🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دهم
#بخش_دوم
صبح زود ابراهيم با وسائل کشتي از خانه بيرون رفت. 🏵
من و برادرم هم راه افتاديم.🚶♂
هر جائي ميرفت دنبالش بوديم! 🚶♂🚶♂
تا اينکه داخل سالنِ هفت تيرِ فعلي رفت. ✅
ما هم رفتيم توي سالن و بين تماشاگرها نشستيم.🧐
سالن شلوغ بود. ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد. 🤛🏻🤜🏻
آن روز ابراهيم چندکشتي گرفت و همه را پيروز شد. تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد.😧
ما داخل تماشاگرها تشويقش ميکرديم.👏🏻👏🏻👏🏻
با عصبانيت به سمت ما آمد.
گفت: چرا اومديد اينجا !؟🤨
گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري.😁
بعد گفت: يعني چي !؟🤨
اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه.😕🤗
با تعجب گفتم: مگه چي شده! 😳
جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشين، پاشين بريم خونه.👈🏻
همينطور که حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشتي نيمه نهائي وزن 74 کيلو آقايان هادي و تهراني.✔️📣
ابراهيم نگاهي به سمت تشک انداخت و نگاهي به سمت ما.🌱
چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک.
ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش ميکرديم .✊🏻👏🏻
مربي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط دفاع ميکرد.❌🥀
نيم نگاهي هم به ما مي انداخت. مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نميگيري؟😡
بزن ديگه.ابراهيم هم با يك فن زيبا حريف را از روي زمين بلند کرد. 💪🏻
بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد.✅
هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد.☘
آن روز از دست ما خيلي عصباني بود.😖
فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت م يکرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن. من هم اگه تو مسابقات شركت میكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم.🌷🌱
هدف ديگه اي هم ندارم.❌
گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! 🤨
بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم.✅♥️
آن روز ابراهيم به فينال رسيد. اما قبل از مسابقه نهائي، همراه ما به خانه برگشت! 🥀
او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: «ورزش نبايد هدف زندگي شود. » ❌🌹
🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم
@zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_یازدهم
#بخش_اول
قهرمان
مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود.✊🏻
ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد.🎉🎉
آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود.💪🏻
اکثر حريفها را با اقتدار شکست داد.❌✋🏻
اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت.😣
بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. 🥀
اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم.🤨
آمده بود به ابراهيم سر بزند.🌱🌷
آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش میکرديم.😁
تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم.🤗
اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!🧐😕
آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! ✋🏻
روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. 🙏🏻
او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد وگفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد.👣
به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آسيب ديده. هواي ما رو داشته باش.
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_یازدهم
#بخش_دوم
ادامه... قهرمان
ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم.🤗
بازيهاي او را ديده بودم. 👌🏻
توي كشتي استاد بود.💪🏻
با اينکه شگرد ابراهيم فن هائي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! 👣❌
ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به فينال رفتم.♥️
ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد.😔
بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشم! 🌱
از شکست خودش هم ناراحت نبود.🌟
چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.🌷
ولي من خوشحال بودم.🎊
خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود.✋🏻
فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. 🤩
اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت.😔
آه از نهاد من بلند شد. 🚫🚫🚫🗣
بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم.🥀
اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود.✋🏻
از آن روز تا حالا با او رفيقم. ♥️🌱
چيزهاي عجيبي هم از او ديده ام. 😳
خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 🤲🏻
صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم.🚶🏻♂
در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. 🧐
يادم افتاد در مقر سپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود.🖋
در مورد ابراهيم نوشته بودند:«ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي»♥️✋🏻
🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم
@zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دوازدهم
#بخش_اول
پوریای ولی
مسابقات قهرماني باشگاهها در سال 1355 بود.🌱
مقام اول مسابقات، هم جايزه نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ✔️🎁
ابراهيم در اوج آمادگي بود. ✊🏻
هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند: امسال در 74 کيلو کسي حريف ابراهيم نيست.❌👌🏻
مسابقات شروع شد. 👈🏻👉🏻
ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برميداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد.🤩😎
کشتي ها را يا ضربه ميکرد يا با امتياز بالا م يبُرد. به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشت يگير از باشگاه ما ميره تيم ملي. 💪🏻
در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. 👏🏻👏🏻👏🏻
او با اقتدار به فينال رفت.🌟
حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. قبل از شروع فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم.🤗
خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. 😍
خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. ✊🏻🤲🏻
مربي، آخرين توصيه ها را به ابراهيم گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بند هاي کفشش را ميبست.👟👟
بعد با هم به سمت تشک رفتند. ✋🏻
من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. ♥️♥️♥️
حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد.👋🏻
حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم.🤫
اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. 🤗
بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد!👆🏻
من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته.📿
نفهميدم چه گفتند و چه شد. 🤨
اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد.😖
همه اش دفاع ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت.🗣🗣
ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدن هاي من را نمي شنيد.👥🗣🗣🗣
فقط وقت را تلف ميکرد! 😏
حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود.✋🏻❌
داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد.🛑
در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد. 💪🏻
🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم
@zahra_Rezaei1386
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دوازدهم
#بخش_دوم
ادامه...پوریای ولی
وقتي داور دست حريف را بالا ميبرد ابراهيم خوشحال بود! 😇
انگار که خودش قهرمان شده! 😒
بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند.👥
حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! ✋🏻
دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند.🚶🏻♂🚶🏻♂
من از بالاي سکوها پريدم پائين.🏃🏻♂
باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟😡
بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم🤛🏻💪🏻
و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن.❌
ابراهيم خيلي آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر حرص نخور!🙂
بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد.👕
سرش را پائين انداخت و رفت.🚶🏻♂
از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم.🤛🏻🤜🏻
بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت.😔
کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. 🍂
جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود.🔸
همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند.🌷🌷
خيلي خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد.🤫
برگشتم و با اخم گفتم: بله؟🤨!
آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ 🤔
با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!🤨
بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرامي داريد.😍
من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالاي سالن نشستند.😞
كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. 😭
بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت.🤩♥️
نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. 😭
به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم.🤲🏻
مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهره اش نگاه كردم.😟
تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده.👌🏻
بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم.😔
اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه♥️
از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم.🙂
در راه به کار ابراهيم فکر م يکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور در نمیاد!😢
با خودم فکر م يکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت.🌱
اما ابراهيم...ياد تمرين هاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم.🥀
ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 🌱🌷♥️
🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم
@zahra_Rezaei1386
سلیمانی عزیز؛ خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی؛
این اثر حاصل مصاحبه ها، گفتگوها و خاطرات شفاهی دوستان، هم رزمان و آشنایان شهید سلیمانی که سعی دارد با قلمی ساده و دلنشین، گوشه ای از زندگی مرد همیشه در صحنه جبهه مقاومت را پیشکش نگاه خوانندگان کند.
#معرفی_کتاب
#سردار_دلها
❤️•|✨✨✨✨✨✨✨|•❤️
#کتاب_کتابخوانی
ارسالے از خدیجہ پاکدل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دهم
#بخش_اول
کشتی
هنوز مدتي از حضور ابراهيم در ورزش باستاني نگذشته بود که به توصيه دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کشتي رفت.💪🏻
او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. ✅
او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد.✋🏻
آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم درآن دوران بودند.💫
آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلي دوست داشت.♥️
آقاي گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت.✊🏻
هميشه ميگفت: اين پسر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل پلنگ حمله ميکنه!👌🏻
او تا امتياز نگيره ول کن نيست.🚫
براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته!🐅
بارها ميگفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد!☘
سالهاي اول دهه 50 در مسابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد.✋🏻
ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکست داد.❌
او در حالي که 15 سال بيشتر نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد.🌱✅
مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار ميشد ولي ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد!✋🏻🚫
مربي ها خيلي از دست او ناراحت شدند.😣
بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده.🎁
براي همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود.⛔️
سال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاهها شرکت کرد و قهرمان شد. 💯🌱
همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاههاي تهران شرکت کرد.✋🏻
در سال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشگاهها وقتي ديد دوست صميمي خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد.♥️
در آن سال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74کيلو آموزشگاهها شد.🌟💫
تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود. 🍃🌹
🥀شهـــ|سلام بر ابراهیم|ــــید ابراهیم هادی🥀
#زهرا_رضائی
#کتاب_کتابخوانی
#مکتب_شهدا
#ادامه_دهنده_راه_شهدا_باشیم
#سلام_بر_ابراهیم
@zahra_Rezaei1386
دبیرستان مهندس عسگری
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
خانم ریحانه باصری🌹
خانم کوثر کریمیان🌹
خانم طهورا کریمیان 🌹
خانم مریم حاجی مرادی🌹
خانم ضحا یوسفی🌹
خانم نرجس سادات شریعت🌹
خانم فاطمه غلام رستمی🌹
خانم مائده سادات مطهری🌹
خانم معصومه زردشت🌹
خانم ملیکا عالمیان🌹
خانم فاطمه شم آبادی🌹
خانم تهمینه سادات حسینی 🌹
خانم سیده فاطمه مظهری موسوی 🌹
خانم فاطمه سادات محمودی فر🌹
خانم زهرا صفر آوا🌹
خانم رقیه صفر آوا 🌹
خانم نرگس عالمی🌹
خانم زهرا اسد زاده🌹
خانم زهرا علی اکبری🌹
خانم مبینا نصرتی🌹
خانم زهرا رحمانیان🌹
خانم مهیا رفیعی نیا🌹
خانم فاطمه کرمی🌹
خانم سحر گلستان🌹
خانم غفوری🌹
خانم بیرانوند🌹
خانم شیبانی🌹
خانم مشکانی🌹
خانم امید فرد🌹
خانم عسکری🌹
خانم کریمیان 🌹
خانم سمیه جاندانه🌹
خانم نازنین زهرا علمداری🌹
خانم قاسمی🌹
خانم زینب قربانی🌹
خانم بختی🌹
خانم حانیه گیلانی🌹
خانم فاطمه حق نظر زاده🌹
خانم عرب عامری🌹
خانم الماسی🌹
خانم حسینی🌹
خانم شومان🌹
خانم حاجی بابایی🌹
خانم پرستو نوروزی🌹
خانم صدیقه خزاعی🌹
خانم سلیمی🌹
خانم نجفی🌹
خانم محلوبی🌹
خانم سلیمانی🌹
خانم قرنلی🌹
خانم زینب مهدوی عارف🌹
خانم فاطمه معصومه محمدی محبوب🌹
خانم فرزانه افسری🌹
خانم مهسا معلم🌹
خانم مائده ولی نژاد🌹
فاطمه حسنی محمدی🌹
خانم فاطمه شمس آبادی🌹
زینب سالاری
زهرا سادات حسینی
هانیه جوکار
هانیه شهیدی
طیبه حسینی هشتم
زینب سالاری
اسماعیل اوا
فاطمه چگینی
اسامی دانش آموزان حاضر در کانال رویش👆