😂 #خاطرات_طنز_شهدا 😂
🌴موقع آن بود كه بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابكار دربیایند. همه از #خوشحالى در پوست نمى گنجیدند.
جز عباس ریزه كه چون ابر بهارى #اشك مى ریخت😭 و مثل كنه چسبیده بود به فرمانده كه تو رو جان فك و فامیلت مرا هم ببر ، بابا درسته كه قدم كوتاهه ، اما براى خودم كسى هستم.
اما فرمانده فقط مى گفت:
«نه! یكى باید بماند و از چادرها مراقبت كند. بمان بعدا مى برمت»
عباس ریزه گفت:
«تو این همه آدم من باید بمانم و #سماق بمكم»😒
وقتى دید نمى تواند دل فرمانده را نرم كند مظلومانه دست به آسمان بلند كرد و نالید:🤲
«اى خدا تو یك كارى كن. بابا منم بنده ات هستم»
چند لحظه اى #مناجات كرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یك هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و #وضو گرفت. همه حتى فرمانده تعجب كردند❗️😳
عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فكرى شد كه عباس حتما رفته نماز بخواند و راز و نیاز كند.
وسوسه رهایش نكرد. آرام و آهسته با سر قدم هاى بى صدا در حالی كه چند نفر دیگر هم همراهى اش مى كردند به سوى چادر رفت.
اما وقتى كناره چادر را كنار زده و دید كه عباس ریزه دراز كشیده و خوابیده ، غرق #حیرت شد. پوتین هایش را كند و رفت تو.
فرمانده صدایش كرد:
«هِى عباس ریزه. خوابیدى؟ پس واسه چى وضو گرفتى؟»
عباس غلتید و رو برگرداند و با صداى خفه گفت:
«خواستم حالش را بگیرم»
فرمانده با چشمانى گرد شده گفت:
«حال كى را؟»
عباس یك هو مثل اسپندى كه روى آتش افتاده باشد از جا جهید و #نعره زد:
«حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه #نماز_شب مى خوانم و دعا مى كنم كه بتوانم تو عملیات شركت كنم. حالا كه موقعش رسیده حالم را مى گیرد و جا مى مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یك به یك»😏
فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه كرد. بعد برگشت طرف بچه ها كه به زور جلوى خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید مى شدند. یك هو #فرمانده زد زیر خنده 😂و گفت:
«تو آدم نمى شوى. یا الله آماده شو برویم»
عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت:
«خیلى نوكرتم #خدا الان كه وقت رفتنه عمرى ماند تو خط مقدم نماز شكر مى خوانم تا #بدهكار نباشم»😍☺️
بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوى ماشین هایى كه آماده حركت بودند و فریاد زد:
خداجونم شکرت
😂😂😂😂😂😂
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک📚
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
✍ @mojaradan
#نماز_شب
امام رضا(علیه السلام) #نمازشب را نمازی با عظمت و مهم میدانستند و به یاران میفرمودند که:
خانههایی که در آن، نماز شب خوانده میشود، به آسمان و ساکنان آسمان، روشنی و نور میدهند؛ همانطور که ستارگان آسمان برای ساکنان زمین
نورافشانی میکنند.
ایشان، وقتی یک سوم آخر شب میرسید، از رختخوابشان بلند میشدند.
بعد، درحالیکه به گفتن ذکر مشغول بودند و ذکر استغفار، یعنی استغفرالله ربی و اتوب الیه میگفتند، #وضو میگرفتند، مسواک میزدند و به خواندن نماز شب مشغول میشدند.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🕋🌙
⚜ #نماز_شب بايد از كم شروع شود؛
با حذف #مستحبات_طولانى آن، مى شود همه آن را در #ده دقيقه خواند؛
🌿 ولى اگر حال خوشى دست داد، #طولانى كردن آن به اندازه كشش حال، اشكالى ندارد.
⚜ سعى كنيد بدون كوك كردن ساعت بيدار شويد.
🌿 عادت به #نماز_شب و #سحر_خيزی، ممكن است حداقل #دو سال طول بكشد؛ بنابراين از افت و خيزها، بيدار شدن ها و بيدار نشدن ها، سستى و سردى به خود راه ندهيد.
⚜ ناگفته نماند پيدايش گوهر در صدف و استحصال طلا از معدن، نياز به تلاش هاى فراوان و سوز و گدازها دارد. در مسايل #معنوى نيز قابليت #سعادت را بايد فراهم آورد و اين راه براى #همگان گشوده است.
🌿 اگرچه قابليت #سعادت از جهت شرايط محيطى و عوامل ژنتيكى براى برخى بيشتر فراهم است، اما آنچه نقش اساسى دارد، #اراده و #تلاش خود انسان است
⚜ «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا ؛ و كسانى كه در راه ما كوشيده اند به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم».
🌿 در خصوص #نماز_شب توصيه شده است #سه آيه آخر سوره #كهف را هنگام خوابيدن بخوانيد و ساعت مقرر را در دل بگذرانيد.
⚜ بهتر است هنگام #قرائت و #خوابيدن با #وضو باشيد تا قابليت قلب فزون تر و رفع حجاب و دفع موانع سريع تر به انجام رسد.
#نماز_شب_رو_به_نیت_تعجیل_در_فرج_بخوانیم 😊🤲🏻
❣ #پایگاه_اجتماعی_مجردان_اجتماعی
@mojaradan 🎀
🔸🔸🔶🔸🔸
🌅چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم :
⚠️جاده لغزنده است
#دشمنان مشغول کارند!
با احتیاط برانید☝️
🚫#سبقت_ممنوع...
✅ دیر رسیدن به پست و مقام ، بهتر از هرگز نرسیدن به #امام است...
✅حداکثر سرعت، بیشتر از سرعت #ولی_فقیه نباشد❣
⚠️اگر پشتیبان "ولایت فقیه" نیستید لااقل کمربند "دشمن" را نبندید‼️
❌دور زدن #اسلام و #اعتقادات ممنوع
⛔️با دنده #لج حرکت نکنید و با #وضو وارد شوید
🌷این جاده مطهر به #خون_شهداست…✨
#همگام_باولایت_فقیه
#پشتیبان_ولایت_فقیه
#تاظهورمهدی_عج
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی 👇
این پیام را منتشر کنید...
@mojaradan
🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻
☝️🏻⏰نزديكترين ساعات به #خداوند:
ابن ابي يعفور از امام #صادق ـ عليه السلام ـ پرسيد:
✍🏻«اَخْبِرْني ـ جُعِلْتُ فِداكَ ـ اَيُّ ساعَةٍ يَكُونُ الْعَبْدُ اَقْرَبُ اِلَي اللهِ وَ اللهُ مِنْه قَريبٌ؟ ❓قالَ: اِذا قامَ في آخِرِ اللَّيْلِ وَ الْعُيُونُ هادِئَةٌ فَيَمْشي اِلي وُضُوئِهِ حَتّي يَتَوَضُّوءَ فَاَسبَغَ وُضُوءَهُ ثُمَّ يُجيءُ حَتّي يَقُومَ في مَسْجِدِهِ فَيُوَجَّهُ وَجْهَهُ اِلَي اللهِ وَ يَصُفُّ قَدَمَيّهِ وَ يَرْفَعُ صَوْتَهُ وَ يُكبِّرُ وَ افْتَتَحَ #الصَّلاةَ فَقَرَاَ جزاً وَ ـ صَلّي الله عليه و آله ـ رَكْعَتَيْنِ وَ قامَ لِيُعيدَ صَلاتَهُ ناداهُ مُنادٍ مِنْ عَنانِ السَّماء عَنْ يَمينِ الْعَرْشِ: اَيُّها الْعَبْدَ الْمُنادي رَبَّهُ اَنَّ الْبِرَّ لِيُنْشَرُ عَلي رَاْسِكَ مِنْ عَنانِ السَّماءِ وَ الْملائِكَةُ مُحيطَةٌ بِكَ مِنْ لَدُنْ قَدَمَيْكَ اِلي عَنانِ السَّماءِ وَ اللهُ يُنادي عَبْدي لَوْ تَعْلَمُ مَنْ تُناجي اِذاً ما انْفَتَلْتَ؟»
📌✔️جانم به فدايت! چه ساعتي #بنده در نزديكترين ساعات به #خدا ميباشد و #خداوند نيز به او #نزديك است؟
🔴 امام ـ عليه السلام ـ فرمود: زماني كه بنده در #آخرشب به #نمازشب ايستد و چشمانش خوابآلوده است. پس براي #وضو گرفتن حركت ميكند. سپس در محل #عبادتش ميايستد و رو به خدا ميآورد و #قدمهايش را صاف ميكند و #صدايش را بلند مينمايد و #تكبير ميگويد و #نمازش را شروع ميكند و اجزاء نماز را انجام ميدهد.
🕊وقتي نماز به آخر رسيد، برميخيزد تا نماز بعدي را بخواند، #منادي از آسمان از طرف راست #عرش او را ندا ميدهد:
‼️ اي بنده! در حالي كه همانا #نيكي و #خير از آسمان بر سر تو ريزان است و #ملائكه از كنار #قدمهاي تو تا آسمانها به تو احاطه كردهاند و
🔻♥️ #خداوند متعال #ندا ميكند: بندة من! اگر بداني با چه كسي مناجات ميكني، همانا هرگز خسته نخواهي شد!😇🦋
📚مستدرك الوسائل، ج 6، ص 334.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan 🎀
#نماز_شب🕋🕌
✅پرسش:
در #نماز_شب خواندن هر #يازده رکعت #واجب است يا اگر همان يک رکعت نماز #وتر را هم بخواني قبول است؟ .
. 🌺پاسخ👇
سلام
خواندن #نماز_شب #مستحب است. به هر مقدار بخوانید صحیح است واز #ثوابش بهره مند میشوید. .
. . ☀️ #رسول_خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: 🌸 برترین #نمازها (ی مستحب) نماز #نیمه_شب است و چه اندک است به جا آورنده آن.
(کنز العمال: ج۷، ص۷۸۰، ش۲۱۳۷۹)
. . ☀️ و باز #رسول_خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: 🌸 #جبرئیل آن قدر مرا به #نماز_شب سفارش کرد تا این که گمان کردم نیکانِ امّتم شب را نمی خوابند مگر اندکی از آن.
(کنز العمال: ج۷، ص۷۹۰، ش۲۱۴۲۵) .
. 📚 داستان های شیرین از نماز شب، سید عبدالله حسینی
#راههای_توفیق خواندن #نماز_شب👇
. 😪 شب زود بخوابید، خود به خود بیدار میشوید، باور کنید ندیدن سریال و امثالش هیچ ضرری به شما نمیزند!
. 😖 خستگی زیاد ناشی از گناه است، وگرنه خستگی کار با #استراحت_اندکی برطرف میشود. پس #گناه نکنید تا بتوانید #نماز_شب بخوانید.
. 👈هنگام خواب با خود #عهد کنید حتماً برای #نماز_شب بیدار شوید، مطمئن باشید بیدار میشوید. اگر نشدید #ثوابش را برایتان مینویسند. البته اینکار منافی ساعت کوککردن نیست!
. 👈 از رختخواب جدا شوید، مطمئن باشید با #وضو گرفتن حالت خوابآلودگی از بین میرود. این را #تجربه ثابت کرده!
. 👈 از اول لازم نیست یازده رکعت نماز شب را با مستحباتش بخوانید. آهسته و پیوسته بروید. برای #شروع همان #سه رکعت کافی است.
. 👌سعی کنید با کلاس باشید. #نماز_شب را برای زیبایی، ازدیاد #رزق و … نخوانید، شما نیتتان را برای خدا #خالص کنید، #خدا بلد است چهطور خدایی کند! خودتان را هم #گول نزنید.
. 👈سعی کنید #کیفیت_نمازتان را بالاخره ببرید. دورکعت نماز درست بهتر است از چندین رکعت نماز #بیکیفیت
. 👈انتظار نداشته باشید بعد از شب #چهلم باب کشف و شهود بر شما باز شود، باور کنید خواندن #نماز_شب یک کار ساده و معمولی #عبادی است و از اولیات است. این مسیر(پنجاه شصت) ساله است نه چند روزه! و چه بسا کلاً قرار نباشد در این دنیا به شما کرامتی داده شود.
❣ #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan 🎀
✨﷽✨
🌼 #نماز را #محترم_بشمار
✍یکی از گناهان، #استخفاف نماز یعنی #سبک_شمردن_نماز است. یعنی چه؟ یعنی وقت و فرصت دارد، میتواند نماز خوبی با #آرامش بخواند ولی نمیخواند.
#نماز_ظهر و #عصر را تا نزدیک غروب نمیخواند، نزدیک #غروب که شد یک وضوی سریعی میگیرد و بعد با عجله یک نمازی میخواند و فوراً# مهرش را میگذارد آن طرف؛ نمازی که نه مقدمه دارد نه مؤخره، نه آرامش دارد و نه #حضور_قلب. طوری عمل میکند که خوب دیگر این هم یک کاری است و باید نمازمان را هم بخوانیم. این، #خفیف شمردن نماز است.
اینجور نماز خواندن خیلی فرق دارد با آن نمازی که انسان به #استقبالش میرود؛ اول ظهر که میشود با آرامش کامل میرود وضو میگیرد،وضوی با #آدابی، بعد میآید در مصلّای خود اذان و اقامه میگوید و با خیال راحت و فراغ خاطر نماز میخواند. «السّلام علیکم» را که گفت فوراً در نمیرود، مدتی بعد از نمازْ با آرامش #قلب تعقیب میخواند و ذکر خدا میگوید. این #علامتاین است که نماز در این خانه احترام دارد.
💥نمیگویم نماز بخوانید:
بالاتر از نماز خواندن، محترم بشمارید. اولًا برای خودتان در خانه یک مصلّایی انتخاب کنید ( #مستحب هم هست) یعنی در خانه نقطهای را انتخاب کنید که جای نمازتان باشد، مثل یک #محراب برای خودتان درست کنید. اگر میتوانید (همان طوری که پیغمبر اکرم یک #مصلّی و جای نماز داشت) یک اتاق را به عنوان مصلّی انتخاب کنید. اگر اتاق زیادی ندارید، در اتاق خودتان یک نقطه را برای نماز خواندن مشخص کنید. یک جانماز #پاک هم داشته باشید. در محل نماز کهمیایستید، جانماز پاکیزهای بگذارید، مسواکداشته باشید، تسبیحی برای ذکر گفتن داشته باشید. وقتی که #وضو میگیرید، اینقدر با عجله و #شتاب نباشد
📚 مجموعهآثار #استادشهیدمطهری، ج۲۳، ص: ۵۱۱
✅ #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@mojaradan
✨💫✨
💫✨
✨
🕌🌄 #نمازشب
⁉️پرسش:
در #نمازشب خواندن هر يازده رکعت #واجب است ؟يا اگر همان يک رکعت نماز #وتر را هم بخواني قبول است؟
✅. 🌺پاسخ👇
سلام
{⚜خواندن #نمازشب مستحب است. به هر مقدار بخوانید صحیح است واز #ثوابش بهره مند میشوید. .
. ☀️ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
🌸 برترین نمازها (ی #مستحب) نماز نیمه #شب است و چه اندک است به جا آورنده آن.🌸
📜(کنز العمال: ج۷، ص۷۸۰، ش۲۱۳۷۹)
. . ☀️ و باز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
🌸 #جبرئیل آن قدر مرا به #نمازشب سفارش کرد تا این که گمان کردم نیکانِ امّتم شب را نمی خوابند مگر اندکی از آن.🌸
📜(کنز العمال: ج۷، ص۷۹۰، ش۲۱۴۲۵) .
📚 داستان های شیرین از نماز شب، سید عبدالله حسینی
🔴🔻راههای توفیق خواندن #نمازشب👇
. 😪 شب زود بخوابید، خود به خود بیدار میشوید، باور کنید ندیدن سریال و امثالش هیچ ضرری به شما نمیزند!
. 😖 خستگی زیاد ناشی از #گناه است، وگرنه خستگی کار با استراحت اندکی برطرف میشود. پس گناه نکنید تا بتوانید #نمازشب بخوانید.
. 👈هنگام خواب با خود #عهد کنید حتماً برای #نمازشب بیدار شوید، مطمئن باشید بیدار میشوید. اگر نشدید ثوابش را برایتان مینویسند. البته اینکار منافی ساعت کوککردن نیست!
. ❓شاید امشب شب آخر زندگیتان باشد باز هم همینطور میخوابیدید؟
. 👈 از رختخواب جدا شوید، مطمئن باشید با #وضو گرفتن حالت خوابآلودگی از بین میرود. این را تجربه ثابت کرده!
. 👈✴️ از اول لازم نیست یازده رکعت #نمازشب را با مستحباتش بخوانید. آهسته و پیوسته بروید. برای شروع همان دورکعت کافی است.
. 👌☺️سعی کنید با کلاس باشید. #نمازشب را برای #زیبایی، ازدیاد رزق و … نخوانید، شما نیتتان را برای خدا #خالص کنید، خدا بلد است چهطور خدایی کند! خودتان را هم گول نزنید.✌️🏻
. 👈سعی کنید #کیفیت نمازتان را بالا ببرید. دورکعت نماز درست بهتر است از چندین رکعت نماز بیکیفیت
. 👈انتظار نداشته باشید بعد از شب #چهلم باب کشف و شهود بر شما باز شود،
باور کنید خواندن #نمازشب یک کار ساده و معمولی عبادی است و از اولیات است.
این مسیر(پنجاه شصت) ساله است نه چند روزه! و چه بسا کلاً قرار نباشد در این دنیا به شما کرامتی داده شود. پس انتظار بیخودی نکشید.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
••❥⚜︎-----------
@mojaradan
『☁️͜͡🕊』
•--------------♥️
🌸 #نمازشببخونیم🌱
🌼فردی خدمت بزرگی رسید و دستوری، #دعایی یا #ذکری برای توفیق #نمازشب خواست.
🌳آن بزرگ فرمود:
☝️🏻 اول باید #نمازشب بلد باشی و بدانی!
بعد باید ساعت را کوک⏰ کنی و به موقع بیدار شوی! بعد باید #وضو بگیری! .
🌸آن فرد گفت:
آقا این ها را می دانم
🌸 آن بزرگ گفت: دیگر #همتش با خودت! .
⁉️به راستی #چگونه است که برای مسافرت #نیمه.شب خود، آرام و قرار نداریم که مبادا تاخیری داشته باشیم!
وگرنه احساس #خسارت می کنیم.
😞اما برای ملاقات و #مناجات و گفتگو با خالق خود #برنامه نداریم!
🍃بیدار شدن برای #نمازشب برنامه و #همت می خواد،
دنبال راهکار #خاص و فرمول پيچيده نباش..⚠️
••❥⚜︎-----------
@mojaradan
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
••❥⚜︎-----------
•--------------♥️✨
『☁️͜͡🕊』
334.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╲\╭┓
╭🌸 🍃
┗╯\╲
⚜ حاج مهدی توکلی:
⏰📿 آدم شب اول که یازده رکعت نمیخوانَد، زده می شوی. دو رکعت بخوان.
⏰📿 دو رکعت هم بخوانی، #نمازشب خوانی. نماز شب بهترینش اینست که اینجوری (یازده رکعت) باشد، ولی کسی دو رکعت هم بخواند جزء #نمازشب خوان هاست.
⏰📿 اصلاً حال هم نداری نماز بخوانی، #وضو بگیر، این را امتحان کن.
وضو بگیر و رو به قبله بنشین، زیر لب دو سه بار بگو
✨"صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْکَ یٰا ٱبٰاعَبْدِاللّٰه"✨ اشکت جاری می شود.
⏰📿 #سحر پا شدی دیگه، آن بیداری #سحر خیلی ارزش دارد.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
••❥⚜︎-----------
╲\╭┓
╭🌸 🍃 @mojaradan
┗╯\╲
مجردان انقلابی
#ناحله💕 #قسمت_دویست_یازدهم 🚫#ڪپے بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حقالناس است🚫 دست و دلم به کار نمیرفت
#ناحله💕
#قسمت_دویست_دوازدهم
🚫#ڪپے بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حقالناس است🚫
+خب،شما که عزیز دل ماییُ...
_عو بله بله ادامه بفرمایین
+خب داشتم میگفتم،نفس بابا که چشای بابا رو به ارث بردی،الان فقط میتونی سه تا کلمه بگی
"یَه یَه" "بَف بَف" و "دَ دَ"
کلا با مصوت اَ رابطه ی خوبی داری
خندیدم و:اوووو چه با جزییاتم تعریف میکنه بسه دیگه زودتر تمومش کن
+خب بذار حرفمو بزنم،مامانت در حال حاضر وسیله ای شد که بدونی چقدر عاشقتم و میمیرم واست.نمیدونم اگه برم و برگردم فراموشم میکنی یا نه
ولی اگه فراموشم کنی انقدر قکقلکت میدم تا دندونات از لثت دربیاد
_اوه اوه بابا محمد خشمگین میشود
+والا که،تازه زینبم خوشگل بابا مواظب مامان باش تا بابا برگرده،باشه بابا؟افرین
_به دامادت نمیخوای چیزی بگی؟
+اوه داماد؟من رو دخترم غیرت دارما
اصن نمیخوام شوهرش بدم
_نمیشه که تا ابد مجرد بمونه
+چرا میشه،ولی خب اگه خواستی شوهرش بدی،یه شوهر مث باباش واسش پیدا کن .
_خیلی خودشیفته شدیاااا
+به شهید زنده توهین نکن
_بله بله چشم،خب و حرف اخر ؟
+اینکه عاشقتم و عاشقت خواهم موند!
با اینکه خیلی سعی کردم دیگه گریه نکنم،نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و یه قطره اشک از گوشه چشام سر خورد و افتاد رو گونه ام.
با دست تکون دادن محمد ضبط دوربینو قطع کردم و برای اینکه محمد نبینه رفتم تو اتاق و خودمو با زینب مشغول کردم.
یکم که اروم شدم رفتم تو حال
هنوز رو همون مبل نشسته بود .
تو یه دستش کاغذ و تو یه دست دیگش خودکار بود. رفتم نشستم کنارش و همه ی عشقمو ریختم تو نگاهم .
_اگه شهید شدی کی خبرشُ به من میده؟
برگشت سمت منو گفت :
+دوس داری کی خبرشو بده؟
_نمیدونم
+دلم واست تنگ میشه
_منم خیلی!سی و پنج روز خیلی زیاده.
کاش زودتر می اومدی...
+دعا کن رو سفید برگردم
_خیلی دلتنگت میشم اگه شهید شی مرتضی...
+چرا هر وقت حرف از شهادت میزنیم مرتضی صدام میکنی؟
_چون مرتضی ابهتت رو بیشتر میکنه.
لابد مامانت تو وجودت یه چیزی دید که وقتی بدنیا اومدی گفت "تو مرتضیِ منی"
+اره،هر وقت واسم تعریف میکرد اون لحظه رو به پهنای صورت اشک میریخت. میگفت خیلی شجاع بودی
میگفت همه ی بچه ها وقتی بدنیا میان کلی گریه میکنن ولی تو تا یه روز گریه نمیکردی،برا همین فکر میکردم شاید مریضی...
_الان احساس میکنم مرتضی بیشتر بهت میاد .
لبخند قشنگی زد و گفت :چون روز #تولد امام محمد جواد بدنیا اومدم اسمم رو گذاشتن محمد
_اوهوم .محمدم خیلی قشنگه،من عاشق محمدم!
+وصیتنامم لای قرآن صورتی ایه که واسه چشم روشنیت خریدم،میدونم لیاقت ندارم ولی خب،فاطمه ازت یه قول میخوام!
_جانم؟
+اگه شهید شدم،یا مجروح یا هر چی ازت صبر زینبی میخوام...
سعی کردم بارون اشکامو کنترل کنم
گفتم:
_اوهوم سعی خودمو میکنم
کاغذ و خودکاری که دستش بود رو روی اپن گذاشت.چند دقیقه ای تا اذان صبح مونده بود.دلم میخواست تک تک رفتاراشو تو ذهنم ثبت کنم. رفت سراغ اتو و لباسش رو برداشت. پاشدم از جام و لباسشو از دستش کشیدم با لبخند نگام کرد. مشغول اتو کردن لباساش بودم که رفت تو اتاق زینب...
اتوی لباسش تموم شد با گریه کفشاش رو واکس زدم .من چیزی از اینده نمیدونستم ولی انگار به دلم افتاده بود
یه حسی تو دلم غوغا کرده بود و فریاد میزد،همه چی رو یادت بمونه.
چون دیگه فرصتی نیست واسه اتوی لباسش،واکس زدن کفشاش،دیگه فرصتی نیست واسه تماشای قد رعناش...
با تمام اینها با افکارم در جدل بودم که به شهادتش فکر نکنم و به خودم بقبولونم که برمیگرده.کارم که تموم شد در اتاق زینب و زدم و وارد شدم .زینب رو تو بغلش گرفته بود و اشک میریخت.
با دیدن من سعی کرد خودش رو عادی جلوه بده،اشکاش رو ازصورتش پاک کرد ولی من فهمیدم.
برای اینکه چیزی نپرسم خودش شروع کرد به حرف زدن:
+یه قول دیگه هم باید بهم بدی
_چی؟
_اگه برنگشتم لباس جهاد تن زینبمون کن
جنگ همیشه هست فقط فرمش عوض میشه،تو #جنگ_نرم لباس #جهاد تن #زینب کن، خیلی مراقب زینبمون باش.نذار آب تو دلش تکون بخوره.
نمیدونستم چی باید بگم،اصلا دلم نمیخواست جواب حرفشو بدم
خیره نگاهش میکردم که صدای #اذان بلند شد.بچه رو روی تختش گذاشت و از اتاق بیرون رفت. منم رفتم آشپزخونه و #وضو گرفتم . زینب امشب از همیشه آروم تر خوابیده بود. واسم عجیب بود که چرا مثل شبای گذشته بیدار نشد .جانمازها رو پهن کردم و چادرم رو روی سرم گذاشتم و منتظر محمد شدم.
در دستشویی باز شد و محمد اومد بیرون . بعد از کشیدن مسح پاش بلافاصله نماز رو بست .
به محمد اقتدا کردم و نمازم رو بستم.
خوابِ شبِ زینب آرامش پس از طوفان بود. بعد نماز، استراحت چند دقیقه ای رو هم به چشممون حرام کرده بود.
تو هال بچه رو میگردوندم تامحمد بتونه چند دقیقه استراحت کنه که دوباره صدای زینب بلند شد و شروع کرد به جیغ زدن...
بہ قلمِ🖊
#غین_میم💙و #فاء_دآل💚
@mojaradan
مجردان انقلابی
#ادامه_پارت_بالا ☝️ فاطمه :اومد خونه چیزی نگفت؟ ریحانه:نه چیزی که نگفت ولی اگه کس دیگه ای بود چون خ
#ناحله💕
#قسمت_دویست_و_هفدهم
🚫#ڪپے بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حقالناس است🚫
به زینب آنقدر که از صبح دارو داده بودم رو پام خوابش برده بود.
نمیدونستم چرا انقدر بیقراری میکنه ولی حال منم از صبح یه جور دیگه ای شده بود یه حس دیگه ای داشتم با وجود تمام استرسی که داشتم وصحنه هایی که هر روز از جلو چشام میگذشت روز سختی رو گذرونده بودم ظرفا رو میشستم که یهو یاد یه چیزی افتادمو گفتم:میگم ریحانه
ریحانه:جان؟
فاطمه:امروزچندمه؟
ریحانه:بیست و سوم
فاطمه:عه؟
ریحانه:اره چطور؟
فاطمه:ازچند روز دیگه باید برم دانشگاه.
ریحانه:ای بابا اسیر میشی که!
فاطمه:اره به خدا خسته شدیم.
ریحانه:چی میشه این یکی دوسال هم تموم بشه بره پی کارش راحت بشی!
فاطمه:اوووووف مگه اینکه خدا از زبون تو بشنوه.
ریحانه از جاش بلند شدو گفت میره تو اتاق زینب بخوابه منم رفتمو روی تخت دراز کشیدم.
تا روی تخت دراز کشیدم سِیلی از فکر و خیال به ذهنم هجوم اورد دوباره دلم پر از آشوب شده بود.
تاچشمامو میبستم صحنه های بد جلوی چشام نقش میبست از صبح دلهره ی عجیبی داشتم ولی عادی بود یه #آیت_الکرسی و سه تا #توحید خوندم ولی کفایت نکرد.
خوابم نمیبرد!!
رفتم #وضو گرفتمو دو رکعت #نماز_شب خوندم.
بعد ازنماز #دعای_توسل و #زیارت_عاشورا خوندم.
حالم بهتر شده بود حالا آروم تر بودم.
از روی اپن یه قرص ارامبخش برداشتمو گذاشتم تو دهنم و با یه لیوان اب قورتش دادم.
دوباره رفتم سر جام و دراز کشیدم این بار نفهمیدم چقدر گذشت که خوابم برد.
با صدای زنگ تلفن خونه از خواب پریدم به ساعت نگاه کردم یازده و ربع بود.
به زور به خودم تکونی دادمو رفتم سمت تلفن.
فاطمه:الو
بابا:سلام بابا خوبی؟صُبحِت بخیر.
فاطمه:خوبم بابا جون صبحِ شمام بخیر.
بابا:کجایی عزیزم؟
فاطمه:خونه خودم.
بابا:چرا نمیای اینجا؟
فاطمه:چرا میام امروز یکم کار داشتم خونه.
بابا:اهان خیلی خوب من کارت دارم اگه میتونی زودتر خودتو برسون اینجا.
فاطمه:الان؟
بابا:اره هرچی زودتر بهتر.
فاطمه:چَشم.
بابا:قربونت خداحافظ.
فاطمه:خداحافظ.
بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم رفتم سمت دستشویی و صورتمو شستم رفتم تو اشپزخونه و چایی گذاشتم بعدش هم برگشتم سمت اتاق تا ببینم ریحانه و زینب در چه حالیَن ریحانه که وسط اتاق غش کرده بود زینب هم اروم روی تختش خوابیده بود ریحانه رو بیدار کردم تا صبحونه بخوریم خودمم رفتم تا میز رو بچینم کره و مربا و پنیر و نون رو گذاشتم رو میز و منتظر شدم چایی دم بکشه.
هنوزخوابالود بودم نشستم روی صندلی که ریحانه هم اومد پیش من.
فاطمه:بابا زنگ زد گفت بیا خونه کارت دارم
ریحانه:چیکار؟
فاطمه:نمیدونم نگفت.
ریحانه:وا!!
فاطمه:اره برا خودمم عجیب بود یعنی چه کاری میتونه داشته باشه؟
ریحانه:نمیدونم.
فاطمه:پس زودتر بخور بریم ببینیم چی شده.
ریحانه:باشه ولی من سر راه پیاده میشم میخوام برم خونه.
فاطمه:چرا؟
ریحانه:یه سری کار دارم راستی داروها و مدارک پزشکی داداش خونه است میخوای برات بیارم یا بریزمشون دور؟
فاطمه:مدارک چی؟
ریحانه:مدارک پزشکی قلبش و اینا دیروز صبح داشتم کمدا رو مرتب میکردم زیر کمد تو چمدون قدیمی مامان پیداش کردم!
فاطمه:عه؟نه نندازشون خیلی مهمن اونا اگه یه وقت لازم بشه روند درمانش عقب میافته خدایی نکرده.
ریحانه:عهه زبونتو گاز بگیر #خدا نکنه لازم بشه دردش داداشمو کشت این چند مدت چیزی نگفته بود؟درد نداشت؟
فاطمه:به من که راجع به درداش چیزی نمیگه ولی هر وقت پرسیدم جریانش چی بوده و اینا میگه بعد عمل دیگه خوب شده یه مدت قرصاشو میخورد ولی الان چند وقتیه که اصلا حتی نمیره سراغشون الحمدلله.
ریحانه:اها پس خدارو شکر!
فاطمه:میگم ریحانه؟چرا محمد قلبش اینجوری شد؟
ریحانه:هیجده سالش که بود بابا اینا فهمیدن ناراحتی قلبی داره خدارو شکر زود متوجه شدن چون داداش بیچاره خیلی اذیت میشد هیچی دیگه بعد صبر کردن عملش کنن و اینا که بعدشم که مامان اونجوری شد تا اینکه همین دو سه سال پیش شد که عملش کردن خدارو شکر والا منم دقیق نمیدونم چیزی.
اون موقع بچه بودم فقط یادمه خیلی اذیت میشد از درد برا همینم خیلی اذیتش کردن واسه جذب تو سپاه بیچاره داداشم.
فاطمه:اره خیلی اذیت میشد اون اولین باری که رفتم هیئتشون ازش تشکر کنم بابت اون روز...وقتی بهش گفتم نمیبخشمت و به حضرت زهرا میسپرمت حالش بد شد اقا محسن میگفت حرص نخور و نمیدونم تازه عمل کردی...خوب یادم نمیاد ولی یادمه بعد از اون شب همه ی حواسم پیشش بود نمیدونستم ازش بدم میاد یا چی ولی حس عجیبی بهش داشتم...!
ریحانه:محمد از اون شب به من چیزی نگفته بود ولی اره وقتی اسم حضرت زهرا میاد دگرگون میشه خودت که میشناسیش دیگه خودت باید بری تا تهش که چرا حالش بد شد.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´