eitaa logo
مطلع ِعشقآنه
207 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
148 فایل
محب‌وصی، ولایت، طرح‌ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگیست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری مسابقه‌‌احکام‌ِامربه معروف درمزارشهدا، راهپیمایی ها و . . . و برگزاری‌کلاس‌مجازی کتاب مطلع‌عشق(رهنمودهارهبرانقلاب به زوج‌هاجوان). ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
#راه_رسم_طلبگی #طلبگی
گزارش نمایشگاه کتاب جمعه مورخه ی ۶اردیبهشت ۱۳۹۸ برابر با ۲۱شعبان۱۴۴۰ . قطار که رسید به ، پیاده شدم پله برقی را که بالا رفتم ... خواستم کارت اعتباری را جلک دستگاه بگیرم که زیادتر کم نکند، متوجه حضور انبوده و شدم ... با خود گفتم خدایا کمک کن قصه شروع شد ... وارد مصلی می شوم صدای رادیو نمایشگاه شنیده می شود از بلندگوها... . هنوز یخ ام باز نشده ، که از آنچه از خلاف میبینم تذکر بدهم .. بعد چند قدم... می گویم: خواهرم موهاتونو بپوشونید .. که مورد دوم و سوم بود ..یک ی رسا و بلند و غلیظ مستفیض مان کرد ... . رسیدم باجه راهنمای جستجوی کتاب. نتیجه: چندین غرفه و ناشر آورد : شرکت کرده بود : اکثر نتایج تلخیص بود . حاشیه و تصحیح و ویرایشی که بر داشت را می خواستم دوتا غرفه را برام نوشت اما چون ننوشته بود کنار آدرس که این نتیجه کدام جستجوی موضوعی ست الان تقریبا برام فایده ای ندارد... سری بعد دوباره باید برن برام جیتجو کند ، نیامده بود نمایشگاه ، نتیجه صفر :صفر . جالب همه افراد پاسخگو خانم بودند! علت چیست چرا؟ به جه دلیل! دلیل ایجابی در تایید این کار ندارم. اما خداشکر تقریبا حجاب شون خوب بود و قابل قبول. . می روم بسمت شبستان. در مسیر که دارم استوری می گذارم ، چند جوان بین ۱۹ و ۲۴ سال مقابل راه می روند یکی شان می گوید: انصافا این خانم هایی که محجبه ترند ظاهرشون شکیل تر است تنها جمله ای که می شنوم همین است. اما همین جمله توش پر از معنا و مفهوم است ... یاد سن خودم در آخردبیرستان می افتم... که دیالوگ ام همین بود با دوستام... . قبل ورود به شبستان سمت چپ ، غرفه را می بینم جاشون خیلی کوچک است. آقای احمدنژاد را پیدا می کنم. می گویم صدای من برایتان آشنا نیست؟ می گوید یادم نمیاد می گویم دو روز میش زنگ زدم چندتا پیشنهاد در مورد پوشش و حجاب و عفاف داشتم یادش می آید شروع می کند به . بهشون جا نمی داده مسئول ، که زیرمجموعه است. می گوید نمایشگاه آخر کارش باید گزارش بدهد که برا کار فرهنگی و عفاف چه کرده... اینجوری ما را اذیت می کند ... . می گفت آن مسئول کذا گفته: ملت خودشون بلدند نیاز ندارند. چند دقیقه که من آنجا بودم خیلی ترافیک سائل و مراجع بود ... اکثرا سوال احکامی بود ... هرمیز مخصوص یک موضوع بود فکر کنم ۶تا نیز بود. آقای مسئول که اسمش احمدنژاد بود گفت ما پاسخگو و کارشناس کمبود نداریم جا کم دادند به ما. . می گفت یک خانم چادری دیروز آمده بود اینجا ایستاده بود کنار غرفه‌ . گویا از ستاد بود اینقدر خوب به تذکر می داد. خیلی ازش تعریف کرد. گفتم کانال و پیج چیزی از فعالیت این غرفه نگذاشته است چندین تا عکس گرفتم با اجازه از خودش...گفتم میخاین کارت نشان بدهم گفت نه بابا این حرف ها چیه شما برا ما شناخته شده ای... چندتا کتاب و فلش کارت پیشنهادی ام را هم دادم بهش به کارشناس هاش نشان بدهد به مراجعین معرفی کند ... .
فصل۲۹ از کتاب روزگار می گذرد بدون توفف روزگار دستور دارد که متوقف نماند. آن چنان می گذرد که گویی از ماندن می هراسد؛ آن چنان که شیخ می هراسید. عصرخرداد ماه ، عرق ریزان، شیخ و بانو در سراچه نشسته بودند و در ِآن پیش کرده بودند. شیخ عرقچین برسرگذاشته و با یک تای قبا خود را باد می زد. تنه ی نخل را لمس و آن ورانداز کرد. _این نخل امسال خرما می دهد. شکفته شده، بارور شده ، بوی زندگی می دهد. _چه خوب. کاش یک درختچه ی ن هم داشتیم. فاش می کرد و عطر می پراکند. شیخ آمد ور درآستانه سراچه به در چوبی تکیه داد و به چشم های همسرش زل زد. _بانو گیس هایت سفید شده. _و ریش های تو، پسرعمو! _من چند سال دارم بانو؟ به کمیت، شصت و شش و به ویفیت، بیش از هزار، این جند ده رساله ای را که تو در این سال ها نگاشته ای، جناعتی در جند صد سال هم می توانند بنویسند و حتی شک دارم بتوانند بخوانند. _پس رحمت برای آیندگان بسیار درست کرده ام. _ آیندگان . . . اگر قدر بدانند. _سیدعلی به من گفته بود از وجود تو دو اثر برجا خواهد ماند که مانند دو رود در تاریخ جاری خواهد بود. به گپانم یکی از آن ها، هنین است که اهیرا دسته بندی و نرتب ش و دیگری. . . نمی دانم. به نیزای شیرازی سپرده ان مباحث ر تجمیع کند. شاید باقیات الصالحاتب باشد . . . شیخ جمله را ناتمام رها کرد و اشک هایش سرازیر ششد. _قدر دل نازک شده ای پسرعمو! _خودت هم داری یه می کنی؛؛ پنهان نکن. شیخ و بانو و را در هم آمیختند. _تو پای قول و قرارت ماندی بانو! به پای من رنج وشیدی و دم برنیاوردی. _امید دارم که اجر اندکی از قِبَل تو نصیبم شود. شیخ یک باره سکوت کرد و چشم هایش را بست. نفس عمیقی کشید و برخاست. _خبری شده پسرعمو؟! _نه؛ باید سری به سیدعلی شوشتری بزنم. هنسر شیخ عصا را به دست او داد و عبا را روی دوشش انداخت. _از سایه برو شیخ! آفتاب تند است. شیخ لبخندی زد و به راه افتاد. ص۲۱۱ تاب نخل و نارنج
باز گفت در اسلام هرکاری که موجب شدن به اسلام و به اسلام بشود نباید انجام بشود الان مرحله سوم در حال حاضر که برعهده ی است موجب بدبینی به اسلام است ... برادر جان اولا من گفتم بحث کن بعد این بدبین شدن و زدگی ما نداریم تنها مفهومی که من بخواهم به شما کمک کنم است که من تا آنجایی که فتواها و استفتائات را دیدم مرجعی این مفهوم را نیاورده است ...او گفت پس باید استفتائات کرد ندیدید دیگه. )یعنی ادعایی کرد که برای این ادعا اصلا فتوایی ندیده بود بینت عای المدعی یعنی این مقدمه ی او رو هواست ) ... او گفت: من این گشت_ارشاد را قبول ندارم صدام رفت بالا گفتم حضرت عباسی تا حالا چند بار خودت با چشم ها خودت کار ماموران گشت ارشاد را وایسادی ببینی؟ این کلیپ ها فضا مجازی را بگذار کنار که تقطیع شده اند گفت قسم نده گفتم باشه قسم نمیدم بگو گفت دوبار گفتم چه دیدی گفت هیچی صحبت کردند بردند تو ماشین. من : بدبختی ما این است بچه مذهبی ما خودش هیچی ندیده چندتا کلیپ دیده می شیند بر آن مبنا مطلب می ندیسد بر ضد گشت ارشاد .. یک بار هم گفت من این گشت ارشاد را قبول ندارم منم گفتم منم این مجلس را با این نمایندگان اش قبول ندارم پول می گیرند هیچ غلطی نمی کنند من این بازار را قبول ندارم همش رشوه همش نزول خوبه این طوری؟ گفت اگر این مجلس هم ضررش از فایده اش بیشتر باشد خب نباشد گفتم برادرجان نمی شود که دوتا ایراد دیدی که ندیدی بیای کل یک سازمان و ارگان قانونی را زیرسوال بببری قانونی و شرعی است و لازم است .... در انتهای خداحافظی بدبختی ما این است ملت قانون براشون مهم نیست الان بگویید این پارک خلاف و غیرقانونی است ببین چه برخوردی می کنند یا ببین روزه خواری در تهرتن چقدر عادی شده ... یعنی دعوت به خوبی ها و باز داشتن از بدی ها، صبح تا حالا شما بدی و خوبی می بینی چرا واکنش نشان نمی دهی چرا بی تفاوتی؟ یعنی احساس کردن در خلاف می بینی زنگ بزن ۱۶۲ در خیابان می بینی بزن ۱۱۰ او گفت در آخر اولویت اقتصاده گفتم برادر نهی ازمنکر برای چیزی است که جلو چسم ات شخص مرتکب می شود اولوبت مفهوم فلسفی است در قیاس بین دو چیز ایجاد می شود اگر الان دوتا منکر دیدی یکیش مغازه دزدی بود یکیش بی حجابی، حالا بیا ببین کدام مهم تر است ما اولویت نداریم در مسئله ما اهم و مهم داریم
حالا شغل هست یا نیست؟ حالا شغل هست یا نیست؟ یک عده می گویند مادری شغل نیست که!!! طلبگی که شغل نیست که!!
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🍃 حاج آقا مجتهدی تهرانی 🍃 ⚡️ حاج شیخ محمدتقی بروجردی سال‌ها در نجف درس می‌خواند؛ وقتی برگشت به شهرش، دید هم پدرش و هم مادرش از دنیا ‏رفته‌اند. خواب پدر و مادرش را دید و سوال کرد چه وضعیتی در آن عالم دارید؟ ⚡️ گفتند: «هنوز ما را رها نکرده‌اند؛ چون ما ‏دراول طلبگی‌ات موافق طلبه شدنت نبودیم، در این دنیا گیر هستیم و ما را نگه داشته‌اند که چرا موافق طلبگی فرزندتان ‏نبودید؟»‏ ⚡️ پدر و مادرهایی که فرزندشان می‌خواهد طلبه شود و آنها موافق نیستند و نمی‌گذارند، باید توبه کنند تا خدا آنها را بیامرزد. چرا ‏راضی نیستی بچه‌ات شود؟ اگر برود خلاف‌کار بشود و ریشش را بتراشد راضی هستند، اما به رضایت ‏نمی‌دهند. این پدر و مادر ... 🔥.‏ 📚 کلاس اخلاق
نمی دانم امسال سفر عتبات اربعین رفتید یا نه؟ امسال با یک برادرطلبه ای عازم مرز شدیم شب خونه فامیل زنش دراهواز ماندیم. در داخل اتاقی که خوابیده بودیم کتاب ها زن و شوهر را در قفسه ها دیدیم هردو دندان پزشک بودند. این برادرطلبه با یک حسرتی گفت "موفقیت یعنی این دوتا!" واقعا من روی این حرف که از دهان این برادرطلبه خارج شد، فکر کردم. در حالی که حدیث داریم: اگر خدا خیری را برای بنده اش بخواهد او را فقیه در دین قرار می دهد توفیق فهم و تفقه در دین به او عنایت می کند. (نقل به مضمون). یک سری حاج آقا امینی(مدرس بدایه‌الحکمه و نهایته‌الحکمه) در مدرسه معصومیه گفتند خوشبختی یعنی توفیق درس طلبگی خوندن پیدا کردن. (نقل به مضمون) . متاسفانه بعضا دیده می شود طلبه ها ارزش‌الهی -عندالله- کار خود را نمی دانند یا فراموش می کنند و به برخی افراد که موفقیت‌هامادی پیدا می کنند حسرت می‌خورند! اینجا جای تاسف دارد. خوب است اساتید حوزه هر چند وقت یکبار به شاگردان خود اهمیت دروس حوزوی را متذکر بشوند.