eitaa logo
خدایا
3 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
530 ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هشتم #بخش_دوم ادامه... والیبال تک
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 شرط بندی تقريباً سال 1354 بود. 👌🏻 صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم.🏞 سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچ ههاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟🤔 بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان.✋🏻 دقايقي بعد بازي شروع شد. 😧 ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 😎 همان روز به يكي از محل ههاي جنوب شهر رفتيم.🌱 سر 700 تومان شرط بستيم. 👈🏻👉🏻 بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. 💫 موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند.🍃 يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. 🔸 اگه برنده شد ما پول نميگيريم.❌ يكي از آ نها جلو آمد و شروع به بازي كرد.✅ ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. 🍂 آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!🤨 همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. 😌 من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟!🤨😖 باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن!😇 همه اي نها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 😉 هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند.👥 آنها پنج نفره با ابراهيم سر 500 تومان بازي کردند.✋🏻 ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. 👣 آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! 🏐 آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.🌱 شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد.🕌 بعد از نماز، حاج آقا احکام ميگفت.🌟 تا اينكه از شرط بندي و پول حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر(ص) ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست میدهد .»💢 و نيز فرموده اند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .»💢 ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. 🧐 بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا و گفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم.😞 بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده مستحق بخشيدم!😔 حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، ورزش بکن اما شرط بندي نکن.😕🤗 هفته بعد دوباره همان افراد آمدند.😎 اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان!😎 ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. ❌ آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه.😏 يکي ديگه گفت: پول نداره و...ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم.🌹 که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد.❌ 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
خدایا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_نهم #بخش_اول شرط بندی تقري
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شرطبندي نكنيد.✋🏻❌ اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! 🍂😤 آخرای بازي بود كه ابراهيم آمد. 🤫😧 به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. 😖 از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم.😞 وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. 🏐 بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟🤔 از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود.😎 با غرور خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟🧐 ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد. 👌🏻 ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم.😮😮 او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد!😡😤 ✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓ ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي مهارت داشت.🤩 در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود.✊🏻 تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبح هاي جمعه با چندنفر از بچه های زورخانه ميرفتند تجريش.✋🏻✅ نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا میرفتند.🗻🏔 آنجا صبحانه ميخوردند و بر میگشتند.☕️ فراموش نميكنم. 🤔 ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. 💪🏻 از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد!😳 اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. 👌🏻 ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد. ⚽️ در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. ❌🌱
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 شرط بندی تقريباً سال 1354 بود. 👌🏻 صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم.🏞 سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچ ههاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟🤔 بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان.✋🏻 دقايقي بعد بازي شروع شد. 😧 ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 😎 همان روز به يكي از محل ههاي جنوب شهر رفتيم.🌱 سر 700 تومان شرط بستيم. 👈🏻👉🏻 بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. 💫 موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند.🍃 يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. 🔸 اگه برنده شد ما پول نميگيريم.❌ يكي از آ نها جلو آمد و شروع به بازي كرد.✅ ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. 🍂 آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!🤨 همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. 😌 من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟!🤨😖 باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن!😇 همه اي نها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 😉 هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند.👥 آنها پنج نفره با ابراهيم سر 500 تومان بازي کردند.✋🏻 ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. 👣 آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! 🏐 آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.🌱 شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد.🕌 بعد از نماز، حاج آقا احکام ميگفت.🌟 تا اينكه از شرط بندي و پول حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر(ص) ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست میدهد .»💢 و نيز فرموده اند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .»💢 ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. 🧐 بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا و گفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم.😞 بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده مستحق بخشيدم!😔 حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، ورزش بکن اما شرط بندي نکن.😕🤗 هفته بعد دوباره همان افراد آمدند.😎 اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان!😎 ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. ❌ آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه.😏 يکي ديگه گفت: پول نداره و...ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم.🌹 که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد.❌ 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شرطبندي نكنيد.✋🏻❌ اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! 🍂😤 آخرای بازي بود كه ابراهيم آمد. 🤫😧 به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. 😖 از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم.😞 وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. 🏐 بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟🤔 از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود.😎 با غرور خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟🧐 ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد. 👌🏻 ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم.😮😮 او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد!😡😤 ✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓✓ ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي مهارت داشت.🤩 در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود.✊🏻 تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبح هاي جمعه با چندنفر از بچه های زورخانه ميرفتند تجريش.✋🏻✅ نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا میرفتند.🗻🏔 آنجا صبحانه ميخوردند و بر میگشتند.☕️ فراموش نميكنم. 🤔 ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. 💪🏻 از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد!😳 اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. 👌🏻 ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد. ⚽️ در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. ❌🌱