eitaa logo
مثنوی معنوی
49 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 1 قصه آن مفلس كه در زندان بود و زندانيان از او در فغان [( 585) مفلس بى‏خانمانى در زندان بود و مدتها در آن جا مانده بود] [( 586) نان و طعام زندانيان را بزور مى‏گرفت و مى‏خورد و در دل زندانيان از طمع چون كوه قاف سنگينى مى‏كرد] [( 587) كسى نمى‏توانست لقمه نانى به آزادى بخورد زيرا كه لقمه را از دست افراد ربوده مى‏خورد] [( 588) هر كس از رحمت خداوند دور باشد اگر پادشاه هم باشد گدا طبع بوده و چشم طمعش همواره باطراف نگران است‏] [( 589) اين زندانى مردانگى را زير پا نهاده و زندان را در نظر زندانيان دوزخى ساخته بود] [( 590) اگر باميد راحتى بطرفى بگريزى از آن طرف هم آفتى را خواهى ديد كه بطرف تو پيش مى‏آيد] [( 591) هيچ گوشه‏اى در عالم بى‏مزاحم نيست فقط خلوتگاه خداوندى است كه مى‏توان در آن جا آرام گرفت‏] [( 592) كنج زندان جهان هم بى‏زحمت و درد سر نخواهد بود] [( 593) بخدا كه اگر بسوراخ موشى فرار كنى گرفتار گربه چنگالى خواهى شد] [( 594) انسان اگر خيالش خوش باشد بدنش فربه خواهد شد] [( 595) و هر گاه خيالش ناخوش و ناراحت باشد چون موم كه جلو آتش باشد گداخته مى‏شود] [( 596) اگر ميان مار و عقرب خداوند خيال خوش بتو عطا فرمايد] [( 597) همان خيالات چون كيميايى كه مس را زر كند مار و عقرب را با تو مأنوس خواهد كرد] [( 598) صبر در مقابل شدائد در موقعى شيرين است كه خيال تو خوش باشد فرح و انبساط تو از همين معنى است‏] [( 599) فرح و خوشى از ايمان سرچشمه مى‏گيرد و ضعف ايمان است كه باعث نوميدى و ناله و افغان مى‏گردد] [( 600) صبر از ايمان سرچشمه مى‏گيرد و آن جا كه صبر نيست ايمان نيست‏] [( 601) پيغمبر فرمود كسى كه صبر ندارد ايمان ندارد [اشاره بحديث نبوى: «من لا صبر له لا ايمان له»]] [( 602) يك نفر را تو نگاه مى‏كنى و در نظر تو چون مار است همان شخص در چشم كس ديگر صاحب جمال جلوه مى‏كند] [( 603) براى اينكه تو خيال كفر او را عينك چشم قرار داده‏اى و او خيال مؤمن بودن او را] [( 604) در اين يك نفر هر دو جنبه هست گاه‏ ماهى است و گاه دام‏] [( 605) نيم او مؤمن و نيم ديگر كافر نيمه‏اش حرص و نيم ديگر صبر و شكيبائى‏] [( 606) خداى تعالى فرمود كه بعضى از شما مؤمن و بعضى ديگر كافر باشد [آيه شريفه: هُوَ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ 64: 2 سوره تغابن) ]] [( 607) مثل گاوى كه نيمه‏اش سفيد و نيم ديگر سياه باشد] [( 608) هر كس اين نيمه را ديد رد مى‏كند و آن كه آن نيمه را ببيند طالب آن مى‏گردد] [( 609) جمال يوسف در نظر برادرانش منفور ولى در ديده يعقوب نور بود] [( 610) از خيال بد بود كه او را زشت ديدند اين چشم كه ظاهراً مى‏بيند فرع چشم اصلى است‏] [( 611) چشم ظاهر سايه آن چشم است هر چه و بهر كيفيت كه او مى‏بيند چشم ظاهر تبعيت از آن مى‏كند] [( 612) تو در مكانى و اصل تو در لا مكان است دكان مكان را ببند و آن دكان را باز كن‏] [( 613) بشش جهت نگريز براى اينكه در جهت شش در است و از شش طرف مات خواهى شد] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 2 شكايت كردن اهل زندان پيش وكيل قاضى از دست آن مفلس [( 614) اهل زندان نزد وكيل قاضى زندان شكايت بردند] [( 615) كه سلام ما را بقاضى برسان و حال ما را راجع باين مرد پست فطرت بگو] [( 616) او مستمراً در اين زندان مانده بى‏هوده بهر كس حمله كرده و بهر طرف در جولان بوده جز زيان كارى از او ساخته نيست‏] [( 619) زندانيان هيچ يك نمى‏توانند لقمه‏اى به آسودگى بخورند و اگر با هزار حيله خوراكى بدست آورند] [( 620) فوراً اين شخص اكول پيش مى‏آيد و چون دوزخ كه گناهكاران را فرو برد غذاى زندانيان را بگلوى خود فرو مى‏برد و دليل اين تعدى و تجاوزش اين است كه خدا فرموده كُلُوا 6: 141 [اشاره به آيه شريفه واقعه در سوره انعام: كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اَللَّهُ 6: 142 يعنى بخوريد از آن چه خدا بشما روزى كرده ]] [( 617) او مثل مگس دنبال هر طعامى هست و بدون سلام بى‏خبر و با وقاحت موقع غذا حاضر مى‏شود] [( 618) خوراك‏ شصت نفر پيش او هيچ است و وقتى كه بگويى بس است او خود را بكرى مى‏زند] [( 621) ما از اين قحطى سه ساله نزد مولانا كه سايه‏اش مستدام باشد داد خواهيم‏] [( 622) يا بگو اين گاوميش پر خور از زندان برود يا از موقوفات وظيفه‏اى برايش معين كن‏] [( 623) اى قاضى محترم كه زن و مرد از تو خوشنودند بداد برس الامان‏] [( 624) وكيل نزد قاضى رفته شكايت زندانيان را بتفصيل نزد او بيان كرد] [( 625) قاضى او را از زندان احضار كرده و در اطراف شكايتى كه شده بود از معتمدين خود تحقيق كافى نمود] [( 626) و در پيش قاضى ثابت شد كه تمام شكايتها صحيح است‏] [( 627) بنا بر اين گفت برخيز و بخانه پدرى خود برو] [( 628) آن شخص گفت من خانه‏اى ندارم خانه‏ام نيكى‏اى است كه تو بمن كرده‏اى و مثل كفار بهشت من زندان تو است [اشاره بحديث «الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر»]] [( 629) اگر تو از زندان بيرونم كنى از فقر و تنگدستى خواهم مرد] [( 630) من مثل ابليس كه مى‏گفت: فَأَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ 15: 36 (سوره حجر) بار الها بمن تا روزى كه مردم سر از بستر قبر بر مى‏دارند مهلت بده‏] [( 631) من در اين زندان دنيا خوشم كه اولاد دشمن خود را هلاك مى‏كنم‏] [( 632) هر كس از اولاد آدم كه براى توشه راه خود قوت ايمانى دارد] [( 633) با مكر و فريب از آنها مى‏گيريم تا ناله آنها از پشيمانى بلند شود] [( 634) گاهى بفقر و گدائى تهديدشان مى‏كنم و زمانى با خط و خال و زلف چشم آنها را مى‏بندم [اشاره به آيه شريفه (268) واقعه در سوره بقره اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ اَلْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اَللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اَللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ 2: 268 يعنى شيطان بشما وعده فقر مى‏دهد و در موقع انفاق از بى‏چيزى مى‏ترساند و خداوند بشما از طرف خود وعده آمرزش و افزونى مى‏دهد و خداوند گشايش بخش و دانا است]] [( 635) در اين زندان چيزى كه غذاى ايمان بوده و آن را تقويت كند كم است و آن چه هم كه هست اين سگ در كمين اوست‏] [( 636) نماز و روزه و صد بى‏چارگى ديگر كه همگى براى اهل اين زندان قوت ذوق مى‏آورد همه را يك باره در كمين است‏] [( 637) از شيطان اين زندان بخدا پناه مى‏بريم كه بر اثر سركشى اين شيطان هلاك شده‏ايم‏] [( 638) اين يك سگ است ولى بهزاران صورت در مى‏آيد و بدرون هر كس رفت او سگ مى‏شود] [( 639) هر كس را كه ديدى از معاشرتش سرد شدى بدان كه آن در درون اوست و اين ديو در زير پوست پنهان شده‏] [( 640) چون نتواند در صورت كسى ظاهر شود در اين خيال رخنه مى‏كند تا بوسيله خيال بپستى و بد بختيش بكشاند] [( 641) گاه خيال گشايش و گاهى دكان و زمانى دانش و گاهى خانمان و مال و جاه‏] [( 642) لا حول بگونه با زبان بلكه با جان و دل تا شايد ايمن شوى‏] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 3 قسمت اول تتمه قصه مفلس زندانى با قاضى [( 643) قاضى گفت افلاس خود را ثابت كن جواب داد اينك اهل زندان همگى شاهدند] [( 644) قاضى گفت گواهى آنها در باره تو مسموع نيست زيرا كه از دست تو تنگ آمده‏] [( 645) و مى‏خواهند هر چه زودتر دور شوند مغرضند و بباطل گواهى مى‏دهند] [( 646) اهل محكمه همگى گفتند كه ما گواه هستيم كه او مفلس و بى‏چاره است‏] [( 647) قاضى از هر كس حال او را پرسيد گفتند آقا دست از اين مفلس بشوى كه چيزى ندارد] [( 648) قاضى حكم كرد كه اين شخص را در شهر بگردانند و بگويند اين مفلس و قلاش است‏] [( 649) و در كوچه و بازار كو به كو جار بزنند و طبل افلاسش را در همه جا بكوبند] [( 650) و بگويند كه كسى چيزى نسيه باو نفروشد و قرض ندهد] [( 651) من بعد هر كس ادعايى بر او بكند و نزد من بيايد او را زندانى نخواهم كرد] [( 652) چون افلاسش پيش من ثابت شده و محقق است نه نقدى دارد و نه متاعى‏] [( 653) آدمى از آن در محبس دنيا محبوس است كه شايد افلاسش بثبوت برسد] [( 654) خداى تعالى افلاس شيطان را در قرآن مجيد اعلان فرموده‏] [( 655) كه او مفلس است و دغل و بد سخن و با او هيچ گاه شريك نشده و معامله نكنيد] [( 656) اگر با او شركت كنى آن وقت دغل بازى او را بهانه كار خود قرار دهى او مفلس است و از او صرفه‏اى نخواهى برد و عذرت مسموع نيست‏] [( 657) شتر كردى را كه هيزم فروش بود آوردند] [( 658) كرد فرياد كرد كه من شتر خود را نمى‏دهم حتى پول كمى هم بمأمور اين كار داد] [( 659) ولى فرياد او فايده نبخشيد و شترش را از صبح تا شب بردند] [( 660) و آن شخص بر شتر سوار شده صاحب شتر هم از دنبال او براه افتاد] [( 661) محله بمحله و كوچه بكوچه او را گردش دادند تا همه اهل شهر بشناسند] [( 662) در جلو هر حمام و هر بازارچه مردم بچهره او نگاه كردند كه بشناسند] [( 663) ده نفر جارچى بزبانهاى مختلف كردى و تركى و فارسى و عربى و غيره جار كشيدند] [( 664) كه اين شخص مفلس است و هيچ چيز ندارد كسى باو قرض ندهد] [( 665) اين در ظاهر و باطن هيچ ندارد آدم قلب و دغل و حقه بازى است‏] [( 666) با او طرف معامله نشويد وقتى او را ببينيد در كيسه خود را محكم ببنديد] [( 667) اگر اين مرد را براى محاكمه و داد خواهى بياوريد من بزندان نخواهم فرستاد] [( 668) او خوش صحبت و خوش دهن است ولى براى مال مردم گلويش خيلى فراخ است لباس ظاهريش نو و لباس زيرش پاره پاره است‏] [( 669) اگر لباس نو مى‏پوشد عاريه است و براى فريب مردم پوشيده است‏] [( 670) سخن حكمت آميز بر زبان غير حكيم همانا جامه عاريه است‏] [( 671) اگر چه جامه راستان پوشيده ولى آن دست بريده چگونه مى‏تواند از تو دستگيرى كند] [( 672) بالاخره وقت شام آن مرد از شتر پياده شد كرد صاحب شتر گفت منزل من دور و وقت دير است‏] [( 673) از صبح شتر مرا سوار شده‏اى قيمت جو را هم صرف نظر مى‏كنم پول كاه شتر را بده‏] [( 674) مرد گفت از صبح تا كنون چه مى‏كرديم و چه مى‏گفتيم حواست كجا است‏] [( 675) صداى طبل افلاس من تا آسمان هفتم رفت و تو هنوز نشنيده‏اى و ندانسته‏اى چه خبر است؟] [( 676) خام طمعى گوش تو را ربوده است بلى طمع انسان را كر مى‏كند] [( 677) سنگ و كلوخ اين شهر هم صداى مفلس است مفلس است اين مرد را شنيدند] [( 678) و تا شب اين جمله مكرر مى‏شد ولى بگوش صاحب شتر نرسيد چون او از طمع پر شده بود] [( 679) مهر خدايى بر گوش و چشم اشخاص زده مى‏شود و بسى صورتها و اشكال و بسى صداها هست‏] [( 680) و آن چه را از جمال و كمال و ناز و كرشمه كه او بخواهد بچشم مى‏رساند] [( 681) و آن چه از آواز خوش و مژده‏ها و فريادها كه او اراده كند بگوش مى‏رساند] [( 683) اگر چه اكنون تو غافل از آن هستى ولى در موقع حاجت خداى تعالى آن را آشكار مى‏كند] [( 684) حضرت رسول فرمود كه خداى تعالى براى هر دردى درمانى آفريده [اشاره بحديث مروى از پيغمبر ص «لكل داء دواء فاذا اصيب دواء الداء برء بإذن اللَّه تعالى» يعنى براى هر دردى دوايى است كه چون دواى آن درد به بيمار برسد باذن خداوند شفا مى‏يابد ]] [( 685) ولى از آن دوا براى درد خود فايده‏اى نخواهى ديد جز بفرمان خدا] [( 686) اى آن كه چاره جويى مى‏كنى چشم بر لا مكان بدوز چون چشم همواره در پى جان و جان در لا مكان است‏] [( 687) اين جهان از بى‏جهت پيدا شده است و جهان در بى‏جائى جا گرفته است‏] [( 688) اگر از جان و دل طالب بقا هستى از هستى بطرف نيستى باز گرد] [( 689) از نيستى رم نكن چون جاى دخل است آن كه جاى خرج است همين وجود بيش و كم است‏] [( 690) اكنون كه كارگاه صنع خداوندى عالم نيستى نيست پس در عالم هستى هر كه هست معطل و باطل است‏] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 3 قسمت 2 فى المناجاة [( 691) بار الها اى كسى كه رفيق يكى از اسماء تو است بما سخنان رقيق‏ تعليم كن كه رحم تو را بر انگيزد] [( 692) هم دعا از تو است و هم اجابت دعا از طرف تو است هم ايمنى از تو و هم مهابت و ترس از طرف تو است‏] [( 693) اگر من در سخن خود بخطا رفتم اى پادشاه سخن تو خود سخنم را اصلاح كن چون مصلح فقط تويى‏] [( 694) تو داراى كيميايى هستى كه مى‏توانى هر خطا را تبديل بصواب نمايى اگر جوى خون باشد مى‏توانى به آب نيل بدل كنى‏] [( 695) اين ميناگريها كار تو و اين اكسيرها از اسرار تو است‏] [( 696) آب و خاك را بهم زده از آب و گل نقش تن آدم را ساختى‏] [( 697) و آدم را منتسب بخويشاوندان چون پدر و مادر و زوج و عمه و عمو ساخته هزاران انديشه‏هاى غم و شادى در آن قرار دادى‏] [( 698) دو مرتبه بعضى از ابناء آدم را از غم و شادى جدايى داده و رها ساخته‏اى‏] [( 699) آنها را از خود و از منسوبان خود حتى از سرشت و خميره خودش بيرون برده و هر خوب اين جهان را در نظرش زشت نموده‏اى‏] [( 700) آن چه كه محسوس است در نظر او مردود و آن چه ناپيداست مقبول است‏] [( 701) عشق او آشكار و معشوقش نهان، يار از اين جهان بيرون و فتنه او جهان را پر كرده است‏] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 3 قسمت 3 [( 702) هان عزيز من عشق‏هاى صورى را رها كن نه تنها عشق روى زنان بلكه عشق مطلق صورت‏] [( 703) آن كه معشوق است صورت نيست خواه عشق اين جهان باشد يا جهان ديگر] [( 704) اگر صورت معشوق باشد چرا وقتى جان از بدن معشوق بيرون رفت او را رها مى‏كنى؟] [( 705) صورت كه در جاى خود ثابت است پس براى چه از او سير مى‏شوى؟ پس تأمل كن و ببين معشوق تو كى است‏] [( 706) اگر چيز محسوس معشوق باشد بايد هر كس كه حس دارد عاشق باشد] [( 707) عشق در عاشق وفا ايجاد كرده و هر دم آن را فزون‏تر مى‏سازد اگر عشق كار صورت باشد كى صورت مى‏تواند وفا را هر لحظه دگرگون و افزون سازد] [( 708) پرتو خورشيد بديوار مى‏تابد ديوار نور عاريتى مى‏يابد] [( 709) عشق صورى هم عيناً دل بستن به آن ديوار است براى چه بكلوخى دل مى‏بندى اصلى و منشأ را بجوى كه پايدار باشد] [( 710) اى كسى كه عاشق عقل خود شده‏اى تو هم خود را در شمار صورت پرستان بدان‏] [( 711) او پرتو عقل است كه بر حس تو تابيده و چون مسى كه مطلا شده باشد زرين مى‏نمايد و عاريه است‏] [( 712) زيرا كه خوبى در بشر چون رنگ زر در مس زر اندود عاريه است و گرنه شاهد صاحب جمال تو چه شد كه پس از مدتى پير و فرتوت مى‏گردد] [( 713) اول چون فرشته بود و آخر چون ديو گرديد براى اينكه خوبى او عاريتى بود] [( 714) جمال را اندك اندك از او مى‏گيرد و كم كم آن نهال خشك مى‏شود] [( 715) آيه و من نعمره ننكسه را بخوان [اشاره به آيه واقعه در سوره يس كه مى‏فرمايد: وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي اَلْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ 36: 68 كسى كه باو عمر زياد مى‏دهيم قواى خلقى او را كم و ضعيف مى‏كنيم آيا تعقل نمى‏كنند] و طالب دل باش و به استخوان دل مبند] [( 716) كه جمال دل جمال باقى و ابدى است و لبهاى او ساقى‏اى است كه عاشق را آب حيوان مى‏دهد] [( 717) او است كه هم ساقى و هم باده و هم مست باده است وقتى طلسم تو شكست و تو از ميان رفتى اين هر سه يكى مى‏گردد] [( 718) اين وحدت و يكى بودن را تو با قياس نمى‏توانى بفهمى برو بندگى كن بدون شناسائى سخن بى‏هوده مگو] [( 719) معنى تو صورت است و عاريه بچيزهايى كه ملايم تو است شادى مى‏كنى حتى بقافيه از شعر شادمان مى‏شوى‏] [( 720) اينكه تو معنى تصور كرده‏اى معنى نيست بلكه معنى آنست كه تو را از تو بستاند و از صورت بى‏نيازت كند] [( 721) معنى آن نيست كه انسان را كور و كر ساخته و بنقش و صورت عاشق‏ترش نمايد] [( 722) قسمت كور انديشه‏هاى غم افزا بوده و بهره چشم او خيالات بد است‏] [( 723) اشخاص كورند كه فقط بحروف قرآن مى‏چسبند خر نمى‏بينند و بپالان نگاه مى‏كنند] [( 724) تو كه بينايى خر را كه از دست تو رفته دنبال كن اى پالان پرست تا كى مشغول پالان دوزى هستى‏] [( 725) وقتى خر باشد پالان هم خواهد آمد البته اگر جان داشته باشى نان از تو كم نخواهد شد] [( 726) پشت خر دكانى است كه در آن كسب كرده و مال بدست مى‏آورند چنان كه جان سرمايه صد قالب و بدن است‏] [( 727) تو خر برهنه سوار شو وقتى رسول خدا سوار خر برهنه شده از برهنه بودن خر نام مبر] [( 728) پيغمبر ص (در غزوه بدر) خر برهنه سوار شد و گاهى نيز پياده سفر مى‏نمودند] [( 729) خر نفس خود را بر ميخ ببند اين خر تا كى از كار كردن و بار بردن مى‏گريزد] [( 730) بايستى در مدت عمر بار صبر و شكر خداوند را برد خواه صد سال و خواه سى يا بيست سال‏] [( 731) هيچ گاه كسى وزر و وبال ديگرى بگردن نخواهد گرفت [اشاره به آيه واقعه در سوره ملايكه كه مى‏فرمايد: لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ 6: 164 يعنى هيچ نفس بار گناه ديگرى را بر نمى‏دارد] و هيچ كس نكاشته درو نخواهد كرد] [( 732) اگر طمع دارى كه نكاشته درو كنى طمع خامى است اين خام را مخور كه خام خوردن بمزاج انسان زيان مى‏رساند] [( 733) مگو كه فلان كس گنج پيدا كرد پس چرا زحمت كسب و دكاندارى بخود بدهم‏] [( 734) اين بر حسب بخت است آن هم نادر اتفاق مى‏افتد انسان بايد تا توانايى دارد كار كند] [( 735) بعلاوه كسب كردن تو مانع از اين نيست كه اتفاقاً گنج پيدا كنى تو كار بكن احتمال گنج پيدا كردن هميشه هست‏] [( 736) بلى كار كن تا گرفتار كلمه اگر نشوى و نگويى اگر چنين مى‏كردم چنان مى‏شد] [( 737) رسول اكرم ص از اگر گفتن منع فرموده و گفته است از نفاق است [حديث نبوى است كه مى‏فرمايد: «اياك و لو فان لو من الشيطان» يعنى از اگر گفتن بپرهيز كه محققاً اگر گفتن از شيطان است ]] [( 738) منافق در حال اگر گفتن مرد و جز حسرت و تأسف از اگر گفتن نصيبى نبرد] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei