#شهید مدافع حرم، محمد ظهیری
🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۶۸/۱۱/۱۰ درشهر اهواز، در محله منبع آب ، در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
دوران ابتدایی مدرسه رو پشت سر گذاشت و....و دوران دبیرستان رو در هنرستان شوراب در رشته ی کامپیوتر تحصیل کرد و دیپلم فنی گرفت.
۵ برادر بودند.
#فرزند سوم خانواده شان بود.
پدربزرگوارش ، از #رزمندگان و #جانباز ۸ سال دفاع مقدس می باشند.
🍃⚘🍃
#سادگی و#بیآلایشی از خصوصیات اخلاقیاش بود. در انجام #واجبات هیچگاه کوتاهی نمیکرد،#نمازش را اول وقت میخواند.
🍃⚘🍃
وقتے فهمید فرزندش دختره اولین چیزے کہ براش خرید پارچہ چادر بود. رو حجاب دخترش حساس بود بخصوص روی #چادر، حتے چند شب قبل سشهادتش رو این مسئله خیلے تاکید ڪرد.
🍃⚘🍃
در بحث #کمک به فقرا و #رفع نیاز مستمندان همیشه پیشقدم بود. همچنین چندین بار به منظور #محرومیت زدایی در قالب اردوهای جهادی به نقاط مختلف کشور سفر کرده بود.
🍃⚘🍃
در سال 90 با دختری که هم نام بنت رسول الله (ص)⚘، حضرت فاطمه زهرا(س)⚘بود ازدواج کرد و ثمره ازدواج شان دختری به نام نازنین زهرا بود.
🍃⚘🍃
محمد در مهر ماه سال 91 به #سوریه #اعزام شد. محل خدمتش تیپ زرهی حضرت حجت (عج)♡، یگان صابرین خوزستان بود که به تهران منتقل و از آنجا عازم شدند.
🍃⚘🍃
در دوران #دفاع مقدس افتخار 71 ماه حضور در سنگرهای مبارزه علیه رژیم بعثی را داشتم و #جانباز شیمیایی و موج انفجار شدم
🍃⚘🍃
محمد همیشه #خندان بود
خندهای که اکثر وقتها روی لبهایش نقش بسته بود را هیچ وقت نمیتوانم فراموش کنم
🍃⚘🍃
ساعت 2 بعد از ظهر، اول آبانماه 94 مصادف با#تاسوعای حسینی، در شهرک «کفر حمره» شهر حلب، در نبردی چند ساعته با تروریستهای تکفیری جبهة النصره محاصره میشن
🍃⚘🍃
#محمد برای #نجات و #پشتیبانی از #همرزمش به مقاومت ادامه می دهد، که توسط تک تیرانداز این گروهک تروریستی #سرش مورد #اصابت گلوله قرار می گیره و به #شهادت می رسه
🍃⚘🍃
بعد عقبنشینی میکنند. در حالیکه یکی از همرزمانش در گودالی محاصره میشه
🍃⚘🍃
روز بعد از #شهادتش که روز #عاشورا بود، یکی از #همرزمانم در دوران #دفاع مقدس که رابطهی نزدیکی باهم داشتیم با بنده تماس گرفت و جویای حالش شد،بهش گفتم که حال #محمد خوبه و ادامه دادم، چطور؟ مگر اتفاقی افتاده است؟
🍃⚘🍃
ایشان در سال ۹۲ کارشناسی ارشد را در تهران خواند. #شهید همیشه پیگیر اخبار وضعیت #سوریه بود و میگفت: «دوستانم دارند سری به سری به سوریه اعزام میشوند و ما هم #وظایفی نسبت به #دفاع
ازحرم حضرت زینب (س)⚘، شیعیان و مسلمانان داریم.» نهایتاً هم با تخصصهایی که داشت به عنوان #مربی #تاکتیک نظامی در آموزش گردانها به سوریه اعزام شد.
🍃⚘🍃
#نحوه #شهادت #شهید 😔
دوست شهید به نام محمد صباغ که در همان عملیات #جانباز شدند برایمان نقل کردند که #مدافعان حرم در #منطقه العیس با تروریستها درگیر بودند. درگیری از شب تا اذان صبح ادامه پیدا میکند. نزدیکیهای صبح دشمن تکی میزد و آقای صباغ در همین درگیری مجروح میشود و# آقا ابراهیم هم به #شهادت میرسد. چون منطقه در دست تروریستها بود موفق نمیشوند پیکر #شهید را به عقب منتقل کنند.😔💔
🍃⚘🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠شهید ابراهیم عشریه💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
به روایت از همسر #شهید:
ما به اصطلاح خونه ی یکی بودیم و من نوه عمه ی محمد تقی می شدم. با خواهرش هم دوست بودم و خلاصه این که کاملا یکدیگر را می شناختیم.
پدر بزرگم عاقد و بزرگ روستا بودند و گفتند که محمد تقی به خواستگاری اومده. او پسر خوبیه و ما هم موافقیم.
اگر سکوت میکردیم میگفتند موافق است و اگر اعتراض میکردیم هم که مخالف بودیم. من ١۶ ساله بودم و محمد تقی هم ١٩ ساله.
مادرم میگفت : چون دایی من ( پدر محمد تقی ) #جانباز است دوست ندارم دلش را بشکنم و پسرش هم پسر خوبیه و من هم رضایت داشتم.
پدر بزرگم بعد از دو روز اومد و برگه ای را آورد تا من امضا کنم و عقدنامه را خوند. از #شهید هم در خونه اش امضا گرفت ، به همین سادگی
بعد از ۶ سال حامد به دنیا اومد. همون سال ایشون در اصفهان براش ماموریتی پیش اومد که هر دو یا سه هفته می رفت اصفهان و چند روز هم پیش ما می اومد.
در تاریخ ١٣٧٩/۰٧/۰٢ عقد کردیم که با عید غدیر همزمان شد. بهمن ماه ١٣٨١ هم عروسی گرفتیم. تا خرداد ماه منزل مادر شوهرم بودم تا اینکه به بجنورد نقل مکان کردیم.
🍃⚘🍃