eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
دردےداشتم... طبیبم‌میگفت:دردت‌جسمانی‌نیست. ایا‌خودمیدانی‌چه‌شده‌است..؟ گفتم: بله‌دیگر‌ارامش‌جانم‌جوابم‌نمیدهد!【💔】 ‌‌‌‎‌‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|•• در این تاریکیِ دنیا به نوری نیاز دارم، نوری از جنسِ تو !!! ای نورِ زندگی طلوع کن و زندگیم را با نورت روشنایی بخش... اللهم عجل لولیک الفرج .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔰به افراد توصیه می‌شود ـ از برقرار‌كردن روابط ناموفق و غیرعملی اجتناب كنید و مراقب گزینه‌های نامناسبی كه به شما پیشنهاد می‌شود یا شما به دیگران پیشنهاد می‌كنید، باشید. در این میان (گزینه‌ها)‌ افرادی می‌توانند اهل بدرفتاری باشند یا جزو كسانی باشند كه نمی‌توانند یا نمی‌خواهند دنبال تعهد واقعی باشند. انتخاب با شماست. ـ از آمادگی احساسی و هیجانی خود مطمئن شوید. اگر از قبل روابطی داشته‌اید كه هنوز با آن مشغله ذهنی دارید پس برای یك رابطه ماندگار هنوز آماده نیستید. همچنین بدانید در هر مقطعی از زندگی یك نفر هست كه به شما علاقه‌مند شود و به شما نیاز بیشتری داشته باشد تا شما به او. نباید فقط صرف نیاز طرف مقابل «درگیر» رابطه با وی شوید. ـ روی ارزش‌های اصلی خود تمركز كنید. به صفات، خصوصیات و رفتارهایی كه طرف مقابل‌تان حتما باید داشته باشد فكر كنید. شاید صداقت، وفاداری،‌ قابل اعتماد بودن، دلسوزی و شوخ‌طبعی برای شما ارزشمند باشد. ـ مراقب «سندرم یك روح در دو بدن» باشید. این یك حقیقت ریاضی است كه هر چه شرایط شما برای پیدا‌كردن یك جفت «كامل» سفت و سخت‌تر باشد، افراد كمتری با شرایط شما تطبیق خواهند یافت، بنابراین باید زمان بیشتری را صرف پیدا‌كردن شخص مناسب كنید؛ پس مراقب باشید دچار این «سندرم» نشوید. ـ ببینید آیا واقعا به یك رابطه جدید نیاز دارید و رابطه جدیدی را می‌خواهید و از خود بپرسید اگر الان رابطه دلخواه خود را داشتم، اوضاع چه فرقی می‌كرد؟ سپس به واكنش‌تان در برابر این سوال فكر كنید. ـ هنگام مجردی هرگز این باور دردآور را كه «راه‌حلی ندارید» دنبال نكنید. وقتی به این باور غلط پناه می‌برید نه‌تنها اوضاع بهتر نخواهد شد، بلكه رنج زیادی را به خود تحمیل می‌كنید، بخش عاقل‌وجود شما می‌گوید شما بدون وجود دیگری نیز زنده خواهید ماند و به زندگی ادامه خواهید داد و اگر باورهای غلط خود را درباره تجرد كنار بگذارید؛ حتی خوشحال‌تر، قوی‌تر و كامرواتر نیز خواهید شد! .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴 چند راه باز شدن گره و گرفتاری ها... 🎙استاد عالی ➖🦋➖🦋➖🦋➖🦋➖ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 گناه رو با گناه مقایسه نکن! 🎙استاد . .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...‼️🚶 ویژه طور از امروز ما اصلا حرف ما نیست...! دارای یک منبع کاملا شیوا و روان هست.. که فکر نمی‌کنیم کسی متوجه اش نشه...🖐️ سرکار خانوم از مشاوران فعال عرصه خانواده؛ این داستان رو در فایلهای متوالی برای ما شرح داده اند...! با دقت به فایلها توجه کنید...🙌 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙄 منظور از فانتزی چیه!؟ 🤔 کاراکتر سازی ها در فانتزی چگونه است!؟ ... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور اعتماد را زنده نگه داریم؟ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔹واقعیت ها را دریاب.. 🌺 بعضی از دخترخانم ها اولش میگن: «پول که مهم نیست... ایمان داشته باشه کافیه...» بعد که میرن خونه بخت، تازه داستان شروع میشه.! هر وقت که مهمون میاد و اونا توانایی پذیرایی با غذاها و میوه های اونچنانی رو ندارن، خانم احساس شکست میکنه. همین هم رابطشون با همسرشون رو دچار مشکل میکنه... پس تو معیارهاتون برای ازدواج، «باید» ها رو رها کنید و بیشتر «هست»ها رو در نظر بگیرید... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آتشی... افتاده از به نیزار دلم... وای اگر طوفان بیاید رقص آتش دیدنیست... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂🌺🍂 چه سعادت بزرگیست رهایی از قید و بند و رها شدن از خاطرات عذاب آور و رها شدن از توهمات و چه سعادت بزرگی است زندگی کردن و مغلوب زندگی نشدن و بر آن غلبه کردن .. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت 56 بعد از ظهر مهراب زودتر از سرکار برگشت. به نظر خیلی خوشحال میومد. ی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت 57 داشتم با خودم فکر میکردم میثم کاش منم با خودت میبردی نمی‌خواستم به این آقای خیال باف جواب پس بدم. با صدای گریه ی آمین از خواب بیدار شدم و بغلش کردم بهش شیر دادم ولی نخورد و فقط گریه میکرد. تا صبح رو پام تکونش دادم ولی نمیخوابید. نمیدونم ساعت چند بود که خوابش برد و منم از خستگی بهتره بگم بیهوش شدم..... با صدای مهراب از خواب بیدار شدم و دیدم حاضر و آماده بالاسر من وایساده. --سلام خانم خواب آلو. --سلام ساعت چنده؟ --۸صبح. دلم میخواست بالشو بکوبم تو صورتش. با کمک مهراب بلند شدم و بی هوا دستش رفت سمت روسریمو و داشتم میافتادم که لباسشو چنگ زدم. --چرا روسریتو درست نکردی موهات بیرونه؟ یه جوری میگه انگار من تو خواب حواسم بوده. روسریمو مرتب کرد و با یه دستش آمینو بغل کرد و دست دیگشو حلقه کرد دور شونه هام. گاهی وقتا به اینکه مهراب بهم محرم نیست فکر میکردم و از عذاب وجدان گریم می‌گرفت اما نمی‌دونستم باید چیکار کنم. با صدای مهراب برگشتم سمتش --چیه تو فکری؟ --هیچی...... از سفارت سوار اتوبوس شدیم تا برسیم لب مرز ایران. تو راه به قدری خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد..... آمین از خواب بیدار شد و شروع کرد گریه کردن. بهش شیر دادم تا خوابش ببره ولی گریش بیشتر شد. ترسیدم و مهرابو از خواب بیدار کردم. --چی شده؟ همینجور که آمینو تکون میدادم گفتم --هرکاری میکنم نمیخوابه. از من گرفتش تا آرومش کنه ولی نشد. مردم معترض شده بودن و هر کی یه چیزی میگفت. مهراب آمینو داد دست من و رفت پیش راننده. از طرفی عصبانی شده بودم و از طرف دیگه میترسیدم بچم طوریش شده باشه. مهراب برگشت --چیشد؟ --هیچی بابا گفتم برگرده شهر یه قطره بگیرم. --این همه راهو؟ --پس چی انتظار داری بزارم بچه از گریه هلاک شه؟ --حالا از کجا میدونی بچه چشه؟ --چیزی نیست احتمالاً کولیک داره. آمینو گرفت تو بغلش و شروع کرد باهاش حرف زدن. از استرس هی پامو تکون میدادم و حس بدی داشتم. نمیدونم چقدر گذشت که رسیدیم و مهراب آمینو داد دست من. تفنگشو برداشت از اتوبوس پیاده شد. از پنجره بیرونو نگاه میکردم. از خلوت بودن اونجا دلم شور افتاد. مهراب رفت تو داروخونه و چند ثانیه بعد برگشت. همین که داشت میومد سمت اتوبوس یدفعه یه تانک از پشت یه دیوار اومد و مهراب از ترسش دوید سمت اتوبوس و همون موقع یه سرباز داعشی با تفنگ بهش شلیک کرد. راننده اتوبوس خواست اتوبوسو برگردونه که سربازای داعشی ریختن تو و اسلحه هاشونو به سمت ما نشونه گرفتن‌. از ترس محکم بچمو بغل کرده بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم. زبونم قفل شده بود. بگم اون لحظه معجزه شد دروغ نگفتم! چند نفر از داروخونه اومدن بیرون و تانکو منفجر کردن. بعد از پشت سر به سربازای داعشی شلیک کردن و مهرابو آوردن تو و به راننده گفتن سریع حرکت کنه. با دیدن کتف خونی مهراب جیغ زدم و شروع کردم گریه کردن. تو همون حال لبخند بی جونی زد همین که نشوندنش رو صندلی کنار من بدون اینکه به فکر محرم و نامحرمیمون باشم دستشو گرفتم و با صدای لرزونی گفتم --ح..حالت خوبه؟ خندید و از درد چهرش جمع شد. تو همون حالت گفت --نگران نباش. به آمین نگاه کرد و دستشو بوسید. پارچه ای که دور آمین بود رو باز کردم و محکم بستم به بازوش. خندید --باریکلا کار بلد شدی. گریم یه لحظه ام قطع نمیشد و دست و پام از ترس می‌لرزید. با احساس گرمی دستم نگاهم افتاد به مهراب که دستمو محکم گرفته بود تو دستش. قطره رو از تو جیبش درآورد ولی خونی شده بود. با روسریم پاکش کردم و به آمین دادم خورد...... تا رسیدن به مرز ایران مردم و زنده شدم. لب مرز یکی از نیروها اومد مهرابو ببره که مهراب قبول نکرد. به زور از جاش بلند شد و دستشو گرفت سمت من. --تو که دستت زخمیه! اخم کرد و آروم گفت --نه پس بزارم نامحرم بهت دست بزنه؟ دستشو گرفتم و با دست دیگه آمینو نگه داشتم و به هر سختی بود از اتوبوس پیاده شدیم..... با دیدن سربازای ایرانی ناخودآگاه بغضم شکست و شروع کردم گریه کردن. مهراب متعجب گفت --باز چیه؟ --اشک شوقه فکر کنم. چند نفر اومدن تا بهمون کمک کنن. مهرابو خوابوندن رو برانکارد. یکی از سربازا اومد سمت من و کمکم کرد. اونجا یه شب تو پادگان موندیم و فردای اون روز از مرز شلمچه رفتیم خوزستان و مهرابو بردن بیمارستان‌...... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت 58 منتظر نشسته بودم رو صندلی و نمی‌دونستم تکلیفم چیه. یه افسر پلیس اومد روبه روی من وایساد. --شما چه نسبتی با این آقا دارین؟ استرس سرتاسر وجودمو گرفت،ولی یه حسی بهم میگفت راستشو بگم. -- نسبتی ندارم. --میتونید چند لحظه همراه ما بیاید؟ یه افسر خانم واسم ویلچر آورد و منو بردن تو یه اتاق. یه مرد مسن اونجا بود و با دیدن من لبخند زد --سلام دخترم. --سلام. افسرخانم یه گوشه وایساد و همون مرد مسن گفت --قدم نو رسیده مبارک. --ممنون. --راستش میخوام چندتا سوال ازت بپرسم و انتظار دارم راستشو بگی. --چشم. همون موقع آمین از خواب بیدار شد و شروع کرد گریه کردن. افسر خانم اومد سمتم بغلش کرد و خواست از اتاق بره بیرون مضطرب گفتم --ببخشید... مرد مسن حرفمو قطع کرد --نگران نباش دخترم میبردتش اتاق نوزادا. خیالم راحت شد‌. --شما همسر آقای میثم سبحانی هستید؟ --بله. --خیالتون راحت من از تمامی قضایایی که اتفاق افتاده خبر دارم. با یادآوری اون روزا بغضم شکست و گریم گرفت. --ببخشید ولی من اصلاً نمی‌خواستم مشکلی بوجود بیاد. --بله من شمارو درک میکنم و میدونم که در طی این چند ماه چقدر به نفع نیروهای سوری کار کردید. میتونم بپرسم شما از کی با آقای مهراب راد آشنا شدید؟ همین که خواستم جواب بدم ضربه ای به در خورد و یه نفر اومد تو. یه فلش گذاشت رو میز. --اینو از بین وسایل شخصی سرگرد راد پیدا کردیم. با شنیدن اسم سرگرد کنجکاو گفتم --مهراب چیزه یعنی آقا مهراب پلیسه؟ مرد مسن خندید --بله ایشون یکی از بهترین افسران نیروانتظامیه کشوره. فلشو برداشت زد به لپ تاپ و چند ثانیه بعد صدای مهراب پخش شد. --نمیدونم شمایی که این فیلمو میبینی از نیروهای خودی هستی یا غیر خودی. نمیدونم وقتی داری این فیلمو میبینی من هستم یا رفتم پیش رفقام ولی ازت میخوام از همسر و فرزند بهترین دوست و رفیقم مراقبت کنی و نزاری تو زندگیشون سختی بکشن. این اولین و آخرین خواسته ایه که به عنوان وصیت دارم. با شنیدن این جمله بغضم شکست و شروع کردم گریه کردن. خودمو مقصر تیر خوردن مهراب میدونستم چون رفته بود واسه آمین من قطره بگیره که این بلا سرش اومد. مرد مسنی که حالا فهمیدم اسمش سرهنگ امیریه با اطمینان گفت --نگران نباش دخترم. با اینکه میدونم واستون سخته تو این شرایط با یه بچه ولی چاره ای نیست. ازتون خواهش میکنم آروم باشید. افسر خانم اومد منو برد تو یه اتاق و کمکم کرد حموم کنم و لباسمو عوض کردم. دراز کشیدم رو تخت و همون افسر خانم رفت بچمو آورد تو اتاق. با دیدن آمین بغلش کردم و کلی قربون صدقش رفتم. نمیدونم چقدر گذشت که بهم خبردادن مهراب به هوش اومده. سرگرد رفیعی(همون افسر خانم) اومد تو اتاق و گفت مهراب میخواد منو ببینه. وای خدایا حالا چجوری تو چشماش نگاه کنم؟ جبا اینهمه بلا که به خاطر ما سرش اومده! ناچار بچمو خوابوندم رو تخت و سرگرد رفیعی منو برد پیش مهراب و از اتاق رفت بیرون. با دیدنش شروع کردم گریه کردن و با صدای گریم برگشت سمتم لبخند زد و با صدای بی جونی گفت --تو که هنوز داری می گریی! سرمو انداختم پایین و آروم گفتم --حالت خوبه؟ --سرتو بگیر بالا ببینم. -- همش تقصیر من بود که این بلا سرت اومد. حس کردم عصبانی شد --نخیرم اتفاق بود میخواست بیفته الانم سرتو بگیر بالا. مکث کرد و ادامه داد --دلم واست تنگ شده... با این حرفش ضربان قلبم بالا رفت و حس کردم مغزم داغ کرده. آروم سرمو گرفتم بالا و به یقه ی لباسش خیره شدم. خندید --ما چیکار کنیم که چشمای شما از یقه یه دوسانت بالاتر بیاد؟ خجالت کشیدم و مطمئن بودم گونه هام گل انداخته. مهراب شروع کرد خندیدن --خیلییی خب حالا آب نشی؟ راستی آمین کجاس؟ --اجازه ندادن بیارمش اینجا. --اوخییی نمیدونی چقدر دلم براش تنگ شده. خوب شد یادم اومد کادوی تولدتو ندادم بهت. --منظورت همون کادوئیه که موند تو بیمارستان؟ خندید --نبابا اون که کادوی آمین بود. از تو کشو کنار تختش یه جعبه درآورد و درشور باز کرد گرفت سمتم --بفرمایید. با دیدن انگشتر عقیق زنونه و ظریف نقره ای ناخودآگاه لبخند زدم خندید --امیدوارم اندازه باشه. انگشترو برداشتم و دستم کردم. دقیق اندازه بود. --خیلی ممنون. --خواهش میکنم. همون موقع سرگرد رفیعی اومد و منو از اتاق برد بیرون. با دیدن آمین که از خواب بیدار شده بود و داشت دست و پا میزد شروع کردم باهاش حرف زدن....... دوروز بعد مهراب از بیمارستان مرخص شد. همونجا پا مصنوعی گرفتم تا راحت تر بتونم راه برم. خیلی واسم سخت بود ولی چاره ای نداشتم. با صدای مهراب از فکر و خیال دراومدم و برگشتم سمتش --چیه تو فکری؟ --هیچی. به پنجره ی هواپیما اشاره کرد --نگاه کن این ساختمونای بلند ،ماشینای گرون قیمت و خیلی چیزای دیگه که واسه ما خیلی با ارزشه اصلاً پیدا نیستن. --منظورت چیه؟ تلخند زد..... حلما                         @mojaradan      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگرمشکل ازدواج داردیاخواستگار ندارد روزانه آيات32الي40سوره نور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این منم که دارم ترکتون میکنم 🥺 چون حمایتم نکردید 😂😂😂 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️در روز زیارتی 🤍سلطان عشق آقا امام رضا علیه السلام ⚪️آرزو میکنم همیشه ایام 🤍سرشار از بارش بی وقفه ی ⚪️رحمت الهی باشد 🤍تقدیم به شما ⚪️حاجت روا باشید ‌‌‎.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرفتارم خبر داری از تموم اسرارم طبیبم میشی حالا که بیمارم مگه من کی جز ام البنین دارم دوست دارم...❤️ 🎤 کربلایی ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
°•~🖤 به‌چه‌مشغول‌ڪنم‌دیده‌و‌دل‌راکه‌مدام دل‌تورامے‌طلبد،دیده‌تورا‌مےجوید🌱💔'! ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و اما می‌آید آنکه باید بیاید.. آمدنش نوری در دل تاریکی؛ و رویش امیدی در وجودِ ناامید است..🥺🫀' [ ..🌱'] ‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‎‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
‍ 📌اشتغال خانم در فرهنگ جامعه ایرانی، کار بیرون از منزل و تامین مایحتاج زندگی به عهده مردان و کار در منزل و رسیدگی به امور فرزندان به عهده زنان است . با پیشرفت تحصیلات در بین دختران، در حال حاضر بسیاری از دختران در پست های مدیریتی و جایگاه های متفاوتی مشغول به کار هستند از این رو توافق بر سر این مسأله که این روند بعد از ازدواج هم ادامه داشته باشد باید صورت پذیرد. 💟 این توافق باید با شرایط زیر باشد:💞 ✅اگر قرار بر ادامه کار خانم باشد توقع همسر از ایشان از لحاظ مشارکت در امور مخارج منزل چقدر است؟ (یعنی چه سهمی ‌از درآمدشان را در منزل خرج می کنند.) ✅برای اینکه خانم بتواند در محیط بیرون کار کند همسر چگونه می تواند در امور خانه با ایشان همکاری کند؟ ✅کار در بیرون از منزل تا کی قرار است ادامه پیدا کند؟ ✅آیا بعد از تولد فرزند توقع بر این است که خانم استعفا دهد؟ ✅آیا در صورت اشتغال خانم، آقا مسائل مالی مربوط به خانم ( مثل خرید اساس، هزینه های درمانی و ...) را می پذیرد؟ این ها نمونه ای از سوالاتی بود که قبل از شروع زندگی باید در مورد آن به توافق برسید تا بعد از ازدواج کمترین چالش بین شما و همسرتان وجود داشته باشد. 💯می توانید این شرایط را برای اطمینان بیشتر در شروط ضمن عقد ذکر کنید تا بعد از ازدواج دچار مشکل نشوید. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ به دو نفر زیاد محبت کن، تا هیچ وقت فقیر و درمونده نشی! {وَ اْحرِصْ في الدنيا على الاِثنين} .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
مجردان انقلابی
#پارت_۱ #فانتزی_های_ازدواج🙄 منظور از فانتزی چیه!؟ 🤔 کاراکتر سازی ها در فانتزی چگونه است!؟ #ادامه_دا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙄 چرا باید دیدگاه ما در فانتزی ها جوری ساخته بشه که انگار ازدواج جهت رفع خلأهای گذشته ماست!؟ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
34.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣فاصله بین مسائل اقتصادی و مسائل فرهنگی در ازدواج چگونه است❓ ❣نقش والدین در ازدواج امروزی چیست❓ 🎙استاد .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
داشتن سواد رابطه ی عاطفی یعنی : ۱ ابتدای رابطه که هیجان بالاست از سر هیجان به اون حرف های امیدوار کننده نزنم که بعدش به هیچ کدوم عمل نکنم! ۲ تا اختلافی پیش میاد سریع بلاکش نکنم و اجازه توضیح دادن و صحبت در مورد اختلافات رو بهش بدم! ۳ حد و مرز خودمو مشخص کنم و طبق اون در رابطه رفتار کنم! ۴ مسئولیت ورود به رابطه رو بپذیرم و دائما به دنبال مقصر نباشم! ۵ زمان برای طرف مقابلم بذارم و بهونه ی نداشتن وقت نیارم! ۶ در رابطه فقط به دنبال منفعت خودم نباشم! ۷ تا خودم رو به خوبی نشناختم وارد رابطه ی عاطفی نشم! ۸ از سر احساس تنهایی وارد رابطه نشم! ۹ به تفاوت هایی که بینمون هست احترام بذارم و سعی نکنم طرف مقابل رو تغییر بدم که شبیه من بشه! ۱۰ این موضوع رو درک کنم که ما انسانیم و ممکنه اشتباه کنیم یا همیشه حالمون خوب نیست رو قبول کنیم. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تــــو       هنوز             زیــباترینیـــــ💔 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´