eitaa logo
خدایا
3 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
530 ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 قهرمان مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود.✊🏻 ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد.🎉🎉 آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود.💪🏻 اکثر حريفها را با اقتدار شکست داد.❌✋🏻 اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت.😣 بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. 🥀 اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم.🤨 آمده بود به ابراهيم سر بزند.🌱🌷 آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش میکرديم.😁 تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم.🤗 اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!🧐😕 آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! ✋🏻 روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. 🙏🏻 او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد وگفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد.👣 به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آسيب ديده. هواي ما رو داشته باش. 👈🏻👉🏻 ادامه دارد... 🖇 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀 @zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 قهرمان مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود.✊🏻 ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد.🎉🎉 آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود.💪🏻 اکثر حريفها را با اقتدار شکست داد.❌✋🏻 اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت.😣 بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. 🥀 اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم.🤨 آمده بود به ابراهيم سر بزند.🌱🌷 آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش میکرديم.😁 تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم.🤗 اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!🧐😕 آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! ✋🏻 روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. 🙏🏻 او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد وگفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد.👣 به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آسيب ديده. هواي ما رو داشته باش. ادامه... قهرمان ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم.🤗 بازيهاي او را ديده بودم. 👌🏻 توي كشتي استاد بود.💪🏻 با اينکه شگرد ابراهيم فن هائي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! 👣❌ ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به فينال رفتم.♥️ ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد.😔 بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشم! 🌱 از شکست خودش هم ناراحت نبود.🌟 چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.🌷 ولي من خوشحال بودم.🎊 خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود.✋🏻 فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. 🤩 اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت.😔 آه از نهاد من بلند شد. 🚫🚫🚫🗣 بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم.🥀 اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود.✋🏻 از آن روز تا حالا با او رفيقم. ♥️🌱 چيزهاي عجيبي هم از او ديده ام. 😳 خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 🤲🏻 صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم.🚶🏻‍♂ در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. 🧐 يادم افتاد در مقر سپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود.🖋 در مورد ابراهيم نوشته بودند:«ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي»♥️✋🏻 🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀 @zahra_Rezaei1386