eitaa logo
مطلع ِعشقآنه
207 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
148 فایل
محب‌وصی، ولایت، طرح‌ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگیست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری مسابقه‌‌احکام‌ِامربه معروف درمزارشهدا، راهپیمایی ها و . . . و برگزاری‌کلاس‌مجازی کتاب مطلع‌عشق(رهنمودهارهبرانقلاب به زوج‌هاجوان). ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام کاش قبل از قضاوت و نتبجه گیری و تهمت...فکر می کردی و سوال بعد مطمئن می شدید بعد بی ادبی می کردید تهمت شما" توی کانال 《ها》 جار بزنید" آی دی چه کسی را" پاک کنی" کسی که با استوری اینستا کار می کنند می دانند که آی دی شخص به طور خودکار بالاصحفه نشان داده می شود. آی دی ایشان زیر نوشته آبی بوده که معلوم نیست اون آی دی ها جز تصویر استوری اون خانم طرح ولایتی بوده و آی دی شون ابدا معلوم‌نیست. . بنده نخواستم دست به تصویرشون ببرم. آی دی ای که در تصویر می بینید برای خودشان نیست .... آی دی هایی است که خودش رو تصویرش گذاشته. احتمالا از دوستاش است. در ضمن پیج ایشان عمومی و باز بوده ... بابت تهمت هایی که زدید حلال تون نمی کنم یک عده فقط بلدند بی ادبی و حمله کنند کار ندارند واقعا خلافی اتفاق افتاده یا نه!؟ از این بی ادب ها در های مدعی و ها و ها کم نیست و نیز شهدایی ها
#شهید_ذوالفقاری #طلبه
همسر #طلبه پاسدار
قسمت اول : سفرنامه تهران به مشهد؛ قطار ساعت گذاشتم زنگ برای ساعت ۵‌ به یکی هم سپردم زنگ بزند ساعت ۶. خواب نمانم. به مادرم هم سپردم. نگران خواب ماندن بودم، نمی دانم چرا گوش سمت چپم درد گرفته بود قبل خواب. . کابوس بد دیدم. گوشی زنگ ساعت خورد خاموش کردم خوابیدم. زنگ تماس هم خورد. اما باز از رخت برنخاستم اما درآخر با صدای مادر بیدار شدم که گفت "خواب نمانی ها!" سریع دستشویی و حمام و غسل زیارت کردم(چون اونجا که جا و فرصت ندارم برای غسل زیارت). شیرگرم کرده ی مادر و عسل ریخته داخلش را بالا کشیدم. کفش نویی که دم عید خریده بودم و پا نکرده بودم را از مادر طلب کرد چون پیدا نکردم. ... کفش را آماده پوشیدن کردم و گذاشتم دم در. لباس نویی که پارسال از مشهد خریدم تن نکرده بودم از مادر سوال کردم کجاست؟ _مادر اون بلوز زرده کجاست؟ _همان که نپوشیده بودی؟ فرصت نشده بود شلوار نو هم بگیرم( چون زانوی شلوارم خربزه انداخته) بلوز را از جاش درآوردم چروک و خط زیاد داشت. زمان را بررسی کردم ساعت ۷:۱۵ بود حرکت ۷:۴۰ محل ریسک بودم دل به دریا زدم اتو را برداشتم لباس را روی بالش انداختم. شروع کردم به اتو زدن. تمام شد. شال_چفیه عربی ِ از کاظمین آمده را هم گذاشتم تو کوله که یک وقت حمام لازم شدم به درد بخورد محض احتیاط!😓 . رفتم میدان نزدیک خانه مان، یک موتور گفت ۵تومان گفتم ۴تومان(اعتماد به نفس را ببین یک ربع دیگه قطار داره میره ، منم دارم چونه می زنم 🤗) . بالاخره بعد چند ثانیه اصرار و پافشاری بنده غالب می شوم و موتوری میگه سوار شو بریم. . بلیط را چاپ نکرده ام. می روم به مدیریت میگم ، میتونم بروم یا باید بروم چاپ کنم؟ میگه نمیخاد برو گیت ۶ خودش همان جا بلیط بهت میده. همان لحظه عبور از گیت، کارت ملی میخاد نشان می دهم می گیرد جلو دستگاه کدخوان سریع بلیطم چاپ می شود. . می روم نماز صبح را می خونم. یک کمپوت می گیرم ۱۵هزارتومان (البته برادران فروشنده روی مقدار قیمت مردد بودند ۱۰ یا ۱۵) ... می رسم به قطار. بلیط واگن ۶ خورده. با اینکه واگن ام جلوتر است(انتهای قطار)؛ مهمان دار میگه از همین جا سوار شو. (اگر روی سکو راه می رفتم زودتر می رسیدم احتمالا چون تا ۷:۴۰ کمتر ۵ دقیقه مانده می گوید از همین جا سوار قطار شو) مجبورم در چند تا واگن پیاده روی داشته باشم. از بین واگن اردوی پسرهای دانش آموز عبور می کنم. واگن۶، صندلی ۴۸. در باز می کنم. دارند صبحانه می خورند گویا یک خانواده اند. . به بنده هم دعوتی می زنند "بیا بخور شما هم" بنده هم گرسنه هستم و بی صبحانه! چون روال ایرانی جماعت تعارف است از نوع دروغین اش و احتمال زیاد در دعوت اول بپذیری بد و زشت محسوب می کنند اکثرا، به "تشکر" و "ممنون" اکتفا می کنم . که در آخر پسرجوان روبرو نشسته می گوید آقا یک لقمه بزن. مرد سن بالا و درشت اندام که بعدا می فهمم پدر پسر بوده، نان لواش را می گیرد سمتم و بقیه خیارو گوجه و پنیر تبریزی. . (خدا را شکرت) . روم نمی شود بیشتر بردارم یک نان لواش را با همان یک نقدار خیار و گوجه ی اولیه سعی می کنم به اتمام برسانم. اما جناب پدر خانواده متوجه می شود؛ و خیار و گوجه را می گیرد باز بردارم. منم روم نمی شود به یک قطعه خیار و یک قطعه گوجه اکتفا می کنم. ...باز خدا را شکر... سفره که جمع می سود گفتگوی آشنایی و معارفه شروع می سود. اولین سوال پسرجوان این است: شما آخوندی؟ بنده که جا خوردم میگم ان شالله پسر: من با خودم می گفتم خدا کنه یک آخوند (نفر ششم) کوپه باشد(و کوپه را تکمیل کند) .. اولین بار است می بینم یک نفر از اینکه می فهمد مخاطبش طلبه ست مسرور می شود و آن را به در زبان ابراز می کند. . ایشان سینا ترم چهارم حقوق دانشگاه آزاد ملارد ، می گفت اول قبول شد آینده نداشت انصراف داده. .. البته می گفت علاقه به شدن دارد اما گفتن حیفه بزارد لیسانس بگیرد بعد! که حرفش را رد کردم گفتم چی حیف است؟ . سینا می گوید اهل روستا است این دو خانم و آقا نزدیک تر نشسته پدر و مادرش هستند و آن خانم و آقا کنار پنجره، دایی و زن دایی اش. جالبه دایی که ظاهر افتاده ای دارد و سن بالا می زند اما زن دایی سرزنده و پرحرف ، و نسبتا جوان تر می زند. فارسی حرف زدن اش هم با مزه و با لهجه است. .. کلا تو این جمع یکی سینا حرف می زند بیشتر، یکی هم جناب ِزن دایی ِسینا. ... سینا با زن دایی و البته ببیشتر زن دایی با سینا، صمیمی است. . تهویه واگن ماشالله از همان اول حرکت، خیلی قوی کار می کند، داخل واگن یخچالی شده برای خودش؛ سینا پتویی از یکی از ساک های موجود در کوپه در می آورد و می کشد روی خودش ... می گوید خب تو هم پتو بکش رو خودت. . میگم خیلی سرده با این پتو نازک چیزی حل نمی شود. .. می روم بیرون کوپه، در نور آفتاب بایستم. .. هنوز نت وضع اش خوب است. داستان های فضا مجازی را ذخیره و
#طلبه
هدایت شده از طلبگی تا اجتهاد
4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بودجه کل حوزه های علمیه سراسر کشور با حدود 124 هزار #طلبه در سال چقدر است؟ بودجه دانشگاه تهران با حدود ۹ هزار دانشجو چقدر است؟ بدانیم و روشنگری کنیم... پ ن: دولت #سالوس #بزدل بدونه، در، همیشه رو یه پاشنه نمیچرخه... @talabegitaejtehad
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🍃 حاج آقا مجتهدی تهرانی 🍃 ⚡️ حاج شیخ محمدتقی بروجردی سال‌ها در نجف درس می‌خواند؛ وقتی برگشت به شهرش، دید هم پدرش و هم مادرش از دنیا ‏رفته‌اند. خواب پدر و مادرش را دید و سوال کرد چه وضعیتی در آن عالم دارید؟ ⚡️ گفتند: «هنوز ما را رها نکرده‌اند؛ چون ما ‏دراول طلبگی‌ات موافق طلبه شدنت نبودیم، در این دنیا گیر هستیم و ما را نگه داشته‌اند که چرا موافق طلبگی فرزندتان ‏نبودید؟»‏ ⚡️ پدر و مادرهایی که فرزندشان می‌خواهد طلبه شود و آنها موافق نیستند و نمی‌گذارند، باید توبه کنند تا خدا آنها را بیامرزد. چرا ‏راضی نیستی بچه‌ات شود؟ اگر برود خلاف‌کار بشود و ریشش را بتراشد راضی هستند، اما به رضایت ‏نمی‌دهند. این پدر و مادر ... 🔥.‏ 📚 کلاس اخلاق
با چند وقت بالاخره رفتیم خواستگاری دختر فامیل... دانشجو بودم می خواستم طلبه بشوم گفته بودم از قبل...مشکلی نداشتند... گفتگوها را کردیم... ته‌ش بود...آخرش...گفتیم درمورد مهریه هم صحبت کنیم تا گفتم مهریه گفت مهریه؟! گفتم آره مهریه گفت پسرفامیل اصلا خوشم نمیاد اسمش را هم نیار گفتم آخه نمیشه که... گفت چرا نمیشه مگه من تورو بهاطر پول میخام یا چیزی من اصلا از مهریه خوشم نمیاد گفتم دخترفامیل ... نمیشه به قرآن نمیشه باید یک چیزی تو عقدنامه نوشته بشود... که مالیت داشته باشد... گفت یعنی نمیشه بنویسند من تو به این خوبی را بدون مهریه خواستم؟ گفتم نه نمیشه چیزی هم هست که پیغمبرخدا ص گذاشتن گفت پس بخاطر بخاطر اینکه گفتن باشه بخاطر اَحدیت و وحدانیت خدا یک سکه. حل شد؟ گفتم خیلی ممنون خیلی خوب اما میگم‌نمیخای ۱۴تاش کنیم جلو فامیل و اینا راحت تر باشی؟ گفت حالت خوبه؟ من میگم بخاطر خودخدا یکی بعد تو درمیایی میگویی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دست بردار از حرف مردم دست بردار... گفتم وقتی حرف ات حقه من دیگه چه حرفی دارم باشه ممنونم‌تم که این‌قدر خدایی هستی . النبیءص: خیرالنساءامتی اقلهنّ مهراً
با چند وقت بالاخره رفتیم خواستگاری دختر فامیل... دانشجو بودم می خواستم طلبه بشوم گفته بودم از قبل...مشکلی نداشتند... گفتگوها را کردیم... ته‌ش بود...آخرش...گفتیم درمورد مهریه هم صحبت کنیم تا گفتم مهریه گفت مهریه؟! گفتم آره مهریه گفت پسرفامیل اصلا خوشم نمیاد اسمش را هم نیار گفتم آخه نمیشه که... گفت چرا نمیشه مگه من تورو بهاطر پول میخام یا چیزی من اصلا از مهریه خوشم نمیاد گفتم دخترفامیل ... نمیشه به قرآن نمیشه باید یک چیزی تو عقدنامه نوشته بشود... که مالیت داشته باشد... گفت یعنی نمیشه بنویسند من تو به این خوبی را بدون مهریه خواستم؟ گفتم نه نمیشه چیزی هم هست که پیغمبرخدا ص گذاشتن گفت پس بخاطر بخاطر اینکه گفتن باشه بخاطر اَحدیت و وحدانیت خدا یک سکه. حل شد؟ گفتم خیلی ممنون خیلی خوب اما میگم‌نمیخای ۱۴تاش کنیم جلو فامیل و اینا راحت تر باشی؟ گفت حالت خوبه؟ من میگم بخاطر خودخدا یکی بعد تو درمیایی میگویی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دست بردار از حرف مردم دست بردار... گفتم وقتی حرف ات حقه من دیگه چه حرفی دارم باشه ممنونم‌تم که این‌قدر خدایی هستی . النبیءص: خیرالنساءامتی اقلهنّ مهراً
توجه کردید تا حالا کسی از دانشجویان دانشکده اقتصاد نمی پرسد چرا وضع اقتصاد و گرانی اینطور است!؟ اما تا یکی می فهمند ست می گویند چرا این است چرا گرانی هست!؟
13.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
➖روایت غم‌انگیز محمدرضا شهبازی -مجری برنامه طنز سیدخندان- از جایگاه خانواده‌های طلاب در رسانه . . . بچه‌های روحانیون از تلویزیون هیچ حقی ندارند.؟! ------------ ------------ -------- بنده یک زمانی نشستم فیلم های سینمایی که جزء نقش ها اصلی آن، یک است نگاه کردم، در تمام فیلم ها آنچه از زندگی طلبه، نمایش داده بودند یا خلاف واقع بود و با واقعیت فاصله داشت یا منفی بود. حتی یک مورد هم طلبه ی سرزنده و موفق که یکی می بیند غبطه بخورد کاش طلبه بودم، ارائه نداده بودند. طبیعی ست که وقتی کارگردان و سازنده فیلم شناخت درستی از زندگی طلبه ها ندارد یا نگاه منفی به طلبه ها دارد چیزی هم که می سازد یا خلاف واقع و دور از واقعیت است یا منفی و سیاه نمایی. کاش یک طلبه ای پیدا می شد یک فیلم داستانی یا سینمایی یا مستند جذاب از زندگی طلبه ها، علی الخصوص طلبه هایی که از آمدند حوزه و طلبه شدند می ساخت؛ هدف و انگیزه طلبه ها را از زبان خودشان نمایش می داد. و جواب شبهات و دروغ هایی که علیه می گویند پاسخ می داد... @matlae_eshghane
علی کارگر است شنبه در دفترخانه ازدواج، ازدواج‌ش را با ۱۴ سکه طلا ثبت کرده ، یکشنبه دادخواست میاد برای علی که باید مهریه را بدهی و تمام کارتها بانکی‌ش مسدود شده، علی می رود دادگاه دادخواست اعسار می دهد شاهد می برد نهایتا قسط بندی می شود در حالی که سکه ۴۰ میلیون است وحقوق او ۱۰ میلیون ، یعنی اگر هیچی نخورد و پول اجاره و برق و گاز و تلفن ندهد طی ۴ ماه می تواند یک سکه بدهد. با در نظرگرفتن مخارج روزمره ۸ سال طول می کشد ۱۴ سکه را بپردازد تازه اگر سکه ثابت بماند که نمی ماند و هر ماه گران تر می شود تازه علی باید ماهیانه نفقه هم بپردازد.‏در نتیجه احتمالا ۱۴ سال طول می کشد تا ۱۴ سکه را به زنی که هیچ بهره ای ازش نبرده بپردازد خلاصه اگر کارگر هستید یا طلبه یا دانشجو که توان پرداخت مهریه در وقت عقد ندارید ازدواج با ۱۴ سکه طلا(۵۶۰میلیون تومان) هم نکنید ‎