eitaa logo
مطلع ِعشقآنه
206 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
148 فایل
محب‌وصی، ولایت، طرح‌ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگیست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری مسابقه‌‌احکام‌ِامربه معروف درمزارشهدا، راهپیمایی ها و . . . و برگزاری‌کلاس‌مجازی کتاب مطلع‌عشق(رهنمودهارهبرانقلاب به زوج‌هاجوان). ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع ِعشقآنه
دوستان پیج درست شد همان پیج قبلی سرجاشه
دوباره پیج از دسترس خارج شد هر چی آی دی پیج tarhe_velayat را هرچی می زنم نمیاد پیج جدید را راه انداختم Tarhe_velayat2 لطفا اطلاع رسانی کنید
1.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. پارت اول توصیه ی حضرت آقا درباره ازدواج را جدی بگیرید.!!!!! . دیگر ازدواج تکلیف است تفریح نیست... . امام صادق (ع): چهار هزار شاگرد دارم دنبال چهلتا مرد میگردم . پسری که شرایط برات فراهم هست و ازدواج نمیکنی دختری که خواستگار داریو روش عیب میذاری جواب خدارو چی میدی فردای قیامت..... . بیایید یکم به خدا اعتماد کنیم خودش گفته اگر فقیر باشید از فضل خودم غنیتون میکنم... . ‌
مطلع ِعشقآنه
#ساره
چگونگی ازدواج شهید سبز علی خداد با خانم اش . حمیده عروسی گرفت و رفت خانه بخت و زندگی اش را شروع کرد و عفت هن نامزد گرفت. من هم داشتم. اما دوست داشتم همسرم باشد. دوستم عفت هم با کسی ازدواج کرده بود که در بود. چیزی شبیه حمیده که همسزش در سپاه بود و رفته بود جبهه. . ماه رمضان سال۶۰رسید.۴هفته ماه مبارک رمضان [شهر ]را از دست نمی دادیم؛ از خطبه ها آیت الله روحانی ، نمابنوه ولی فقیه استفاده می کردیم. . حمیده نزدیک نماز رسیدبهم، بعدمدتها هم را دیده بودیم،احوالپرسی کردیم گفت: تو کجایی معلومه؟ _هستم. خونه بودم. من جایی رو ندارم برم. شماها سرتون گرم[زندگیه] معلوم نیست کجایید! خندید و گفت: خب حالا توام. میدونی چندبارزنگ زدم خونه تون، نبودی؟ گفت: ساره میرم یک گوشه جا پیدا کنم. بعدازنماز ضلع جنوبی دانشگاه همدیگر رو ببینیم. مثل همیشه نمازجمعه در برکزار می شد. گفتم: باشه! میام" بعدنماز؛ بی مقدمه گفت: راستش امروز خونه تون زنگ زدم، کارت داشتم _خیر باشه؟! _راستش، یه آقایی هست از دوستان صمیمی شوهرم. قصد_ازدواج داره؛ ما هم خواستیم تورو معرفی کنیم. خانواده اش تک روستا زندگی می کنند، خودش هم عضو سپاه تهران است" در آن گرما این پیشنهادناگهانی. دقیقا آدمی که فکر می کردم این خصلت ها را باید داشته باشد به من پیشنهاد شده بود. با دهان روزه، شوکه شدن من بعید نبود. گفتم: چرا به من میگی؟ یک نگاهی به من انداخت و گفت: یعنی چی؟ خب باید به تو بگم دیگه. به کی بگم؟" و بعد خندید. به نظرم سوالم خیلی منطقی آمد گفتم: هب به بابا و مامانم می گفتی. گفت: اول زنگ زدم ببینم نظر خودت جیه؟ صاف نمی شد برم و به پدر و مادرت بگم، بعدا بهم‌نمی گفتی چرا به من نگفتی؟ ... حمیده دربین راه: اسمش علی است. سبرعلی خدادادی، ما علی آقل صداش می کنیم. ... حمیده از دور چند مرد را نشانم داد. _اون شوهرمه می شناختمش،آقای اسدالله زاده. ادامه داد: اون که کنارش ایستاده، اون یکی، اون علی آقاست هول شدم. به حمیده گفتم: من برای چی نگاه کنم، شاید اصلا اتفاقی نیفته. حمیده قاطی کرد وگفت: بابا تو حالا نگاه کن، ببین می پسندی؟ _نه ولش کن حالا باآن حجابی که من داشتم و فقط چشم هایم مشخص بود. آقای اسدالله زاده که ما را از دور می بیند، به آقای خداداد می گوید: اون خانم که کنارهمسرم ایستاده را می گفتم خداد با خنده ش گرفته بود: تو حالت خوبه! از دور دوتا زن چادری نشانم می دهی، می گویی آن یکی اس!
کسی که بخواهد برای خدا تشکیل خانواده بدهد و از مجردی در بیاید با حداقل ممکن هم شروع می کند لازمه‌ی داشتن روحیه‌ی است شخص قناعت‌ورز ست؛ نه آن کس که دارست دختر و پسر ،هرگز نخواهد داشت تا وقتی حریص است
کسی که بخواهد برای خدا تشکیل خانواده بدهد و از مجردی در بیاید با حداقل ممکن هم شروع می کند لازمه‌ی داشتن روحیه ی است شخص قناعت‌ورز ست نه آن کس که ثروت دار دختر و پسر هرگز نخواهد داشت تا وقتی حریص است
با چند وقت بالاخره رفتیم خواستگاری دختر فامیل... دانشجو بودم می خواستم طلبه بشوم گفته بودم از قبل...مشکلی نداشتند... گفتگوها را کردیم... ته‌ش بود...آخرش...گفتیم درمورد مهریه هم صحبت کنیم تا گفتم مهریه گفت مهریه؟! گفتم آره مهریه گفت پسرفامیل اصلا خوشم نمیاد اسمش را هم نیار گفتم آخه نمیشه که... گفت چرا نمیشه مگه من تورو بهاطر پول میخام یا چیزی من اصلا از مهریه خوشم نمیاد گفتم دخترفامیل ... نمیشه به قرآن نمیشه باید یک چیزی تو عقدنامه نوشته بشود... که مالیت داشته باشد... گفت یعنی نمیشه بنویسند من تو به این خوبی را بدون مهریه خواستم؟ گفتم نه نمیشه چیزی هم هست که پیغمبرخدا ص گذاشتن گفت پس بخاطر بخاطر اینکه گفتن باشه بخاطر اَحدیت و وحدانیت خدا یک سکه. حل شد؟ گفتم خیلی ممنون خیلی خوب اما میگم‌نمیخای ۱۴تاش کنیم جلو فامیل و اینا راحت تر باشی؟ گفت حالت خوبه؟ من میگم بخاطر خودخدا یکی بعد تو درمیایی میگویی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دست بردار از حرف مردم دست بردار... گفتم وقتی حرف ات حقه من دیگه چه حرفی دارم باشه ممنونم‌تم که این‌قدر خدایی هستی . النبیءص: خیرالنساءامتی اقلهنّ مهراً
با چند وقت بالاخره رفتیم خواستگاری دختر فامیل... دانشجو بودم می خواستم طلبه بشوم گفته بودم از قبل...مشکلی نداشتند... گفتگوها را کردیم... ته‌ش بود...آخرش...گفتیم درمورد مهریه هم صحبت کنیم تا گفتم مهریه گفت مهریه؟! گفتم آره مهریه گفت پسرفامیل اصلا خوشم نمیاد اسمش را هم نیار گفتم آخه نمیشه که... گفت چرا نمیشه مگه من تورو بهاطر پول میخام یا چیزی من اصلا از مهریه خوشم نمیاد گفتم دخترفامیل ... نمیشه به قرآن نمیشه باید یک چیزی تو عقدنامه نوشته بشود... که مالیت داشته باشد... گفت یعنی نمیشه بنویسند من تو به این خوبی را بدون مهریه خواستم؟ گفتم نه نمیشه چیزی هم هست که پیغمبرخدا ص گذاشتن گفت پس بخاطر بخاطر اینکه گفتن باشه بخاطر اَحدیت و وحدانیت خدا یک سکه. حل شد؟ گفتم خیلی ممنون خیلی خوب اما میگم‌نمیخای ۱۴تاش کنیم جلو فامیل و اینا راحت تر باشی؟ گفت حالت خوبه؟ من میگم بخاطر خودخدا یکی بعد تو درمیایی میگویی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دست بردار از حرف مردم دست بردار... گفتم وقتی حرف ات حقه من دیگه چه حرفی دارم باشه ممنونم‌تم که این‌قدر خدایی هستی . النبیءص: خیرالنساءامتی اقلهنّ مهراً