کن!
پنجشنبه، ۲۵ آبانماه سال ۲، مشهدالرضا.
#سید_میثم
@Masihane
#خوابگاه و برزخ روابط
💠 پنجشنبه شب در جمع رفقا حرف از #خودکشی یک دختر دانشجو بود. شکل حادثه: سقوط از طبقه چندم خوابگاه.
معمولا تحلیلها درباره چنین حادثه وحشتناکی زیاد است.. بعدد ما احاط به علم الله!
اما من همیشه خوشبینانه باور دارم بسیاری از این رخدادهای غمناکِ رواداشتن مرگ بر خویشتن، با تبادل چند کلمه، دستکم به تاخیر میافتند. گویی برای کسی که تصمیم به خودکشی گرفته، جای خالی کسی که «کلمه» بگوید-تبشیرا یا انذارا- با هیچ چیز پر نمیشود مگر مرگ! پس باید پرسید: «جالی خالی» را چگونه باید پُر کرد؟
💠 جمعهشب چند دقیقهای همکلام میشوم با یکی از نزدیکان. ترم اول روزگار دانشجویی است. در شهری که با خانه و خانواده، نهایت یکساعت فاصله دارد. از رشته و درس و دانشگاه میپرسم و از دوستان و خوابگاه. کمابیش توضیح میدهد. احوال یک آشنای دیگر را هم میپرسم. میگوید همدیگر را میبینیم، به قاعده وقتهای حضور در آشپزخانهی عمومی خوابگاه. رابطه در حد سلام و علیک و یک لبخندِ دخترانهی از سر زور است. اینها را طوری سرد میگوید که انگار همین دیدوبازدید اندک را هم میل ندارد. ذهنم گره میخورد به هندسهی این نوع روابط که معماری خوابگاه آن را ناگزیر میکند. به شبکهای از روابط عجیب و پیچیده و قابل تحلیل که در خوابگاهها جریان دارد.
💠 سپس به محیط عمومی و خصوصی فکر میکنم. به اینکه در یک خوابگاه اتاق محیط خصوصی است و آشپزخانه عمومی؛ یک تفکیک عجیب و البته موجه و لابدّی! در ذهنم ترسیم میکنم چطور آدمها فرآیند تولید را پیش چشم یکدیگر پیش میبرند و در مصرف به حیات خصوصی و حیاط خلوت میخزند؟ ما با یک شکل از روابط انسانی متفاوت مواجهیم؛ ابتدائا جذاب... و استمرارا آسیبزا! ما با یک زندگی دیگر طرفیم. زندگی در خوابگاه. یعنی محیطی که در آن نوع حضور آدمی متفاوت از حضور در خانه و خانواده و بازار و مدرسه و محل کار است. محیطی که مثل همه جا، ما با آدمهایش در چیزهایی شریکیم و در بسیاری چیزها نه! اما متفاوت! در خوابگاه ما فضای عمومی یکدیگر را رصد میکنیم، ولی قدمان به فضولی از فضای خصوصی نمیرسد. مثل سهیم شدن در بو برنگ غذاها و خوراکیها، بیآنکه در طعم و مزهاش شریک شویم. برخلاف خانه و خانواده که جورکش بو و همسفرهی مزههاییم. اینجاست که در خوابگاه تعلقی در پس شناختنها نیست. چون خوابگاه یعنی زندگیِ موقت.
در این لحظه مدام به ما یادآوری میشود که دغدغه و کار اصلی تو اینجا و در میان این آدمها نیست. آمدهای که بگذری، نه خو بگیری و زندگی کنی!
💠 این نمای بیرونی ریخته شده در فضای عمومی [مثل] آشپزخانهی خوابگاه، دوسر باخت است. از سویی به قول والریا لوئیزلی ما را به «فرضیهپردازی درباره خوشحالی دیگران وامیدارد که بر اثر مقایسه با خودمان، میشود دلیل اصلی ناراحتی ما» و از سوی دیگر ما را در محدودهای از زندگی دیگران سهیم میکند که باب گفتگوها را جز به اندازهی اضطرار یا رسم ادب نمیگشاید. تو مجازی سلام کنی و لبخند بزنی، نه بیشتر! چون آدمها پیش خودشان گمان میکنند: «با اینها از هیچ چیز نمیشود حرف زد». پس وقتی یکدیگر را در آشپزخانه میبینیم، به رسم ادب سری تکان میدهیم ولی در ادامه ترجیحمان شنیدن صدای قاشق چنگالهاست.
💠در خوابگاه، ما هستیم و نیستیم! این حالت برزخی و موقتی، «جای خالی» میسازد برای لحظههایی که یکی به کلمه محتاج است تا از خر خودکشی پیاده شود.
بهراستی، سختافزار و نرمافزار حضور در چنین پدیدهی مدرنی چگونه باید باشد؟ گویا هنوز خیلی نمیدانیم! لکن در عین ندانستن، این سبک زندگی خوابگاهی را در شکل معماری شهری دنبال میکنیم.. با آن آپارتمانهای بلند و متراکم و تکثر فضاهای عمومی و لبریز از «جای خالی»!
#سید_میثم
@Masihane
🔰 ایمان چیست؟
تقوا چیست؟
در کلام حضرت زهرا(سلامالله علیها)
🔹این دو سوال، در عین آنکه همواره مورد بحث و گفتگو و ترجمه و شرح و تفسیر قرار گرفتهاند، اما خاصیت ابهامگونه خود را حفظ کردهاند. خاصیتی که نشان از پویایی و رشد و زایندگی «کلمه طیبه» دارد. «ایمان و تقوا» بهسان رندی خردمند، همواره کیسه و جیبی ناپیدا دارد که درست در زمانی که همه گمان میکنند تمام بُنمایهی آن را جوریده و تمام معنایش را مکیدهاند، ناگهان برای کامهای تشنه و جانهای جوینده انبانی دیگر رو میکنند.
🔸حضرت زهرا(سلامالله علیها) در ذیل خطبهای که برای زنان انصار و مهاجر به وقت عیادت از حضرتش خوانده، ایمان و تقوا را به شکلی از جامعهسازی گره میزند که یکی از ابعاد مهم آن، کیفیت رفتار حاکمان در برابر مردم و در بهرهبری از تمامی امکانات مادی است. چگونه رفتاری؟
🔹 حضرت میفرماید: «حاکم در آشکار و نهان (در رسانهها و در جلسات محرمانه و خصوصی و حتی در درون سینهی خویش)، خیرخواه مردم است.» خیرخواه مردم بودن، یعنی علاقمندی به رشد آنها. رشد جز از مسیر تبیین درست از غلط و سپس آزاد گذاشتن برای انتخاب، میسر نیست که فرمود: لا اکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی. دین شما را افسار نمیزند، بلکه برای شما رشد را از غی تبیین کرده و در انتخاب آزاد میگذارد.
اما اگر مردم بدی را برگزیدند و به مسیر غلط و غَیّ پا گذاشتند، آیا حاکمِ خیرخواه بیتفاوت مینشیند و نظاره میکند؟ طبعا پاسخ منفی است. پس چه میکند؟
🔸حاکم دو حوزه برای کنش و فعالیت دارد:
الف) مداخلهگری در حیطه «انتخاب» و دستکاری «آزادی» مانند استفاده از ابزار قدرت در مهار و جلوگیری از ورود مردم به مسیر غیّ و غلط.
ب) سرپرستی حیطه «گرایش و بینش» و تلاش برای روشن شدن مسیر درست و تمایز آن با راه غلط. مانند تلاش برای تغییر نظام حب و بغض به واسطه فهم زیباییها و زشتیها، محبوبها و مغضوبها(خوشآمدنیها و بدآمدنیها).
🔹بخشی از متفکران معتقدند حاکمیت اجازه دخالت در هیچ یک از دو حوزه «الف» و «ب» را ندارد، برخی باور دارند حاکمیت در حوزه «ب» اجازه ورود دارد ولی در حوزه «الف» نه. برخی هم معتقدند حکومت میتواند در هر دو حوزه ورود کند. مسئله این نوشتار تعیین یکی از این نظریات به عنوان مبنا و سپس توضیح حدود و ثغور دخالت حاکمیت نیست بلکه میخواهد بگوید هنر حاکمیت ایدهآل این است که میزان دخالت در هر دو حوزه «الف» و «ب» را خوب میشناسد و چنان متعادل عمل میکند که مردم را به سمت خیر حرکت میدهد بدون سلب آزادی یا حتی تزریق حس عدم آزادی!
🔸حضرت زهرا در ارائه یک تصویر از حکومت امیرالمومنین خطاب به زنان مهاجر و انصار میفرماید:
«اگر مردانتان در سپردن حکومت به علی سستی نمیورزیدند، او شتر حاکمیت را به سمت مقصد میبرد بدون آنکه مردم نشسته بر این شتر ملول و ناراضی شوند.»
درحالیکه دیگران شتر را چنان غیراصولی به سمت مقصدی ناروا میکشند که راکب و مرکب هردو ناراضی و ملول میشوند. مانند نارضایتی مردم در حکومت ابوبکر که منجر به جنگهایی متعدد شد، یا نارضایتی مردم از خلافت عمربنخطاب که به خفقان انجامید، یا نارضایتی مردم از خلافت عثمان که به شورش علیه خلیفه و قتل او رسید. علی هم که روی کار آمد، برای برگرداندن شتر حکومت و مسئولان به مسیر درست، مجبور به دادن هزینه شد، چون این شتر به چریدن آبشخور مردم و امکانات جامعه عادت کرده بود.
🔹لذا باز حضرت زهرا در تکمیل تصویر نحوه حکمرانی علی میفرماید:
«اگر علی بر مسند حکومت نشسته بود، هرگز بهرههای فراوان به خود اختصاص نمیداد و از دنیا به مقدار رفع گرسنگی و تشنگی بسنده میکرد. ثمرهی چنین رفتاری آن بود که خداخواهان از دنیاطلبان به راحتی شناخته میشدند و راستگویان از دروغگویان.»
🔸سپس حضرت زهرا ادامه میدهد:
چنین جامعهای یکی از ابعاد مهم ایمان و تقوا را داراست و طبق وعده قرآن «لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» اگر مردم ایمان آورند و تقوا به خرج دهند، برکات آسمان و زمین بر آنها گشوده میشود. یعنی رفاه مادی در کنار گشایش معنوی.
...آیا تمدن ساختن چیزی جز این است؟
اینجاست که میبینیم معنای ایمان و تقوا، در سطحی دیگر خودش را عرضه کرده و برای ما آوردهای در راستای رفع نیازهای اندیشهایمان دارد.
#سید_میثم
#حکمت_سیاست
#هنر_سیاست
@Masihane