#داستان_شب
#بدخلقى_فشارقبرمیآورد!
به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه #سعد بن معاذ فوت كرده .
پيغمبر صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، #حركت كردند.
با دستور حضرت - در حالى كه خود #نظارت مى فرمودند - سعد را غسل دادند.
پس از انجام #مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند.
در #تشييع جنازه او، پيغمبر صلى الله عليه و آله# پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف #چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزديكى قبر سعد رسيدند.
حضرت خود داخل #قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند!
سپس با #دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللى ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:
- من مى دانم اين قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه #بنده اش انجام مى دهد #محكم باشد.
در اين هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت :
- سعد! #بهشت بر تو گوارا باد!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
- مادر سعد! #ساكت باش ! با اين #جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن !
اكنون سعد گرفتار #فشار قبر است و از اين امر آزرده مى باشد.
آن گاه از قبرستان برگشتند.
مردم كه همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، عرض كردند:
يا رسول الله ! كارهايى كه براى سعد انجام داديد #نسبت به هيچ كس ديگرى تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد.
رسول خدا فرمود:
#ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروى كردم .
عرض كردند:
گاهى طرف #راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتيد!
حضرت فرمود:
چون دستم در دست #جبرئيل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم !
عرض كردند:
- يا رسول الله صلى الله عليه و آله بر جنازه سعد #نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با #دست خود درست كرديد، باز مى فرماييد سعد را فشار قبر گرفت ؟
حضرت فرمود:
- آرى ، سعد در خانه #بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است !
📚داستانها بحارالانوار
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
⁉️ #پرسش:
سلام. ببخشید #بنده دارای تحصیلات #دیپلم هستم. و دختر خانمی که قصد ازدواج و تشکیل زندگی با وی را دارم در #انتظار دفاع از پایان نامه ارشد می باشد. آیا این #اختلاف_تحصیلات چقدر اهمیت دارد؟ و این شاخصه موثر است؟
✅ #پاسخ:
در صورتی این #ازدواج درسته که:
اولا، اون خانم و خانواده اش #هیچ تاثیر منفی از این وضعیت تحصیلی شما نداشته باشه و شما رو کامل و #مقبول بپذیرن
ثانیا، شما در زندگی این #تفاوت تحصیلی رو بخوبی #تکریم و تجلیل کنید و میدان عمل مناسب و مدیرتی به زن بدید و نخواهید تحت #احاطه و تسلیم تصمیم گیری شما باشه،
ثالثا، هم شما و هم ایشون از اشکال گیری و #کنایه زدن اطرافیان تاثیر نپذیرید
رابعا، در سایر ویژگی ها #احساس تناسب و تمایل کامل وجود داشته باشه
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
⁉️ #پرسش:
سلام. ببخشید #بنده دارای تحصیلات #دیپلم هستم. و دختر خانمی که قصد ازدواج و تشکیل زندگی با وی را دارم در #انتظار دفاع از پایان نامه ارشد می باشد. آیا این #اختلاف_تحصیلات چقدر اهمیت دارد؟ و این شاخصه موثر است؟
✅ #پاسخ:
در صورتی این #ازدواج درسته که:
اولا، اون خانم و خانواده اش #هیچ تاثیر منفی از این وضعیت تحصیلی شما نداشته باشه و شما رو کامل و #مقبول بپذیرن
ثانیا، شما در زندگی این #تفاوت تحصیلی رو بخوبی #تکریم و تجلیل کنید و میدان عمل مناسب و مدیرتی به زن بدید و نخواهید تحت #احاطه و تسلیم تصمیم گیری شما باشه،
ثالثا، هم شما و هم ایشون از اشکال گیری و #کنایه زدن اطرافیان تاثیر نپذیرید
رابعا، در سایر ویژگی ها #احساس تناسب و تمایل کامل وجود داشته باشه
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
🔻#پیرمردی در دامنه کوه های دمشق #هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا #ضروریات خویش را رفع کند
یک روز #حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید #دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را #تغییر دهد یک #نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و#بسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش #بسیار خوشحال شد ونگین را در #نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
#زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که #چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد #بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراخت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد #جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) #یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و #خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را از#جیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش #چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان# پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که #دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت# برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد #دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که #صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد #باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) #برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین #قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و #حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
#پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد #پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به #لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در #آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به #دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی #بدستش نیآمد .
با ناراحتی و #عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او #اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر #دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با #ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که #تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست #مانعش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا #تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود #مغفرت خواست
خداوند #بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا #نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به #سرعت بسوی قریه روان بود با #ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا #چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را #گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش #شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها #نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را #نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید #نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود #سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید #ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به #شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در #جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به #نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر #سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که #بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه #خداوند نخواهد
به خداوند #یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
🌹حق غنّی است، برو پیش غنی
🌹نزد مخلوق، گدایی بس کن
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
💠امام باقر (علیهالسّلام) فرمود:
#روزی موسی (علیهالسّلام) در کنار دریا عبور میکرد، ناگاه دید #صیادی کنار دریا آمد و دربرابر خورشید سجده کرد و سخنان #شرکآلود گفت، سپس تور خود را به دریا انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از #ماهی بود، و این کار سهبار تکرار شد، در هر سهبار، تور او پر از ماهی بود. او ماهیها را برداشت و از آنجا رفت. سپس صیاد دیگری به آنجا آمد و #وضو گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را بجا آورد، آنگاه تور خود را به #دریا افکند و بیرون کشید، دید توخالی است. بار دوّم تور خود را به #دریا افکند و بیرون کشید، دید #تنها یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و #سپاس الهی گفت و از آنجا رفت.
موسی (علیهالسّلام) عرض کرد: «خدایا! چرا #بنده کافر تو با اینکه با حالت کفر آمد آن همه ماهی #نصیب او شد، ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک #ماهی کوچک بود؟»
خداوند به موسی (علیهالسّلام) چنین وحی کرد: «به جانب راست خود نگاه کن.» موسی نگاه کرد، #نعمتهای فراوانی را که خداوند برای بنده مؤمن فراهم کرده مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: «به #جانب چپ خود نگاه کن.» موسی (علیهالسّلام) نگاه کرد، آنچه از عذابهای سخت را که خداوند برای بنده کافرش #مهیا نموده دید. سپس خداوند فرمود: «ای موسی! با آن همه #عذاب که در #کمین کافر است آنچه را که به او (از ماهیهای فراوان) دادم، چه #سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از #نعمتهای فراوان که برای بنده مؤمن #ذخیره کردهام، آنچه را که امروز از او بازداشتهام، چه #ضرری به حال مؤمن خواهد داشت؟»
موسی (علیهالسّلام) عرض کرد: «یا ربّ یحقّ لمن عرفک ان یرضی بما صنعت؛ پروردگارا! برای کسی که تو را #شناخته سزاوار است که به آنچه انجام دهی #راضی و خشنود باشد.»
📚دیلمی، حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین، ص۴۳۳
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۴۹
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#نماز_شب
📌☝️🏻این مطلب برهیچ کس پوشیده نیست که خواندن #نماز_شب و #نماز_یومیه قلب ♥️را صفا وجلاح داده و #نوری_معنوی به آن می بخشد.
✍🏻 #پیامبر_اسلام صلی الله علیه و آله نیز در این مورد می فرماید:
«اِنّ #العبد اذا تخّلی بسیده فی جوف #اللیل المظلم و ناجاه اثبت اللّه النور فی قلبه»؛
🔮هنگامی که #بنده ای در نیمه شب تاریک #خلوت کرده و با #خداوند مناجات می کند،خدا #قلب او را #نورانی خواهد ساخت.
📜 میزان الحکمه، ج 5، ص 419.
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
♥️
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻
☝️🏻⏰نزديكترين ساعات به #خداوند:
ابن ابي يعفور از امام #صادق ـ عليه السلام ـ پرسيد:
✍🏻«اَخْبِرْني ـ جُعِلْتُ فِداكَ ـ اَيُّ ساعَةٍ يَكُونُ الْعَبْدُ اَقْرَبُ اِلَي اللهِ وَ اللهُ مِنْه قَريبٌ؟ ❓قالَ: اِذا قامَ في آخِرِ اللَّيْلِ وَ الْعُيُونُ هادِئَةٌ فَيَمْشي اِلي وُضُوئِهِ حَتّي يَتَوَضُّوءَ فَاَسبَغَ وُضُوءَهُ ثُمَّ يُجيءُ حَتّي يَقُومَ في مَسْجِدِهِ فَيُوَجَّهُ وَجْهَهُ اِلَي اللهِ وَ يَصُفُّ قَدَمَيّهِ وَ يَرْفَعُ صَوْتَهُ وَ يُكبِّرُ وَ افْتَتَحَ #الصَّلاةَ فَقَرَاَ جزاً وَ ـ صَلّي الله عليه و آله ـ رَكْعَتَيْنِ وَ قامَ لِيُعيدَ صَلاتَهُ ناداهُ مُنادٍ مِنْ عَنانِ السَّماء عَنْ يَمينِ الْعَرْشِ: اَيُّها الْعَبْدَ الْمُنادي رَبَّهُ اَنَّ الْبِرَّ لِيُنْشَرُ عَلي رَاْسِكَ مِنْ عَنانِ السَّماءِ وَ الْملائِكَةُ مُحيطَةٌ بِكَ مِنْ لَدُنْ قَدَمَيْكَ اِلي عَنانِ السَّماءِ وَ اللهُ يُنادي عَبْدي لَوْ تَعْلَمُ مَنْ تُناجي اِذاً ما انْفَتَلْتَ؟»
📌✔️جانم به فدايت! چه ساعتي #بنده در نزديكترين ساعات به #خدا ميباشد و #خداوند نيز به او #نزديك است؟
🔴 امام ـ عليه السلام ـ فرمود: زماني كه بنده در #آخرشب به #نمازشب ايستد و چشمانش خوابآلوده است. پس براي #وضو گرفتن حركت ميكند. سپس در محل #عبادتش ميايستد و رو به خدا ميآورد و #قدمهايش را صاف ميكند و #صدايش را بلند مينمايد و #تكبير ميگويد و #نمازش را شروع ميكند و اجزاء نماز را انجام ميدهد.
🕊وقتي نماز به آخر رسيد، برميخيزد تا نماز بعدي را بخواند، #منادي از آسمان از طرف راست #عرش او را ندا ميدهد:
‼️ اي بنده! در حالي كه همانا #نيكي و #خير از آسمان بر سر تو ريزان است و #ملائكه از كنار #قدمهاي تو تا آسمانها به تو احاطه كردهاند و
🔻♥️ #خداوند متعال #ندا ميكند: بندة من! اگر بداني با چه كسي مناجات ميكني، همانا هرگز خسته نخواهي شد!😇🦋
📚مستدرك الوسائل، ج 6، ص 334.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan 🎀
💫🌸💫🌸
🌸💫🌸
💫🌸
🌸
📌☝️🏻این مطلب برهیچ کس پوشیده نیست که خواندن #نماز_شب و #نماز_یومیه قلب ♥️را صفا وجلاح داده و #نوری_معنوی به آن می بخشد.
✍🏻 #پیامبر_اسلام صلی الله علیه و آله نیز در این مورد می فرماید:
«اِنّ #العبد اذا تخّلی بسیده فی جوف #اللیل المظلم و ناجاه اثبت اللّه النور فی قلبه»؛
🔮هنگامی که #بنده ای در نیمه شب تاریک #خلوت کرده و با #خداوند مناجات می کند،خدا #قلب او را #نورانی خواهد ساخت.
📜 میزان الحکمه، ج 5، ص 419.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
••❥⚜︎-----------
@mojaradan 🎀
••❥⚜︎-----------
─━━━━━━💟━━━━━━─
✳️ #قضاى_نمازشب را بر تقديم آن يعنى پيش از #نيمه_شب خواندن رجحان دارد.
‼️بنابر اين اگر مى داند كه قضاى #نمازشب از او فوت نخواهد شد #قضا اولويت دارد.
⚠️تذكر: براى #تشويق_جوانان عزيز روايتى در مورد #قضاى_نمازشب نقل مى كنم :
♻️اسحق بن عمار ضمن روايتى از امام #صادق عليه السلام نقل مى كند:
⚜ كه ايشان از پدران بزرگوار و آنان از #رسول_خدا صلى اللّه عليهم اجمعين نقل مى كند كه فرمود:
💫((ان اللّه يباهى بالعبد يقضى صلوة اللّيل بالنهار يقول ملائكتى عبدى يقضى ما لم افترضه عليه اشهدوا انى قد غفرت له )).💫
📝خداى تعالى با #بنده اى كه #نمازشب را در #روز قضا بكند #مباهات مى كند و مى فرمايد:
🔆🕊((اى فرشتگان من ،
اين بنده من چيزى را كه به او #واجب نكرده ام #قضا مى كند گواه باشيد كه من او را #آمرزيدم )).
••❥⚜︎-----------
@mojaradan
💫 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
#حکایت
💕چشمش به ارباب افتاد!
✍ چند نفر که همگی پیکان داشتیم، در پمپ بنزین به نوبت ایستاده بودیم. در این بین یک ماشین بنز با رنگ متالیک سر رسید و پولی به کارگر پمپ بنزین داد که بنزین بزند. او درب ماشین را نیمهباز گذاشته و با ژست متکبرانهای آرنج خود را به سقف ماشین تکیه داد، از داخل ماشین پیپی را برداشت و روشن کرد و در حالی که با افاده و تکبر به ما نگاه میکرد، شروع به پُکزدن آن نمود. در این حال بود که یکباره چشمش به آن طرف خیابان افتاد و باعجله پیپ را خاموش و سپس دستمالی برداشت و شروع کرد به پاککردن اطراف ماشین و با نگرانی به آن طرف خیابان خیره شده بود. پس از مدتزمان کوتاهی متوجه شدیم که این آقا رانندهی ماشین است و ارباب او از آن طرف خیابان میآید تا سوار ماشین شود و این آقا به محض اینکه چشمش به ارباب افتاد، همهی پَک و پوزش فرو ریخت و...
✅ اگر ما احساس #حضور کنیم و چشممان به #رب_العالمین افتد، حتی انتظار #ثواب و #بهشت هم از خدا نداریم و میگوییم: #بنده را #اطاعت باید، بدون چونوچرا، و زمزمه خواهیم کرد:
ما گدایان خیل سلطانیم
شهر بند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هرچه ما را لقب دهد آنیم
گر براند و گر ببخشاید
ره به جای دگر نمیدانیم
@mojaradan 🍃🍃🍃