eitaa logo
مطلع ِعشقانه
219 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
145 فایل
محب وصی،ولایت، طرح ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگی‌ست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری کلاس مجازی مباحثه کتاب مطلع عشق(رهنمودها رهبرانقلاب به زوج ها جوان) ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
طلبه ها و مظلومیت شان
طلبه ها
حقوق مردان
این هم از اختصاصات اسلام است. هر چه زودتر بهتر... زود که می گوییم، یعنی از همان وقتی که دختر و پسر احساس نیاز می کنند به داشتن همسر. هر چه این کار زودتر انجام بگیرد، بهتر است. علت چیست؟ علت این است که اولاً برکات و خیراتی که در امر ازدواج وجود دارد، در وقت خود و زودتر از این که زمان بگذرد و عمر تلف بشود، برای انسان حاصل خواهد شد. ثانیاً جلوی طغیان های جنسی را می گیرد. لذا می فرماید: «من تزوج احرز نصف دینه». طبق این روایت معلوم می شود که نصف تهدیدی که انسان درباره دین خود می بیند، از طرف طغیان های جنسی است که خیلی رقم بالایی است. «۱۳۸۰/۱۲/۰۹» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
به سن نیست
توجه کردید تا حالا کسی از دانشجویان دانشکده اقتصاد نمی پرسد چرا وضع اقتصاد و گرانی اینطور است!؟ اما تا یکی می فهمند ست می گویند چرا این است چرا گرانی هست!؟
🔰نقدی بر مستند انقلاب جنسی ✍️ مریم کثیری 🔸چند جوان تصمیم میگیرند که به سفر بروند و لذت ببرند و از خود سفر پول سفر را بدست بیاورند. خب چه کاری بهتر از این که یک دوربین به دست بگیرند و از آنچه که در ایران تابوی اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی است فیلم بگیرند و یک روایت، بدون کمترین تلاش خاصی برای پژوهش کردن هم به آن اضافه کنند و مستند بسازند! اسمش را هم می گذارند انقلاب جنسی ۱و ۲و.... 🔹۴ قسمت از مستند انقلاب جنسی می گذرد و من هنوز منتظرم که آقایان با ۴ کارشناس جدی و کاربلد مشورت کنند برای یک روایت عمیق و پخته از معضلی که در جامعه ی ما، زیر پوست شهر به سرعت و با تنوع وحشتناکی در حال رشد است و هیچ کس از مسئولین هم حتی دغدغه ی پرداختن به آن را ندارند چه برسد به فکر راه حلی باشند. 🔸جناب شمقدری و دوستانشان متخصص سوزاندن سوژه های خوب هستند، سوژه را دستمالی می کنند بدون آنکه صورت مسئله ی دقیقی طرح کنند و حداقل به چند راهکار احتمالی نیز برسند. صرف مطرح کردن تابوی های جامعه ی ما و پرداختن بدون پشتوانه فکری به آن هیچ دردی از ما دوا نمی کند... 🔹در لایوهای جناب شمقدری این سطحی نگری یا بهتر بگویم خطی نگاه کردن منبعث از ذهن مهندسی به مسائل اجتماعی و علوم انسانی را به وضوح می توان دید. 💢حرف زدن درباره ی مسائلی که کسی درباره ی آنها حرف نمی زد جسارت میخواهد اما اگر نتوان آن را دسته بندی کرد، نظامدار و با چهارچوب دقیق به مخاطب ارائه داد قطعا نه تنها از مشکلات کم نمی کند که بر مشکلات نیز می افزاید... 🔸انقلاب جنسی ۴ به مراتب ضعیف تر و بی محتوا تر از سه قسمت قبل آن بود بدون آنکه حرف جدیدی برای مخاطب داشته باشد! https://eitaa.com/joinchat/3344760855C17713c4a73 @kanooneQarbshenasiAndisheIslami
مطلع ِعشقانه
⁉️ چقدر به فکر عاقبت به خیری، فرزندان مون هستیم؟! موقع ازدواج، آقای نبی لو ۲۳ سال داشت، من ۱۹ سال. همیشه می گفت، ما دیر ازدواج کردیم. خانم حیف نبود؟ این زندگی، به این خوبی رو، ما چهار سال زودتر می تونستیم شروع کنیم. چرا دیر ازدواج کردیم؟! همیشه می گفتن وقتی انسان می تونه زندگی خوبی داشته باشه، چرا دیر؟! بعد شاید باورتون نشه، دخترم مون که ۱۴ سالش بود، خود آقای نبی لو واسطه ازدواج دامادم با دخترم شدن ... اصغر آقا یه طلبه ساده، از روستا های استان همدان بودن و پسر دایی بنده، که در قم در حال تحصیل بودن، یه روز در حرم، همسرم به ایشون گفته بودن، چرا شما ازدواج نمی کنی؟! گفته ‌بود، من شرایط ازدواج ندارم... گفته بودن، حالا اگر من یه خانواده ای رو پیدا کنم که حاضر باشن با شرایطی که داری به شما دختر بدن، شما چکار می کنی؟! ایشون گفته بود، اصلا محاله یه همچین چیزی... من یه طلبه ساده ام... هیچی ندارم... پدرم خوب یه کشاورزه... محاله کسی به من دختر بده... گفته ‌بودن، نه من یه خانواده ای رو می شناسم که شما رو می شناسن، من شما رو بهشون معرفی کردم... برای من خیلی سخت بود. چون فامیل هم بودیم.. گفتم برای من وجهه خوبی نداره، بری و پیشنهاد بدی... آقای نبی لو می گفتن، نه روی شناختی که من از این جوون دارم، دوست ندارم همچین پسری رو از دست بدیم. بعد من می گفتم، اصلا، مگه دختر ما چقدر سن داره، که ما خودمون بخوایم اقدام کنیم برا ازدواجش؟! خلاصه ایشون تونست منو قانع کنه برای این کار ... شهید نبی لو به دامادم گفته بود، من با خانواده این دختر صحبت می کنم. اونها هم با دخترشون مطرح کنن، اگر بتونم موافقت همه شون رو بگیرم، حتما میام بهت میگم. حالا من مونده بودم، چطوری این موضوع رو با دخترم مطرح کنیم. به همسرم گفتم، حالا چطور می خوای به طیبه بگی؟! گفت خانم، اونم راهش رو بلدم. من خودم یه جوری میگم. ایشون نشستن شروع کردن به صحبت کردن با دخترم، که چقدر ازدواج خوبی داره، و چقدر باعث دوری از گناه میشه و اینکه اگر پسر مومن با تقوایی باشه و ... اینها رو توضیح داد برای دخترم، خیلی با بچه ها راحت بود. بعد گفت حالا اگر من به عنوان پدرت، یه پسری رو معرفی کنم که تمامی این خصوصیاتی که گفتم، داشته باشه، تو چکار میکنی؟ نظرت چیه؟! دخترم بنده خدا همین جور مونده بود... همسرم به دخترم گفت: نه حالا نمی خوام جواب بدی، خوب فکرات رو بکن، بعد جواب بده... من به عنوان پدر تو، خوشبختی تو رو می خوام. اگر یه روزی چنین پیشنهادی بدم، نظرم رو می پذیری؟! بعد از مدتی مجدد موضوع رو با دخترم مطرح کردیم و دخترم هم موافقت کرد. وقتی مجدد با پسر داییم مطرح کرده بودن، ایشون گفته بودن، من حتما باید این خانواده رو ببینم، پدرش رو ببینم، مادرش رو ببینم، رو چه حسابی با این شرایط من، حاضرن به من دختر بدن؟! گفته بودن باشه من هماهنگ می کنم، بیا حرم، بگم پدرش هم بیاد، با هم صحبت کنید. می گفت رفتیم نشستیم، اصغر آقا هم هی نگاه می کرد، با یه حالت نگرانی می گفتن نیومدن، نمی خواید یه تماس بگیرین، ببینید چرا نیومدن؟! گفته بودن: الان من پدر اون دختر، چی می خوای بهش بگی؟! خندید گفت: نه حالا بیان، من بهشون میگم. گفته بودن، اومدن دیگه... من الان پدر اون دختری هستم که گفتم، من طیبه رو برای شما در نظر گرفتم. دامادم تعریف می کنه که وقتی بابا این حرف رو زد، از یه طرف واقعا تو دلم یه همچین چیزی رو می خواستم و دوست داشتم چنین ازدواجی انجام بشه، همیشه می گفتم، کاش این دختر سه چهار سال بزرگ تر بود، من جراتش رو داشتم، که مطرح کنم. از اون طرف می گفتم، کاش زمین دهن باز می کرد من می رفتم داخلش، چقدر راحت بابا گفت، من پدر اون دخترم... خلاصه با هم صحبت کرده بودن و آقای نبی لو گفته بودن از نظر من مسئله ای نیست. به لحاظ مالی هم حاضرم از حقوق خودم، یه کمکی به شما بکنم، ولی راستش رو بخواید، نمی خوام پسری مثل شما رو از دست بدم. من با خانواده هم صحبت کردم و هماهنگ هستند. الحمدالله دختر من ۱۴ سالگی ازدواج کرده... تا به امروز، حتی یکبار هم نگفتم، کاش دوسال دیرتر این ازدواج انجام می شد. الحمدالله هم خودش تونسته عاقلانه با این موضوع برخورد کنه، هم خدا رو شکر، انتخابی که همسرم کرده بود، مناسب و شایسته بود. و تا به امروز هم واقعا خیلی راضی هستیم. دخترم الان یه وقتایی که در فراق پدرش گریه می کنه، میگه، بابا دستت درد نکنه، واقعا عاقبت به خیری منو می خواستی... 🔹خاطره همسر شهید مدافع حرم از واسطه گری برای ازدواج دختر ۱۴ ساله اش در مصاحبه با رادیو معارف کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از ذریه طیبه
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🍁 افتخار می‌کنند 🍁 ☀️ سیدنا القائد ☀️ 🎪 بنده از پیش از انقلاب، از اینکه واژه‌های بیگانه بی‌دریغ در دست و زبان مردم ما به کار میرفت و به آنها افتخار میکردند ... همیشه رنج می‌بردم؛ 🎪 ... خیلی از سنتهای غلط پیش از انقلاب، با انقلاب از بین رفت؛ این یکی متأسفانه از بین نرفت! 🎪 یک عده‌ای کأنه افتخار می‌کنند که یک حقیقتی را، یک عنوانی را با یک واژه‌ی فرنگی بیان کنند 🎪 در حالی که واژه‌ی معادل فارسی برای آن عنوان وجود دارد، دوست میدارند از تعبیرات غربی استفاده کنند... khamenei.ir
هدایت شده از احمد فربهی
من این گفتگو را دیدم، چند نکته عرض می‌کنم؛ 1- بنده آقای آقامیری را تأیید نمی‌کنم اما معتقدم «مواجهه‌ی رو در رو»، می‌تواند بسیاری از ذهنیت‌ها و رفتارها را تعدیل کند؛ بنده به جدّ، معتقدم بخش وسیعی از اختلافات اجتماعی و سیاسی، محصول ذهنیت‌های اشتباه از همدیگر است، 2- آقای آقامیری گفت؛ سخنان مرا تقطیع کرده‌اند! فارغ از موجه‌بودن یا نبودن این‌سخن، بنده بارها گفته‌ام کار رسانه در عصر حاضر، رساندنِ واقعیت‌ها به مخاطب نیست، بلکه کارش «ساختن ذهنیت مخاطب، برای قضاوت‌های جهت‌دار» است، لذا هم مسؤولان قضائی باید فکری کنند و هم سواد رسانه‌ای مردم باید بالا برود؛ باور کنیم بسیاری از خبرها مهندسی می‌شود تا قضاوت‌ها را مهندسی کنند. 3- به نظرم مسأله‌ی خلود مشرکان، مسأله‌ای نیست که محور گفتگو یا یکی از اصلی‌ترین محورها در این‌گونه گفتگوها شود، بلکه آن‌چه بایستی محور گفتگو قرار می‌گرفت؛ «نقش بازدارنده‌ی عذاب‌ الهی» است، این همان موضوعی است که «جریان اباحی‌گری» از غفلت جامعه‌ی دینی نسبت به آن، برای نفی هنجارهای دینی، استفاده می‌کند و آقای آقامیری به عنوان یکی از ابزارهای این جریان مورد سوء‌استفاده قرار گرفته. جریان اباحی‌گری، تلاش می‌کند همه‌ی بازدارنده‌ها؛ چه درونی و چه بیرونی را نفی کند تا فضای فرهنگی رها شود؛ انکار عذاب‌‌‌‌های شدید الهی، گسترش فرهنگ «به‌تو‌چه!»، تفکر «از دینش مپرس» و نفی مقاومت‌ اجتماعی در مقابل هنجارشکنی‌ها، همگی، از این‌قبیل‌اند. https://eitaa.com/farbehi
هدایت شده از سیدرضا
6 soal.pdf
54.1K
بسمه تعالی ... آنچه در سفر امروزم به قم گذشت و برگشت ام از قم باید به نگارش در بیاورم چه درآغاز که دیدم خانم بی حجابی(موها بلندش را بیرون ریخته ... از پشت با مانتو یکدفعه چادرمشکی از کیف درمی آورد و سر می کند) . چه هنگام برگشت که به یک خانم بی حجابی طور (بی حجابی از جهت موها از جهت آستین کوتاه ) که ۱۹هزارتومان خرج افتادم ... اونم در رودربایستی .
هدایت شده از نصاب الصبیان
خصوصا طلاب نوجوان باید بدانند که این راهی که در آن قدم نهاده اند راهی است بس مهم و باید بسیار صبور بود. دوستان نزدیکم سابقا از بنده شنیده اند که باید در حوزه خاک شد تا به جایی رسید. لاتحسب المجد تمراً أنت آکله. حرف زیاد است. نه حوزه دانشگاه است و نه معارف دین علوم دانشگاهی. اینجا ترم و واحد کارایی ندارد. اینجا اخلاص و ادب و زانو زدن در محضر اساتید واقعی و ناز اولیای الهی کشیدن ،و تقوا و صبر و عرق ریختن و سنگ زیرین آسیا بودن کار می رسد.
مطلع ِعشقانه
بسمه تعالی ... آنچه در سفر امروزم به قم گذشت و برگشت ام از قم باید به نگارش در بیاورم چه درآغاز که
هنگام بازدید از کتاب فروشی حوزه در میدان روح الله، متوجه شدم دوجوان که طلبه اند و تعداد زیادی کتاب خریده اند، می گویند 《از تهران آمده ایم تخفیف خوب بدهید》 گفتم وسیله و ماشین دارید؟ گفتند بله گفتم جا دارید؟ گفت بله شماره گرفتم گفت ساعت ۲ حتمی برمی گردیم تا ۲ بدو بدو کارها راست ریست کردم اما خبری از زنگ آنها نشد ۱۳۹۹/۴/۱
آخرین کار رفتن به سلمانی بود چندین به سلمانی انصار گفتم زود باش زود باش سریع ترین اصطلاح سر و صورت بود. ساعت ۱۴:۲۰ دقیقه. طبق معمول ساعت ۱۴:۳۵ حرکت خواهد کرد. تا خود خیابان منتهی به راه آهن دوان دوان رفتم گرچه کوله سنگین پر از کتاب داشتم. وقتی سر خیابان راه آهن رسیدم دیدم موتوری می خواهد عبور کند اشاره کردم که می شود من را ببرید تا ایستگاه راه آهن؟ مستقیم؟ سوار کرد ... با سرعت رساند تا رسیدم یک از میتخدمین ایستگاه گفت ندو هنوز وقت هست مامور چک بلیط هم گفت وقت هست گفتم چنددقیقه نمانده مگه ۱۴:۳۵ نیست؟ گفت نه عوض شده ، شده ۱۴:۴۵ برو بلیط بگیر بیا شروع کردن با نت گوشی از سایت بلیط گرفتن.
بلیط را درنوبت دوم که امتحان کردم گرفتم. سالن سوم سوار شدم. دست راستم خانم جوان نه چندان محجبه یی نشسته بود . دنبال بهانه برای گفتگو بودم بالاخره اگر چادری بود خیلی احساس وظیفه نمی کردم هابرای تذکر... اما مانتویی بود با ساق عریان و موها جلو نمایان . دنبال ترفند و چاره بودم برای شروع گفتگو
مطلع ِعشقانه
بلیط را درنوبت دوم که امتحان کردم گرفتم. سالن سوم سوار شدم. دست راستم خانم جوان نه چندان محجبه یی ن
کتاب حلوای عروسی دادم گفتم بخونید نظر بدهید که باب گفتگو باز شد بعد فهمیدم متولد۶۹است ارشد... نظرش درمورد قم خیلی بد است چرا؟ استادها دانشکده و مسئولین هواشو نداشتن یا چی؟ مردم قم زیاد به بی حجابی ش تذکر دادند گفتم چی گفتند؟ گفت هنذفری می گذارد حرف‌شان را نمی شود که... جالبه یک جا صحبت هاش می گفت ما ملت انتقادپذیری نیستیم! منم گفتم انتقار صحیح نیست جز در قالب جالب بود خودش انتقادپذیر نبود برای اینکه تذکرات لسانی ملت را نشود هنذفری در گوش بود !! می گفت با اینکه چادر دارد از چهارراه شهدا تا پل آهنچی پیاده می رود ... بهش تذکر می دهند ... 《طرف سن پدر من را دارد بهم تذکر می دهد!!》 گویی تذکر دادن شرط سنی دارد!؟
خیلی طلب کار بود در عین برهنگی هایی که در ساق دست و موها سر داشت! من اینجا بود که ایمان آوردم بعضی ها جز قدرت زور و قوه قهریه و نیروی انتظامی چیزی نمی فهمند!
بیت امام
کار فرهنگی آسان و ساده
مرضیه حدیدچی
مطلع ِعشقانه
بسمه تعالی ... آنچه در سفر امروزم به قم گذشت و برگشت ام از قم باید به نگارش در بیاورم چه درآغاز که
‏می‌گفت ‎ در ‎ در سختی و فشاراجتماعی نانوشته یی هستند {گفتم دقیقا درتهران همین،برعکسش هست} گفتم ‎ در ‎ در سختی و فشاراجتماعی نانوشته‌یی هستند