eitaa logo
مستوره | فاطمه مرادی
464 دنبال‌کننده
289 عکس
54 ویدیو
1 فایل
🔹کلمه‌های یک مادر سیاست‌خواندهٔ دست‌به‌قلم 🔹ارتباط با من: @fatememoradiam 🔹لینک ناشناس برای گفتگو: https://gkite.ir/es/10095556 🔹من در فضای مجازی: https://zil.ink/fatememoradiam
مشاهده در ایتا
دانلود
مستوره | فاطمه مرادی
. برای بزرگ‌مردِ کوچکِ شیرازی من چند روز پیش فاتحه‌ی این خاک را خواندم. وقتی‌ مقابل همه‌ی ما مردِ زنی، زنی دیگر را به باد ناسزا بست. گفت آویزانت می‌کنم و مردی دم نزد، گفت پدرت را درمی‌آورم و کک کسی نگزید. آمد جلو و شروع کرد به زدن پرستاری تنها که نه مثل مادرِ شیرازیِ چادر‌به‌سر، خطابِ نهی داشت و نه مثل دختری توی سوپرمارکت بی‌قانونی کرده بود. و مردها همگی نظاره‌گر بودند تا لحظه‌ای که پرستار جیغ کشید که «تو حق نداری کتکم بزنی.» امسال، روایت‌های این‌مدلی زیاد دیده و شنیده‌ام. زنی بخاطر تذکر به فحش‌های ناموسی مدیرش مجبور به استعفاء شد. زنی دیگر بخاطر دل ندادن به شوخی‌های بی‌ربط مدیرش اخراج و نقره‌داغ شد. و زنها انگار خیلی مهم نیستند مگر اینکه ربطی به دوقطبی‌های داغِ جامعه داشته باشند. اگر به «زن، زندگی، آزادی» شبیه باشند، سوژه‌ی شوآف خبرها و روایتهای داغ سیاسی‌اند و اگر به «زن، عفت، افتخار» نزدیک بمانند، دستمایه‌ی تولید روایت و شعارهایی آبکی. و تمام این‌ها بر می‌گردد به اینکه ما دیگر «مردِ واقعی» نداریم یا خیلی کم داریم. از همان مردها که زن را ناموس خودشان می‌دیدند نه محل تخلیه‌ی خشم و غرض‌ورزی شخصی. از آن‌ها که سر دادند تا زنی هموطن کتک نخورد، رنج نبیند و هتک حرمت نشود. تا این پسربچه‌ را دیدم. همین پسربچه. در این تصویر تارِ دوربین ِمداربسته. که نشانم داد نسل امروز فقط بند موبایل و تبلت و کال آف دیوتی و پراندن فحش‌های ناموسی توی خیابان نمانده. که نقطه‌ی جوشش دلاوری‌ها به شعار و مال و مقام و قدرت آقایان گره نخورده. که قصه‌ی جوانمردی باکری‌ها و حجحی‌ها و سلیمانی‌ها به ته خط نرسیده. که تا امثال این بزرگ‌مرد کوچک شیرازی هست، فاتحهٔ خیلی چیزها خوانده نشده. ✍🏻 فاطمه مرادی @masture
هدایت شده از «آیه‌جان»
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا احزاب، ٣٣ @ayehjaan
هدایت شده از ایرانی بخوانیم
📚 شخصیت مبارز ایدئولوژی می خواهد! احمد محمود دیپلم گرفته بوده که عضو سازمان جوانان حزب توده می‌شود بی‌اینکه فلسفه‌ی سیاسی و اقتصادی و... آن را بداند. بعدتر زندانی و تبعید شده و حدود 6 سال از تمام حقوق اجتماعی محروم می‌شود. نکته همینجاست. نویسنده‌ی واقع‌گرای رمان همسایه‌ها نتوانست برای خالد مبنای فکری، سیاسی و آرمانی بیابد که مرکز ثقل تاب‌آوری سختی‌های مبارزه باشد چراکه خود هم مبنای فعالیتهای حزب توده را نمی‌دانست یا نمی‌خواست بیان کند. خواننده فقط خالدی را می‌بیند که شاهد ضعف جامعه‌ی فرودست، فقر فراگیر و سرمدار مبارزه با ستم است. اما برای چه هدفی؟ نمی‌داند. و به اعتقاد این قلم، این ضعفی بزرگ برای شخصیت خالد و صفحه‌ی 300 به بعد کتاب است. نمی‌شود نماینده‌ای برای زیست و مبارزه‌ی سیاسی به تصویر کشید اما مبانی و اهداف محرک او را در پرده‌ای از ابهام گذاشت. بنابراین به قول احمد محمود، نویسنده نمی‌تواند بدون ایدئولوژی باشد مخصوصا زمانی‌که می‌خواهد برای سرزمینش مبارز بسازد... متن کامل یادداشت بر رمان را در سایت ایرانی بخوانیم مطالعه کنید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
هدایت شده از رادیو رَزان
. بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم دوستان عزیز! براتون خبرهایی داریم، منتظرمون باشید. «رادیو رَزان» مجلهٔ صوتی روایتِ زنان مجاهد و شهید @razan_radio
. دین درست را از میوه‌اش باید شناخت، نه از استدلال‌های کلامی و اعتقادی! مثلا وقتی افراد بی‌نظم، منظم شدند، فقر کم شد، بی‌اخلاقی کم شد، آن وقت می‌گوییم؛ دین این جامعه درست است... امام موسی صدر @masture
هدایت شده از «آیه‌جان»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. وَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفىٰ بِاللَّهِ وَكيلًا و بر خدا توکّل کن، و همین بس که خداوند حافظ و مدافع (انسان) باشد! احزاب، ٣ @ayehjaan
بعد از مرگ او را به خواب دیدند، گفتند: "خدای با تو چه کرد؟" گفت: "با من عِتاب کرد، گفت: در دنیا از من چرا چندین ترسیدی؟ (اَمٰا عَلَمْتَ اِنَّ الْکَرَمُ صِفَتی) ندانستی که کَرَم صفتِ من است؟" عطار، تذکرة الاولیاء @masture
تاب‌خورندگان شک و یقین داشتم این سکانس را می‌دیدم که یاد شما افتادم. مهندسی از فضاپیما جدا شده بود و توی خلاء تاب می‌خورد. پری رقصان میان تاریکی که داشت از ترس جان می‌داد. و خب چقدر شبیه ماها بود. ماهایی که هروقت به سختی مبتلا شدیم یقینمان شک شد. هروقت به زرورق روزگار دل بستیم، زندگیمان فلج و همه‌چیز کج و معوج شد. ما شدیم مرکز عالم و عالم شد طواف‌کنندگانی گرداگرد ما. خیال کردیم مرکز ماییم و هستی و مافیها در مدار ما. اما سر که بالا کردیم، دیدیم خودمانیم و خودمان. کسی نیست که دور ما بچرخد و این ماییم که دورخود می‌گردیم. سرگردان و حیران. جداافتاده و رقصان. و خب می‌دانید آقاجان! ما جاماندگان راه حق و حقیقت، تاب‌خورندگان شک و یقین، دو دلهای مسیر پرفراز و نشیب ایمان، دلمان بند عطوفت شماست. می‌دانیم تقلای ما را که ببینید، دست می‌گیرید، راه نشان می‌دهید و برمی‌گردانید. همانطور که خودتان فرمودید: «هیچ گرفتاری مرا زیارت نمی‌کند مگر آنکه خداوند گرفتاریش را برطرف کرده و شادمانش می‌کند.» و ما جاماندگان اربعین با سلامی از بعید شما را زیارت خواهیم کرد به این امید که گره‌ها باز کنید... @masture