#ترویج_احکام_امر_به_معروف
پنج شنبه آخر آبان ماه ۱۳۹۹
با کمک یکی از رفقا که آمد دم درخانه. کوله کتاب و جوائز و پوسترها را برداشتیم و با #مترو رفتیم ...
بماند که جناب پدر هیچ وقت سوییچ ماشین نمی داد این روز که داد دیرد داد گفتم قبکل کنم بی احترامی حساب می کند.
دوتا خیابان از منزل دور نشده بودیم که دیدیم ترافیک سنگین به سمت جنوب شهر است، برگشتیم و ماشین را تحویل دادیم با مترو رفتیم
از خروج #متروحرممطهرامام هم موتوری گرفتیم کرایه ۱۰هزارتومان دادم به مزار #شهیدعلی_خلیلی رسیدیم.
سریع چیدیم.
ساعت از چهار گذاشته بود نزدیک چهار و نیم بود
تا دم اذان بودیم
کلا یک خانم جوانچادری تمایل به شرکت در #مسابقه_احکام_امر_به_معروف نشان داد که او هم گفت دیرمه! گفتم لااقل عکس بگیرید شش صحفه کتاب #واجب_فراموش_شده را ..تا هفته ها بعد شرکت کنید. گوشی ش را داد عکس گرفتم.
یک روحانی ملبسی هم بود دغدغه #حجاب داشت با دیگران بحث می کرد
برام سوال بود چرا خودش یا کاری شبیه کار ما(مسابقه) راه نمی اندازد و احکامحجاب را تروبج نمی دهد!؟
با مترو برگشتیم ساعت ۷ خونه بودم.
آثار سرماخوردگی در خود احساس کردم
دارو #طب_سنتی از #قم یکی از رفقا خریده بود بااتوبوس فرستاده بود
ساعت۹ باید می رفتم ترمینال جنوب.
از برادر و پدر هیچکدام با ماشینشخصی پدر نرفتند...مجبور شدم خودم بروم که برگشتنی مترو بسته بود
#دلم_گرم از این همه #نامردی و #بی_معرفتی برادر و پدر!
و نیز یکی از رفقا که فهمید پدروبرادر دلم را شکستن اما زنگ نزد دلداری بدهد...توقع معرفت ازش داشتم. #حیف و #افسوس
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر