🌱نوشتههای میرمهدی
📚داستان #حمام_زوری #قسمت_چهارم #میرمهدی حاج مراد قصد دارد بعد از اتمام غذا شماره تماس جعفر فضایی
📚داستان #حمام_زوری
#قسمت_پنجم
#میرمهدی
پدربزرگ از پوست کلفتی نوهاش به وجد میآید و مطمئن میشود از گرفتن تریاک برای شوخی با صادق
خانواده در حال غذا خوردن هستند که صدای شکستن شیشه ای و داد و بیداد از بیرون شنیده میشود
همه از غذا خوردن دست میکشند و ساکت میشوند
پدربزرگ بلند میشود و زیرشلواریاش را بالا میکشد و با قدمهایی شتابان به سمت درِ حیاط حرکت میکند، پشت سر پدربزرگ همه کنجکاوانه حرکت میکنند
پدربزرگ درِ حیاط را باز می کند
میبیند که دوباره ممدکِفتَرباز و حسینقاچاقچی بحث و سر و صدا میکنند
ممدکِفترباز با چهره ای عبوس داد میزند و میگوید:
«_تو غِلَط مُکُنی کِفتِرای موره بنامِ خودِت مِزِنی»
حسینقاچاقچی با تظاهر به خونسردی به شانهی ممدکِفتَرباز میزند و آهسته میگوید:
«دِداش دُرُس صُبَت کن، بعدشم کِفتَری که رو بومِ مو نِشِستَه ره به چه علت میگی ماله تویه ها؟!»
ممدکِفتَرباز با صدای دورگهاش میگوید:
«نیگا برار او ماله مویه خودتَم مِدِنی
واسه ما خودتِ به کوچه علی چپ نزن»
حسینقاچاقچی سرش را تکان میدهد و به ممد میگوید:«_بِبَن بابا»
ممدکِفتَرباز عصبانی میشود و با دستش روی صورتِ حسینقاچاقچی میکشد و میگوید:
«_خاموشی یرگه اُســــکُل»
حسینقاچاقچی بیشتر عصبانی میشود و میخواهد یک فحش آبدار به ممد دهد که حاج مراد صدایش را بلند میکند و میگوید:
«_بیشینن بابا ایـ بِچه بازیا چیه شما مُکُنن، از هیکلتان خجالت بکِشن نره غولا»
ممدکِفتَرباز با صدای کلفتش میگوید:
«_حاژمراد جان ایـ دیگه شورِشه در آورده
هر دم هر دم میبینُم کِفتَرای موره قوروت مُکُنه، فک کِرده مو خَرُم نمِفهمُم»
حاج مراد رو به حسینقاچاقچی میکند و میپرسد:«_ممد راس مِگه حسین؟»
حسینقاچاقچی با صورت قرمز شده میگوید:
«_نِه آقاجان ایـ اِنقَد عاشقِ کِفتراش رِفته که توهم زده و همه کِفتِرا رِ کِفترِ خودِش میبینه»
ممدکِفترباز شدیداً عصبی میشود و سرش را عقب میبرد حاج مراد که قصدش را میفهمد با سرعت به سمتشان می آید، دیر نمیرسد بلکه زود هم میرسد و میان سر ممد و حسین قرار میگیرد، ممد نمیتواند کنترل کند و ضربه سرش به گیجگاه حاج مراد میخورد...
این داستان ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــ
✍نوشتههای میرمهدی
@mirmahdi_arabi
به بعضی از این سلبریتیهایی که حرف مفت میزنن باید گفت:
پترُسفداکار با انگشت که نه، پدرِخیلیفداکارِ پترس با کفِ دستشم که بیاد نمیتونه دهنِ شمارو ببنده
آخه...
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
به من نگاه میکرد
منتظر بود بغلش کنم
اما خیلی شلوغ بود و جمعیت زیاد،
فقط دستم به او رسید
او بغض کرده بود
اما بغض من ترکید
موج جمعیت مرا دور تر کرد اما هنور من آرزوی بغل گرفتنش را داشتم
بغل گرفتن ضریحی که بنام حسین علیهالسلام بود!
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رخصت گرفت و
اومد تو گود
یا علی گفت و گودو دور زد
یاد گرفت که مردمو دور نزنه
به اسم مرتضی علی زل زد
تا به چشمای نامحرم زل نزنه
آخر سر هم وسط گود چرخ زد
تا تو چرخ زمونه سرش گیج نخوره
پهلونی الکی نیست، سختی داره، عشق داره!
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
چایی رو آورد با هر قندی که میخوردم
شیرین نبود، جز قنده محبتش!
#میرمهدی
هوا خیلی گرم است
و مسافر خیلی کم،
اما رانندهها به دنبال روزی حلال
مسافران را در آغوش میگیرند
و با مهربانی به مقصد میرسانند
رزق حلال زحمت دارد
گرما دارد
سختی دارد!
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
💚
کاش، کاشهایم را قبول میکرد
و میشدم کاشیِ حرمش
#یا_امام_رضا_جان
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
بعضیها میگویند برای مرد بد است که بگوید دلتنگم
اما من با افتخار میگویم که دلتنگت هستم حسین!
خیلی هم عزت دارد.
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
هدایت شده از تا مردم
44.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🌹 ببینید و لذت ببرید از ابتکار جدید و ساده در روایتگری
🌀دختر دهه نودی کار هزاران منبر و کتاب را یک جا پر می کند.🌀
چشمان بارانی تان شاهد کلامم است.
🔰🔰🔰
تصویر واقعی از مردم ایران
دلتنگ کربلایی؟
خب مرد حسابی یه سلام بده میشی کربلایی!
💔
#کربلا
#دیوانه_شدم_حسین_جان
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
هدایت شده از 🌱نوشتههای میرمهدی
به من نگاه میکرد
منتظر بود بغلش کنم
اما خیلی شلوغ بود و جمعیت زیاد،
فقط دستم به او رسید
او بغض کرده بود
اما بغض من ترکید
موج جمعیت مرا دور تر کرد اما هنور من آرزوی بغل گرفتنش را داشتم
بغل گرفتن ضریحی که بنام حسین علیهالسلام بود!
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنیدن نامش
چقدر لذت داره، میشه بگی؟! 💔
🌱نوشتههای میرمهدی
شنیدن نامش چقدر لذت داره، میشه بگی؟! 💔
آقا حسین
من نوکری بلد نبودم که
فقط دیدم شما خیلی آقایید!
#میرمهدی 💔
ـــــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
خوشابحالت
خوشابحالت
من این پیامو دیدم اشک تو چشمام جمع شد
میدونید برام جالبه، منم چند سال پیش موقع اربعین پیگیر پاوربانک بودم برای کربلا، اما الان چی؟! 💔
حسین مهربون آقااام ماهم دل داریم!
ولی یه تجربه ای دارم
تو راه کربلا ممکنه گوشیت شارژش تموم بشه
اما خودت اصلا شارژت تموم نمیشه
مدام تو شارژی
آخه راه نجف تا کربلا یه دانشگاهه
یه محفلِ عشاقه، چی بگم آخه
چطوری اون بهشتو توصیف کنم، مگه شدنیه؟!
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
دنیا پر شده از انسان هایی که خودشان نیستند و آرزو دارند دیگری شوند،
دیگری هم نمیشوند و هیچ از دنیا میروند.
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
از نمایشگاه بگیر برو پرورشگاه و ختم کن به آسایشگاه همش نمایشگاهه
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
بعضی آدما خیلی دوستداشتنیاند
در صورتی که فکر میکنند دوست داشتنی نیستند و همین باعث میشود که دوستداشتنی نباشند
لطفا دوستداشتنی بمانید!
#میرمهدی
ـــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
بعضیها خیلی امام حسین«علیه السلام» را دوست دارند، این بعضی ها صبر هم ندارند،
کربلایشان را با این جمله عقب نمیاندازند(که باید حسین مرا بطلبد تا...)
بیصبرانه کربلایی میشوند!
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
بَه بَه
هندوانه شیرین
قورمهسبزی لذیذ
لواشک ملس
دهنت آب افتاد، نه؟!
میبینی کلمات چقدر اثرگذارند!
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
گاهی باید از سرعت خود بکاهیم،
اینجا مسلمان زندگی میکند
رُحَماءُ بَینَهُم...
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
خوشبحال خودرو ها مکانی برای تشخیص رنگ دارند
اما ما انسان ها چی!
کاش مکانی برای تشخیص رنگ من هم بود، میپرسیدم، رنگ خدا دارم یا رنگِ...؟
(صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً...)
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
خدایا اینجا ایرانِ؟
اون کنار خیابون ادرار کرد؟ نکرد! کرد! نکرد! کرد؟ نکرد ایرانه بابا! کرد که...
نه ان شاءالله نکرد💔
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
کودکی خورد زمین
مردی خم شد تا او را بلند کند
کیف پول و تمام مدارک مرد را زدند،
خدا هم مرد را بلند خواهد کرد!
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
گرسنگی مغزش را پر کرده بود دست خودش نبود هر طوری دلش میخواست با مستخدم هتل صحبت میکرد مستخدم چند باری چیزی نگفت و او را تحمل کرد اما دیگر نتوانست تحمل کند
دفعه ای که او بد صحبت کرد مستخدم با تمام عصبانیت میخواست به او بگوید که نوکر گیر آوردی مگر اما تا چشمان کور مرد را دید دلش سوخت و چیزی نگفت
و با خود گفت چندی از عمرش را فکر کند پادشاه است من تحمل میکنم و برایش فراهم میکنم اما او که لذت دیدن را نمیچشد
همین برایش تنبیه است،
همین برایش بس است
کورهایی که توهم پادشاهی دارند و دیگران را برده میپندارند همین که نمیبینند برایشان تنبیه بزرگیست.
#کور_معنوی
#میرمهدی
ــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
📌کتاب سمفونی مردگان
اثری ماندگار که به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده،
با قلم زیبا و دلنشین آقای عباس معروفی که نویسنده ای شناخته شده است(و خدا رحمتش کند) به درک جوانی نواندیش و روشنفکر بشتابید.
پسری که عاشق مطالعه و فکر است
مشکلات او را ببینید و او را ورانداز کنید،
درگیری های یک جوان روشنفکر و عاشق پیشرفت با پدری شدیدا سنتی.
#میرمهدی
#معرفی_کتاب
ـــــــــــــــــ
@mirmahdi_arabi