eitaa logo
خدایا
3 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
530 ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
استادي می گفت : " صبح ها که دکمه هاي لباسم را مي بندم ، به این فکر مي کنم که چه کسي آنها را باز خواهد کرد ؟ خودم یا مُرده شور ؟ " دنیا همین قدر غیر قابل پیش بیني است ... به آنهايي که دوستشان دارید ، بي بهانه بگوييد : " دوستت دارم ... " بگوييد : " در این دنیاي شلوغ ، سنجاقَت کرده ام به دلم ... " بگوييد : " گاهي فرصت با هم بودنمان ، کوتاه تر از عمرِ شکوفه هاست ... " 🌱 " بودن ها " را قدر بدانيم ! " نبودن ها " همين نزديكي ست ... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📖 بنده خدایی نزد حاکمی رفت و از او خواهش کرد تا در بارگاهش به کاری گمارده شود. حاکم از او پرسید آیا قرآن خواندن میدانی؟ گفت نمیدانم و نیاموختم. حاکم گفت از کار دادن به کسی که قرآن خواندن نیاموخته است معذوریم. مرد هم برگشت ... او به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه‌اش، به آموختن قرآن پرداخت. مدتی گذشت و مرد به برکت خواندن‌ و فهم قرآن کریم به مقامی رسید که دیگر نه در دل آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای دیدار با حاکم. روزی حاکم او را دید و از او پرسید چه شده که دیگر سراغی از ما نمی گیری؟ در پاسخ گفت: چون قرآن را آموختم ، چنان توانگر شدم که از خلق و از عمل بی نیاز گشتم. حاکم پرسید کدام آیه تو را این گونه بی نیاز کرد؟ مرد پاسخ داد من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب ، هر كسی تقوای الهی را پیشه كند ، خداوند راه بیرون رفتن از سختی‌ ها را برای او می گشاید ┈┈┈┈┈┈┈┈┈
✨❖✨ ✍از حکیمی پرسیدند :چرا گوش دادنت از سخن گفتنت بیشتر است؟ گفت: چون به من دو گوش داده اند و یک زبان، یعنی دو برابر آنچه می گویم، می شنوم. کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی، چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی، از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند، یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توجه عزیزان دانش اموزانی که درحفظ جز سی میخواهند شرکت کنند سریع اسم وکد ملی برای وارسته یامن بفرستن
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 روزی حلال پيامبراعظم (ص) میفرمايد: «فرزندانتان را در خوب شدنشان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد می تواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند.»🍃 بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچ هها اصلاً كوتاهي نكرد.✋🏻 البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب م يدانست پيامبر (ص) می فرمايد: «عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است »🤲🏻 براي همين وقتي عده اي از اراذل و اوباش در محله اميريه(شاپور)آن زمان، اذيتش كردند و نمی گذاشتند كاسبي حلالي داشته باشد، مغاز هاي كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت.🎂🍭 آنجا مشغول كارگري شد. 🌌صبح تا شب مقابل كوره می ايستاد. تازه آن موقع توانست خان هاي كوچك بخرد.🥀 ابراهيم بارها گفته بود: اگر پدرم بچه هاي خوبي تربيت كرد به خاطر سختی هایی بود كه براي رزق حلال می كشيد.♥️💫 هر زمان هم از دوران كودكي خودش ياد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفظ قرآن را كار ميكرد.📖 هميشه مرا با خودش به مسجد م يبرد.🕌 بيشتر وقت ها به مسجد آیت الله نوری پائين چهارراه سرچشمه می رفتيم.💧 آنجا هيئت حضرت علي اصغر (ع) بر پا بود.🕯 پدرم افتخار خادمي آن هيئت را داشت.🦋 يادم هست كه در همان سا لهای پاياني دبستان، ابراهيم كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.❌ 🥀شهـ|سلام بر ابراهیم|ـید ابراهیم هادی🥀 @zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 ورزش باستانی اوايل دوران دبيرستان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. 💪🏻 او شبها به زورخانه حاج حسن میرفت. حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود.👌🏻 او زورخان هاي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد.📿 حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع میكرد. سپس حديثي میگفت و ترجمه ميكرد. 📖 بيشتر ش بها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او هم در يك دور ورزش، معمولاً يك سوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. 👥 از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب میرسيد، بچه ها ورزش را قطع میكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت میخواندند. 📿📿📿 به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها می آموخت.📚 ادامه دارد...🖇 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀 @zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 فراموش نمیكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند.👕 يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.✋🏻 با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند.🤧 داره از دستم میره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.😭 ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي توسل را با بچ هها زمزمه كرد. 📖 بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد آن مرد هم با بچ هاش در گوش هاي نشسته بود و گريه می كرد.😭🤲🏻🤲🏻 دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچ هها روز جمعه ناهار دعوت شديد!🎁 با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.🎉 بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچ هاش برطرف شده. دكتر هم گفته بچهات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن میشد. ✋🏻 اما من شک نداشتم، دعاي توسل يکه ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. ✨ ادامه دارد.... 🖇 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀 @zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 ادامه...ورزش باستانی بارها میديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق میشد.😎 آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هيئت میكشاند. 🏴 يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود.🔥 هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش میگفت! اصلاً چيزي از دين نمیدانست.🌪 نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نمیداد.❌ حتي میگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام.😒 به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مياري!؟ 😖 با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! 🤔 گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. 🍃 حاج آقا داشت صحبت میکرد. 🌹 از مظلوميت امام حسين (ع) و کارهاي يزيد میگفت.😔 اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش میکرد.😤 وقتي چراغها خاموش شد.💡 به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد میداد!!❌❌❌❌ ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده.✅ بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين (ع) که رفيق بشه تغيير ميكنه.👌🏻👌🏻👌🏻 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀 @zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 ادامه....ورزش باستانی از ديگر کارهائي که در مجموعه ورزش باستاني انجام ميشد اين بود که بچه هابه صورت گروهي به زورخانه هاي ديگر ميرفتند و آنجا ورزش ميکردند.💪🏻👥💪🏻 يک شبِ ماه رمضان ما به زورخانه هاي درکرج رفتيم. آن شب را فراموش نمیکنم.👌🏻 ابراهيم شعر ميخواند. 🧔🏻 دعا ميخواند و ورزش ميکرد.🤲🏻 مدتي طولاني بود که ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخان هاي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما ابراهيم همچنان مشغول شنا بود.✋🏻✋🏻 اصلاً به کسي توجه نميکرد.👇🏻 پيرمردي در بالاي سكو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد.👴🏻 ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟!😞 با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ 🧐 گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تسبيح، شنا رفتنش را شمردم.📿 تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره. »😖 وقتی ورزش تمام شد ابراهيم اصلاً احساس خستگي نميکرد.🙂 انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته!💪🏻 البته ابراهيم اين کارها را براي قوي شدن انجام ميداد. ✊🏻 هميشه ميگفت: براي خدمت به خدا و بندگانش، بايد بدني قوي داشته باشيم.‼️ مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن.🤲🏻 ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. 🍂 حسابي سرزبان ها افتاده و انگشت نما شده بود.👏🏻 اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد!❌ ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه.🔱 ميگفت: مردم به دنبال اين هستند كه چه کسي قويتر از بقيه است.✋🏻 من اگر جلوي ديگران ورزش هاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم.😔 در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است. ❌ بعد از آن وقتي مياندار ورزش بود و ميديد که شخصي خسته شده وکم آورده، سريع ورزش را عوض ميکرد. ♻️ اما بدن قوي ابراهيم يکبار قدرتش را نشان داد و آن، زماني بود که سيد حسين طحامي قهرمان کشتي جهان و يکي از ارادتمندان حاج حسن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش ميکرد.💪🏻💪🏻💪🏻💪🏻 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀 @zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 ادامه...ورزش باستانی ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.✊🏻 دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.🌹 او يکی از بچه هاي خوب ورزشکار شد. ✋🏻 چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. 🍃 بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. 🍰 بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم.😔 از خدا خيلي ممنونم.🤲🏻 من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...☠ ما هم با تعجب نگاهش میکرديم.👀 با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت میکردم.🧐 چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش میکرد،🌷 بعد هم آنها را به مسجد و هيئت میکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين (ع).🌱 ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين (ع)افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.»💫💫💫 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀 @zahra_Rezaei1386