#داستان_شب
💠امام باقر (علیهالسّلام) فرمود:
#روزی موسی (علیهالسّلام) در کنار دریا عبور میکرد، ناگاه دید #صیادی کنار دریا آمد و دربرابر خورشید سجده کرد و سخنان #شرکآلود گفت، سپس تور خود را به دریا انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از #ماهی بود، و این کار سهبار تکرار شد، در هر سهبار، تور او پر از ماهی بود. او ماهیها را برداشت و از آنجا رفت. سپس صیاد دیگری به آنجا آمد و #وضو گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را بجا آورد، آنگاه تور خود را به #دریا افکند و بیرون کشید، دید توخالی است. بار دوّم تور خود را به #دریا افکند و بیرون کشید، دید #تنها یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و #سپاس الهی گفت و از آنجا رفت.
موسی (علیهالسّلام) عرض کرد: «خدایا! چرا #بنده کافر تو با اینکه با حالت کفر آمد آن همه ماهی #نصیب او شد، ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک #ماهی کوچک بود؟»
خداوند به موسی (علیهالسّلام) چنین وحی کرد: «به جانب راست خود نگاه کن.» موسی نگاه کرد، #نعمتهای فراوانی را که خداوند برای بنده مؤمن فراهم کرده مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: «به #جانب چپ خود نگاه کن.» موسی (علیهالسّلام) نگاه کرد، آنچه از عذابهای سخت را که خداوند برای بنده کافرش #مهیا نموده دید. سپس خداوند فرمود: «ای موسی! با آن همه #عذاب که در #کمین کافر است آنچه را که به او (از ماهیهای فراوان) دادم، چه #سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از #نعمتهای فراوان که برای بنده مؤمن #ذخیره کردهام، آنچه را که امروز از او بازداشتهام، چه #ضرری به حال مؤمن خواهد داشت؟»
موسی (علیهالسّلام) عرض کرد: «یا ربّ یحقّ لمن عرفک ان یرضی بما صنعت؛ پروردگارا! برای کسی که تو را #شناخته سزاوار است که به آنچه انجام دهی #راضی و خشنود باشد.»
📚دیلمی، حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین، ص۴۳۳
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۴۹
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
#روایت_واقعی
#دیدن_امام_زمان
بسم الله الرحمن الرحمیم
#سال 87 بعداز یک سال به تأخیر انداختن رفتن به #حج تمتع به خاطر شرایط مالی,
با عنایت ولطف حضرت حق دی ماه سال87 مشرف به حج شدیم بنده وهمسرم بنده 39 سالم بود. شور و #هیجان عجیبی داشتم بعد از فراز و نشیب ها و #دلهرهاو بیماری که دم رفتن به این سفر معنوی برام پیش اومده بود #همش ترس اینو داشتم که نکنه خدا نمی خواد منو بپذیره #خیلی التماس خدا واماما کردم و اشک ریختم که خدایا من همه ی کارهای #اعزامم رو انجام دادم خودت دعوتم کردی می دونم #گنهکارم ولی تو که بخشنده و مهربونی .....
خلاصه #دو روز قبل از رفتن از بستر بیماری بلند شدم به لطف الهی. بعد از #تشریفات فرودگاه بلاخره عازم سرزمین وحی شدیم.
با آرزو پا به این سرزمین گذاشتم #آخرین کاروان اعزامی بودیم دو سه روز قبل از اعمال اصلی رسیدیم به مکه واولین جا که #مهیا شدیم برای احرام بستن که چه حال عجیبی داشت کندن از این دنیا و #نزدیک شدن به معبود. موقع احرام بستن فقط اشک می ریختم وبا خدا حرف می زدم انگار تو #غسال خانه هستم واحساس می کردم دارم از این #دنیا به دنیای دیگه منتقل می شم.
وقتی پا به #سرزمین عرفات گذاشتم غم سنگینی رو دلم حس می کردم انگار #گمشده ای دارم که باید دنبالش بگردم ولی نمی دونستم کجا رو باید بگردم , همسرم بهم گفت بیا تا شلوغ نشده تابی این #دور و برا بزنیم تا نزدیک کوه جبله رحمه رفتیم به سفارش دوستان براشون اونجا دعا کردم. وبرگشتیم وبین چادرها کمی گشتیم ویک حس عجیی داشتم که من #بی لیاقت کجا دیدن آقا کجا ,( شنیده بودم آقا روز عرفه تو عرفاته ) به دعا ونماز پرداختیم وآماده دعا عرفه شدیم.
دعا تموم شد و#مهیای بیرون رفتن از سرزمین عرفات شد که خیلی دلم گرفت وقتی داشتم #تجدید وضو می کردم
خیلی غصه داشتم و به خودم #نهیب می زدم که چه بی لیاقتی . بغض کردم واز اینکه لیاقت #دیدار آقا رو نداشتم شروع به گریه کردم هق هقم بلند شد اونقدر که بسختی وضو گرفتم و اشکام با از آب وضوم بیشتر ودیگه حواسم به #اطرافم نبود که دیگران چطوری دارن نگاهم می کنند فقط #ضجه می زدم وبا خدا وآقا حرف می زدم و الهی العفو می گفتم و #عذر خواهی از اینکه بنده بدیم و لیاقت دیدن آقا رو ندارم.
#ارسالی_از_کاربران
#ادامه_دارد...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🍃 #انتظار_نامه
سلام حضرت #موعود ، #مهدی_جان
میان تمام دلتنگی ها ، در انبود سرد و کشنده ی ناامیدی ها ، در هجوم تلخ #دردها و اشک ها ...
من هر روز آستان دلم را به هوای آمدنت ، آب و جارو می کنم ...
مرغان امید را پَر می دهم ...
در گوش شمعدانی ها #عشق زمزمه می کنم و روی #طاقچه ی قلبم یک دسته #نرگس انتظار می نشانم ...
می خواهم وقتی بازآمدی ، دلم #مهیا باشد ...
آخر آمدنت #نزدیک است ... خیلی نزدیک ...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌐 @mojaradan