خدایا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هشتم #بخش_دوم ادامه... والیبال تک
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_نهم
#بخش_اول
شرط بندی
تقريباً سال 1354 بود. 👌🏻
صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم.🏞
سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچ ههاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟🤔
بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان.✋🏻
دقايقي بعد بازي شروع شد. 😧
ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 😎
همان روز به يكي از محل ههاي جنوب شهر رفتيم.🌱
سر 700 تومان شرط بستيم. 👈🏻👉🏻
بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. 💫
موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند.🍃
يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. 🔸
اگه برنده شد ما پول نميگيريم.❌
يكي از آ نها جلو آمد و شروع به بازي كرد.✅
ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. 🍂
آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!🤨
همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. 😌
من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟!🤨😖
باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن!😇
همه اي نها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 😉
هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند.👥
آنها پنج نفره با ابراهيم سر 500 تومان بازي کردند.✋🏻
ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. 👣
آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! 🏐
آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.🌱
شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد.🕌
بعد از نماز، حاج آقا احکام ميگفت.🌟
تا اينكه از شرط بندي و پول حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر(ص) ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست میدهد .»💢
و نيز فرموده اند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .»💢
ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. 🧐
بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا و گفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم.😞
بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده مستحق بخشيدم!😔
حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، ورزش بکن اما شرط بندي نکن.😕🤗
هفته بعد دوباره همان افراد آمدند.😎
اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان!😎
ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. ❌
آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه.😏
يکي ديگه گفت: پول نداره و...ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم.🌹
که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد.❌
🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم
خدایا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_نهم #بخش_اول شرط بندی تقري
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_نهم
#بخش_دوم
دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شرطبندي نكنيد.✋🏻❌
اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! 🍂😤
آخرای بازي بود كه ابراهيم آمد. 🤫😧
به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. 😖
از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم.😞
وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. 🏐
بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟🤔
از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود.😎
با غرور خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟🧐
ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد. 👌🏻
ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم.😮😮
او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد!😡😤
✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓
ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي مهارت داشت.🤩
در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود.✊🏻
تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبح هاي جمعه با چندنفر از بچه های زورخانه ميرفتند تجريش.✋🏻✅
نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا میرفتند.🗻🏔
آنجا صبحانه ميخوردند و بر میگشتند.☕️
فراموش نميكنم. 🤔
ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. 💪🏻
از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد!😳
اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. 👌🏻
ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد. ⚽️
در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. ❌🌱
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_نهم
#بخش_اول
شرط بندی
تقريباً سال 1354 بود. 👌🏻
صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم.🏞
سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچ ههاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟🤔
بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان.✋🏻
دقايقي بعد بازي شروع شد. 😧
ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 😎
همان روز به يكي از محل ههاي جنوب شهر رفتيم.🌱
سر 700 تومان شرط بستيم. 👈🏻👉🏻
بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. 💫
موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند.🍃
يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. 🔸
اگه برنده شد ما پول نميگيريم.❌
يكي از آ نها جلو آمد و شروع به بازي كرد.✅
ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. 🍂
آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!🤨
همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. 😌
من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟!🤨😖
باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن!😇
همه اي نها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 😉
هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند.👥
آنها پنج نفره با ابراهيم سر 500 تومان بازي کردند.✋🏻
ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. 👣
آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! 🏐
آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.🌱
شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد.🕌
بعد از نماز، حاج آقا احکام ميگفت.🌟
تا اينكه از شرط بندي و پول حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر(ص) ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست میدهد .»💢
و نيز فرموده اند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .»💢
ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. 🧐
بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا و گفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم.😞
بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده مستحق بخشيدم!😔
حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، ورزش بکن اما شرط بندي نکن.😕🤗
هفته بعد دوباره همان افراد آمدند.😎
اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان!😎
ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. ❌
آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه.😏
يکي ديگه گفت: پول نداره و...ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم.🌹
که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد.❌
🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_نهم
#بخش_دوم
دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شرطبندي نكنيد.✋🏻❌
اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! 🍂😤
آخرای بازي بود كه ابراهيم آمد. 🤫😧
به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. 😖
از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم.😞
وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. 🏐
بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟🤔
از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود.😎
با غرور خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟🧐
ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد. 👌🏻
ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم.😮😮
او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد!😡😤
✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓
ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي مهارت داشت.🤩
در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود.✊🏻
تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبح هاي جمعه با چندنفر از بچه های زورخانه ميرفتند تجريش.✋🏻✅
نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا میرفتند.🗻🏔
آنجا صبحانه ميخوردند و بر میگشتند.☕️
فراموش نميكنم. 🤔
ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. 💪🏻
از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد!😳
اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. 👌🏻
ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد. ⚽️
در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. ❌🌱
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم