#با_امام_باقر_علیه_السلام
#قصه_عبرت
#علم_امام
#7ذیحجه
◾️ #خبردادن_امام_محمدباقر_علیه_السلام_از_دزدان_مدینه
👈🏼👈🏼 مرحوم علامهمجلسی در #بحارالأنوار نقل میکند:
#اسماعيل_بن_ابى_حمزه از پدرش نقل كردكه گفت:
حضرت باقر علیهالسلام سوار برمركب شد بهجهت بازديد باغى كه در #اطراف_مدينه داشت من نيز درخدمت ايشان رفتم. #سليمان_بن_خالد هم بود.
➖ سليمان عرضكرد: آقا، امام وقايعى كه درامروز اتفاق مىافتد، ميداند؟!
فرمود: سليمان! بهخدائى كه محمد را بهنبوت برانگيخت وامتياز رسالت بهاو بخشيد، او جريانهاى روز وماه وسال را هم ميداند.
➖ سپس فرمود: سليمان! نميدانى كه فرشتهاى در شب قدر براو نازل مىشود آنچه درآن سال تا سال ديگر پيش مىآيد وحوادث شب وروز را باو اعلام ميكند.
هم اكنون جريانى راخواهى ديد كه مطمئن شوى. بيش از يك ميل راه نرفته بوديم كه فرمود:
دونفر خواهند آمد كه دزدى كردهاند واموال دزدى شده را پنهان نمودهاند. مقدارى كه راه پيموديم دونفر از دور پيداشدند حضرت بهغلامان خود فرمود: اين دوسارق را بگيريد. آندو را گرفتهآوردند.
➖ فرمود: شما دزدى كردهايد.
قسم بخدا خوردند كه چنين كارى نكردهاند!
فرمود: اگر اموالى كه دزديدهايد تحويل ندهيد، كسى را ميفرستم درمحلى كه پنهان كردهايد بيرون آورد وبهصاحب مال اطلاع ميدهم تاشما را پيش والى مدينه ببرد، اكنون هركدام را مايليد انتخاب كنيد.
➖ ازتحويل اموال امتناع ورزيدند.
بهغلامان دستور داد آنهارا نگه دارند.
بهسليمان فرمود: توبرو با اين غلامان بالاى آن كوه، در #قله_كوه #غارى است توخودت داخل شو واموال را خارج كن بده بهاين غلام، يك قسمت از اين اموال مربوط بهكس ديگرى است كه او بعد ازچندروز خواهدآمد.
➖ بالاى كوه رفتم وغارى كه نشانى داده بود پيدا كردم.
دوبسته سنگينى كه بايد دونفر آن را حمل كنند در غار بود خدمت حضرت آوردم.
فرمود: سليمان! اگر فردا درمدينه باشى جريانهاى شگفتانگيزى خواهى ديد ازستمى كه بهمردم بىگناه روا ميدارند.
➖ بهمدينه برگشتيم. فرداصبح حضرت ما را پيش والى برد.
صاحب مال عدهاى را بعنوان دزد معرفى كرده بود كه گناهى نداشتند، والى از آنها باشدت هرچه تمامتر بازجوئى ميكرد.
حضرت فرمود: اينها دزد نيستند دزد ومتاع او پيش من است.
بهصاحب مال فرمود: از تو چه دزديده شده؟
گفت يك بسته كه داخل آن فلان چيزهاست بدروغ چيزهائى راادعا كرد!
➖ امام فرمود: چرا دروغ ميگوئى؟! آن مرد از روى اعتراض گفت: توازمن بهتر ميدانى كه چه ازمن بردهاند؟
والى از اعتراض آنچنان ناراحت شد كه خواست بهاو حمله كند امام جلو اورا گرفت.
➖ بهغلام فرمود: آن بسته را بياور.
بهوالى گوشزد كرد كه اگر بيش ازاين ادعا كند، دروغگو است.
يك بسته ديگرى پيش من هست كه متعلق بهديگرى است و اومردى از اهالى بربر است وقتى آمد او را راهنمائى كن پيش من بيايد.
اما اين دوسارق را بايد بكيفر برسانى.
➖ دو سارق را پيش خواندند، آنها خيال ميكردند والى تنها باگواهى حضرت دست آنها را قطع نخواهد كرد.
يكى ازآنها گفت:
ما كه اعترافى نكردهايم، چرا دستمان راقطع كنيد؟!
والى گفت: كسى بردزدى شما گواهى میدهد كه اگر برتمام اهل مدينه گواهى دهد سخن اورا میپذيرم.
پس از آنكه دست آن دورا قطع نمودند، يكى از آنها گفت: بخدا قسم اى اباجعفر، دست مرااز روى حق قطع كردى، ولى مايل نيستم كه توبهى من بهدست ديگرى غير ازتو اجرا شود، گرچه تمام مدينه را بمن بدهند.
من ميدانم تو علم غيب نمیدانى، ولى ازخاندان نبوت هستى وملائكه بر شما نازل مىشود ومعدن رحمت هستيد.
➖ سخنان دزد چنان امام علیهالسلام را تحت تأثير قرار داد كه دلش سوخت، فرمود: عاقبت توبخير است.
فرمود بخدا قسم دست او بيست سال جلوتر از خودش رهسپار بهشت شد.
➖ سليمان به ابوحمزه گفت: آيا دليل از اين واضحتر ديدهاى؟
ابوحمزه گفت: شگفت انگيزتر جريان بسته ديگر بود.
چيزى نگذشت كه آن مرد بربرى پيش والى آمد و شكايت دزديده شدن اموال خود نمود او را خدمت حضرت باقر فرستاد.
خدمت امام رسيد. فرمود: بگويم در اين بسته چه دارى؟
مرد بربرى گفت: اگر از داخل بسته اطلاع دهى میدانم شما امامى هستى كه اطاعت از تو واجب است.
➖ فرمود: هزاردينار مال تو است وهزاردينار مال ديگرى است و لباسهائى بااين مشخصات در داخل بسته است.
عرضكرد: نام شخصى كه هزاردينار متعلق باوست چيست؟
فرمود: محمدبن عبدالرحمن است كه پشت درب منتظر توست.
فرمود: ديدى درست گفتم.
بربرى گفت: ايمان آوردم بهخداى يكتا وبهمحمد مصطفى وگواهم بر اينكه شما اهلبيت رحمت هستيد كه خداوند شما را از آلودگیها پاك كرده و معصوميد.
حضرت فرمود: خدا ترا رحمت كند.
بسجده افتاد تا شكر خدا كند.
سليمان گفت: بعدازآن ده سال مرتب بحج رفتم وآن مردىكه دستش قطع شده بود ميديدم كه جزء اصحاب حضرت باقر علیهالسلام بود.
📚 بحارالأنوار، ج۴۶، ص۲۷۲
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar