هدایت شده از mesaghمیثاق
✡ بررسی تطابق سفرهای ذوالقرنین و کوروش
1⃣ طبق نقل قرآن، #ذوالقرنین ابتدا به مغربالشمس و سپس به مطلعالشمس سفر نمود و نهایتاً به ناحیهٔ بینالسّدین رسید. #ابوالکلام_آزاد «جنگ کوروش با لیدیه» را مصداق «سفر ذوالقرنین به مغربالشمس» و «جنگ کوروش با قبایل وحشی» در نواحی شرقی ایران را مصداق «سیر ذوالقرنین در مطلعالشمس» و «سفر کوروش به شمال ایران» جهت اصلاح حدود ممالک تابعه ماد را مصداق «سفر ذوالقرنین به ناحیه بینالسّدین» دانسته است.
2⃣ برخلاف برداشت جناب ابوالکلام، اسناد تاریخی به ما میگویند که سفر #کوروش به نواحی شمالی ایران، پیش از سایر جنگهای او بوده است و نه سوّمین حملهٔ او! اساساً کوروش باید قبل از انجام هرگونه اقدامی در جهت کشورگشایی، پایههای حکومت خود را مستحکم مینمود و فنون مملکتداری نیز بر این امر صحّه میگذارند. لذا تابع نمودن مناطقی که در قلمرو مادها قرار داشتند، از اولویّت بیشتری نسبت به لشکرکشی به سایر کشورها برخوردار بود. کوروش نیز همین رویّه را در پیش گرفت.
3⃣ #گزنفون نیز بهعنوان تنها مورّخی که حملهٔ کوروش به نواحی شمالی را نقل کرده، این لشکرکشی را پیش از جنگ با لیدیه و بابل دانسته است و ما دلیلی نداریم که در صحّت نوشتههای گزنفون تشکیک نماییم. زیرا اولاً مدرک دیگری در این رابطه در دست نیست و ثانیاً در وقایعی چون فتح لیدیه و بابل که هم گزنفون و هم سایر مورّخین آن را نقل نمودهاند، کلیّات مطالب و سیر وقوع حوادث تأثیرگذار، عمدتاً در نوشتههای گزنفون مشابه دیگر مورّخین است.
4⃣ پذیرش این نکته که حملهٔ کوروش به نواحی شمالی پیش از لشکرکشیِ او به شرق و غرب بوده، بهمعنای قبولِ «عدم تطابق جنگهای کوروش با سفرهای سهگانهی ذوالقرنین است». زیرا ذوالقرنین پس از سفر به مغربالشمس و مطلعالشمس به بینالسّدین رسید و سفری که منجر به بنا شدن سدّی توسط ذوالقرنین گردید، سفر سوّم او بوده است.
5⃣ این در حالی است که حتی اگر قول ابوالکلام مبنی بر انتساب #سد_داریال به کوروش را صحیح دانسته و سد داریال را هم حائز ویژگیهای سد ذوالقرنین بدانیم، باز هم این اشکال باقی است که کوروش در #اولین سفر خود سدّی را بنا نمود و ذوالقرنین در #سومین سفرش! و این شاهدی دیگر بر این مدعا است که #کوروش_کبیر با #ذوالقرنین_قرآن متفاوت است.
https://eitaa.com/mesagh
هدایت شده از mesaghمیثاق
سه گام تا شناخت اندیشه سیاسی شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری
🔹 برای درک بهتر خاستگاه معرفت سیاسی در اندیشه های شیخ فضل الله نوری و تجزیه و تحلیل راحت تر مبانی اندیشه ی سیاسی وی، باید به حوزه یی که مرحوم شیخ به آن تعلق داشت و در آن حوزه اندیشه های سیاسی و اجتماعی او بارور شد و شکل گرفت، نظر افکند.
🔸تاریخ زندگی سیاسی و اجتماعی شیخ نشان می دهد که نشو و نمای سیاسی او در یکی از پرشکوه ترین و موثرترین حوزه های روحانیت شیعه در دوران معاصر بوده است. حوزه ی سامرا که پس از هجرت میرزای شیرازی به این شهر به هر دلیلی که انجام نظریه ی دولت شریعت گرفت پایه ریزی شد، یکی از موثرترین حوزه های علمیه ی شیعه در تاریخ تحولات دوران معاصر است؛
🔹زیرا حلقهای که از حضور میرزای شیرازی تا دوران وفات او در حوزه ی سامرا تأسیس شد، از علما و فقها و مجتهدانی تشکیل شده بود که بعدها تمامی تحولات سیاسی اجتماعی تاریخ معاصر ایران و کشورهای شیعه را تحت تأثیر قدرت رهبری خود قرار دادند. به عبارت دیگر، تمامی تحولات مؤثر در تاریخ ایران تا انقلاب اسلامی، به نحوی متأثر از حوزهی سامرا بود.
🔹بنابراین، #اولین قدم در درک حیات سیاسی مرحوم شیخ، شناخت دقیق و عمیق حوزه ی سامرا و آموزه های این حوزه است. پرداختن به این مهم، از حوصله ی این مقاله خارج است؛ اما در کتاب رهیافتی بر مبانی جنبش ها و مکتب های سیاسی شیعه در دوران معاصر، این مسئله تا حدودی تجزیه و تحليل شد.
🔸#دومین گام در درک منزلت معرفت سیاسی در اندیشه های شیخ این است که ببینیم آن مرحوم، خود چه عنایتی به مفاهیم سیاسی داشته است. به عبارت دیگر، در اندیشه ی سیاسی شیخ، چه مفاهیمی اساسی بودند و این مفاهیم در بستر اجتماعی و نهم فرهنگی آن دوران، چه بازتابی داشته است.
🔹متأسفانه امروزه عده ای، با درکی که خود در شرایط جدید از مفاهیم دارند، به نقد و ارزیابی اندیشه نیاکان ما نشسته2اند و این مفاهیم را به گونهای تحلیل و تبیین میکنند که ارمغان مطلوبی در شناخت ماهیت اندیشه متفکر مورد نظر به همراه ندارد. مرحوم شیخ دقیقا یکی از قربانیان چنین درکی است.
🔸اما حقیقت علمی به ما میآموزد که باید ببینیم آنها چگونه و در چه شرایطی به این مفاهیم نگاه میکردند و چه تعابیری از این مفاهیم داشتند و از همه مهمتر، منزلت این مفاهیم در سازمان اندیشه آنان چقدر بود.
🔹 #سومین اقدام اساسی در شناخت ماهیت اندیشه سیاسی مرحوم شیخ این است که از ابتدا بدانیم درصدد ارزیابی اندیشه عالمی هستیم که قبل از آنکه یک متفکر سیاسی باشد، یک عالم دینشناس است و اگر هم نگاهی به سیاست دارد، از منظر دینی است. اگر نتوانیم چنین موقعیتی را درک کنیم، در عمل، در مغالطه درک مفاهیم گرفتار فرهنگ، اندیشه سیاسی خواهیم آمد.
🔸 زیرا نگاه یک عالم دینی به مفاهیم سیاسی و اجتماعی، نگاهی دینی است. او آزادی را همانند یک نظریهپرداز، صرفا از بعد سیاسی تحلیل نمیکند، بلکه منزلت مفاهیمی چون آزادی، عدالت، حریت، مساوات، قانون، مجلس، قدرت سیاسی، اعتبار آرای عمومی و هر مفهومی را که در سیاست مورد نظر عالم سیاسی است، از دید دینی تجزیه و تحلیل میکند و در نهایت منزلت آن را با شئون دینی تطبیق میدهد. این شرایط را باید درک کرد و با درک آن جلوهگاه نظریه سیاسی این عالم را مشخص ساخت تا دچار تناقضگویی و از همه مهمتر داوری آلوده نشد. (مظفر نامدار، نظریه دولت شریعت، نگاهی به اندیشه سیاسی شیخ فضلالله نوری،فرهنگ شماره 27 و 28 ص4-2)