eitaa logo
مسعودنوروزی،ارتباط‌شناس
798 دنبال‌کننده
896 عکس
127 ویدیو
9 فایل
سوادرسانه از مسیر سواد ارتباط می‌گذرد || برای ارتباط با مسعود نوروزی (ارتباط شناس) در وبلاگ BF.blogfa.com پیام بگذارید. || ارتباط با ادمین: @zzohur
مشاهده در ایتا
دانلود
می رفت دختر بچه ای همراه باباش #شعر #حجاب #مسعودنوروزی #فاطمه #میم_نون_راهی #م_ن_راهی #مسعود_نوروزی_راهی #مسعودنوروزی_راهی #دختر #بابا #تربیت #آموزش #چادر @mnrahi
آقا پلیسه! + دم دکه روزنامه فروشی داشتم تیتر روزنامه ها را دید می زدم که یک مادری با بچه ش آمد و بچه هه اصرار که آن تفنگه را برام بخر! کدام تفنگه؟ همانی که به ویترین شیشه ای دکه روزنامه فروشی آویزان بود.خب...توجه دارید که این دکه ها ، اسمشان دکه روزنامه فروشی است، وگرنه در واقع همه چیز فروشند.از سیگار و تنقلات تا اسباب بازی و غیره! بعضا همان روزنامه را هم نمی فروشند! :) خلاصه مادره برای این که از دست نق نق های بچه خلاص شود با همان لحن کودکانه ای که مامان ها با بچه ها حرف می زنند، گفت:نهههههه! اگه تفنگ برات بخرم، آقا پلیسه دستگیرت می کنه! من خیلی حرف ها را در طول روز می شنوم و می گذرم اما در برابر این یکی دیگر نتوانستم مقاومت کنم.رو به مادره کردم و گفتم:خانم محترم! چرا از همین بچگی ذهن بچه رو با پلیس دشمن می کنی؟این بچه میل به یک چیزی داره و تو داری پلیس رو که ضامن امنیت و آرامش جامعه س توی ذهن این بچه به یه موجود بد تبدیل می کنی! این توی ناخودآگاه بچه می مونه و بزرگتر که میشه گرایش های خلافکاری پیدا می کنه چون براش مسلم شده که پلیس مخالف چیزایی هست که دوست داره! رک و پوست کنده بگو پول ندارم..این ضررش کمتر از اون حرفیه که زدی به این بچه... مادره یه نگاه کرد و گفت:هاااااا؟ قیافه مادره را که دیدم و آن هااااای کشیده اش را شنیدم، دیدم خسته تر از آنی است که این حرف های من توی گوشش برود.اصلا یک آن پشیمان شدم از گفتن حرفم...خود او هم جزو همان هایی بود که در بچگی از پلیس ترسیده بود و شاید هنوز هم می ترسد! این اولین بار نبود که با چنین مادرهایی روبرو می شدم.در جاهای دیگر مثل مهمانی و مراسم ها و حتی اتوبوس و مترو هم دیده ام که مادر ها (و حتی پدر ها!) برای این که بچه را بترسانند با اشاره به من که لباس روحانی تنم است می گویند:نری اون طرف ها!! حاج آقا دعوات می کنه! و با لبخندی به من از من انتظار همکاری دارند که من هم یک چشم غره ای بروم که بچه میخکوب شود سر جایش و خودشان تا من آنجا هستم از دست بهانه و نق زدن های بچه نفسی تازه کنند.در این مواقع من با مادر و پدره کاری ندارم مستقیم رو می کنم به خود بچه و با لبخند می گویم:دوست داری بری؟ دست مامان (یا بابا) رو بگیر برو اون طرف! و همه چیز را می اندازم گردن پدر و مادرش که حوصله ندارند و او را نمی برند. در ارتباطات تربیتی که در ذهن بچه شکل می دهیم، نباید کاراکترهایی مثل پلیس و روحانی و امثال این ها را در ذهن کودک به آدم هایی تبدیل کنیم که همواره مخالف خواسته ها و امیال کودک هستند و کمین کرده اند که کودک چیزی بخواهد تا دستگیر یا دعوایش کنند! با زبان کودکانه واقعا به کودک توضیح بدهیم چرا نمی توانیم آن خواسته او را برایش براورده کنیم.فرافکنی کردن و تقصیر چیزها را گردن دیگران انداختن و خود را بی مسئولیت نشان دادن جزو خصلت های منفی ما ایرانیان است که یکی از ریشه های شکل گیری این خصلت در همین صحنه هاست که پدر و مادر در مغز کودک فرو می کنند که هیچ مشکلی برای رسیدن کودک به خواسته اش نیست جز این که پلیسه دستگیرت می کند یا "حاج آقا" دعوایت می کند! این گونه یک پدر تمایلات بزهکارانه و مجرمانه (ضد پلیسی) و دین گریزانه (ضد روحانیت) را ناخواسته و از سر راحت طلبی و بی حوصلگی در ذهن کودکش می کارد و متوجه نیست در آینده که می رود دادگاه و پاسگاه برای پیگیری پرونده بازداشت پسرش به خاطر جرمی و به درگاه خدا آه و ناله می کند که من چه لقمه حرامی به این بچه دادم که کارش به اینجا کشید،در اثر همین تلقینات دوره بچگی بوده که ذهن کودکش را اتوماتیک، اینجور تنظیم کرده که هر چه خوب است، آن چیزی است که پلیس و روحانی مخالف آن هستند! لقمه حرام فقط خوراکی یی نیست که با پول حرام تهیه شده و به معده می رود! خوراک های فکری مسموم هم لقمه حرامند! هیچ دقت کرده اید؟پس با بچه ها درست حرف بزنیم! مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس) (توجه:استفاده از این نوشته ها با ذکر نام نویسنده و منبع آن در رسانه های دیگر آزاد است) @rooznegari
⭕️راز عدم تمایل پزشکان برای نصب کارتخوان لو رفت❗️ مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس) ✅ در این روزها که قایم باشک بازی پزشکان و اداره مالیات بر سر نصب کارتخوان برای شفاف سازی درآمد پزشکان به قسمت طنز ماجرا رسیده و پزشکان تحصیل کرده و دکتر مملکت ادعا می کنند طرز کار با کارتخوان را بلد نیستند و از آن میوه فروش دوره گرد بی سوادترند که با وانت سر خیابان جلوی مطبشان بار پرتقال دارد و روی پلاکاردش با ماژیک نوشته:کارتخوان موجود است...بله در چنین روزهایی ، در ششم آذر نود و هشت با کمال حیرت در خبرها خواندم وزیر بهداشت دولت آقای روحانی گفته هزینه یک شب بستری شدن در آی سی یوی ارزانترین بیمارستان کمتر از هفتصد دلار نیست! حیرتم از قیمت نبود! از این بود که مگر ایرانی ها به ریال یا تومن با صندوق بیمارستان ها تبادل مالی انجام نمی دهند؟ آقای وزیر! اینجا ایران است نه کانادا یا آمریکا یا هر کشوری که واحد پولش دلار باشد.اینجا ایران است! تو هم وزیر یک دولت ایرانی هستی.در ایران دلار پول رایج نیست.ریال و تومن مبنای مبادله مالی مردم است. این مغز دلار اندیش چگونه می خواهد بر بهداشت و درمان مردمی ناظر باشد که توان مالی شان در ریال و تومن تعریف میشود نه دلاری که در زمان این سخنان وزیر بهداشت، در بازار ارز حدود دوازده هزار تومن مبادله می شود؟ شاید هم وزیر اشتباه نکرده و واقعا صندوق و حسابداری بیمارستان ها شعبه ای از صرافی های خیابان فردوسی تهران شده اند! در اینجاست که باید ممنون باشیم از وزیر بهداشت به خاطر این شفاف سازی، چون فهمیدیم ظاهرا مطب پزشکان بر مبنای دلار حق ویزیت میگیرند نه ریال و معلوم است که دستگاه های کارتخوان ایرانی که بر مبنای ریال تراکنش انجام می دهند پاسخگوی این نیاز آنها نیستند و آن بنده های خدا واقعا راست گفته اند که بلد نیستند چطور با آن کارتخوان ها تراکنش دلاری انجام دهند.ممنون آقای وزیر!کاش همه وزرا مثل شما صادق باشند و مردم را از سرگردانی نجات بدهند!باز هم ممنون! مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس) ✅ (توجه:استفاده از این نوشته ها با ذکر نام نویسنده و منبع آن در رسانه های دیگر آزاد است)
یک سرچ کوچولو توی اینترنت کردم دیدم بله! در جویبار خاطر بعضی ها که شعرم را دهان به دهان (و البته به عبارت دقیق تر: فوروارد به فوروارد) در شبکه های اجتماعی چرخانده بودند، رفتن پاییز بسی دل انگیز تر از آمدن پاییز جلوه کرده بود و معنای شعر تر را در "پاییز می رود" یافته بودند نه در "پاییز می رسد"! خب ذهن ایرانی در زمانه کنونی، گویا رفتن پاییز را دارای دل انگیزی و تری بیشتری می داند و بهتر می پسندد! لذا آغاز شعرم از "پاییز می رسد" کم کم به "پاییز می رود" تغییر پیدا کرده بود! من یک نفر شاعر یک طرف و ملتی در آن طرف! زور آنها بیشتر است لابد! به هر حال، نسخه " تر" شعرم را که در آن "پاییز می رود"، تقدیم می کنم.شما هم "تر" شوید این شب یلدایی: پاییز می رود به هوای جدا شدن از هر چه غیر عشق و رضای خدا شدن کار خداست فرصت تغییرهای نو سر بر زمین نهادن و سر در هوا شدن سرد است گرچه جان هوا باز گرم شد بازار داغ بوسه و آغوش وا شدن از یادگار گرمی فصل گذشته شد برگ درخت خونی و خون ها به پا شدن ای بوی مهر و نم نم باران آذری آبان توست جاری در جاده ها شدن پاییز فصل رونق اشک است کاش کاش از اشتیاق باشد و نه از جدا شدن ✅ مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس) (توجه:استفاده از این نوشته ها با ذکر نام نویسنده و منبع آن در رسانه های دیگر آزاد است) www.bf.blogfa.com @rooznegari
🥣ارتباط شناسی آشپز خانه ای🍽 ( ارتباط یابی ترشیجات در سفره غذا )🍯-خوردن ترشی و هر آنچه که تحریک کننده رشته های عصبی دهانی باشد(از قبیل فلفل و پیاز و سیر و...)، ریشه در حس پذیرش درد و رنج دارد، شخص در کنار لذت چشیدن طعم خوش غذا، دوست دارد تمام ظرفیت های موجود در دهان تحریک شود.طعم ملیح غذا، در سطح ابتدایی و با عمق اندک عصب های چشایی را تحریک می کند و مصرف کننده غذا اگر در روحیات خود آمادگی پذیرش رنج و درد را داشته باشد، خواهان آن است که دروازه ورود انرژی خوراکی به بدنش، با سطح بالای تحریک اعصاب دهانی(زبان و دیواره دهان) همراه باشد.😜 در جوامعی مانند هند🇮🇳 که از ادویه جات تند استفاده می کنند،🌶 شاهدیم که درد و رنج کشیدن از ارزش اجتماعی والایی برخوردار است و مرتاض های هندی 👳🏿‍♂️دارای مقام بلند و تشخص در میان هندیان هستند. در کشور ایران و زمینه فرهنگی ایرانی🇮🇷 نیز ترشیجات که سطح متوسط تری از تحریک کنندگی عصبی را نسبت به ادویه جات تند و فلفلی دارند، همان سنت پذیرش درد و رنج در سطح معتدل تر را متضمن هستند...پس باید توجه کرد که میل به استفاده از ترشیجات یا ادویه جات در طبخ غذا و یا مصرف آن همراه غذا، نشانه وجود زمینه پذیرش درد در متمایلان به چنین برساخت تغذیه ای است. پذیرش درد مترادف معانی تهور و دلیری و حرکات ناگهانی عصبی و قیام های اجتماعی نیز هست.یک جامعه که هم می تواند در مقابل دشمن شجاع و دلیر و جنگنده باشد و هم می تواند در بین خود به درگیری و آسیب زدن مشغول باشد. مادرها و زنها، این حاکمان بلامنازع آشپزخانه، می توانند با تنظیم برساخت غذایی در طبخ و عرضه غذا و چینش سفره وعده های غذایی خانوادگی، به شکل غیر مستقیم، سرنوشت و روحیات یک ملت را رقم بزنند.🍱مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس) (توجه:استفاده از این نوشته ها با ذکر نام نویسنده و منبع آن در رسانه های دیگر آزاد است) www.bf.blogfa.com @rooznegari
🎗جنگ های هورمونی🧬🦠✅مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس)✅ این جملات را در ذهن مرور کنید: 📂لایحه دفاع از حقوق زنان...👩🏻‍⚖️فمنیسم...🎤جنجال جهانی بر سر دفاع از حقوق زن...🔪خشونت مردان علیه زنان... حالا این جملات را مرور کنید: حق تعدد زوجات و چند همسری برای مردان... 👩‍🦰👩‍🦳🧕🏻👧🏻جنبش دفاع از حقوق مردان... 👨🏻‍⚖️زن ها همه آسایش زندگی مردان را به خاطر خوشی و رفاه خود ربوده اند...🚶🏻‍♂️💇🏻‍♂️مردها تبدیل به برده زنان شده اند... دقت کردید؟ هورمون استروژن از انسان موجودی با خصلت های زنانه می سازد و هورمون تستوسترون از همان انسان موجودی با خصلت های مردانه تولید می کند و به این ترتیب سبب ساز جدالی بی پایان بین دو جنسیت انسانی زن و مرد شده اند...یک دور باطل که عقل وا می ماند حق را بلاخره به کدام بدهد!👩🏻‍⚖️👨🏻‍⚖️..گِل را هم بمالی و بمالی، اگر پیاله 🥣بسازی ناچاری از آن استفاده پیاله ببری و اگر کوزه🍶 بسازی، ناچاری از آن به عنوان کوزه استفاده کنی...حالا آیا معقول است که کوزه های جهان قیام✊ کنند که چرا همیشه ما را پر از آب 💧 می کنند و تازه، همان آب را هم از ما در پیاله می ریزند؟ اما پیاله ها هم برای آب خوردن استفاده می شوند و هم برای خوردن غذا 🥘و تیلیت کردن نان 🥖در آن؟چرا در کوزه ها کسی غذا نمی ریزد و نمی خورد؟ یا از آن طرف پیاله ها قیام✊ کنند که چرا از ما بهره کشی می شود و این همه کار به گردن ما پیاله هاست اما کوزه فقط پر از آب می شود و یک گوشه می نشیند؟ آیا این تصورات از دعواهای پیاله ای و کوزه ای به نظرتان خنده دار است؟😜 این همان اتفاقی است که درباره جنسیت زن و مرد افتاده است.👩🏻‍⚖️👨🏻‍⚖️هورمون های استروژن و تستوسترون بنیان گذار دعواهای سیاسی و اجتماعی فراوانی شده اند! همان طور که کوزه و پیاله صرف نظر از کاربرد و ساختارشان، هر دو از خاک هستند، زن و مرد هم هر دو از خاک هستند و ماهیت خلقتشان برخلاف افسانه ها و خرافاتی که متاسفانه گاهی به دروغ آن را به دین نسبت می دهند،هیچ تفاوتی با هم ندارد! ⚖️پسر و دختر هردو انسانند! تنها فرقشان این است که پسرها هورمون تستوسترون شان زده بالا و دختر ها هورمون استروژن شان! همین!👶🏻👧🏻 آدم ها را از روی هورمون هایشان قضاوت نکنیم! زن و مرد هر دو روح دارند! به نظر شما چه کسانی سود می برند که تمرکز حواس آدم ها را از روی عملکرد روحشان به عملکرد هورمون هایشان منحرف کنند؟ و چرا؟ و سوال مهم تر این است که چرا ما باید این قدر راحت توی بازی آنها گیج و منگ شرکت کنیم و برایشان سود تولید کنیم و وقتی به هوش بیاییم که هم عمرمان را باخته ایم و هم روحمان را فرسوده کرده ایم؟ ارتباط شناسی جنسیتی به ما کمک می کند در این جدال مضحک بازی نخوریم.🙂 ✅مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس) (توجه:استفاده از این نوشته ها با ذکر نام نویسنده و منبع آن در رسانه های دیگر آزاد است) وبلاگ شخصی مسعود نوروزی راهی برای دریافت مشاوره: www.bf.blogfa.com @rooznegari
ادامه مطلب از بالا: >>>> مرحوم عادل خان رفائی، پدرزنم، که الان آسوده از غم روزگار در بهشت زهرا خوابیده، از قدیمی های صنعت کفش دست ساز ایرانی در تهران بود، از کارگرانی بود که در اثر همین واردات کفش چینی، وضع اقتصادی اش افت کرد و تا آخر عمرش از چین و چینی ها بد می گفت که صنعت کفش ایران را با آن کفش های آشغالی شان نابود کردند.او مرد و ندید این روزها را که همراه من بخندد!😂 کمونیسم گزاره های مذهبی را نه تنها در حکومت بلکه در زندگی عادی مردم هم رد می کند و ظاهرا این خطای دید که حکومت مذهبی در ایران مردم را به ستوه آورده اپوزوسیون را دلگرم کرده که آبی از آتش کمونیسم در ایران کنونی چهل سال بعد از انقلاب اسلامی گرم می شود! خب! با این حساب رضاخان از همه کمونیست تر بود که هم حوزه های علمیه را محدود کرد و هم حجاب را سرکوب! آخرش هم که مملکت را به قحطی و نداری کشید و هنوز هم کوپن های نان دوران آقا رضا قلدر در عتیقه فروشی های تهران امروز پیدا می شود! می فهمید نان کوپنی یعنی چی؟ نان کلا نبود و خیلی ها هم که کوپن به دست در صف نان بودند می شندیدند که:تمام شد!بروید! اعلیحضرت رضاخان هم که زورش به قحطی نمی رسید، دست به اقدامات نمایشی و پوپولیستی می زد! مثلا نانوایی که به او اتهام احتکار نان زده بودند را بدون بررسی راست و دروغ ماجرا در تنور نانوایی انداخت! اما خب! این کارها که شکم مردم گرسنه را سیر نمی کرد! سابقه عملکرد اعلیحضرت باعث شد که در شهریور20 وقتی از تهران به تبعیدگاهی در جنوب آفریقا تشریف فرما شد، مردم در یک جشن ملی به شادمانی دست زدند! آیا ملت ایران دوباره علاقمند به تجربه دوران رضاشاه است؟ مگر عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده می شود؟ تشدید مشکلات معیشتی و اقتصادی ( که از حدود سال 90 به بعد به دلیل تحریم خارجی و البته کاسبی داخلی ها از تحریم شروع شد و تا کنون هم ادامه دار است) و نیز حس شدید نابرابری های اقتصادی در مردم، باز باعث این خطای دید شده که مردم ایران کمونیسم را نجات بخش خواهند یافت چون به هر حال کمونیسم نوید دهنده برداشتن فاصله های طبقاتی و برابری همه خلق است و همه را رفیق همدیگر می داند که در کمون باید مثل هم از امکانات برابر استفاده کنند. اما عملا در تاریخ کشورهای کمونیستی اثبات شد این حرف ها فقط روی کاغذ و در شعارها باقی ماند و خود رهبران کمونیست با استفاده از امکانات ملت زندگی مرفهی داشته اند و مردم در فلاکت بوده اند و عملا در کشور همه چیز بر اساس سبک رفتار اجتماعی آن کشور و باند بازی و انحصار و سوء استفاده پیش می رفت و خبری از برابری آرمانی کمونیستی نبود.پس دیگر کمونیست ها می آیند که چه برگ برنده ای رو کنند؟ تجربه شوروی گویای همه چیز است! خاطرات جان به در بردگان از چنگ استالین را بخوانید تا حساب کار دستتان بیاید! کتاب سفر به شوروی جلال آل احمد هم بد نیست!او خودش در جوانی کمونیستی دو آتشه بود! خلاصه کلام این که:کمونیست های عزیز! بی خیال شوید! ✅مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس) (توجه:استفاده از این نوشته ها با ذکر نام نویسنده و منبع آن در رسانه های دیگر آزاد است) وبلاگ شخصی مسعود نوروزی راهی برای دریافت مشاوره: www.bf.blogfa.com #دروغ