eitaa logo
مجردان انقلابی
13هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💎آبگیری که کوچولو و چند تا قورباغه در آن زندگی می کردند. کنار آبگیر کوچولوی شیشه ای هم بود، که یه ماهی کوچولوی قرمز توش زندگی می کرد. هر روز ها دور آبگیر جمع می شدند و آب می خوردند. یک روز وقتی همه ی ها رفتند، یک سفید اومد و نشست کنار تنگ ماهی و پرسید: تو چرا نمی ری تو آبگیر ماهیهای دیگه؟ قرمز گفت: من از اون ماهیها و قورباغه ها می ترسم. پرنده گفت: دنیای واقعی تو اونجاست. می خوای آبتو بندازم تو آبگیر؟ ماهی با تردید گفت: نه. پرنده گفت: داری با نوکم تُنگتو بلند کنم و ببرم تو خودم که تنها نباشی؟ ماهی گفت: دلم می خواد ولی می ترسم، پرنده کرد و رفت. مدت ها گذشت، آبگیر شد. یک روز پرنده آمد تا به ماهی بزند و کند. ماهی گفت: آبگیر شده، می شه تنگمو با نوکت بلند کنی و ببری تو لونت؟ پرنده گفت: دیگه و فرسوده شده ام توان بلند کردن این تنگ رو ندارم. پرنده کرد و رفت و ماهی تنهای تنها ماند. 🌟فرصتهای زندگی به انتظار ما نمی نشینند، برای کردن تردید نکنید از فرصتهایتان استفاده کنید. 🆔 @mojaradan
🔻 در دامنه کوه های دمشق جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا خویش را رفع کند یک روز سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید برایش بسیار سوخت تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را دهد یک قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خانه روان شد و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش خوشحال شد ونگین را در گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد اما زن همسایه که به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد. پیر مرد مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراخت و عصبانی وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت سلیمان (ع) نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را از خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد دراین وقت ناگهان# پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید پیرمرد هرچه که وهیاهو کرد فایده نداشت پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت# برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی پیرمرد به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد پیر مرد قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی و بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود هنگامی به دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در بشوید نگین از دستش خطا رفت به افتاد هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی نیآمد . با ناراحتی و تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت همسرش به او داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید پیرمرد با به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت . حضرت سلیمان (ع) میخواست شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود خواست خداوند جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم پیرمرد که به بسوی قریه روان بود با گیری روبرو شد ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا ماهی به تو بدهم پیرمرد ماهی ها را وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت همسر ش ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها را یافت وبه شوهرش مژده داد شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد. پیرمرد در بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند چشمش به قیمتی درآشیانه پرنده خورد . نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند فردا پیرمرد به بازار رفت هر نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه نخواهد به خداوند و باور داشته باشید. 🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ ☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3) 🌹حق غنّی است، برو پیش غنی 🌹نزد مخلوق، گدایی بس کن @mojaradan
💠امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: موسی (علیه‌السّلام) در کنار دریا عبور می‌کرد، ناگاه دید کنار دریا آمد و دربرابر خورشید سجده کرد و سخنان گفت، سپس تور خود را به دریا‌ انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از بود، و این کار سه‌بار تکرار شد، در هر سه‌بار، تور او پر از ماهی بود. او ماهی‌ها را برداشت و از آنجا رفت. سپس صیاد دیگری به آنجا آمد و گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را بجا آورد، آنگاه تور خود را به افکند و بیرون کشید، دید توخالی است. بار دوّم تور خود را به افکند و بیرون کشید، دید یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و الهی گفت و از آنجا رفت. موسی (علیه‌السّلام) عرض کرد: «خدایا! چرا کافر تو با اینکه با حالت کفر آمد آن همه ماهی او شد، ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک کوچک بود؟» خداوند به موسی (علیه‌السّلام) چنین وحی کرد: «به جانب راست خود نگاه کن.» موسی نگاه کرد، فراوانی را که خداوند برای بنده مؤمن فراهم کرده مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: «به چپ خود نگاه کن.» موسی (علیه‌السّلام) نگاه کرد، آنچه از عذاب‌های سخت را که خداوند برای بنده کافرش نموده دید. سپس خداوند فرمود: «ای موسی! با آن همه  که در  کافر است آنچه را که به او (از ماهی‌های فراوان) دادم، چه به حال او دارد؟ و با آن همه از فراوان که برای بنده مؤمن کرده‌ام، آنچه را که امروز از او بازداشته‌ام، چه به حال مؤمن خواهد داشت؟» موسی (علیه‌السّلام) عرض کرد: «یا ربّ یحقّ لمن عرفک ان یرضی بما صنعت؛ پروردگارا! برای کسی که تو را سزاوار است که به آنچه انجام دهی و خشنود باشد.»  📚دیلمی، حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین، ص۴۳۳ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۴۹ @mojaradan
﷽؛ ✍ چه مردمان بدی شده ایم.. دنبال نباشیم! ✅ راجع به فیلم مارمولک، به درستی، یک نظری دادند، جای اینکه ازش درس بگیریم، یک عدّه این وسط، فلان شخصیت که زمانی انتقاداتی پیرامون فیلم مارمولک داشتند رو به باد انتقاد گرفته اند که بفرمااا اینم از حجه الاسلامشون!! از اون ورم یه عدّه تو آب شده که بفرمااا دیدی شیخ ما راس می گه!! نه خیر آقا جون! با خط کش شما افراد سنجیده نمی شوند!📏❌ شما اگه اوسّایی برو ببین اصل مطلب آقا چیه! این وسط دنبال گرفتن از آب گل آلود نباش!🐟💦❌ ✅بله اگر حجه الاسلامی ، شیخی ..‌ آقایی تمام مواضعش باشه و کج بره، باهاش تعارف نداریم! ولی اگر اون بین یکی دوباری هم نظرش چندان نبود، دلیل نمیشه به توپ ببندیم!❌ شما اگه منصف بود ، یه کوچولو تاریخو با خودت مرور می کردی و دوباره یه عدّه رو چهار سال سر کار نمیاوردی که بره تو چشم همه مون.. هم خودت هم مخالفانت! خسته ایم از این هم کج بینی سیاسی..😞 التماس ! لطفآ..🕯 پ.ن: فیلم از هر قشر موافق و م داشته(چپ، راست و.. )و این پست تداعی گر شخص خاصّی نیست و چون در گروههای مختلف پیرامون این مسئله بحث و نزاع بالا گرفته این پست نوشته شد. @mojaradan