" نقدی بر شعر علیرضا آذر/بخش اول"
علیرضا آذر از شاعرانی است که در دههی اخیر، نگاههای متوجه بسیاری را به خود جلب کرده است. او با دفترهای اثر انگشت، اسمش همین است، آتایا و ترانههایش، که همه را نشر نیماژ منتشر کرده و اغلب به چاپهای نزدیک به ده یا بیشتر رسیده، جایگاهی ویژه در فضای مجازی و در میان مخاطبان جوان یافته است؛ تا آنجا که صفحهی اینستاگرامیاش صدهاهزار مخاطب دارد.
شعر او در نگاه اول، خود را در دستان لیز منتقدان میلغزاند. تکثر فضا، تصویرهای آنی زیبا و مقبولیت روزافزون اشعارش، سبب شده که کمتر زیر ذرهبین نقد قرار گیرد؛ اما خلاف اشعار درجهاول شاعران که در خوانشهای مکررظرفیتهای جدیدی را برای جلب نظر زیباشناسانه، در اختیار منتقد میگذارد، شعر او در هر بارخوانش، پنجرهای جدید را برای انتقاد فراروی مخاطب میگشاید و لغزشی تازه را در ساختار، محتوا و زبان به خواننده یادآوری میکند.
اشعار علیرضا آذر در نگاهی کلی آمیزهی متنهای گوناگون است که از دریچهی احساس شاعر رد شده و شکلی گاه تازه و گاه کولاژی از دیگر شاعران را در اختیار مخاطب نهاده است.
در شعر او از شاعران سنتی چون: مولوی و نظامی گرفته، تا سنتیسرایان معاصر چون: ابتهاج، منزوی و بهمنی، و نیماییسرایانی نظیر اخوان، فروغ، سهراب و ترانهسرایانی چون: ایرج جنتی، شهریار قنبری، یداللهی، گلرویی و رمانتیکهایی از قبیل نادرپور و کارو و جوانترهایی چون: محمدسعید میرزایی، طریقی و بیش از آنان مهدی موسوی، نشانه میتوان دید.
این ارتباط بینامتنی که از سویی به قوت اشعار کمک کرده، از زاویهای دیگر از اصالت اشعار آذر در مقایسه با نمونههای پیشین کاسته است.
تاثیرپذیری و همسایگی او با اشعار دیگران گاه کاملا آشکار است؛ آنجا که شعرهایی را کامل یا با تغییر از دیگران وام گرفته یا به صورت آشکار به آنها اشاره کرده است. مثلا تضمین غزل "با همهی بیسر و سامانیام" از بهمنی در شعر "زهرترین زاویهی شوکران" که ابیات مجاور با شعر اصلی، هیچگاه به قوت نمونهی تضمین شده نبوده است. یا در شعر " زخمیام از زبان نوکتیزت" که نشانهای موفق از ارتباط بینامتنی شعر با زمستان اخوان دیده میشود:
اسکلتباغها بلورآجین/ های بگشای در زمستان است.
در بسیاری از نمونهها نیز، ارتباط بینامتنی شعر آذر با دیگر نمونههای شعر فارسی آشکار نیست؛ چون: تکرارهای "عشق یعنی" در همان شعر یا تاثیرپذیری از فروغ و سهراب در مصرع "زندگی یک چمدان است که ..." یا تعبیر "گرگپدر" برای معشوق که کاملا منطبق با شعر کارو است یا صدها تعبیر یا تصویر دیگر از "تفنگ و شقیقه"، " ماه و پلنگ" و ... که با ادبیتی محدودتر از نمونههای قبلی در دفترهای آذر جلوهگر شده است.
👇👇👇👇
#نقد
#شعر_معاصر
#مخاطب_عام
#علی_رضا_آذر
@mmparvizan
"نقدی بر شعر علیرضا آذر/ بخش دوم"
شعر علیرضا آذر، عرصهی تقابل و نمود تضاد بین عواملی چون: سنت و نوآوری، احساسگرایی و عرفان، ادب رسمی و ادب عامه، شعر و ترانه و ادبِ نژاده و ادبیات جاده است. این تضادها سبب نمود ظاهری متکثر و با فضایی چندصدایانه در شعر او شده؛ اما این نمودهای متکثر، شعر او را به فضایی کارناوالی که باختین به آن اشاره میکند نمیرساند؛ بلکه فضایی برآمده از همراهی عناصر مختلف در کنار هم شکل میدهد. شعر او حتی وسیلهای نقلیه نیست که مخاطب را به جایی برساند؛ بلکه شبیه درِ کامیونهای قدیمی است که بر دیوارهی آن عکسهایی گوناگون آویخته شده و تکرارِ دیدن آنها از سوی مخاطب، کمکم آنانرا ازهمراهی با تصاویر باز میدارد. شعر او مجال یکبار خواندهشدن و فراموشکردن و در غبار خاطرهها سپردن است.
همین تکثر ظاهری و بهموازات آن سهلانگاری در استفاده از زبان و عناصر شاعرانه، ایرادهایی را در شعرش رونق داده که در این مجال اندک، تنها به برخی از آنها اشاره میشود:
الف. اطناب و حشو. ویژگی غالب در سرودههای آذر اطناب و زیاده گوییهایی است که صرفا برآمده از احساسات تکراری و غیر متنوع شاعر است و به دلیل ضعف اندیشهی فلسفی و حتی عرفانی و شکلنگرفتن ساختاری پیوسته، بسیاری از ابیات و بندها را بهراحتی میتوان از شعر او حذف کرد. علاوه بر اطناب، در بسیاری از نمونهها، حرفها و کلمههایی زاید در زبان شعر دیده میشود؛ مثلا کاربرد همزمان ضمیر متصل و منفصل در نمونهی زیر:
ای روح مرا تا به کجا میبریام
یا تکرار واژهی اندازه در نمونهی زیر:
اندازهی اندوهم اندازه ی دفتر نیست
ب. ایرادهای موسیقایی. در شعرهای آذر تحت تاثیر ادب عامه و ترانه، سهلگیریها و خطاهایی در وزن و قافیهی شعر دیده میشود. مثلا :
میخواستم از عاشقی چیزی/ با دست خود بستند دهانم را
که برای صحت وزن باید دال از آخر بستند حذف شود. یا قافیهشدن له و منهدم در شعر زیر:
لبخند مرا بس بود آغوش لهم میکرد
آن بوسه مرا میکشت لب منهدمم میکرد
یا قافیهشدن آرمت و میدانمت در بندی از شعر تضمینی او از محمدعلی بهمنی و از این دست ایرادها که در دفترهای او کم نیست و اشعار بسیاری از شاعران مبتدی هم از این دست خطاها پیراسته است.
ج. دودستگی زبانی. این ایراد در اغلب اشعار او نمود دارد، بیآنکه شاعر تمهیدی برای این دودستگی جُسته یا به نتیجهای موثر در شعر رسیده باشد. مثلا در شعر "میروم تا درو کنم خود را"به سیاق زبان محاوره از "من را" بارها استفاده کرده؛ حال آنکه زبان شعر در بسیاری ابیات رسمی است و در جاهایی دیگرِ همین شعر از "مرا" به شیوهی ادب رسمی استفاده کرده. یا در زبان شعری که روزمره است به ضرورت وزن از "دگر" استفاده کرده است.
👇👇👇👇
#نقد
#شعر_معاصر
#علی_رضا_آذر
@mmparvizan
"نقدی بر شعر علیرضا آذر/ بخش سوم"
یا به شیوهی زبان شعر محاورهای در میان اجزای فعل مرکب بارها از "ب" میانجی استفاده کرده، چون:
این پچپچها چیست رهایم بکنید/ مردم خبری نیست رهایم بکنید
و در همین شعر بیهیچ تمهید و دلیلی شاعرانه، به شیوهی شاعران سبکهای خراسانی و عراقی، "ب" را حذف کرده و واضح است که تنها وزن او را ناگزیر به این دودستگی زبانی کرده است:
تا آه کشی بند دلش پاره شود
یا در شعر زیر:
حال مرا از من بیمار پرس/ از شب و خاکستر سیگار پرس
که از این دست دو دستگیها در دستور و لغت در اشعارش صدها نمونه ی بیدلیل شاعرانه میتوان نشان کرد.
د. ناسازگاریهای تصویری و پیوند گسستهی مصراعها و تصاویر. این نیز از دیگر ایرادهایی اشعار اوست که خلاف دودستگیهای موجود گفتمانی_ جهانشناختی در شعرهای اخیر مهدی موسوی، دلیل ادبی و فکری برای آنها نمیتوان یافت. از همین موارد است همنشينی تصویرهایی چون:
او هم از تولههای آبان بود/ بین هر هشت دست اختاپوس/
با عبارتِ :
در نگاهت حضور مولاناست/ پارکاب دو شمس تبریزی
که خویشاوندی مناسبی ندارد.
از آن ناگوارتر در وزن رباعی و در فضایی که گاه کاملا عراقی میشود ناگاه شاعر به شیوهی جلیل صفریگی میگوید:
من را بگذارید بمیرد به درک/ اصلا برود ایدز بگیرد به درک
اما طنزی که از این دودستگی ایجاد میشود خلاف اشعار شاعران معترض سالهای اخیر هیچ تمهید اندیشهای یا ادبی ندارد.
گاه نیز هیچ منطق پیوندی بین تصاویر با عبارات نیست؛ مثلل:
گاه شقایقتر از انسان شدی/ روح ترک خوردهی کاشان شدی
یا پیوند این مصراعها:
از گذر سوق به گودالها/ از شب چسبیده به چنگالها/ با گذر تیر که از بال ها...
بعد پیوند این مصراعها با شعر تضمین شده ازمحمد علی بهمنی.
البته در این میان گاه تصاویری زیبا نیز به صورت منفرد در اشعار نمود مییابد: در کلیسای داغ اندامت.
هرچند حتی تصویرهای منفرد موفق هم در شعر او در خدمت یک ساختار یکپارچه یا دست کم سازگار با ذهن آشفتهی مخاطبهای از این دست نیست.
به هرحال این تنها دریچهای بر نقد اشعار علیرضا آذر است و با گذشت زمان اگر نشانهای از اشعار او بماند، بیشک منتقدان گرامی با زاویهدیدی دقیقتر به بررسی اشعارش خواهند پرداخت. اما آنچه بیتردید می توان ادعا کرد این است که شاعرانی چون: آذر ، نمونهای از شاعران رمانتیک دهههای سی و چهلند؛ در سطحی محدودتر که تاریخ ادبی، پیش از این نامانایی بسیاری از آنان را داوری کرده است.
#علی_رضا_آذر
#نقد_شعر_جوان
@mmparvizan
"به یاد کورش صفوی"
کورش صفوی زبانشناس نامی و استاد دانشگاه درگذشت. تلاشهای او در حوزههای نظری و کاربردی زبانشناسی و تالیف کتابهای علمی و دانشگاهی، او را در جایگاه یکی از شاخصترین زبانشناسان دهههای اخیر قرار داده است. اما آنچه بیشتر باید به آن اشاره کرد؛ نقش برخی تالیفات او در گسترش حوزههایی از نقد ادبی و پیوند زبانشناسی و ادبیات است.
کتاب "از زبانشناسی به ادبیات" او که مطالعهی آن به همه شاعران و شعردوستان پیشنهاد میشود؛ از مهمترین آثار فارسی است که در آن کوشیده شده؛ تعریفی متعادل از برخی کارکردها و آرایهها و شگردها و فنونِ رایج در شعر و نظم فارسی ارائه شود.
مباحث مربوط به قاعدهافزایی و گونههای هنجارگریزی و تلاش صفوی برای سازگاری این مباحث و تحقیقات ادبی به همراه ارائهی نمونههایی کاربردی از شعر کهن و معاصر فارسی و همچنین آشنایی او با ادبیت و ادبیات (خلاف بسیاری از زبانشناسان)، به ارائهی زوایایی جدید از زبان ادبی در این اثر انجامیده است. حاصل این تلاش را در تطبیق مباحث نظری این کتاب با بسیاری از تحقیقات ادبی معاصر میتوان دید؛ هرچند در مجالی لازم است، نقدها و توضیحاتی بر این اثر نوشت.
روحش شاد و از شاخسار بهشتی کلمه و زبان برخوردار باد.
#کورش_صفوی
#زبان_شناسی
#ادبیات
#از_زبان_شناسی_به_ادبیات
#سوره_مهر
@mmparvizan
ktp2019-02-00275.pdf
46.02M
"شرح مخمسات منسوب به امام سجاد ع"
مجموعهی عربی
نسخهی کتابخانهی مجلس
مورخ قرن ۹
#ادب_دینی
#زبان_عربی
@mmparvizan
زینة المدایح.PDF
1.97M
✅ زینة المدایح
شرح قصیدهی فرزدق در مدح امام سجّاد علیهالسلام
✅ مصطفی ابن محمّد تُرک خویی (بعد: ١٢٥٢ق.)
✅ به اهتمام: دکتر محمّدعلی خزانهدارلو
کانال یادداشتها و گفتارهای دکترحسین مرعشی عضو هیات علمی دانشگاه شیراز
نشانی تلگرام:
https://t.me/hossainmarashi
#شعر_دینی
#ادب_عربی
@mmparvizan
"از زبانشناسی به ادبیات، جلد دوم: شعر"
در این کتاب که خواندن آن به شاعران و محققان و علاقهمندان شعر توصیه میشود؛ کورش صفوی در ۱۰ فصل، به مباحثی در حوزههای ساختگرایی، برجستهسازی زبان (قاعدهکاهی و قاعدهافزایی)، معرفی برخی مکاتب زبانشناسی و ابزارهای آفرینش شعر (گونههای هشتگانهی هنجارگریزی) پرداخته است.
همچنین برخی مباحث مربوط به استعاره و مجاز و فنون شعر کهن (سخنانی مربوط به برخی آرایهها) با نگاهی متفاوت، تبیین و معرفی شده است.
صفوی در فصلهای پایانی، همچنین مقولاتی را در حوزههای نشانداری در معنیشناسی، واقعیت گریزی، بدیع شعر و سبکشناسی، مطرح کرده که در مجموع این اثر را در حوزهی نقد زبان شعر، کاربردی کرده است؛ هرچند برخی تمایزهای زیباشناسانهی تعاریف کهن به دلیل زاویهی نگاه علمی (و نه زیباشناسانه) در این اثر ندیده گرفته شده است.
#کورش_صفوی
#زبان_شناسی
#ادبیات
#نقد_شعر
@mmparvizan
"ادامهی یادداشت پیشین دربارهی شعر فرزدق در ستایش امام چهارم"
در کتابهای تاریخی و ادبی، گاه تفاوتهایی در ضبط و تعداد ابیات شعر فرزدق با مطلع "هذا الذی تعرف البطحاء..." دیده میشود. برای مثال صاحب مجانیالحدیثه که این شعر را بر اساس نقل صاحب اغانی و ابنخلکان ضبط کرده، معتقد است که در دیوان فرزدق جز شش بیت این قصیده وجود ندارد. (المجانیالحدیثه، ج۲، ص ۱۲۱) شکل ضبط شده در المجانی ۲۷ بیت دارد و مطابق با تعداد ابیات قصیده در دیوان فرزدق، چاپ دارالکتبالعلمیه است. (دیوان، ص ۵۱۱ تا ۵۱۴) البته در الاغانی (ج۲۱، ص ۲۴۶) تنها ۲۰ بیت از این شعر مشهور ضبط شده که تاحدودی مشابه ضبطهای مشهور موجود در دیگر متون است؛ چنانچه در تصحیحها و نسخ کشفالمحجوب هجویری نیز، داستان سرایش شعر، ضبط و تعداد ابیات آن نزدیک به روایت مشهور است. (بنگرید به کشفالمحجوب ژوکوفسکی و بهاءالدین زکریا مولتانی که بهترتیب ۱۷ و ۲۵ بیت دارد.)
از معدود روایتهای متفاوت، نقلی است که سلیمان بن احمدالطبرانی(ف ۳۶۰) در المعجمالکبیر ذکر کرده است. او در روایت ۲۸۰۰ ذیل فصل مربوط به حسینبنعلی(ع) ۹بیت از شعر فرزدق را همراه با داستان معروفش، ثبت کرده و ممدوح این شعر را امامحسین(ع) دانسته؛ هرچند دیگر اسناد معتبر این انتساب را تایید نمیکند. (المعجم، ج۳، ص۱۰۶)
#امام_سجاد
#شعر_شیعی
@mmparvizan
"روایت هجویری از داستان شعر فرزدق"
و اندر حکایات است که هشام بن عبدالملک بن مروان سالی به حج آمد. خانه را طواف میکرد. خواست تا حجر ببوسد از زحمت خلق راه نیافت. آنگاه بر منبر شد و خطبه کرد. آنگاه زینالعابدین، علی بن الحسین رضی اللّه عنه به مسجد اندر آمد؛ با رویی مقمّر و خدّی منوّر و جامهای معطّر و ابتدای طواف کرد. چون به نزدیک حجر فراز رسید، مردمان مر تعظیم ورا حجر خالی کردند که تا وی مر آن را ببوسید.
مردی از اهل شام، چون آن هیبت بدید با هشام گفت: «یا امیرالمؤمنین! تو را به حجره راه ندادند که امیری، آن جوان خوبروی که بود که بیامد مردمان جمله از حجر در رمیدند و جای خالی کردند؟»
هشام گفت: «من ورانشناسم.» و مرادش آن بود تا اهل شام مر او را نشناسند و بدو تولا نکنند و به امارت وی رغبت ننمایند.
فرزدق شاعر آنجا استاده بود، گفت: «من او را شناسم.» گفتند: «آن کیست، یابافراس؟ ما را خبر ده، که سخت مهیب جوانی دیدیم وی را.» فرزدق گفت: «شما گوش دارید تا به ارتجال صفت نسبت وی کنم:
هذَا الّذی تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَطْأَتَهُ
والبیتُ یعرِفُه و الحِلُّ وَالْحَرَمُ...
کشفالمحجوب هجویری/ باب فی ذکر ائمتهم من اهلالبیت/ ذکر علیبن الحسین.
#ادبیات_عرفانی
#امام_سجاد
#کشف_المحجوب
@mmparvizan
"بحرین: جزیرهی مروارید"
و چون از لحسا به جانب مشرق روند، هفت فرسنگی دریاست. اگر در دریا بروند بحرین باشد و آن جزیرهای است پانزده فرسنگ طول آن و شهری بزرگ است و نخلستان بسیار دارد و مروارید از آن دریا برآورند و هرچه غواصان برآوردندی یک نیمه سلاطین لحسا را بود...
سفرنامهی ناصرخسرو/ لحسا
پ.ن۱: به بهانهی سالروز جداسازی بحرین از ایران.
پ.ن.۲: در شعر فارسی، عمدتا در معرفی یا اشارهی بحرین، از پیوند آن با مروارید و گوهر سخن رفته است:
ابوالفرج رونی:
درجها پر نفایس بحرین
تختها پر بدایع امکان
فلکی شروانی:
گه نافههای تبّت باد صبا شکافد
گه عقدهای بحرین ابر سحر گشاید
خواجو:
در آن دم سرشکش گهرریز شد
که بحرین چشمش گهرخیز شد
@mmparvizan
"آه و آینه/ ادامهای بر یادداشتهای قبل"
یکی دیگر از مضامین پر تکرار در غزلهای فاضل نظری و بسیاری از شاعران جوانِ متمایل به سبک هندی و اصفهانی، استفاده از تناسب "آه و آینه" است.
آینه در تخیل و زبان شعر فارسی از سدههای نخستین، بهوضوح نمود داشته و حتی برخی شاعران آن را در جایگاه ردیف شعر به کار بردهاند. تا پیش از شعر سدهی هشتم، اغلب شاعران عرفانی، از آن در جایگاه نماد یا استعارهای برای روح و دل انسان بهره بردهاند و کمتر به جلوههای مضمونی آن توجه شده است.
آنچه پیش از پرداخت به این بن_مایه در شعر فاضل باید گفته شود؛ ریشهها و علت تناسب آه و آینه در شعر گذشتهی فارسی است. در قرنهای گذشته، هرچند آینههای رایج در جغرافیای زبان فارسی از جنسهای مختلف ساخته میشده؛ به نظر میرسد بیش از همه استفاده از آینههایفلزی مرسوم بوده است. این نکته را بهفراوانی در اشعار نیز میتوان دید. گویا ساخت آینه از "آهن " و "روی" بیش از همه سابقه داشته است؛ چنانکه حافظ از همین تناسب در شعر استفاده کرده است:
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ورنه هر گز گل و نسرین ندمد ز "آهن" و "روی"
*
آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینهام "روی" ز "آهن" چه کنم؟
شاعران پیش از حافظ هم به این نکته در توصیفهای خود توجه کردهاند؛ چون مولوی:
گر "آهن" است دل تو ز سختیاش مگری
که صیقل کرمش آینه ی صفا سازد
یا نظامی:
چون آینه گرنه "آهنینم"
با سنگدلان چرا نشینم
*
ز "آهنی" گر سکندر آینه ساخت
خضر اگر سوی آب حیوان تاخت...
استفاده از آینه های فلزی در اشعار دورههای بعدی نیز نمود دارد؛ چنانکه بیدل دهلوی نیز به آن اشاره کرده است:
عکس خونی است فروریخته از پیکر شخص
گر هم آیینه بسازند ز "آهن" تیغ است
آینههای فلزی تا همین دوران معاصر نیز در ایران کاربرد داشته و شاعران آن را به چشم دیده بودهاند؛ هرچند بهمرور با رشد صنعت شیشه گری و آیینهسازی، نوع جدید جایگزین آن شده است.
حال ارتباط آینه با صیقل و آه در اشعار کهن کاملا واضح است. آینهی فلزی در مواجهه با بخار آب و هوای مرطوب زنگ میزند و کدر میشود؛ پس "آه" به دلیل مرطوب بودنش میتواند آینه را کدر کند؛ این علت احتمالا متضاد با گمانی است که ما از پیوند این دو در شعر معاصر داریم. منظور شاعران کهن از تناسب آه و آینه، بخار دهان بر آینههای شیشهای نیست.
نمونههای موجود از سنایی تا شهریار همه موید رعایت این تناسب و توجه به آن در کاربرد "آه و آینه" است(البته در شعر معاصر وضعیت کمی متفاوت است):
سنایی:
آه را زهره نی که آه کند
از پی آن که رویش آینه است
*
آفت آینه آه است شما از سر عجز
پیش آن روی چو آیینه چرا آه کنید؟
خاقانی:
کز آه دل بسوزم هرجا که آهنی است
تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه
سعدی:
چرخ شنید نالهام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینهی جمال من
*
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
*
تو روشن آینهای ز آه دردمند بترس
عزیز من که اثر میکند در آینه آه
اوحدی:
دلخستهام ولی نتوان رفت هر نفس پیش رخ چو آینهی او که آه دل
حافظ:
تا چکند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد؟
*
یا رب این آینهی حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود؟
به همین دلیل است که در تصاویر کهن از تاثیر بلندمدت آه بر آینه سخن رفته است.
وحشی:
آیینهی جمال تو را آن صفا نماند
آهی زدیم و آینهات را جلا نماند
صائب:
از ما متاب روی که از آه نیمه شب
بسیار صبح آینه را شام کردهایم
بیدل:
ماتم و سور جهان آینهی یکدگرند
مقطع آه سحر مطلع دیوان گل است
حتی شاعران دورههای قاجار و معاصر نیز در ایجاد این پیوند به رابطهی منطقی تصاویر با جنس بیرونی آینه توجه کردهاند.
نکتهی مورد بحث این است که در غزلهای فاضل، دهها بار از این دو واژه در کنار هم استفاده شده و این مضمون یکی از بنمایههای اصلی تصویری در غزلهای اوست؛ با این حال، گوینده چندان توجهی به تغییر جنس آینه در دوران خود نکرده و نکوشیده تناسبی جدید و واقعی را از پیوند آه و آینه، از جهان خود و مخاطبان بردارد و به اشعارش وارد کند:
آیینهای مکدرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من ای بیوفا تو هم
*
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
*
بیسبب نیست که یادآور تنهاییهاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
*
دل اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز به آیینه چه گفتی؟
در بسیاری از این نمونهها "آه" تنها ادات تحسری است که هیچ پیوند موثر و منطقی از منظر تصویری با آیینه ندارد.
در نمونهی زیر، کاربرد سنگ در کنار آینه کاملا موید این است که تلقی شاعر از آن (شیشهای و نه فلزی) است و این نکته موید بیتوجهی او به پیشینه و علت پیوند این دو کلمه است:
در دلم آیینهای دارم که می گوید به آه
در جهان سنگدلها کاش میشد سنگ بود
اینها تنها نمونههایی از دفتر شعر "کتاب" است و تکرار این مضمون را به همین شیوه در دیگر مجموعهها نیز میتوان دید. البته لزوم رعایت منطق تصویرسازی مولفهای است که شاید همهی منتقدان موافق آن نباشند؛ اما تکرار این کلیشهی تصویری را میتوان یکی دیگر از بنمایههای خیال و شاعرانگی در اشعار فاضل دانست.
#نقد_شعر
#فاضل_نظری
@mmparvizan