eitaa logo
مهندسی فرهنگی .راهبردها .راهکارها
440 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2هزار ویدیو
374 فایل
• أُحِبُّ الصّالحينَ و لَستُ مِنهم || لَعَلَّ اللهُ أن يرزُقني صلاحًا •
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ مُشک را گفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ. ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم... 👤 مولانا 📚 فيه ما فيه https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
وقتی رسیدی در می‌رسد حضرت نوح در میانه بیابان کشتی ساخت. مردم او را به خاطر این کار شگفت‌انگیز ریشخند می‌کردند. اما آن‌ها از سِرِّ ساختارِ عالَمِ معنا بی‌خبر بودند. در عالَمِ ظاهر البته باید کشتی را در کناره دریا ساخت، این کشتی است که باید دریا را بیابد. اما در سِپِهرِ معنا، وقتی کشتی ساخته می‌شود، دریا به سراغ کشتی می‌آید. مولانا به ما می‌آموزد که خداوند مانند سقّای کوزه به‌دوش، هرکجا تشنه‌ای ببیند به سراغش می‌رود. در اینجا اگر طالبِ آبی، کافی است که تشنه شوی. تا روحت عطشناک شود آن سقّایِ ‌الهی با مُشک پرآبش سر می‌رسد. آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آب از بالا و پست بنابراین، در طریق معنا، شیوه آب یافتن، چاه کندن نیست، تشنه شدن است. شیوه معشوق یافتن، این سو و آن سو به دنبال فرد مناسب گشتن نیست، عاشق شدن است. و بر همین قیاس، شیوه یافتن ولیّ‌ الهی، سیر آفاق و آزمون‌های ولی‌شناسی نیست، شعله‌ور کردن آتشِ طلب، و سوز صادقانه درون است، سوزی که در گرمای آن خامی وجود سالک به بلوغ و پختگی بدّل می‌شود. وقتی که میوه وجود سالک بر شاخسار روح او پخته شد، یعنی وقتی که «وقت» او در رسید، نسیمی از جانب خداوند به سوی شاخسار وجودش فرستاده می‌شود تا آن میوه را از شاخسار بچیند. بنابراین، گویی در عالَمِ معنا قاعده این است: وقتی رسیدی در می‌رسد. وقتی که در گرمایِ شوق طلب پخته شدی، مطلوب را پیش روی خود حاضر خواهی یافت. به همین دلیل است که مولانا سالکان طریق را هشدار می‌دهد که در عالَمِ معنا مطلوبِ واقعی را در دور دست نجویند. گنج در خانه است: آنچه حق است اَقْرَبْ از حَبلُ‌الْوَرید تو فکنده تیر فکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته صید نزدیک و تو دور انداخته هر که دوراندازتر او دورتر وز چنین گنج است او مهجورتر فرهنگی https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاثیر اعمال بر نفس آدمی به مانند تاثیر غوره بر سردی مزاج و کندر بر گرمی آن قبض و بسط نفس آدمی در گرو اعمال خود اوست قبض آن مظلوم کز دستت گریست https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
📚 پیامبر اکرم ﷺ : و لا تَمُدَّن عَینیک الی ما فِی ایدی الناس، فَمَن مَدَّ طالَ حزنُه وَ لَم یشفَ غیظُه (عيون الحكم و المواعظ، ص 520) هرگز به آن چه در دست دیگران است، چشم ندوزید زیرا اندوه انسان طولانی خواهد شد و حسرت وی پایان نمی پذیرد ✍️ روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد! تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم! در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد... سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟! جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی! یادمون باشه که هیچ فردی در روز اول در اون جایگاه نبوده بلکه یک مسیر رو با اقدام‌های درست و رفتار درست طی کرده تا به اون جایگاه رسیده پس زندگی خود را با زندگی دیگران مقایسه نکنید تسلیم مس بباید تا کیمیا بیابد         تو گندمی ولیکن بیرون آسیایی گفتا تو ناسپاسی تو مس ناشناسی     در شک و در قیاسی زین‌ها که می‌نمایی   مولانا-دیوان شمس سلام وادب و صبح بخیر پیشکش تک تک دوستان همراه. الهی دلهاتون گـرم محبت ، قناعت و بخشندگی باشه https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
838.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصل همۀ بُت‌ها بُت نفس سرکش است که انسان‌ها آن‌را درون خود ساخته‌اند. زیرا بُت‌های بیرونی در حکم مار است و بُت‌های درونی در حکم اژدهاست. (غریزۀ، [آمور پراپر / حبّ ذات] و خودخواهی قوی‌ترین غرایز انسانی است و همین غریزه در همهٔ غرایز و آرزوها و شهوات پنهان و آشکار وجود دارد. و حقیقت امر آن‌ست که انسان هر چیزی را که می‌خواهد به حکم این غریزه می‌خواهد). پس عشق سالک را بی‌بُت می‌کند. عشق آتشی است كه در دل سالک می‌افتد و اسباب بيرونی و انديشه‌های درونیِ سالک را كه همگی برخاسته از نفس و مانع راه سالک‌اند، نيست می‌گرداند تا سالک بی‌بت می‌شود و پاک و صافی و مجرد می‌گرداند. ، ، دفتر اول آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست. https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
سلام الله علیکم🌹🌹🌹 نکته ها 💎 تاثیرات لُقمۀ حلال ملّای روم یک عیار برای سنجش حلال یا حرام بودن روزی به ما می دهد. 🔹1-اگر ما به طور مستمر در دلمان احساس گرفتگی و تاریکی داریم جایی هم سفره شیطان شده ایم،تا وقتی که تو فکر و قلبت را از افکار و احساس منفی پر می کنی بدان که همنشین شیطان هستی. انسان با ورود به فضای منفی و با اندیشه های مخرب, درواقع دروازه های وجود خود را برای ورود شیطان باز می کند. 1-تا تو تاریک و ملول و تیره ای دان که با دیو لعین همشیره ای 🔸2-اما نشانه لقمه حلال چه لقمه غذای جسم باشد و چه خوراک روح و جان ما آن است که نتیجه اش گرمی و روشنایی و کمال و امید و عشق و محبت نسبت به مردم است.لقمه ای که در وجود ما نور آگاهی و کمال ایجاد می کند، نتیجۀ لقمۀ حلال است. 2-لُقمه‌یی کو نور اَفْزود و کَمال آن بُوَد آوَرْده از کَسْبِ حَلال 🔹3-علم و حکمت و عشق و نازک دلی زاییدۀ لقمۀ حلال است. 3-عِلْم و حِکْمَت زایَد از لُقمه‌یْ حَلال عشق و رِقَّت آید از لُقمه‌یْ حَلال 🔸4-اگر صفات حسادت و نادانی و جهالت را در وجود خودت ندیدی، بِدان که به خاطر لقمۀ حلال است.در مقابل، اگر در دل ما حسد و نفرت،کینه و خشم و غفلت از معنویات موج بزند باید ریشه را در لقمه پیدا کنیم، حتما لقمه حرام و ناصوابی خورده ایم یا روزی ناپاکی به روح و جان خود داده ایم. 4-چون زِ لُقمه تو حَسَد بینیّ و دام جَهْل و غَفلَت زایَد، آن را دان حَرام 🔹5-همه ی کسانی که با آنها نشست و برخاست می کنیم،آنچه که می خوریم، می نوشیم،می خوانیم، می بینیم،می شنویم،می بوییم و...همه برای ما "لقمه" هستند، لقمه هایی که فکر و نگرش ما به هستی و جهان بینی و نوع رفتار ما رو شکل می دهند.غذایی که می خوریم همانند بذری است که در وجود ما کاشته می شود و میوۀ آن اندیشه های ماست. غذا همانند دریا است و گوهرهای آن، افکار و اندیشه ها است. 5-لُقمه تُخْم است و بَرَش اندیشه‌ها لُقمه بَحْر و گوهرش اندیشه‌ها 🔸6-حلال ترین قوتی که به ما می رسد آن است که نتیجه اش عشق و خدمت صادقانه و بی قید و شرط به همه ی انسان ها و مخلوقات و هستی و البته میل پرکشیدن به سوی جهان معناست. 6-زاید از لقمه حلال اندر دهان میل خدمت عزم رفتن آن جهان مراقب باشیم سر کدام سفره می نشینیم و جان و روحمان را با کدام لقمه سیر می کنیم...! https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
دو عاشق مولوی در دفتر چهارم مثنوی می‌گوید: روزی مجنون بر شتری ماده سوار شد تا به سوی منزل لیلی رود؛ اما شتر به‌تازگی کره‌ای به دنیا آورده بود و نمی‌خواست از او دور شود. مجنون هوای منزل لیلی در سر داشت و شتر آرزوی بازگشت به سوی فرزند خویش. شتر هرگاه که می‌فهمید مجنون در خیال لیلی فرورفته و افسار از دست او رها شده است، به عقب بازمی‌گشت. مجنون که به خود می‌آمد، خویش را در مبدأ راه می‌دید و دوباره می‌کوشید شتر را به راه آورد و به سوی منزل لیلی ره سپارد. سه روز در راه بودند؛ اما هر روز در اول راه. میل مجنون پیش آن لیلی روان میل ناقه پس پی کره دوان یک دم ار مجنون ز خود غافل بُدی ناقه گردیدی و واپس آمدی مجنون دانست که ناقه از او عاشق‌تر است. پس او را به حال خود رها کرد و پیاده به سوی لیلی راه افتاد. داستان ملت‌ها و حکومت‌ها گاهی داستان همراهی دو عاشق با یک‌دیگر است. هر یک هوایی دیگر در سر دارد. یکی نان می‌خواهد و شغل و ارزانی و رشد اقتصادی و آسودگی خاطر و هوای پاک و محیط زیست پایدار و تعامل با دنیا، و دیگری نابودی فلان و بهمان. یکی هوای پیوستن به جامعۀ جهانی در سر دارد و دیگری پیوسته تیغ گسستن را تیز می‌کند. یکی به تجربه‌های بشری می‌نگرد و دیگری همۀ دستاوردهای جهانی را مشکوک می‌خواند و همۀ نهادهای بین‌المللی را مزدور. یکی از این دو باید معشوق خویش را وانهد تا بتواند دیگری را همراهی کند؛ وگرنه در این راه دراز، هر دو پیر و خسته و زمین‌گیر می‌شوند. گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم ما دو ضد پس همره نالایقیم https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
🌸جوهر يا عَرَض🌸 ✍ پس نکو گفت آن رسول خوش‌جواز ذره‌ای عقلت به از صوم و نماز زانکه عقلت جوهرست این دو عَرَض این دو در تکمیل آن شد مفترَضَ تا جلا باشد مر آن آیینه را که صفا آید ز طاعت سینه را لیک اگر آیینه از بن فاسدست صیقل او را دیر باز آرد به دست (مثنوی معنوی، دفتر پنجم) مولوی در ابیات‌ بالا، نماز را عَرَض می‌خواند و عقل را جوهر. این داوری، با حدیث مشهور «نماز ستون دین است» ناسازگار می‌نُماید. چون خیمه بدون عمود فرومی‌نشیند. پس نماز پایۀ دین است، نه در شمار عَرَضیات آن. اما در اینجا نکته‌ای زبان‌شناختی وجود دارد که به‌راحتی این گونه تعارض‌های ظاهری را حل و فصل می‌کند. این نکته، به قدری مهم است که غفلت از آن، فهم بسیاری از گزاره‌های دینی و تاریخی را ناممکن می‌‌سازد. به این شرح: تأکید، مبالغه و سوگند، در ذات زبان عربی است، نه به مقتضای حال، آن‌گونه كه در زبان‌های ديگر می‌شناسيم. در زبان عربی کلاسیک، وقتی می‌خواستند بگویند «وفاداری» خوب است، طوری می‌گفتند که گویی هیچ فضیلتی در جهان به پای آن نمی‌رسد(لا دین لمن لا عهد له). یا وقتی می‌خواستند از کراهت «شطرنج» خبر دهند، از تعبیرهایی استفاده می‌کردند که گویی زشت‌ترین کار ممکن در جهان است و نارواتر از آن در تصور نمی‌گنجد. دربارۀ «حجامت» عبارت‌هایی در متون دینی وجود دارد که آن را در کنار مهم‌ترین آداب معنوی و عبادی می‌نشاند. مذمت‌ها و ستایش‌ها نیز در زبان عربی، بسیار غلیظ و مایه‌دار است. مثلا در متون دینی ما وقتی امام(ع) می‌خواهد به یکی از یاران و اصحاب وفادار خود بگوید تو اشتباه کردی، می‌گوید: مادرت به عزایت بنشیند! این چه سخنی است که می‌گویی؟ شیطان در دهان تو...» همچنین روایات اسلامی، برای «افضل الاعمال = بهترین»، «احسن الاعمال= نیکوترین» و «اکرم الناس= گرامی‌ترین انسان‌ها» مصداق‌های متعددی می‌شمارند؛ در حالی که صفت‌‌های عالی(ترین)، قاعدتا نباید بیش از یک مصداق داشته باشند؛ یعنی بیش از یک عمل را نمی‌توان «بهترین» شمرد؛ اما روایاتی که با «افضل الاعمال» یا «احسن الاعمال» شروع می‌شوند، فراوان است. همچنین روایات اسلامی، تعبیر «نیمی از ایمان» را برای نظافت و ازدواج آورده‌اند. اگر نیمی از دین مراعات بهداشت است و نیم دیگر آن ازدواج، جای دیگر فضیلت‌ها و توصیه‌های دینی کجاست؟ مگر ممکن است چیزی بیش از دو نیمه داشته باشد؟ روشن است که تعبیرهایی مانند «نصف الایمان» که برای بهداشت و غیر آن به کار رفته است(مستدرک‏ الوسائل، ج1 ،ص357؛ عوالی‏ اللآلی، ج1، ص115؛ سفینة البحار، ج1، ص561)، دلالت حقیقی و مطابقی ندارند؛ بلکه رسالت آنها رساندن مبالغه به نقطۀ جوش است. تعبیرهایی که دربارۀ نماز در روایات آمده است، به‌گونه‌ای است که آن را در شمار اصول دین و در کنار توحید می‌نشاند، حال آنکه می‌دانیم نماز جزء فروع دین است و به شکل امروزین آن سال‌ها پس از آغاز بعثت تشریع شد. به قول مولوی «عَرَضی» است نه جوهر. پس تعبیر «عمود الدین» برای نماز که در روایات اسلامی آمده است، قابل حمل بر معنای حقیقی آن نیست؛ چنانکه از این تعبیر برای دیگر فروع دین، مانند زکات، حج، روزه و ولایت هم استفاده شده است؛ در حالی که می‌دانیم خیمه بیش از یک ستون ندارد(ر.ک: اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب دعائم الاسلام). اگر فقیهی به این نکتۀ زبان‌شناختی توجه نکند، سرنوشت احکام دینی را به عبارت‌هایی گره می‌زند که برخی از آنها برساختۀ خصلت‌های زبانی در دوره‌ای خاص از تاریخ آن زبان است؛ به‌ویژه آنکه می‌دانیم بیش از نود درصد روایات اسلامی از راه «نقل به معنا» ثبت و ضبط شده‌اند؛ یعنی راوی، معنایی را که فهمیده، نقل کرده است، نه عین الفاظ را. بی‌توجهی به ماهیت مبالغه‌آمیز زبان عربی، برگردان آن را نیز به زبان‌های دیگر ناموزون می‌کند. اگر مترجم بداند که «تأکید» و «مبالغه» و «سوگند» در این زبان، بخشی جدایی‌ناپذیر از آن است، نه به مقتضای حال، بسیاری از ادات تأکید را در آن نادیده می‌گیرد و متن مقصد را به كليشه‌هایی همچون «هر آینه» و «همانا» و «به‌درستی که» آلوده نمی‌کند. پس برای فهم روایات و متون دینی، نخست باید از آنها خصلت‌زدایی کرد که البته گاهی ناممکن است؛ زیرا شماری از خصلت‌های زبانی، به‌شدت آمیخته با زمانه یا موقعیت‌هایی است که ما هیچ‌گونه درک حضوری و بلکه حصولی از آنها نداریم. این گونه ملاحظات زبانی و تاریخی، از اهمیت نماز و مانند آن در اسلام نمی‌کاهد، اما برخی رخنه‌ها را به قلعۀ ذاتیات دین می‌پوشاند. https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a