#با_حسین_علیه_السلام
#مجالس_حسینی
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
◾️ #در_خدمت_بمجالس_عزای_سیدالشهدا_علیه_السلام_از_همدیگر_سبقت_بگیریم
👈🏼👈🏼 «مرحوم حاج آقا حسین دارا یکی از خادمان و شیفتگان حضرت اباعبدالله الحسین (عليه السلام) بود. او در دو ماه محرّم و صفر با تمام وجود به اقامهٔ مجلس عزای سالار شهیدان میپرداخت. برای بهتر برگزار شدن مجلس از کسبهٔ محل کمک میگرفت و همه را در این امر خیر، که خود مایهٔ خیرات و برکات دیگر بود، شریک میکرد. به عنوان نمونه، به یکی میگفت: یک واعظ به حساب تو دعوت میکنم. به دیگری میگفت: قند روضه با شما. به سومی میگفت: چای مجلس با تو باشد. و به این صورت، تعزیهداری میکرد.
➖ یک شب، دههٔ عاشورا، هیئتی برای عزاداری در مسجد خواجهاعلم (هیئت علوی اصفهان) حاضر میشوند.
مرحوم حاج آقا حسین دارا در آن ساعت قندِ شکسته که آمادهٔ پذیرایی باشد نداشته است. فوراً به یکی از کسبهٔ همسایهٔ مسجد میگوید:
بیا مقداری قند بشکن تا من هم چای را آماده کنم و از مهمانهای امام حسین (علیه السلام) پذیرایی کنیم. آن شخص همسایهٔ مسجد میگوید: الآن وقت ندارم، زیرا سر چراغ من است. یعنی اوّل شب است و میخواهم کاسبی کنم.
➖ مرحوم حاج آقا حسین با کمک یک نفر دیگر پذیرایی را انجام میدهد. فردای آن روز، آن کاسب همسایه که حاضر به همکاری با حاج آقا حسین نشده بود میگوید: حاج حسین! هر کاری داری برای امام حسین انجام میدهم! حاج حسین میگوید: الآن کاری ندارم؛ من دیشب با تو کار داشتم.
➖ او (مرحوم اکبرآقا قاضیزاده) میگوید: دیشب در عالم خواب دیدم آقا امام حسین (علیهالسلام) [کنارِ] درِ مسجد ایستادهاند و در کنار ایشان، برادرِ باجانبرابرشان حضرت ابالفضل (علیه السلام) حضور داشتند و عزاداران وارد مسجد میشدند و امام حسین (علیه السلام) برگههایی را به یکیکِ عزاداران مرحمت میفرمودند.
➖ امّا تا من وارد شدم، حضرت به من اعتنایی نفرمودند. عرض کردم: آقا! به من از این برگهها نمیدهید؟
فرمودند: الآن فرصت ندارم.
دقیقاً همان جملهای که خودم گفته بودم! از خواب بیدار شدم و متوجّه بیتوفیقی شدم. لذا حالا آمدهام که هر کاری برای مجلس امام حسین (عليهالسلام) هست به من واگذار کنید».
📚 علیرضا مهرپرور؛ خاطراتی آموزنده و ماندگار، ص٩٦ - ۹۷
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#با_حسین_علیه_السلام
#نکات_ناب_اینترنتی
#مجالس_حسینی
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
🎴 #داستان_ها_و_کرامات_مجالس_و_عزاداری_امام_حسین_علیه_السلام
➖ پیشنهاد دانلود به پژوهشگران و طلبهها و اهلمنبر
➖ دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآلمحمد علیهمالسلام
📥 برای مطالعهی این مقاله، 👈🏼 اینجا رو کلیک کنید
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#با_حسین_علیه_السلام
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
◾️ #مکاشفه_آقانجفی_قوچانی_در_حرم_مطهر_سیدالشهداء_علیه_السلام
👈🏼 صاحب کتاب (سیاحت شرق)، مرحوم آیتالله #آقا_نجفی_قوچانی، مینویسد:
آمدم به صحن سیّدالشهداء علیهالسلام همانطور به گوشهای سرپا ایستاده بودم
که بعضی از رفقا را ملاقات نمایم؛ و ساعت دو به غروب بود.
و در آن بین صدای ساعتی که در سر صحن سیّدالشهداء بود، بلند شد.
➖ وقتی که خوب گوش به صدای زیر او نمودم تا ده مرتبهاش تمام شد،
دیدم به طور فصیح می گوید:
«هل من ناصر... هل من ناصر... هل من ناصر...» تا ده مرتبه تمام شد.
➖ قشعریره (لرزه) در بدن ما حادث شده، گوش را تیز نموده که از کجا جوابی میرسد یا نه؟
و چشمها پر اشک شد که جواب دهی پیدا نشد...
➖ که یک مرتبه از صحن ابوالفضل (علیهالسلام) صدای ساعت بزرگ او به صورت بم و کلفت بلند گردید:
«لبّیک... لبّیک... لبّیک...» تا ده مرتبۀ او هم تمام شد؛
➖ اشکهای خود را پاک کرده گفتم:
های بگردم وفاداریت را؛ باز تویی که جواب دادی.
خوشحال شدم که هنوز ناصر هست و از خوشحالی باز اشکها بیرون شد.
📚 سیاحت شرق، ص۲۴۷
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#با_حسین_علیه_السلام
#با_مهدی_علیه_السلام
#مجالس_حسینی
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
#تشرفات
◾️ #تشرف_شیخ_عبدالزهراء_کعبی_خدمت_امام_هنگام_خواندن_قصیده_ابن_عرندس
👈🏼👈🏼 حجتالاسلام #شیخ_احمد_قاضی_زاهدی [متولد ۱۳۲۸شمسی] ، در کتاب #شیفتگان_حضرت_مهدی عجلاللهتعالیفرجه مینویسد:
➖ #ابن_عرندس (۱) یکی از علماء شیعه و بزرگان مذهبی ما است که علاوه بر مراتب علم و کمال، دارای طبعی رسا و پرجاذبه بوده و اشعاری که سروده است گواه بر محبت عجیب او به خاندان وحی و برائت از دشمنان آن بزرگواران می باشد.
➖ او همانگونه که در زمان حیاتش مورد توجه همگان بود، پس از و فانش نیز مردم به او ارادت میورزیدند؛ به حدی که پس از گذشت ده ها سال هنوز مرقد وی در حله زیارتگاه عموم است.
او در اثبات ولایت اهلبیت اشعار مهمی سروده و به این وسیله بذر ولایت و محبت آنان را در قلبها بارور ساخت.
مهمترین شعر او قصیدهای است که فضایل خاندان رسالت بالأخص امام عصر ارواحنافداه را در آن ذکر کرده و شهادت امام حسین علیهالسلام را به صورتی بسیار غم انگیز بیان نموده است. تأثیر کلام او در این قصیده آن در این چنان زیاد است که علامه امینی در کتاب ارزشمند «الغدیر» فرموده است:
به او در میان اصحاب ما چنین معروف است که در هر مکانی این قصیده خوانده شود، موجب تشریف فرمایی سرور عالم امکان حضرت بقیةاللهالأعظم ارواحنافداه بهآن مکان میشود(۲).
➖ نمونهای که ذکر میکنیم یکی از این موارد است:
خطیب بزرگ شیعه مرحوم #شیخ_عبدالزهراء_کعبی میگوید:
یک روز بعد از ظهر وارد صحن مطهر امام حسین علیهالسلام شدم، شخصی در مقابل یکی از حجرههای صحن شریف کتابهای مذهبی میفروخت و من با وی سابقهٔ آشنایی داشتم، چون مرا دید گفت: کتابی دارم که برای شما نافع باشد و در آن اشعاری وجود دارد که زیبنده شما میباشد و قیمت آن این است که یک بار آن را برایم بخوانی.
➖ مرحوم شیخ عبدالزهرا میگوید:
آن اشعار گمشده من بود و مدتها در جستجوی آن بودم.
آن را گرفتم و در هنگامی که به خواندن آن مشغول بودم ناگهان دیدم سیدی از بزرگان عرب در برابرم ایستاده و به اشعار گوش میدهد و گریه میکند به این بیت رسیدم:
أیُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنٌ بِکَرْبَلا *** وَفی کُلِّ عُضْو مِنْ أنامِلِهِ بَحْرُ؟
[چگونه است که حسین، تشنه درکربلا کشته میشود با آنکه در هر سرانگشت او دریاهایی از سرافرازی توان یافت؟]
➖ گریه آن بزرگوار شدید شد و رو به ضریح امام حسین علیهالسلام نمود و این بیت را تکرار مینمود و همچون زن جوان مرده میگریست.
➖ همین که اشعار را به پایان رساندم، دیگر آن بزرگوار را ندیدم، برای دیدن ایشان از صحن خارج شدم تا شاید آن جناب را بیابم ولی ایشان را ندیدم به هر کجا رو نمودم اثری نیافتم، گویا از برابر چشمم غایب شده است به یقین دانستم او حضرت حجت و امام منتظر علیهالسلام است.
قصیده ابنعرندس بر اثر این گونه جریانات مورد توجه دوستان اهلبیت علیهمالسلام قرار گرفته و با خواندن قصیده او عنایات حضرت بقیةالله ارواحنافداه را به سوی خود جلب میکنند.
➖ #علامه_امینی در کتاب #الغدیر،
و مرحوم شیخ طریحی در کتاب #المنتخب،
و #علامه_سماوی در #الطلیعة ،
و خطیب دانشمند یعقوبی در #البابلیات ،
و برخی دیگر از بزرگان در کتابهای خود آوردهاند(۳).
📚 پینوشتها:
۱. شیخ صالح بن عبدالوهّاب بن عرندس حلّى، معروف به «ابن عرندس» از بزرگان شیعه است که در فقه و اصول داراى تألیفاتى است و براى ائمّه اطهار(علیهم السلام) مراثى و مدایحى سروده است، وى حدود سال ۸۶۰ق رحلت کرد و در حلّه به خاک سپرده شد.
از جمله اشعار وى قصیده فوق، معروف به قصیده «رائیه» در میان بزرگان معروف است، در هیچ مجلسى این قصیده خوانده نمىشود، مگر آن که امام زمان(علیه السلام) عنایت خاصّى به آن مجلس مىنماید. الغدیر، ج۷، ص۱۴
۲. الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۱۴
۳. شیفتگان حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجه (انتشارات حاذق _ ۱۳۹۳شمسی)، ج۳، ص۱۷۱
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#اصحاب_الحسین_علیه_السلام
#با_حسین_علیه_السلام
#اولین_بار_در_تلگرام
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
◾️ #دو_برادر_خوشبخت_و_بدبخت_در_واقعه_ی_کربلا
👈🏼👈🏼 مرحوم #علامه_محمدباقر_مجلسی، در موسوعة #بحارالأنوار مینویسد:
یکی از شهدای #عمرو_بن_قرظه_انصاری است که در جریان کربلا، آماده جهاد شد.
عمرو برادری داشت به نام علی (#علی_بن_قرظه_انصاری) که در لشکر #عمرسعد حضور داشت و در نهایت دشمنی با اهلبیت علیهمالسلام و عناد با آنان بود.
➖ عمرو از امام علیهالسلام اجازه رفتن به میدان خواست و امام به او اجازه داد.
سپس به میدان رفت رجزی خواند و عاشقانه به دشمن حمله نمود تا این که تعداد زیادی از لشکر ابن زیاد را به هلاکت رساند.
➖ عمرو، افزون بر جنگ با دشمن، خود را نیز سپر قرار داده بود و هر تیری و یا شمشیری را به طرف امام علیهالسلام میآمد به خود میخرید بهگونهای که زخم فراوانی بر بدن او وارد شد، در این حال روی خود را به سوی امام علیهالسلام نمود و گفت:
«أوفیت يابن رسولالله»؟!
ای فرزند رسولخدا! آیا من به عهد خود وفا نمودم؟
امام علیهالسلام فرمود:
«نعم أنت أمامی في الجنّة فأقرأ رسولالله صلیاللهعلیهوآله عنّی السلام وأعلمه أنّی فی الأثر».
آری، تو پیش از من به بهشت وارد میشوی و چون خدمت رسولخدا صلیاللهعلیهوآله رسیدی سلام مرا به او برسان و بگو من نیز خواهم آمد. آنگاه جنگ را ادامه داد تا به شهادت نایل گشت(۱).
➖ پس از شهادت عمرو بن قرظة بن کعب انصاری، برادرش علی که از سربازان سپاه دشمن به شمار میآمد، از صف سپاه خارج شد و پس از جسارت به ساحت مقدس امام (علیهالسّلام) و پدر گرامی آن حضرت (علیهالسّلام)، خطاب به امام (علیهالسّلام) گفت:
«یاحسین! یا کذاب بن الکذاب، أضللت أخي وغررته حتي قتله».
ای حسین! ای دروغگو پسر دروغگو! برادر مرا فریفتی و او را کشتی!
امام (علیهالسّلام) فرمود:
«إنّ الله لم يضل أخاك ولكنه هدي، وأضلك».
من برادرت را فریب ندادم، بلکه خداوند او را هدایت فرمود و تو به گمراهی کشیده شدی.
در این هنگام علی خطاب به امام (علیهالسّلام) گفت:
«قتلني الله إن لم أقتلك أو أموت دونك».
خداوند مرا بکشد اگر تو را نکشم و یا به دست تو کشته نشوم! سپس با نیزهاش به سوی امام علیهالسّلام حملهور شد.
➖ یکی از یاران امام علیهالسّلام به نام #نافع_بن_هلال_بجلی پیش دستی کرد و او را به ضرب نیزه بر زمین انداخت دوستان و اطرافیان علی به کمکش شتافتند و او را از معرکه خارج ساختند و به درمانش پرداختند(۲).
📚 منابع:
۱. مقتل عمروبن قرظة الأنصاری وخرج عمروبن قرظة الأنصاری وکان له أخ اسمه علیّ مع عمربنسعد فی غایة العناد والشقاق عکس أخیه هذا، فاستأذن عمرو، الحسین علیهالسلام فأذن له فبرز وهو یرتجز ویقول: قد علمت کتیبة الأنصار انّی سأحمی حوزة الذمار ضرب غلام غیرنکس شاری دون حسین مهجتی وداری فقاتل قتال المشتاقین إلی الجزاء وبالغ فی خدمة سلطان السماء حتّی قتل جمعا کثیرا من حزب ابن زیاد وجمع بین سداد وجهاد وکان لایأتی الی الحسین علیهالسلام سهم الاّ اتّقاه بیده ولا سیف الاّ تلقّاه بمهجته فلم یکن یصل الی الحسین علیهالسلام سوء حتّی اثخن بالجراح، فالتفت إلی الحسین علیهالسلام وقال: یابن رسولالله أوفیت؟
قال: نعم أنت أمامی في الجنّة فأقرأ رسولالله صلیاللهعلیهوآله عنّی السلام وأعلمه أنّی فی الأثر، فقاتل حتّی قتل رضوان الله علیه.
بحارالأنوار، ج۴۵، ص۲۲
۲. أنساب الاشراف، بلاذری ج۳، ص۱۹۲، تاریخ طبری، محمد بن جریر، ج۵، ص۴۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۴، ص۶۷.
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🆔 @Fishe_menbar
#با_حسین_علیه_السلام
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
◾️ #مکاشفه_آقانجفی_قوچانی_در_حرم_مطهر_سیدالشهداء_علیه_السلام
👈🏼سیاحت شرق، مرحوم آیتالله #آقا_نجفی_قوچانی، در کتاب #سیاحت_شرق مینویسد:
آمدم به صحن سیّدالشهداء علیهالسلام همانطور به گوشهای سرپا ایستاده بودم
که بعضی از رفقا را ملاقات نمایم؛ و ساعت دو به غروب بود.
و در آن بین صدای ساعتی که در سر صحن سیّدالشهداء بود، بلند شد.
➖ وقتی که خوب گوش به صدای زیر او نمودم تا ده مرتبهاش تمام شد،
دیدم به طور فصیح می گوید:
«هل من ناصر... هل من ناصر... هل من ناصر...» تا ده مرتبه تمام شد.
➖ قشعریره (لرزه) در بدن ما حادث شده، گوش را تیز نموده که از کجا جوابی میرسد یا نه؟
و چشمها پر اشک شد که جواب دهی پیدا نشد...
➖ که یک مرتبه از صحن ابوالفضل (علیهالسلام) صدای ساعت بزرگ او به صورت بم و کلفت بلند گردید:
«لبّیک... لبّیک... لبّیک...» تا ده مرتبۀ او هم تمام شد؛
➖ اشکهای خود را پاک کرده گفتم: های بگردم وفاداریت را؛ باز تویی که جواب دادی.
خوشحال شدم که هنوز ناصر هست و از خوشحالی باز اشکها بیرون شد.
📚 سیاحت شرق، ص۲۴۷
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🆔 @Fishe_menbar
#با_حسین_علیه_السلام
#مجالس_حسینی
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
◾️ #ارزش_و_ثواب_اشک_بر_امام_حسین_علیه_السلام_با_عقل_سنجیده_نمی_شود
👈🏼👈🏼 مرحوم #علامه_محمدباقر_مجلسی رحمهالله میگوید:
➖ بعضی از بزرگان، در تألیفاتشان از #سید_علی_حسینی نقل کردهاند که گفته:
من در مشهدالرضا علیهالسلام ساکن بودم.
با عدهای از مؤمنین در #روز_عاشورا مشغول عزادارای بودیم که یکی از آنان مقتل خوانی میکرد و روایتی خواند که امام باقر علیهالسلام فرمودهاند:
«مَنْ ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ وَلَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الْبَعُوضَةِ غَفَرَ الله لَهُ ذُنُوبَهُ وَلَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْر».
هر کس در مصیبت حسین گریه کند ولو به اندازه یک پر پشه باشد، خدا تمام گناهان او را میبخشد، ولو به اندازه کف دریاها باشد.
➖ در آن جمع یک جاهل مدعی علم بود، تا این روایت را شنید گفت:
اینها دروغ است و با عقل سازگار نیست. بین ما بحث شد و او قانع نشد و اصرار بر تکذیب داشت و با آن حال جدا شدیم و به خانه رفتیم.
➖ آن شخص روز بعد گفت: در خواب دیدم که هنگام قیامت است و ترازوی اعمال و حساب و کتاب و هول و هراس قیامت. من تشنه شدم بقدری که نزدیک بود هلاک شوم. دیدم یک حوضی که بسیار وسیع است و طول و عرض آن معلوم نیست نمایان شد، با خود گفتم:
حوض کوثر است. برای رفع عطش بهسمت آن حوض رفتم و دیدم یک زن و دو مرد که همگی سیاه پوشیده و گریان و محزون بودند آنجا ایستادهاند. پرسیدم اینان چه کسانی هستند؟
گفتند: رسولاکرم و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهم اجمعین هستند.
گفتم: چرا سیاه پوشیدهاند؟
گفتند: مگر نمیدانی روز عاشورا است؟ و زمین و آسمان محزون و گریان است!
➖ من رفتم خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها گفتم: من تشنهام و آبم دهید.
ایشان بهمن تندی کرده و فرمودند:
«أنت الذي تنكر فضل البكاء على مصاب ولدي الحسين ومهجة قلبي وقرة عيني الشهيد المقتول ظلما وعدوانا؟
لعن الله قاتليه وظالميه ومانيعه من شرب الماء؟»
آیا تو بودی که ثواب اشک بر فرزند مظلوم و شهیدم حسین را انکار کردی؟!
خداوند متعال قاتلانش و کسانی که او را از آب منع کردند لعنت کند.
➖ من از خواب پریدم و لرزان و ترسان بودم. و بسیار استغفار میکردم. حال آمدهام به هرکس که در آن جمع بود و در حضورش انکار روایت کردم، این موضوع را بگویم و اظهار پشیمانی کنم.
📚 بحارالانوار (چاپمؤسسة الوفاء)، ج۴۴، ص٢٩٣
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🆔 @Fishe_menbar
#با_حسین_علیه_السلام
#مجالس_حسینی
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
◾️ #ارزش_و_ثواب_اشک_بر_امام_حسین_علیه_السلام_با_عقل_سنجیده_نمی_شود
👈🏼👈🏼 مرحوم #علامه_محمدباقر_مجلسی رحمهالله میگوید:
➖ بعضی از بزرگان، در تألیفاتشان از #سید_علی_حسینی نقل کردهاند که گفته:
من در مشهدالرضا علیهالسلام ساکن بودم.
با عدهای از مؤمنین در #روز_عاشورا مشغول عزادارای بودیم که یکی از آنان مقتل خوانی میکرد و روایتی خواند که امام باقر علیهالسلام فرمودهاند:
«مَنْ ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ وَلَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الْبَعُوضَةِ غَفَرَ الله لَهُ ذُنُوبَهُ وَلَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْر».
هر کس در مصیبت حسین گریه کند ولو به اندازه یک پر پشه باشد، خدا تمام گناهان او را میبخشد، ولو به اندازه کف دریاها باشد.
➖ در آن جمع یک جاهل مدعی علم بود، تا این روایت را شنید گفت:
اینها دروغ است و با عقل سازگار نیست. بین ما بحث شد و او قانع نشد و اصرار بر تکذیب داشت و با آن حال جدا شدیم و به خانه رفتیم.
➖ آن شخص روز بعد گفت: در خواب دیدم که هنگام قیامت است و ترازوی اعمال و حساب و کتاب و هول و هراس قیامت. من تشنه شدم بقدری که نزدیک بود هلاک شوم. دیدم یک حوضی که بسیار وسیع است و طول و عرض آن معلوم نیست نمایان شد، با خود گفتم:
حوض کوثر است. برای رفع عطش بهسمت آن حوض رفتم و دیدم یک زن و دو مرد که همگی سیاه پوشیده و گریان و محزون بودند آنجا ایستادهاند. پرسیدم اینان چه کسانی هستند؟
گفتند: رسولاکرم و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهم اجمعین هستند.
گفتم: چرا سیاه پوشیدهاند؟
گفتند: مگر نمیدانی روز عاشورا است؟ و زمین و آسمان محزون و گریان است!
➖ من رفتم خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها گفتم: من تشنهام و آبم دهید.
ایشان بهمن تندی کرده و فرمودند:
«أنت الذي تنكر فضل البكاء على مصاب ولدي الحسين ومهجة قلبي وقرة عيني الشهيد المقتول ظلما وعدوانا؟
لعن الله قاتليه وظالميه ومانيعه من شرب الماء؟»
آیا تو بودی که ثواب اشک بر فرزند مظلوم و شهیدم حسین را انکار کردی؟!
خداوند متعال قاتلانش و کسانی که او را از آب منع کردند لعنت کند.
➖ من از خواب پریدم و لرزان و ترسان بودم. و بسیار استغفار میکردم. حال آمدهام به هرکس که در آن جمع بود و در حضورش انکار روایت کردم، این موضوع را بگویم و اظهار پشیمانی کنم.
📚 بحارالانوار (چاپمؤسسة الوفاء)، ج۴۴، ص٢٩٣
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🆔 @Fishe_menbar
#با_حسین_علیه_السلام
#قصص_حسینی
#قصه_عبرت
#ویژه_محرم
#ماه_محرم
◾️ #نجات_پیدا_کردن_از_مرگ_با_توسل_به_سیدالشهداء_علیه_السلام
👈🏼👈🏼 مرحوم آیةالله العظمی #حاج_شیخ_عبدالکریم_حائری (رضواناللهتعالیعلیه) نقل میکنند:
➖ هنگامی که من در کربلا بودم شبی که شب سه شنبه بود در خواب دیدم شخصی به من گفت:
شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده سه روز دیگر خواهی مرد.
من از خواب بیدار شدم و متحیر بودم گفتم: البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد.
➖ روز سهشنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت روز پنجشنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقاء به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم، در آنجا قدری گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد ناهار را همانجا صرف کردیم پس از ناهار ساعتی خوابیدیم.
➖ در همین موقع لرزه شدیدی مرا گرفت رفقاء آنچه عبا و روانداز داشتم روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حس کردم که حالم بسیار وخیم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانید، آنها وسیلهای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آوردند و به منزلم رساندند.
➖ در منزل بیحال و بیحس افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شد، در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را مشاهده کردم با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر کردم.
ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و جپ من نشستند و به همدیگر نگاه می کردند و گفتند: اجل این مرد رسیده مشغول قبض روحش شویم.
➖ در همین حال با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله (سلام الله علیه) #متوسل شدم و عرض کردم:
ای حسین عزیز دستم خالی است! کاری نکردم و زادی تهیه ننمودهام؛ شمارا به حق مادرتان زهرا (علیهاالسلام) از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تاءخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.
➖ بلافاصه پس از توسل دیدم شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند مرا قبض روح کنند آمد و گفت: حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) فرمودند:
شیخ عبدالکریم به ما توسل کرده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تأخیر اندازد.
خداوند اجابت فرموده بنابراین شما روح او را قبض نکنید.
در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: سَمْعا وَ طاعَهً، سپس دیدم آن دو نفر و فرستاده امام حسین (سلام الله علیه)، صعود کردند و رفتند.
➖ در این موقع احساس سلامتی کردم صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر و صورت می زدند آهسته دستم را حرکت دادم و چشمم را گشودم، دیدم چشمم را بسته اند و به رویم چیزی کشیده اند خواستم پایم راجمع کنم ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته اند.
➖ دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم شنیدم میگویند:
ساکت شوید گریه نکنید که بدن حرکت دارد آرام شدند رواندازی که برروی من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند، با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند آب به دهانم ریختند کم کم از جا برخاستم و نشستم.
➖ تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمدلله از آن حالت به کلی خوب شدم.
این موهبت به برکت مولایم آقا سیدالشهداء (سلام الله علیه) بود،
آری به خدا.
📚 منابع:
۱. گنجينه دانشمندان، ج۱، ص۳۰۴
۲. کرامات الحسینیه، ص۱۵۹
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar