eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💠امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: موسی (علیه‌السّلام) در کنار دریا عبور می‌کرد، ناگاه دید کنار دریا آمد و دربرابر خورشید سجده کرد و سخنان گفت، سپس تور خود را به دریا‌ انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از بود، و این کار سه‌بار تکرار شد، در هر سه‌بار، تور او پر از ماهی بود. او ماهی‌ها را برداشت و از آنجا رفت. سپس صیاد دیگری به آنجا آمد و گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را بجا آورد، آنگاه تور خود را به افکند و بیرون کشید، دید توخالی است. بار دوّم تور خود را به افکند و بیرون کشید، دید یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و الهی گفت و از آنجا رفت. موسی (علیه‌السّلام) عرض کرد: «خدایا! چرا کافر تو با اینکه با حالت کفر آمد آن همه ماهی او شد، ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک کوچک بود؟» خداوند به موسی (علیه‌السّلام) چنین وحی کرد: «به جانب راست خود نگاه کن.» موسی نگاه کرد، فراوانی را که خداوند برای بنده مؤمن فراهم کرده مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: «به چپ خود نگاه کن.» موسی (علیه‌السّلام) نگاه کرد، آنچه از عذاب‌های سخت را که خداوند برای بنده کافرش نموده دید. سپس خداوند فرمود: «ای موسی! با آن همه  که در  کافر است آنچه را که به او (از ماهی‌های فراوان) دادم، چه به حال او دارد؟ و با آن همه از فراوان که برای بنده مؤمن کرده‌ام، آنچه را که امروز از او بازداشته‌ام، چه به حال مؤمن خواهد داشت؟» موسی (علیه‌السّلام) عرض کرد: «یا ربّ یحقّ لمن عرفک ان یرضی بما صنعت؛ پروردگارا! برای کسی که تو را سزاوار است که به آنچه انجام دهی و خشنود باشد.»  📚دیلمی، حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین، ص۴۳۳ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۴۹ @mojaradan
بسم الله الرحمن الرحمیم 87 بعداز یک سال به تأخیر انداختن رفتن به تمتع به خاطر شرایط مالی, با عنایت ولطف حضرت حق دی ماه سال87 مشرف به حج شدیم بنده وهمسرم بنده 39 سالم بود. شور و عجیبی داشتم بعد از فراز و نشیب ها و بیماری که دم رفتن به این سفر معنوی برام پیش اومده بود ترس اینو داشتم که نکنه خدا نمی خواد منو بپذیره التماس خدا واماما کردم و اشک ریختم که خدایا من همه ی کارهای رو انجام دادم خودت دعوتم کردی می دونم ولی تو که بخشنده و مهربونی ..... خلاصه روز قبل از رفتن از بستر بیماری بلند شدم به لطف الهی. بعد از فرودگاه بلاخره عازم سرزمین وحی شدیم. با آرزو پا به این سرزمین گذاشتم کاروان اعزامی بودیم دو سه روز قبل از اعمال اصلی رسیدیم به مکه واولین جا که شدیم برای احرام بستن که چه حال عجیبی داشت کندن از این دنیا و شدن به معبود. موقع احرام بستن فقط اشک می ریختم وبا خدا حرف می زدم انگار تو خانه هستم واحساس می کردم دارم از این به دنیای دیگه منتقل می شم. وقتی پا به عرفات گذاشتم غم سنگینی رو دلم حس می کردم انگار ای دارم که باید دنبالش بگردم ولی نمی دونستم کجا رو باید بگردم , همسرم بهم گفت بیا تا شلوغ نشده تابی این و برا بزنیم تا نزدیک کوه جبله رحمه رفتیم به سفارش دوستان براشون اونجا دعا کردم. وبرگشتیم وبین چادرها کمی گشتیم ویک حس عجیی داشتم که من لیاقت کجا دیدن آقا کجا ,( شنیده بودم آقا روز عرفه تو عرفاته ) به دعا ونماز پرداختیم وآماده دعا عرفه شدیم. دعا تموم شد و بیرون رفتن از سرزمین عرفات شد که خیلی دلم گرفت وقتی داشتم وضو می کردم خیلی غصه داشتم و به خودم می زدم که چه بی لیاقتی . بغض کردم واز اینکه لیاقت آقا رو نداشتم شروع به گریه کردم هق هقم بلند شد اونقدر که بسختی وضو گرفتم و اشکام با از آب وضوم بیشتر ودیگه حواسم به نبود که دیگران چطوری دارن نگاهم می کنند فقط می زدم وبا خدا وآقا حرف می زدم و الهی العفو می گفتم و خواهی از اینکه بنده بدیم و لیاقت دیدن آقا رو ندارم. ... @mojaradan
🍃 سلام حضرت ، میان تمام دلتنگی ها ، در انبود سرد و کشنده ی ناامیدی ها ، در هجوم تلخ و اشک ها ... من هر روز آستان دلم را به هوای آمدنت ، آب و جارو می کنم ... مرغان امید را پَر می دهم ... در گوش شمعدانی ها زمزمه می کنم و روی ی قلبم یک دسته انتظار می نشانم ... می خواهم وقتی بازآمدی ، دلم باشد ... آخر آمدنت است ... خیلی نزدیک ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌐 @mojaradan